قطعه ای از بهشت
شهید غیرت
روزنامههای غربی بنا به توصیه دستگاههای امنیتی چنین نوشتند؛ «یک جوان لبنانی که برای اعدام سلمان رشدی به لندن رفته بود حین اجرای حکم...
قطعه ای از بهشت
ما آمدیم برویم جلو نه عقب
شهید عبداللهی از همرزمانش که بعدابه شهادت رسید و در این عملیات از ناحیه پا آسیب دید، میگوید: به محییالدین گفتم بیا برگردیم عقب در...
قطعه ای از بهشت
چهره نورانی
پس از شهادت غسالی که وی را غسل میداد صورت او را چند بار بوسید. گفتند چرا این کار را کردی؟ جواب داد همه شهدا خوب هستند و من شهدای زیادی را...
قطعه ای از بهشت
فریب ساواک بدون آموزش
اکثر زنها و بچههایی که جزء اقوام و آشنایان حاج صادق بودند همه را به شهربانی آورده بودند. اعمال وحشیانهای در آنجا انجام میدادند....
قطعه ای از بهشت
خراش کوچک
داییش تلفن کرد، گفت:«حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟» گفتم:«نه! خودش تلفن کرد. گفت: دستش یه خراش کوچیک...
قطعه ای از بهشت
من هم پسر دارم
آن قدر آرام بود که همسایه های ما نمی دانستند، ما پسر هم داریم. وقتی که رفت، و مراسمش آغاز شد، میپرسیدند مگر شما پسر داشتید؟ حالا دیگر سی...
قطعه ای از بهشت
مادرش منتظر است
همه اعتراض کردند به جز یک پیرمرد! گفت: « چه کار دارید! بنامش افتاده دیگه» بچه ها از پیرمرد بدشون اومد. دوباره قرعه انداختند بازهم افتاد...
قطعه ای از بهشت
هدیه خدا
جنازه پسرشون رو که آوردند، چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود! پدر سرشو بالا گرفت و گفت: «حاج خانم غصه نخوریها! دقیقا وزن همون روزیه که خدا...