قطعه ای از بهشت
مدافع حرم دخترم
شهیدی را به اینجا خواهند آورد و ما این مزار را برای او آماده میکنیم. بیقراری و گریه امانش نداد و گفت: دیشب حضرت زهرا را در رویا دیدم که...
قطعه ای از بهشت
عزادار فاطمه«سلام الله علیها»
به مهدی گفتم آقا مهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی؛ اما مهدی گفت کی گفته ما عزادار نیستیم ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و...
قطعه ای از بهشت
شهادت مزد پرکارها
اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با...
قطعه ای از بهشت
نخل قامت خمیده
آخرین مرخصیاش را که آمده بود، گفت این آخری است. گفتم نزن این حرفها را مادر! و فقط 17 روز پس از رفتنش، آمد. تلفن نداشتیم. همسایه را گرفته...
قطعه ای از بهشت
برای او واجبتر است
مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمیکنه؟ گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود؛ ولی نمیخواست ما را توی خرج بیندازد. دلم...
قطعه ای از بهشت
اگه دو دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد
الهی بمیرم برات مادر، تو با یک دست، چطوری این همه لباس رو شستی؟ گفت: « اگه دو دست هم نداشتم، باز وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و شما،...
قطعه ای از بهشت
هردو با هم حسین و عباس
عباس برای خودش شیخی بود و حسین بیشتر اهل مبارزه! رفتند جبهه و در دوکوهه فعال شدند. شنیده بودم حسین در...
قطعه ای از بهشت
توکه شهید نمیشی!
روز آخری که می خواستیم برگردیم عقب، شب قبلش در پست نگهبانی بود و مسئول شیفت ما به حساب میآمد. توی سنگر نشسته بودیم که آمد و گفت: «بچه ها!...