قطعه ای از بهشت
فریب ساواک بدون آموزش
اکثر زنها و بچههایی که جزء اقوام و آشنایان حاج صادق بودند همه را به شهربانی آورده بودند. اعمال وحشیانهای در آنجا انجام میدادند....
قطعه ای از بشهت
وزیر دفاع کیه؟
با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس میرفت، نه شورای عالی دفاع.یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد...
قطعه ای از بشهت
برکات عمران مسجد کوچک
مرحوم عراقی با ایشان جلسات متعددی می گذارند و صحبت می کنند و بعدا به مرحوم حاج صادق می گویند که اینها آدم های خوبی هستند و می شود با آنها...
قطعه ای ازبهشت
مردودی دیگر بس است
ترکش به سینهاش خورد و جانباز شد، اما شهید نه! همین بود که نوشت: «از خدا میخواهم این بار قبولم کند و مرا بپذیرد. مردودی دیگر بس است!» او...
قطعه ای از بهشت
خراش کوچک
داییش تلفن کرد، گفت:«حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟» گفتم:«نه! خودش تلفن کرد. گفت: دستش یه خراش کوچیک...
قطعه ای از بشهت
سؤال شرعی
یک بسیجی آمده بود و میپرسید که با لباس خون آلود میشود نماز خواند یا نه؟ با حوصله جواب او را داد و مقداری هم چربتر و نرمتر از حد...
قطعه ای از بهشت
من هم پسر دارم
آن قدر آرام بود که همسایه های ما نمی دانستند، ما پسر هم داریم. وقتی که رفت، و مراسمش آغاز شد، میپرسیدند مگر شما پسر داشتید؟ حالا دیگر سی...
قطعه ای ازبهشت
سخت می گرفت بر نفسش
لباسهایش را بخشید و رفت. شب ها روی زمین می خوابید. می گفت: باید سختی کشید تا در مواقع سخت به مشکل بر نخوریم. رفت! در شلمچه جایی که همه...