قطعه ای از بهشت
مادرش منتظر است
همه اعتراض کردند به جز یک پیرمرد! گفت: « چه کار دارید! بنامش افتاده دیگه» بچه ها از پیرمرد بدشون اومد. دوباره قرعه انداختند بازهم افتاد...
قطعه ای از بهشت
هدیه خدا
جنازه پسرشون رو که آوردند، چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود! پدر سرشو بالا گرفت و گفت: «حاج خانم غصه نخوریها! دقیقا وزن همون روزیه که خدا...
قطعه ای از بهشت
مدافع حرم دخترم
شهیدی را به اینجا خواهند آورد و ما این مزار را برای او آماده میکنیم. بیقراری و گریه امانش نداد و گفت: دیشب حضرت زهرا را در رویا دیدم که...
قطعه ای از بهشت
عزادار فاطمه«سلام الله علیها»
به مهدی گفتم آقا مهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی؛ اما مهدی گفت کی گفته ما عزادار نیستیم ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و...
قطعه ای از بهشت
شهادت مزد پرکارها
اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود. در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با...
قطعه ای ازبهشت
آن بالا پیش شهدا
عباس آقا خادم مسجد میگفت: یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد...
قطعه از بهشت
سخت ترین راه
او جزء بهترین تک تیراندازهای ایران بود و شاید هم بهترین آنها. همواره سخت ترین راه را انتخاب میکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین...
قطعه از بهشت
به بزرگی تکلیف
بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود. رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره؛ بهش گفتیم: بابا،...