شطحیه های زمستانی

وامانده خیالاتی!

دیوانه می‌شوم وقتی از تو می‌گویم؛ وقتی حتی به تو فکر می‌کنم؛ کثرت این‌همه آدم‌هایی که هیچ‌کدام‌شان ذره‌ای از تو ندارند هم...

شطحیه های زمستانی

باید هزار سال داشته باشم

خوب می‌شناسمش؛ مدتیست در پیچ و خم خستگی‌های ذهنم، تمام کوچه پس کوچه‌ها، روزها و شب‌هایش و آدم‌هایش را خاصه که عاقبت هم همگی به او...

شطحیه های زمستانی

باران کلمات تو

این برف پاکن هم که کار نمی­کنه... اصلا آقا شما به بقیه‌ی دوستان توضیح بدید، این ریش ماشالا بلند شما... این لباس بیرون زده از کاپشن...

شطحیه های زمستانی

حکم پیرمراد

اشک که در چشم می‌نشیند، ریشه‌های خشکیده عطوفت در دلِ آدمی جان می‌گیرند و تازه می‌شوند و تو دلت می‌خواهد برای هر قطره اشک صدبار جان...

شطحیه های زمستانی

کاش پنج‌شنبه‌هایم تمام نشوند

خوب است حالا تکه­‌های استخوانت هنوز بر می­‌گردند که مجوز تابش خورشید و گردش ماه را اعطا بکند و اگر نه دیر­گاهی­‌ست که آسمان هم زیادی...

شطحیه های زمستانی

تقصیر کوچکی گلیم بود !

دیشب باز صدای گریه ی مادر رضا آسمان را بارانی می­کرد؛ رضا هنوز خودش را به خاک نشان نداده است؛ رضا هنوز از مرصاد نیامده است؛ مادر رضا همه...

شطحیه های زمستانی

خیال تو

و شب؛ قصه همیشه شبهایی بود که مرد به آسمان چشم میدوخت و در گوشش صدای پرواز هواپیمایی میپیچید که از مدینه می آمد و در سکوت؛ از کناره حسرت...

شطحیه های زمستانی

سرمای زمستانی گوشهای از صحن

خاصیت آهن در سرما زود سرد شدنش است؛ به یمن یخبندان دلم این تنها تکه پلاک نقرهای مانده از بودن تو هم از این قائده مستثنی نشده است!