دیشب باز صدای گریه ی مادر رضا آسمان را بارانی میکرد؛ رضا هنوز خودش را به خاک نشان نداده است؛ رضا هنوز از مرصاد نیامده است؛ مادر رضا همه ی قبرهای قطعه ی گمنامان را از بر کرده است؛ مادر رضا هنوز در صف کوپن پنیر گم شده است! باز هم معرفت مروان –لعنه الله علیه- گریه ی ام البنین به گریهاش میانداخت... اینجا مادر رضا پله های ترقی میشود و خودش در قطعه ی گمنامان مثل رضا گم میشود!
شیما احمدی- هیچ دقت کردهای امسال مثل پارسال است و پارسال مثل امسال و امسال مثل هر سال... و باز من دچار بازی کلمات شدم... اصلا بیخیال توالی سالها! من به دنبال گمشدهای هستم که سالها را مثل هر سال کرده و مرا بیخیال توالی سالها!
دیشب باز نوشتههای چاپ شدهام را با اصلاح سردبیر نگاه میکردم؛ باز هم در پس یادآوری آرمانها داخل پارنتز آمده بود؛ "شعاری شد؟!”... بگذار صدای فریاد ابوذر در همهمهی قلمهای هرزهاشان گم شود وقتی تظاهر به یاری علی میکنند دیگر چه جای اعتراض به هرزهگریهای قلمیاشان، باز هم معرفت معاویه –لعنه الله علیه- که دشمنی با علی را فریاد میزد... اینجا عمار را نمیتوان از ابنملجم تشخیص داد!
باز هم معرفت احدیان که در پی جمع غنایم پشت به دشمن کردند... اینجا دست در دست دشمن و مقابل هم غنایم را نُشخوار میکنند!
دیشب باز صدای گریه ی مادر رضا آسمان را بارانی میکرد؛ رضا هنوز خودش را به خاک نشان نداده است؛ رضا هنوز از مرصاد نیامده است؛ مادر رضا همه ی قبرهای قطعه ی گمنامان را از بر کرده است؛ مادر رضا هنوز در صف کوپن پنیر گم شده است! باز هم معرفت مروان –لعنه الله علیه- گریه ی ام البنین به گریهاش میانداخت... اینجا مادر رضا پله های ترقی میشود و خودش در قطعه ی گمنامان مثل رضا گم میشود!
دیشب باز... اصلا چه فرقی دارد دیشب با امشب با هر شب، من به دنبال گمشدهای هستم که شبها را مثل هر شب کرده و مرا بیخیال توالی شبها!
وقتی تابوت شهید نمیآید!
ببخشید اگر پایم را
از گلمیم بیشتر دراز کردم؛
تقصیر کوچکی گلیم بود !
دیشب باز نوشتههای چاپ شدهام را با اصلاح سردبیر نگاه میکردم؛ باز هم در پس یادآوری آرمانها داخل پارنتز آمده بود؛ "شعاری شد؟!”... بگذار صدای فریاد ابوذر در همهمهی قلمهای هرزهاشان گم شود وقتی تظاهر به یاری علی میکنند دیگر چه جای اعتراض به هرزهگریهای قلمیاشان، باز هم معرفت معاویه –لعنه الله علیه- که دشمنی با علی را فریاد میزد... اینجا عمار را نمیتوان از ابنملجم تشخیص داد!
باز هم معرفت احدیان که در پی جمع غنایم پشت به دشمن کردند... اینجا دست در دست دشمن و مقابل هم غنایم را نُشخوار میکنند!
دیشب باز صدای گریه ی مادر رضا آسمان را بارانی میکرد؛ رضا هنوز خودش را به خاک نشان نداده است؛ رضا هنوز از مرصاد نیامده است؛ مادر رضا همه ی قبرهای قطعه ی گمنامان را از بر کرده است؛ مادر رضا هنوز در صف کوپن پنیر گم شده است! باز هم معرفت مروان –لعنه الله علیه- گریه ی ام البنین به گریهاش میانداخت... اینجا مادر رضا پله های ترقی میشود و خودش در قطعه ی گمنامان مثل رضا گم میشود!
دیشب باز... اصلا چه فرقی دارد دیشب با امشب با هر شب، من به دنبال گمشدهای هستم که شبها را مثل هر شب کرده و مرا بیخیال توالی شبها!
***
بیا به فکر تمدن باشیموقتی تابوت شهید نمیآید!
ببخشید اگر پایم را
از گلمیم بیشتر دراز کردم؛
تقصیر کوچکی گلیم بود !