قطعه ایی از بهشت
غربت فرمانده
همگی در حالی که گریه می کردند از معبر مین رد شدند. خاکریز دشمن سقوط کرد؛ اما گردان یا مهدی(عج) شادی فتح را نچشید. تنها صدای واویلایشان را...
قطعه ایی از بهشت
آخرین عملیات
چهها وسایلشان را برداشتند و حرکت کردند. سیدحسین همچنان گریه میکرد. برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «شما دعا را ادامه دهید. سر جدتان دعا...
داوطلب
باید گردان را روی دژ میرساندم. با نگرانی به اطراف نگاه انداختم، هیچ راهی برای عبور دیده نمی شد. حسین به طرف سیم های خاردار رفت و خودش را...
قطعهای از بهشت
سواری از نور
لحظاتی گذشت. عبدالحمید (شهید عبدالحمید حسینی) نگران و وحشت زده با ناله گفت: «آقا کجا رفتی؟ بزرگوارا! آقا کجا رفتی؟» در همین لحظه صدایش را...
قطعه ای از بهشت
آخرین سجده
آن شب گلوله ای به پیشانی اش اصابت نمود. یک باره بر سجده افتاد. نور مهتاب بر پیکرش می تابید اما هیچکس فکر نمی کرد که او در این سجده خون رنگ...
رمز یا زهرا (س)
تو در این عملیات شهید نمی شوی، تو باید زنده بمانی و این خواب را برای خانواده ام تعریف کنی».چند روز بعد عملیات با رمز یا زهرا (س) آغاز شد و...
قطعه ای از بهشت
مزار نصرت
18 ماه از شهادت نصرتالله رضاپور میگذشت، اما از پیکرش هیچ نشانی نداشتیم. دلم برای دیدارش تنگ شده بود. یکی از شبها به خوابم آمد و گله...
قطعه ای از بهشت
حسرت
با سرنیزه جیب را پاره کردم، دو تکه کاغذ بود، درآوردم. دیگر پایش را به زمین نمی کشید. منور که زدند به کاغذها نگاه کردم. پسرش توی عکس لبخند...