نگاه

غربت فرمانده

همگی در حالی که گریه می کردند از معبر مین رد شدند. خاکریز دشمن سقوط کرد؛ اما گردان یا مهدی‌(عج) شادی فتح را نچشید. تنها صدای واویلایشان را می شنیدی و شانه هایی که از غربت بر فراز خاکریز فتح شده می لرزیدند.
سیدپیمان عبدمنافی- گردان یا مهدی (عج) در میان دود و آتش ایستاد. دشمن تمام منطقه را مین گذاری کرده بود، «شهیدعبدالرحمن کرمی» به نیروهایش نگریست. هر لحظه یکی از بچه ها به زمین می افتاد، نباید آنجا می ایستادند.

معاون را صدا زد: «من رفتم جلو، نمی توانیم نیروها را نگه داریم» و به یک باره صدای انفجار، رزمنده ها را به خود آورد.

کرمی با پیکری خونین روی زمین بود. اشک در چشم همه  حلقه زد. در میان آخرین نفس ها فریاد زد: «چرا نشسته اید؟» «زود باشید معطل نکنید؟»
همگی در حالی که گریه می کردند از معبر مین رد شدند. خاکریز دشمن سقوط کرد؛ اما گردان یا مهدی
(عج) شادی فتح را نچشید. تنها صدای واویلایشان را می شنیدی و شانه هایی که از غربت بر فراز خاکریز فتح شده می لرزیدند.

https://shoma-weekly.ir/A277Po