گفتگوی ویژه

چهره واقعی خادمین دهه 60 را باید بشناسانیم تا جای جلاد و شهید را عوض نشود

میزان پیشرفت مسلمانان در دنیا چه داخل و چه خارج از کشور بالاست. حاصل حضور رجایی‌ها، باهنرها، بهشتی‌ها، لاجوردی‌ها، مهدوی کنی‌ها و عسگراولادی‌ها سلامتی، پاکی و خدمت است. باید چهره واقعی اینها را بشناسانیم. هوشیار باشیم جای جلاد و شهید را عوض نکنند.
دهه 60 مقطع خاصی از تاریخ انقلاب اسلامی و برخاسته از حرکت انقلاب اسلامی و به فرمایش مقام معظم رهبری دهه جنگ تحمیلی است. آنچه در دوازدهم رمضان امسال همزمان در مجلس شورای اسلامی و حرم امام(ره) رخ داد، بخش بسیار کوچکی از وقایعی بود که بیش از دو سال همه‌روزه در دهه 60 به وقوع می‌پیوست. فقط در شهریور سال 1360، 600 نفر به شهادت رسیدند. هشدار مقام معظم رهبری راجع به عوض نشدن جای شهید و جلاد در دهه 60 برای زمان حاضر نیز کاملاً به‌جا و هوشیارانه است.با توجه به این بحث به سراغ دکتر اسدالله بادامچیان، نایب رییس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی رفته و از شرایط آن دوران پرسیدیم.در ادامه می توانید مشروح این گفتگو را بخوانید:

آیا شروع جدی و سازمان‌یافته ترور و تروریست در ایران با تشکیل سازمان مجاهدین خلق بود؟

منافقین آغازکننده ترور در ایران نبودند، بلکه امریکا با دست‌نشاندگی شاه و عواملش در ایران عامل اصلی ترور در ایران بود. پس از آنکه شاه نتوانست از عهده نقشش در ایران برآید به مستشاران امریکایی از صدر تا مستخدمشان مصونیت قضایی دادند تا هیچ مانعی برای انجام هرگونه جنایت و کشتاری در ایران نداشته باشند. در واقع کاپیتولاسیون شاه برای مستشاران امریکایی اعطای اجازه ترور به امریکا در کشور ما بود. از اینجا به بعد درگیری‌ها شروع شد، چون رژیم شاه و امریکا دست به ترور زدند، در مقابل هم نهضت مسلحانه از طرف مؤتلفه اسلامی با جهاد مسلحانه و از طرف بقیه به صورت مبارزه و درگیری مسلحانه پا گرفت. مؤتلفه اسلامی هیچ‌کس را ترور و جنگ مسلحانه را مطرح نکرد.

هدف از تشکیل سازمان قبل از انقلاب چه بود؟

در پیدایش سازمان مجاهدین خلق و آغاز مبارزه توسط آن یک مسئله انفعالی و واکنشی و یک مسئله ارادی و خواست مطرح است. اراده، خواست و فضای عمومی کشور در آن زمان این بود که شاه به عنوان عامل وابسته به امریکا و انگلیس و غارتگر منابع و ثروت‌های ملی نباشد و ایران مستقل باشد. در چنین فضایی گروه‌های مختلفی از توده مردم در آمدند مثل مرحوم شمس‌آبادی ـ که مبارزه فردی کرد، حزب ملل اسلامی و گروه‌های چریک فدایی خلق. در این میان سازمان مجاهدین خلق هم به صورت مجموعه‌ای از چند دانشجو وارد میدان مبارزه شدند. بعد از قضیه سیاهکل در سال 1349، سازمان مجاهدین خلق به این نتیجه رسید باید با فضای عمومی مبارزه علیه شاه همراه شد و با شاه جنگید. بنابراین به صورت انفعالی و واکنشی وارد این فضا شدند و برای انجام یک اقدام فعالانه با قصد کسب شهرت سماواتی را برای انفجار کابل برق اطراف سد لتیان فرستادند تا در مراسم جشن‌های شاهنشاهی در شیرودی برق قطع شود که طرح بسیار ضعیفی بود و شکست خورد.

چگونگی روند ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز مسلحانه قبل از انقلاب را بفرمایید.

پس از جریان حسنعلی منصور و جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی، خیلی‌ها به فکر مبارزه مسلحانه افتادند. از حدود سال 1346، 1347 هسته‌های اولیه فکری سازمان مجاهدین خلق که چند دانشجوی فنی بودند شروع به بحث‌های ایدئولوژیک و جهان‌بینی کردند. در زمینه مبارزه چون در دانشگاه و تحت تأثیر افکار چپی بودند به طرف فعالیت‌های چپی و کمونیستی رفتند و از مائو تسه‌تونگ و جریانات چریک‌های کمونیستی تأثیر پذیرفتند. بنابراین تصمیم گرفتند گروه‌های چریکی را با هدف جنگ مسلحانه راه بیندازند.

چه شد دچار التقاط شدند؟

در این میان چون مرتبط با روحانیت نبودند اسلام برگرفته از تفکرات مهندس بازرگان و اسلام غرب‌گرا را پسندیدند و مطرح کردند و به چنین اسلامی چاشنی چپ زدند و در نتیجه اسلام التقاطی سازمان منافقین پدید آمد. تا سال 1349 سازمان در هسته‌های اولیه فکری قرار داشت و از سال 1349 تصمیم به فعالیت‌های مسلحانه گرفت. برای این امر دلفانی ـ مأمور نفوذی ساواک در سازمان ـ برایشان اسلحه خرید. به‌رغم اینکه حزب توده را یک حزب سیاسی وابسته به شوروی می‌دانستند و از آن بیزاری جستند، ولی با مرد هزار چهره‌ از نفوذی‌های ساواک در حزب توده ارتباط برقرار کردند. به این ترتیب اولین شورای مرکزی برای جنگ مسلحانه در سازمان شکل گرفت. امریکا همان‌طور که از طریق عامل نفوذی ساواک در سازمان، یعنی دلفانی و مرد هزار چهره به عنوان عامل نفوذی در حزب توده موفق به نفوذ در این دو تشکیلات شد، مسعود رجوی را هم در سازمان مجاهدین خلق نفوذ داد.

رویکرد سازمان مجاهدین خلق در نزدیکی پیروزی انقلاب اسلامی چه تغییری کرد؟

در سال 1357 در حالی که انقلاب به پیروزی قریب‌الوقوعش نزدیک می‌شد، سازمان منافقین در زندان پیش آقای منتظری رفت و گفت ما آماده‌ایم با امام بیعت کنیم، به شرطی که امام حکومت را به ما بسپارد، چون ما جنگ مسلحانه را بلدیم. آقای منتظری هم پاسخ داد من نمی‌توانم از طرف امام(ره) حرفی بزنم.

پس از پیروزی انقلاب در قبال انقلاب اسلامی چه رویه‌ای را پیش گرفتند؟

پس از پیروزی انقلاب چند بار به دیدار امام(ره) رفتند و می‌کوشیدند ایشان را گول بزنند، لکن ایشان اعتنایی به آنها نکرد، چون به آنها مشکوک بود. اینها کم‌کم که دیدند در حکومت کاره‌ای نیستند قانون اساسی را تحریم کردند و به آن رأی ندادند. بعد گفتند می‌خواهیم رئیس‌جمهور شویم.

سازمان مجاهدین خلق به مرحله‌ای رسید که دریافت حالا که نمی‌تواند حکومت را از طریق عادی و فریب امام(ره) و توده‌های مردم به دست آورد و مسئولین نظیر آیت‌الله شهید بهشتی هم اینها را راه نمی‌دهند، برای رسیدن به قدرت و حکومت دست به کودتاهای شهری زد. اینها نیروی نظامی نداشتند و میلیشیا ایجاد کردند، ولی مردم با آنها همراهی نکردند و نتوانستند یک ارتش میلیشیا راه بیندازند. در پی شکست در برنامه‌هایشان سراغ بنی‌صدر رفتند و با او ساختند و در واقع دو مهره امریکا، سازمان مجاهدین خلق و بنی‌صدر با هم قرین شدند. هم اینها از امریکا کمک گرفتند که حکومت را در دست بگیرند و کودتای شهری کنند و هم امریکا در صدد برآمد به اینها اعتماد کند.

آیا می‌توان چنین نتیجه گرفت که به خطر افتادن امنیت و منافع ملی با ترور شخصیت‌ها و مردم عادی توسط منافقین در دهه 60 پیامد ‌تلاش‌‌های این سازمان در رسیدن به هدف اصلیشان، یعنی کسب قدرت و حکومت در ایران بود؟

همین‌طور است. اصلاً همه این کارها برای این بود که می‌خواستند حکومت را بگیرند. در 30 خرداد سال 1360 اینها تمام کارها را برای یک شورش و کودتای شهری آماده کردند و تا غروب جنگیدند که همه چیز را از بین ببرند، ولی از عهده برنیامدند. غروب همه چیز به هم خورد و فرار کردند و مخفی شدند. مهره‌ای که بدان امید بخشیده بودند، یعنی بنی‌صدر هم که سقوط کرد و چهره‌اش برای مردم روشن شد که این شخص امریکایی است. از آن طرف کار دست مجلس و انقلابی‌ها افتاد و امام(ره) هم که بر سر کار مسلط بود، در نتیجه تصمیم گرفتند از طریق کشتار و از بین بردن شخصیت‌ها نظام را تضعیف کنند و به‌جایش بتوانند امور را به دست بگیرند.

هدف سازمان از ترور شخصیت‌ها و مسئولین کشور در آن برهه تاریخی چه بود؟

اهداف سازمان منافقین از ترور، انفجار و کشتن شخصیت‌ها را می‌توان این‌گونه برشمرد که مثلاً قضیه هفتم تیر و انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی برای خالی کردن بخش‌های مختلف نظام از افراد مؤثر بود. البته عده‌ای که دعوت شده بودند به دلایل مختلف نتوانسته بودند حضور یابند و هدف منافقین این بود که در یک انفجار بخش اعظم مسئولین و شخصیت‌های جمهوری اسلامی نوپا را از میان بردارند و از این نظر ضربه سنگینی به نظام اسلامی وارد سازند. ترور مسئولین دادستانی و قوه قضاییه برای خالی کردن قوه قضاییه از انسان‌های شجاع و قوی همچون شهیدان بهشتی، ربانی املشی و قدوسی و انفجار در نخست‌وزیری و به شهادت رساندن رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر برای به هم ریختن دولت بود. با بررسی عمق وقایع دهه 60 در خواهیم یافت اینها چه توطئه گسترده و همه‌جانبه‌ای را چه در سطح مسئولین و چه در سطح توده مردم برای وارد ساختن ضربات مهلک به جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی کرده بودند.

چرا در این میان مردم عادی را می‌زدند؟

علت کشتار توده مردم ایجاد ناامنی و ترساندن بود. امریکایی‌ها همان خط را در ونزوئلا و جاهای دیگر دنبال می‌کنند. نه‌تنها سازمان منافقین با امریکایی‌ها ساختند، بلکه حامیان کمونیست‌ها نظیر چریک‌های فدایی خلق، پیکار، ستاره سرخ، خلق‌های ترکمن و فعالانی که در کردستان بودند همگی از طرف امریکا و انگلیس حمایت می‌شدند و با هم همراهی کردند تا نگذارند نظام جمهوری اسلامی شکل بگیرد.

علت فرار مسعود رجوی و بنی‌صدر چه بود؟

امریکایی‌ها می‌دیدند اگر مسعود رجوی و بنی‌صدر در ایران بمانند دستگیر می‌شوند و مردم آنها را لو می‌دهند و امریکا رسوا می‌شود، لذا با هواپیمای شاه با خلبانی معزی مهره‌هایی همچون بنی‌صدر، مسعود رجوی، کشمیری و کلاهی را از کشور فراری دادند تا جلوی رسوایی امریکا را بگیرند.

دلیل اهمیت دهه 60 در فرمایش مقام معظم رهبری در سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) در 14 خرداد سال جاری چیست؟

اینکه حضرت آقا فرمودند دهه 60، دهه عجیب و غریبی است، به خاطر این است که از یک طرف کشور درگیر جنگ با صدام به پشتیبانی همه‌جوره غرب و از طرف دیگر درگیر خلق‌ها و فتنه‌های خلقی و نفوذی و کودتاها نظیر کودتای نوژه و ترورها، کشتارها و انفجارها بود. ضمن اینکه کشور در معرض تبلیغات و شبیخون فرهنگی هم قرار داشت. فقط حزب توده 60 نشریه داشت. در این میان گروه‌هایی مثل نهضت آزادی در روزنامه «میزان»شان گرا می‌دادند، مثلاً می‌گفتند فلان نقطه نفتی ما را زدند، در حالی که موشک به صد متر قبل از آنجا خورده است.

اداره‌کنندگان اصلی این وضعیت چه کسانی بودند؟

اولاً توده مصمم مردم، ثانیاً امام(ره) و ثالثاً یاران امام مثل بهشتی‌ها، لاجوردی ها، مطهری‌ها، رجایی‌ها، باهنرها، قدوسی‌ها، ربانی املشی‌ها، ربانی شیرازی‌ها، عراقی‌ها، شهدای محراب، مرحوم عسگراولادی، مقام معظم رهبری، مرحوم هاشمی رفسنجانی و بچه‌های سپاه و ارتش. اینها فرماندهان این نبرد واقعاً نابرابر بودند.

امنیت کشور را در شرایط ناامنی دهه 60 چه کسانی برگرداندند؟

بچه‌های حزب‌اللهی سپاه، بچه‌های کمیته پاسداران انقلاب اسلامی ـ که با آیت‌الله مهدوی کنی کار می‌کردند و کلی شهید دادند، روحانیت مساجد، ائمه جمعه و کمیته‌هایی که در هر منطقه‌ای تشکیل شده بود.

آیا شهید لاجوردی خودشان تمایل به رفتن به دادستانی داشتند؟ نظر امام(ره) نسبت به ایشان چه بود؟

شهید لاجوردی شخصاً نخواست به دادستانی برود و شهید بهشتی به ایشان تکلیف شرعی کرد که به دادستانی و زندان بروند، در حالی که شهید رجایی می‌خواست شهید لاجوردی را به وزارت بازرگانی منصوب کند. امام(ره) به شهید لاجوردی علاقه داشت، به‌قدری که وقتی آقای صانعی و دار و دسته آقای منتظری شهید لاجوردی را کنار گذاشتند امام(ره) فرمود من کسی را بیش از احمد ندیدم که از آقای لاجوردی حمایت کند. امام(ره) و مرحوم آقا سید احمد آقا از حامیان جدی شهید لاجوردی بودند.

شهید لاجوردی در دادستانی از نیروهای مؤتلفه هم بهره جست؟ به توفیقات ایشان در دادستانی اشاره‌ای کنید.

در ابتدای امر تیمی از مؤتلفه‌ای‌ها را به آنجا برد، چون هرچه قوی هم باشد که ـ واقعاً همین‌طور هم بود ـ اما به‌تنهایی نمی‌توانست کاری از پیش ببرد. این تیم صادقانه و خالصانه کار کرد. بازجویی‌های اینها بسیار مهم است. با کمک بچه‌های سپاه و عزیزان دیگر اصل سازمان کمونیست نوید حزب توده را گرفتند. حزب توده با تشکیلات منسجم 50 سال در ایران حضور داشت. از همکاری کا.گ.ب برخوردار بود و پول و امکانات فراوانی در اختیار داشت و شاه هم می‌دانست، اما چاره‌ای جز کوتاه آمدن نداشت. پرتویی مسئول سازمان نوید حزب توده پس از دستگیری گفت در زمان شاه چند بار تا پنج متری ما آمدند، ولی نتوانستند شناساییمان کنند، شما چگونه توانستید. این امر به برکت توفیق الهی، اخلاص، همت و درایت عظیم لاجوردی و همراهانش میسر شد. دادستانی در قضیه فرقان، گروه‌ها و تشکیلاتی همچون سازمان منافقین نقش داشت.

از برخورد شهید لاجوردی با زندانیان بگویید.

آقای لاجوردی باب مباحثه و صحبت با منافقین را باز کرد. ایشان شب‌ها پیش زندانیان می‌رفت و تا نیمه‌های شب با آنها می‌نشست، گپ می‌زد و صحبت می‌کرد و توانست با بخش عمده‌ای از اینها دیدار و آنها را آگاه کند. بعضی از آنها به‌قدری در این زمینه خودشان را مقصر دانستند که به جبهه رفتند و شهید شدند. این هنر لاجوردی و مردان خداست که از یک منافق متعصب داعشی یک شهید می‌سازند.

از دیگر عملکردهای مهم شهید لاجوردی را در زندان چه می‌دانید؟

از کارهای عظیم لاجوردی نشان دادن زندان نمونه اسلامی است. در دوران آقای لاجوردی ایشان در باره مردان و زنانی که وارد زندان می‌شدند می‌گفت اینها مجرم نیستند، بلکه انسان‌های آسیب‌دیده هستند و باید شخصیتشان را احیا کرد. لذا زندان‌ها را ساخت، تمیز و مرتب کرد. برایشان ورزشگاه و زورخانه ایجاد کرد. شهید لاجوردی به زندانیان بها داد. آنها را باسواد کرد. در زمان شهید لاجوردی کسی که وارد زندان می‌شد اجباراً باید سواد یاد می‌گرفت. حتی به زندانیان گفته بود هر جزء قرآن را که حفظ کنید به شما مرخصی می‌دهم. موقعی که در قوه قضاییه بودم برای بازدید به زندان بانوان رفتم. دیدم اینها که در حیاط قدم می‌زنند یک قرآن دستشان هست. با تعجب پرسیدم: «آقای لاجوردی! اینها دارند چه کار می‌کنند؟» ایشان جواب داد: «دارند قرآن حفظ می‌کنند.» در زندان نمونه اسلامی زن مجرم وارد زندان که می‌شود با سواد و حافظ قرآن می‌شود و بیرون می‌رود. این کار ساده‌ای نیست.

در باره مردان زندانی چطور؟

مردان زندانی را به کارگاه زندان می‌برد و به آنها کار یاد می‌داد و آن زندانی شغل پیدا می‌کرد. مزد آنها را هم سه قسمت می‌کرد. یک قسمت را به خودش می‌داد که در زندان دستش جلوی کسی دراز نباشد و بتواند آنچه را که می‌خواهد بخرد. بخش دیگرش را به خانواده‌ آن زندانی می‌داد که در عین حال که زن و بچه‌اش گرفتار نباشند، پدر خانواده به آنها پول داده است تا ارتباط مرد خانواده با همسر و فرزندان برقرار بماند. قسمت سوم را برای آن زندانی پس‌انداز می‌کرد. روزی که زندانی می‌رفت، سواد، قرآن و هنر آموخته و کار یاد گرفته بود و ضمن داشتن سرمایه با خانواده‌اش هم در این مدت ارتباط داشت.

چهره واقعی لاجوردی چنین مردی است که وقتی شهید شد زندانیان قم برایش سرود ساختند: «الهی بشکند دست منافقین.»

در باره برقراری ارتباط بین زندانیان و خانواده‌هایشان بیشتر توضیح بدهید.

شهید لاجوردی مبدع دیدار خصوصی بین زندانیان و خانواده‌هایشان بود. چند ساختمان ساخت و زندانی با همسر و بچه‌هایش شبانه‌روز آنجا ماندند. عاطفه‌هایشان شکل گرفت و خانواده‌ها و خود زندانیان مصون ماندند. زندانی درون خانواده قرار گرفت و داخل زندان عشقش به خانواده‌اش باقی ماند. این کار عظیمی است.

منافقینی که با تبلیغات سوء علیه زندان‌های جمهوری اسلامی دستگیر می‌شدند، چه واکنشی در مقابل رفتارها و منش شهید لاجوردی در زندان داشتند؟

لاجوردی توانست در حالی که سازمان منافقین و حقوق بشری‌های حامی این سازمان، تروریست‌ها و... وقتی شلوغ می‌کردند که در زندان‌های ایران شکنجه است عملاً به زندانی منافق و دیگران نشان بدهد اینجا جای این حرف‌ها نیست. اینجا به زندانی بها می‌دهند، برایش ارزش قائلند و به او احترام می‌گذارند و شخصیتش را حفظ می‌کنند. زندانی وقتی متوجه تبلیغات دروغین و عملیات روانی آنها می‌شد برمی‌گشت. شهید لاجوردی مصداق «کُونُوا دُعَاه النَّاسِ‌ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» است.

در باره تعبیر جلاد و تأکید حضرت آقا در باره عوض نشدن جای شهید و جلاد را که مصداق بارزش در دهه 90 شهید لاجوردی و امثال ایشان است توضیحی بفرمایید.

شهید لاجوردی یک نفر را هم نکشت، چون خودش را فقیه نمی‌دانست، اگر کسی اعدام می‌شد به حکم حاکم شرع و برای اجرای حکم الهی بود، نه از روی عصبانیت و غرض و نظر شخصی. او مجری حکم الهی بود.

یا در مورد شهید کچویی، یک روز رفتم دیدم مادر رضایی‌ها و خواهرش آمدند و آنجا ایستادند و به صورت سرباز نگهبان دم در آب دهان انداختند. شهید کچویی مسئول و مدیر زندان بود. آنها را آوردند و شهید کچویی به من گفت: «با اینها چه کار کنم؟» از آنها پرسیدم: «به چه علتی روی صورت این سرباز آب دهان می‌اندازید؟» جواب دادند: «ما این کار را می‌کنیم تا این سرباز را تحقیر و تهییج کنیم یا این کارها را نکند یا به او بفهمانیم چه کینه و نفرتی داریم.» در حالی که آن سرباز کاره‌ای نبود. شهید کچویی می‌گفت اینها زن و ناموس مردمند نمی‌توانم نگهشان دارم و آنها را رها کرد و گفت دفعه دیگر این کار را نکنید، ولی آنها دست بردار نبودند و باز تکرار می‌کردند.

هدف از این جا به جایی جلاد و شهید چیست؟

امریکا و عواملش، کمونیست‌ها، منافقین، فرقانی‌ها، حزب توده و لیبرال‌ها با شهید لاجوردی دشمن بودند. لذا روزی که شهید لاجوردی به شهادت رسید اصلاح‌طلبان در روزنامه‌شان خبر شهادت ایشان را به صورت «لاجوردی کشته شد» اعلام کردند. الان هم زورشان برسد تمایل دارند سراغ همان بازی‌ها بروند تا دیگر امثال لاجوردی‌ پدید نیایند. می‌‌خواهند نسل جدید ما با این بازی‌ها و شبیخون‌های فرهنگی از لاجوردی فاصله بگیرد. امام(ره) می‌فرمود آنها نمی‌خواهند جوان دانشجوی ما تحصیلکرده شود، آنها نمی‌خواهند جوان شجاع ما که با مشت گره کرده مقابل استکبار می‌ایستد و حقش را از دیگران می‌گیرد باشد.

اگر بخواهیم بدل این قضیه را علی‌رغم فعالیت گسترده انواع و اقسام رسانه‌ها نظیر ماهواره‌ها و شبکه‌های مختلف اجتماعی بزنیم چه باید بکنیم؟

تأثیر مثبت انقلاب ما در دنیا به مراتب از تأثیر سوء ماهواره‌ها و شبکه‌های اجتماعی بیشتر است. میزان پیشرفت مسلمانان در دنیا چه داخل و چه خارج از کشور بالاست. حاصل حضور رجایی‌ها، باهنرها، بهشتی‌ها، لاجوردی‌ها، مهدوی کنی‌ها و عسگراولادی‌ها سلامتی، پاکی و خدمت است. باید چهره واقعی اینها را بشناسانیم. هوشیار باشیم جای جلاد و شهید را عوض نکنند. جلاد امریکا و استکبار جهانی است.

گریزی به مصادیقی از این‌گونه جا به جایی‌ها بزنید.

چند هفته پیش جایی رفته بودم و دیدم فیلمی در باره هویدا ساخته‌اند. از دار و دسته لیبرال‌ها با ابراهیم یزدی و توسلی مصاحبه کرده بود و آنها هم می‌گفتند نمی‌خواستیم هویدا کشته شود، چون اطلاعات داشت. ایشان وکیل مدافع نگرفت و خلخالی او را اعدام کرد. مهندس بازرگان می‌خواست سه وکیل از فرانسه، هلند و بلژیک برای ایشان بیایند. اعتراض کردم این چه فیلمی است که ساخته‌اید؟ حالا نوبت تبرئه هویدا شده است؟ امام(ره) فرمود او مجرم مشخصی است. جرمش استدلال نمی‌خواهد. اگر کمی حواسمان پرت شود از این دست اتفاقات باز هم می‌افتد. ثابتی مأمور عالی‌رتبه ساواک ـ که جلاد است ـ در خارج کتاب نوشته و هیچ اشاره‌ای به شکنجه‌های ساواک نکرده است!

فرح در باره جشن‌های 2500 ساله ستمشاهی مصاحبه می‌کند که ما خرجی نکردیم، بلکه ایران را به دنیا شناساندیم. اگر راست می‌گویید آمار خریدهایتان اعم از گل، غذا و آشپز را اعلام کنید. در ایران آشپز پیدا نمی‌شد؟ آیا این همه تشریفات برای شناساندن ایران بود؟

راهکار چیست؟

راه علاجش این است که هنرمندانمان با فیلم‌هایی مبتنی بر واقعیات از این قضایا پرده بردارند و چهره واقعی اینها را نشان بدهند. البته در ایران هنوز عده‌ای هستند که در این زمینه تلاش می‌کنند. عوامل «معمای شاه» به من گفتند برای ساخت این فیلم بسیار به ما اعتراض کردند که چرا از مؤتلفه اسلامی و فداییان اسلام تجلیل می‌کنید؟ همین‌طور در مورد سریال «کلاه پهلوی». باید تحول جدیدی را دنبال کنیم. در مقابل کارهایی که اصلاح‌طلبان می‌کنند باید بدون عصبانیت و برخورد مسائل را برایشان باز کنیم. آیا یک کلمه علیه زندان گوانتاناموی امریکا می‌گویید؟ یک فیلم راجع به آن ساختید؟ در حالی که اجازه نمی‌دهید از زندان نمونه اسلامی که شهید لاجوردی با این عظمت در جمهوری اسلامی ساخت حرفی زده شود. چه کسی از تلاش شهید لاجوردی برای باقی ماندن رابطه و پیوند عاطفی بین زندانیان و خانواده‌هایشان گفته و فیلم ساخته است؟ به جای آن مدام منفی‌بافی می‌کنند.

مختصراً به نقش مؤتلفه در سنگرهای مختلف در تأمین امنیت دهه 60 اشاره کنید.

اصلاً نقش مؤتلفه در زیربناسازی برای بچه‌های سپاه و کمیته، 65 هزار نیروی سال 1357 است. همان کسانی که در روز 12 بهمن در کمیته استقبال از حضرت امام(ره) حضور داشتند، پس از آن در جاهای مختلف مشغول خدمت شدند. بعد که امام(ره) فرمودند افراد یا در حزب باشند یا در جاهای نظامی مثل سپاه و...، عده‌ای یا رفتند و ارتباطشان را قطع کردند یا ماندند. نقش مؤتلفه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در وزارت سپاه در هشت سال جنگ تحمیلی به‌واسطه رفیق‌دوست از عناصر اولیه مؤتلفه اسلامی است.

در مجلس چطور؟

در مجلس برنامه‌های مختلفی داشتیم. آن موقع فراکسیون ما همه جزو حزب رفته بودند. بخش عمده‌ای از حزب از مؤتلفه اسلامی بود، چه در تشکیل، قوانین و مقررات. در دهه 60 مهم‌ترین مسئله این بود که انقلاب پیروز شده است و باید قوانین شکل بگیرند. غیر از قانون اساسی سایر قوانین مورد نیاز کشور در مجلس تصویب می‌شد که حزب مؤتلفه در آن نقش داشت. در انتخاب مجلس اول به جامعه روحانیت رفتیم. ابوشریف از طرف بنی‌صدر آمده بود، مبلغی اسلامی، تقی‌زاده، تاج‌زاده ـ از طرف این تیپ‌ها، شهید شاه‌آبادی، مرحوم انواری، امامی و... بودند. 48 ساعت یکسره بحث کردیم. در آن مدت حتی نیم ساعت هم نخوابیدم تا بالاخره به فهرست ائتلاف بزرگ رسیدیم و نقشه بنی‌صدر را در هم کوبیدیم.

با تشکر از وقتی که گذاشتید.

https://shoma-weekly.ir/1ROIKr