گفتگوی ویژه

پشیمان نیستم

هرگز نسبت به آنچه انجام شد پشیمان نیستم و اگر به آن دوران بازگردم باز همان فعالیت‌ها را انجام می‌دهم و برای مبارزه با منصور و شاه اسلحه تهیه می‌کنم.
مجمع مسلمانان مجاهد جمعیتی بود که حول محور آیتالله کاشانی شکلگرفته بود و من صندوقدار آنها بودم این مجمع همه حرکات حکومت را مورد تجزیهوتحلیل قرار میداد و هر شب بنا به مناسبتی در منزل شخصی آیتالله کاشانی مراسم سخنرانی برگزار میشد بعد از ترور ساختگی شاه در دانشگاه تهران و اتفاقاتی که صورت گرفت بهانه خوبی به دست رژیم برای دستگیری و تبعید آیتالله کاشانی افتاد و درنهایت ایشان را به لبنان تبعید کردند بعد ازآن به عضویت فدائیان اسلام درآمدم جمعیت فدائیان اسلام را هم اداره میکردم و با مرحوم نواب بودم.تا اینکه ایشان به شهادت رسید.

امام شناسی

بعد از رحلت آیتالله بروجردی در سال 1340؛ مدتی بر سر مسئله مرجعیت پس از ایشان بحث و حرفوحدیث بود مراجعی مثل آیتالله گلپایگانی، خمینی، شریعتمداری و... مطرح بودند، رژیم میخواست مرجعیت از قم به نجف منتقل شود و به همین دلیل به آقای حکیم پیام تسلیت فرستاد تا از این طریق نجف را به رسمیت بشناسد در همین گیرودار کمکم امام خمینی مطرح شد و اقشار مردم با ایشان دیدار میکردند. اقدام دولت در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی هم در تثبیت موقعیت و اعلمیت امام در میان سایر علما مؤثر واقع شد...

فکر و اقدام انقلابی

وقتی امام فرمان تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی را دادند؛ برخلاف جمعیت فدائیان اسلام موتلفه اساسنامه داشت جمعیت موتلفه بالاتر از یک هیئت سیاسی بود اما به شکل حزب نبود و مسئله تقلیدی و مرجعیت بین آنها مهم بود، جلسات ما هفتگی برقرار میشد و شرایط عضویت هم بر پایه دوستی و شناخت قبلی بود و با افزایش اعضاء با مشورت امام پنج نفر بهعنوان شورای روحانیت معرفی شدند که اگر برای جمعیت مؤتلفه مسائل شرعی پیش آمد یا مسئله ای که خیلی حساس و حیاتی بود به آنها مراجعه شود... با اعلام رفراندوم و تصویب لوایح ششگانه و تبعید امام به فکر اقدام اساسی افتادیم، فکر اولیه اعدام انقلابی سران رژیم در جلسات سه نفرهای بود که با حاج صادق و آقای عراقی داشتیم...

آن شب سرنوشتساز؛ وداع با برادران

بعد از دستگیری به خاطر اعدام انقلابی منصور وقتی حکم اعدام در دادگاه به ما ابلاغ شد حالت عادی داشتیم؛ در آن شرایط انسان فکر خانواده و متعلقات را نمیکند؛ زیرا اگر میخواستیم چنین فکرهای کنیم پا در مسیر مبارزه نمیگذاشتیم خانواده هم حامی و همراه ما بودند و نفرتی که از طاغوت و رفتارهای آنها با مردم داشتند باعث میشد تا خانواده در این مسیر از ما حمایت کنند. اکنون هم هرگز نسبت به آنچه انجام شد پشیمان نیستم و اگر به آن دوران بازگردم باز همان فعالیتها را انجام میدهم و برای مبارزه با منصور و شاه اسلحه تهیه میکنم.

همنشینی با دعا

مواقع خلوت و انفرادی در زندان را معمولاً با خواندن نماز و زیارت عاشورا و ادعیهای که از حفظ بودم میگذراندم من به دعا علاقه زیادی داشتم بهطور مثال دعای کمیل را از بر بودم همینطور زیارت علقمه و عاشورا را و همین ادعیه و اذکار را در زندان میخواندم. در زندان انفرادی اجازه همراه داشتن قرآن را به ما نمیدادند و با هر آنچه از حفظ بودم روزهای زندان را میگذراندم.

https://shoma-weekly.ir/ONiSy5