گفتگوی ویژه

فروپاشی لیبرالیسم هم دور نیست

روز تفکر لیبرالیسم تمام خواهد شد، ولی بر این باور هم نیستم که لیبرالیسم راه سوسیالیسم را خواهد رفت و قابلیت‌های لیبرالیسم بیش از سوسیالیسم است، زیرا در دو سه دهه گذشته لیبرالیسم چندین بار خود را از حوزه‌های مختلف بالا کشید و تلاش کرد خود را بازسازی و سازگار کند.
امید قهرمانی - فروپاشی شوروی سابق نه فقط از جهت همسایه بودن با ما که به جهت پیش بینی محیر العقول خمینی کبیر، اتفاق مهمی برای ماست. چه آنکه هم الآن سرنوشتی مشابه همین رویه را می توان برای آمریکا هم متصور بود. البته دکتر لاسجردی کارشناس رسانه و امور بین الملل، نظرات جالبی در مورد لیبرال ها و نحوه فروپاشی آنها دارد. گفتگوی «شما» با این عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی را بخوانید.

***

چه شد شوروی فرو ریخت و تکهتکه شد؟

موضوع فروپاشی سوسیالیسم به چند دلیل عمده برمیگردد، یکی رقابت آنها با جهان سرمایهداری که رقابت نفسگیر و همهجانبه بوده است، چون هیچ یک از قدرتها نمیخواستند در فضای دو قطبی کوتاه بیایند، به همین دلیل باید هزینه میکردند تا از بزرگی و عظمت نیفتند. با توجه به مدل مالی، اقتصادی، بحث مالکیت خصوصی، ثروت و مسائل دیگر که در سیستم سوسیالیست وجود داشت، شوروی سابق نتوانست این رقابت را ادامه بدهد و دچار فروپاشی از درون شد.

دوم به نظامهای فکری سوسیالیست برمیگردد که بعد از 70 سال ضعفها و کاستیهای خود را نشان داد و با توجه به تغییر و تحولات زندگی اجتماعی، تحول در تکنولوژی و زندگی بشر و نگاههای مردم به افقهای نو نتوانست خودش را همسان کند و فرو پاشید.

سوم اینکه بعد از یک دوره تقریباً 60، 70 ساله با بررسی در سخنرانیهای آخر دهه 80، بسیاری از کسانی که در مکتب لیبرالیسم فعالیت میکردند بر این باور بودند آنها میبایست به اخلاقیات برگردند و اصطلاحاً برای پر کردن خلاءهای عاطفی و هویتی باید حتماً اخلاق و اعتقادات جایگزین این قضیه شود. تا آنجایی که یادم هست برژینسکی در یک سخنرانی مطرح میکند که اگر امریکاییها بخواهند جلوی فروپاشیشان را بگیرند باید به دو قوه مذهب و ورزش توجه جدی کنند که نشان میدهد این خلاءها وجود دارد.

اما در سیستم سوسیالیسم شوروی به علت نگاه از بالا به پایین و اقتصادمحور و تمرکزگرایی که داشتند، موضوع اخلاقیات و نگاه به متافیزیک و عالم دیگر طرفدار چندانی نداشت و لااقل فضایی نبود که در آن سختگیریها رقبا یا اقلیتها و نگاه معنوی و مذهبی شکل بگیرد. لذا این تفکر به دلیل سختگیری دچار انجماد شد و در گذر زمان از بین رفت.

چهارم نقش رهبران و ایدئولوگهای جهان سوسیالیست هست که بیش از همه به گورباچف اشاره میکنند که با گورباچف با توجه به کتابی که در باب سیاسی و اقتصادی آغاز یک دگراندیشی را مطرح کرده است، خیلیها معتقدند این موضوع مبانی بنیادین سوسیالیسم را زیر سئوال برده است و اصطلاحاً گورباچف پدر تغییر و تحول و معماری نوین در فضای روسیه است که با توجه به پیکره بسیار بزرگ و ناکارآمد سوسیالیسم در سایه این تفکر جدید همخوانی و همراهی نداشته است و اقتصاد و سیاست شوروی دچار اضمحلال شد.

نامه حضرت امام(ره) به گورباچف حاوی نکاتی است که این نکات میتوانند به عنوان منشاءهای مهم شناخت از بین رفتن شوروی یا نظام کمونیستی به شمار رود. بحث خداگونگی، وجود خدا و عینیتیابی خدا در زندگی انسانها مطرح است که حضرت امام تأکید زیادی بر آن دارد و معتقد است انسانها اگر بخواهند در فضای تفکرات سوسیالیستی هدفگرا و انگیزه لازم برای فعالیت داشته باشند باید خدا در زندگیشان باشد. مسئله مهم نیت و داشتن انگیزههای معنوی است. نکته دیگر در این نامه این است که اگر سوسیالیسم همین جوری که الان دارد به حیات سیاسیاش ادامه میدهد، جلو برود در سالهای آینده آن را در زبالهدان تاریخ خواهیم دید. این نشان میدهد حضرت امام با توجه به تجربیاتی که از اندیشههای بشری و فوق بشری داشته است پیشبینی و نگاه دقیقی به آینده سوسیالیسم و آن را مطرح میکند.

مبحث قبل را بهانه کردیم تا به بحث روز بپردازیم. الان بعضیها امریکا را در سراشیبی سقوط میبینند. با توجه به بحثهایی که در باره فرگوسن پیش آمده است، به نظر میآید امریکا هم دچار فروپاشی میشود. آیا نظر شما هم همین است؟

نگاهم در بحثهای حوزه لیبرالیسم فراتر از این موضوع است. شکافهای اجتماعی هر چند یک بار در همه سیستمهای سیاسی و اجتماعی بروز میکند. اگر سیستمی دارای قابلیت باشد و خودش را بازخوانی و سازگار کند، به حیات خودش ادامه میدهد و خودش را کارآمد و بهروز میکند. اگر آن سیستم دچار آنتروپی یا قفل سیستماتیک شود، از بین میرود. اتفاقی که در شوروی سابق رخ داد، این بود که سیستم به دلیل اینکه خیلی جزمگرا و دُگم بود نمیخواست فضای ذهنیاش باز شود، همه را کنترل میکرد و سیستم طوری بود که در آن هیچ نوع نوآوری و فضای بازی نبود که آدمها، سازمانها، مؤسسات و ارگانها بتوانند نوآوری کنند و کارآمدی داشته باشند. در لیبرالیسم این موضوع نمیخواهم بگویم کلاً نیست، بلکه کمتر دیده میشود. اگر بخواهند در این فضا حرکت کنند، لیبرالیسم قابلیت بیشتری دارد. البته چون لیبرالیسم هم یک تفکر زمینی است از این قاعده مستثنی نیست که تفکر زمینی قابلیتهای محدود و مدتداری دارد و پس از مدتی انگیزهها و جذابیتهایش را از دست میدهد. نگاهم این است که یک روز تفکر لیبرالیسم تمام خواهد شد، ولی بر این باور هم نیستم که لیبرالیسم راه سوسیالیسم را خواهد رفت و قابلیتهای لیبرالیسم بیش از سوسیالیسم است، زیرا در دو سه دهه گذشته لیبرالیسم چندین بار خود را از حوزههای مختلف بالا کشید و تلاش کرد خود را بازسازی و سازگار کند.

آنچه که امروز در امریکا مورد توجه است، شکافهای اجتماعی است که بیشتر به نوع نگاه سیاستمداران به طبقات، تغییر امتیازها و طبقهبندیها برمیگردد که میتواند منشاء اعتراضها باشد. منشاء اعتراض رفتار دولتمردان است، نه اندیشهای که آن رفتار را مدیریت میکند.

بر این باور نیستم که تفکر لیبرالیسم در حال حاضر در حال فرو ریختن است. آنچه که عرض کردم، چون آن اندیشه زمینی و انسانی است، در بلند مدت جذابیتهای لازم را نخواهد داشت و میتوان فروپاشی زمانداری را برایش ترسیم کرد.

https://shoma-weekly.ir/AuOeMH