نشریه «شما» به علت نیاز زمان و تکلیف دینی دوستان مؤتلفه شکل گرفت. علتش این بود که جایی لازم بود که حرف مؤتلفه را خالص بزند و نشریهای باشد که ...
گفت و گو:مصطفی حسینی
اشاره: دکتر اسدالله بادامچیان از شخصیت های سیاسی است که سابقه 50 سال حضور در صحنه سیاسی کشور را در کارنامه خود دارد، در زمان رژیم ستمشاهی به علت مبارزات طعم شکنجه های ساواک را چشیده و همواره در خط امام(ره) و رهبری حرکت کرده است.
رو در رو با بادامچیان که اکنون نماینده مردم تهران در مجلس و قائم مقام دبیر کل حزب موتلفه اسلامی نشستیم و از نحوه تاسیس نشریه شما و اثر گذاری آن در کشور تا مسائل انتخابات و همچنین تاثیر انقلاب اسلامی بر وضعیت مردم سوال کردیم و او همچون همیشه صریح اللهجه پاسخ سوالاتمان را داد.
* در آستانه پانزدهمین سالگرد انتشار نشریه" شما" هستیم، بفرمائیدچرا نشریه شما وارد عرصه رسانه ای کشور شد؟
نشریه «شما» به علت نیاز زمان و تکلیف دینی دوستان مؤتلفه شکل گرفت. علتش این بود که جایی لازم بود که حرف مؤتلفه را خالص بزند و نشریهای باشد که ضمن اینکه مسائل اصلی و مهم کشور را مطرح میکند، از بداخلاقیهای موجود در مطبوعات، دوری بگزیند و مواضع و نظرات مؤتلفه را منعکس کند و تا آنجا که میتواند نظرات دیگران را مطرح و از طرفی مباحث نو و جدیدی را در جامعه طرح کند.
* راه و روش نشریه شما در طی این 15 سال و مشی آن چگونه بوده است؟
مؤتلفه اسلامی بر اساس سه محور ولایت، فقاهت و روحانیت حرکت میکند و قصد این است که در حد توان خود و تا آنجا که میتواند این سه محور را در یک نشریه جلوه بدهد. مدتها در شورای مرکزی بحث این بود که این کار باید انجام بشود. مشکل اساسی ما مسئله تأمین هزینه آن بود، زیرا نشریه مؤتلفه نمیتواند مانند برخی نشریاتی که درآمدهای جانبی دارند، درآمد داشته باشد، خصوصاً که نشریه سیاسی حزبی در جامعه آن روز تأثیر زیادی نداشت. بعضی از نشریات به احزاب گوناگونی وابسته بود و از امکانات گسترده عمومی استفاده میکردند و مؤتلفه نمیتوانست این کار را بکند و لذا مدتها طول کشید و اگر ما نتوانستیم روزنامه راه بیندازیم، به خاطر نداشتن کادر نبود، بلکه به علت این بود که هزینه آن را نمیتوانستیم تأمین کنیم و یا نمیخواستیم از بعضی از امکانات دولتی استفاده کنیم و لذا میسر نبود و این کار با مبانی اندیشهای و مشی مؤتلفه اسلامی مغایرت داشت، در نتیجه به نشریه هفتگی اکتفا کردیم.
برای نشریه هفتگی ابتدا از یک آپارتمان کوچک در یک مجموعه شروع کردیم و در آنجا تعداد اعضایی که در این کار مشارکت کردند، بسیار کم بود، بودجه ما در آن موقع ماهیانه 3 میلیون تومان بود و این هم به زحمت تأمین میشد، ولی خدا کمک کرد و نشریه شکل گرفت و توانست به صورت نشریهای درآید که در بین نشریات حرفی برای زدن دارد. استاد بزرگوارمان آقای پرورش، در سرمقاله اولین شماره نوشت ما هم مثل بقیه نشریات آمدهایم که حرفهای خودمان را بزنیم. تواضع ایشان در نشریه، یک برکت بود.
* نشریه"شما" تا چه اندازه توانسته در سپهر سیاست ایران و میان نخبگان و سیاسیون اثر گذار باشد؟
نشریه بهتدریج شکل گرفت و پیشرفت کرد و مورد توجه فرهیختگان جامعه قرار گرفت و سیاستمداران، موافق و مخالف، نشریه را میخواندند و در سطح کشور هم اثرگذار شد، بهگونهای که تأثیر آن در سیاست خارجی هم هویدا شد. مثلاً آن وقتی که مسئله سهم ایران در دریای خزر مطرح بود و شاید در دولت اصلاحات، جریاناتی در این فکر بودند که آنجا را تقسیم و سهم ایران را کم کنند، نشریه «شما» تیتر بزرگ زد که سهم ایران از دریای خزر 50درصد، دولت کوتاه نیاید و این کار تأثیر داشت و یا در مواضع مربوط به دولت اصلاحات خط اعتدال بر اساس آهنگ ولایت در نشریه نقش بسیار مؤثری داشت. آغاز نشریه ما با انتخابات دوم خرداد مقارن شد و با اینکه ما از جناب آقای ناطقنوری حمایت میکردیم، ولی وقتی آقای خاتمی بر سر کار آمد و تنفیذ ولیفقیه مطرح شد، در طول 8 سال از دوران نشریه، شیوهای را پیش گرفتیم که نمونه برخورد مطبوعاتی یک حزب سیاسی با خدمت 40 ساله در آن زمان با دولتی بود که خود حزب داشت ـحزب مشارکتـ و از آن طرف مواضعش با مواضع مؤتلفه مغایر بود و همه کسانی را که در دولتهای قبل از دوستان مؤتلفه بودند، تصفیه کرده بود، آن هم به جرم اینکه اینها پیام دوم خرداد را نفهمیدهاند، همگی را بیرون کرد، ولی در عین حال این نشریه در چهارچوب مواضع حزب مؤتلفه اسلامی بهگونهای عمل کرد که اگر تحلیلگرها دقیقاً مواضع این نشریه را در فاصله 8 سال بررسی کنند، میبینند مؤتلفه حرفهایش را زده، مواضعش را اعلام کرده، از دولت در سطح کلان کشور حمایت کرده و نگذاشته بداخلاقیها و دعواها و حتی بداخلاقیهای جریانات در دولت اصلاحات بر مواضع اصولی و اساسی مؤتلفه سایه بیندازد.
مسئله بعدی شیوه برخورد با مخالفان فکری و سیاسی مؤتلفه بود. در انعکاس نظرات آنها شیوه صحیحی را در پیش گرفتیم، به این شکل که حرف آنها زده شود و ما نظر خود را بدهیم. حتی در خبر و نظر ما یا در بخش سئوال از شما پاسخ از شما، مواضع دیگران را به سلیقه خودمان کم و زیاد نکردیم، کاری که در بعضی از نشریات، همین حالا هم انجام میشود. ما مطالب طرف را میگفتیم، نظر خودمان را هم میگفتیم.
در دوره اصلاحات که مجددا موضوع آقای منتظری و فتنه مهدی هاشمی مطرح بود، نقش مؤتلفه نقش بسیار بالایی بود و مؤتلفه توانست در فتنهگریهایی که دار و دسته آقای منتظری و مهدی هاشمی به راه انداخته بودند، حتی با چاپ کتاب نقد خاطرات آقای منتظری نقش مهمی را ایفا کند.
در مسئله مواضع مؤتلفه در بزرگداشت ایامالله و روشنگری در باره تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از ویژگیهای مؤتلفه این است که خودش حضور عملیاتی و شاهدانه داشته و طبیعی است که این هم یک خدمت بزرگ و تأثیرگذار بود. همینطور در زمینه برخی روشنگریها کارهای مؤثری کرده است. مثلاً در مورد راهآهن که رضاخان از شمال تا جنوب کشور کشید، خیلیها این را یک خدمت بزرگ میدانستند. ما آن بخش مثبت قضیه را که راهآهن در هر نقطهای که کشیده شود، مثبت است، آوردیم، اما اصل طرح انگلیسها که چرا این کار را کردند و تزویرهای آنها را هم باز کردیم.
مسئله جنایات رضاخان موضوع بسیار مهمی بود که مطرح شد. مسائل مربوط به تفسیر و تحلیل بیانات مقام معظم رهبری و ولیفقیه که بخش خوبی را آقای ترقی در نشریه به عهده گرفتند و ما همواره یک ستون در سایهسار ولایت داشتیم، خود یکی از برنامههای جدی بود.
بخش حضور بانوان با یک ویژگی خاص در نشریه راهاندازی شد، یعنی ما در ساختمان نشریه، به علت محدودیت جا، هیچوقت خانم نیاوردیم، اما زیر نظر سرکار خانم قدیری، 60 خبرنگار و خواهر مسلطی که با حجاب برتر یعنی چادر اسلامی در ساختمان بانوان حزب مؤتلفه اسلامی مشغول فعالیت شدند که خود نمونه این است که زنها میتوانند در یک نشریه با مردها مشترک باشند، بهگونهای که هیچگونه اختلاطی با هم نداشته باشند و با حفظ حجاب برتر در همه صحنهها خبرنگاری کنند و حتی در مصاحبه با رئیسجمهور بهترین سئوالات را بپرسند و پاسخ بگیرند.
در باره مسئله جوانان و بخش جوانگرایی در نشریه، استفاده از نیروهای جوان همراه با طرح درخواستهای جوانان که مورد توجه بود، در حد یک حزب سیاسی نقش ویژهای داشت. صفحات بانوان به جای خودشان، مسئله هنر و ورزش، دو صفحهای که ما بهجای بداخلاقیها در مقابل اینکه هر کاری که در صحنه هنر ما میشود، منفیبافی کنیم، نقد دلسوزانه کردیم و از چاپ تصاویری که منطبق با شأن زنان اسلامی نیست، خودداری کردیم و بهگونهای این کار را انجام دادیم که صفحه هنر ما چه از نظر تأیید و چه از نظر نقد فیلم و نمایش و صدا و سیما مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. متأسفانه بخشی از خانمها و آقایان که زحمت این بخش را میکشیدند، دچار گرفتاریهای معمول زندگیشان شدند و یکمقدار تأخیر افتاد، ولی بعد الحمدلله شروع شد.
در صفحه ورزش به دور از غربزدگی و مسائل جنجالی حرکت کردیم، چون نشریات ورزشی ظاهراً به تقلید از غرب اینطور تصور میکنند که بایستی حتماً جنجال و هیاهو و تبلیغات آنچنانی کنند و عکسهایی را که منطبق با مبانی و شئون نیست، چاپ کنند. ما هیچیک از این کارها را انجام ندادیم، بلکه صفحه بسیار متینی در ورزش درآوردیم و هنوز هم صفحه ورزش نشریه به همت دوستانی که در آنجا زحمت میکشند، نقش مؤثر و تأثیرگذاری در ورزش کشور دارد.
ما بهتدریج ضمیمهای را مطرح کردیم که قابل استفاده برای محققین و اندیشمندان است. مثلاً در بحث جدیدی که در مورد عرفان مطرح کردیم، انواع عرفان، اعم از عرفان نبوی، علوی، حسینی، فاطمی و زینبی، عرفان مخدر، عرفان استعماری، عرفان انزوایی، عرفان قدرتمدارانه و انواع عرفان را باز کردیم که بحث بسیار نویی بود. بحمدالله از آن در نشریه ذکر استفاده شد که یادگار باقی مانده و هنوز هم مشغول فعالیت است.
* چرا اسم نشریه را "شما"انتخاب کردید؟چند خاطره هم از دوره مدیریت تان بفرمائید.
شاید خاطره زیباتر مربوط به نام «شما»ست که یادگار ذوق استاد عزیزمان جناب آقای پرورش است که ایشان بهعنوان مخفف شهدای مؤتلفه اسلامی، نام نشریه را «شما» پیشنهاد کردند و همه ما استقبال کردیم. یک نام هنری است از نظر اینکه تلفظ آن آسان است، به اضافه اینکه یک هنری است که مقصود آن به مخاطب این است که این نشریه شماست، نمیگوید نشریه ما، نشریه مؤتلفه. شاید تواضع اخلاقی جناب آقای پرورش هم تأثیرگذار بوده که حتی ما و شما هم نگفته. در طی این سالها هم هر وقت بحثی پیش آمده و گفتهاند نشریه «شما» این حرف را نوشته، گفتهایم خب نشریه شماست دیگر!
خاطرهای هم از آقای خاتمی بگویم که یک روز رفتم ریاست جمهوری و ایشان گفت: «آقای بادامچیان! من مدتهاست شما را زیارت نکردهام، اما مقالات شما را در نشریه «شما» میخوانم». گفتم: «البته یادتان نرود که من هم مدیرمسئول «شما» هستم!»
در باره همکاری با سایر مطبوعات و وزارت ارشاد و هیئت نظارت بر مطبوعات، نشریه نقش بسیار خوبی را ایفا کرده و اصلاً بیان این مواضع بسیار مفید است. در طول این مدت خاطراتی هم که داریم این است که مثلاً راجع به فروش هواپیمای افـ4 که قصد دولت موقت بود و میخواست این هواپیماها را به امریکا پس بدهد، مخالفت شد و مقام معظم رهبری و مرحوم شهید آیت و مرحوم شهید محمد منتظری و تا اندازهای هم بنده و حزب جمهوری اسلامی در این مسئله دخالت کردیم و جلوی این کار را گرفتیم، جالب بود که اینها نوشتند که آقای ابراهیم یزدی میخواست این کار را بکند و آقای ابراهیم یزدی هم از ما شکایت کرد و در دادگاه مطبوعات رفتیم و جناب آقای مرتضوی دادستان مطبوعات و قاضی بود. وقتی آنجا رفتیم، آن موقع من مشاور اجتماعی رئیس قوه قضاییه بودم. آقای یزدی آمد و پرسید: «چرا ایشان را در جایگاه دیگری نشاندهاید؟» آقای مرتضوی گفت: «اتفاقاً آقای بادامچیان وقتی آمد اینجا، رفت و همانجایی نشست که اصحاب مطبوعات مینشینند و اصلاً این حرفها نیست». گفت: «معلوم است که ایشان محکوم نمیشود، چون هم در قوه قضاییه است و هم با آقای عسگراولادی که عضو هیئت منصفه است آشنایی دارد». آقای مرتضوی گفت: «آقای عسگراولادی گفتهاند که من در پروندهای که مربوط به نشریه «شما» و بادامچیان است اصلاً حضور پیدا نمیکنم» و نیامدند. با اینکه رأی ایشان مؤثر بود، اما حاضر نشدند. در این دادگاه نشستیم و صحبت کردیم. آقای ابراهیم یزدی هم کسی نبود که از این قضایا بگذرد. هیئت منصفه مطبوعات هم تعیینشده از سوی آقای عطاءالله مهاجرانی و آن دوستان بودند. آقای عسگراولادی هم که در صحنه نیامدند، در نتیجه آنها ما را محکوم کردند، درحالی که از نظر حقوقی محکوم نبودیم. رأی هیئت نظارت مطبوعات هم مبنای حکم دادگاه مطبوعات است و لذا در آنجا بنده را محکوم کردند که 300 هزار تومان جریمه بدهم. ما در اینجا از موقعیت و قدرتمان استفاده نکردیم و خود این نقطه افتخاری در صحنه نشریه و مؤتلفه است که هیچگونه اعمال نظری نکردیم.
در عکسی در جریان مربوط به دولت اصلاحات و تظاهراتی که خانمها جمع شده بودند، سه نفر خانم از ما شکایت کردند که آرایش کرده و آنچنانی در آن مراسم آمده بودند و ما هم بدون اینکه آنها را بشناسیم، عکس آن مراسم را زده بودیم. اینها به تحریک دیگران رفتند شکایت کردند و ما هم میدانیم چه کسانی قضیه را دنبال کردند که ایشان آبروی ما را برده و ما در شهرستانمان مورد هجمه قرار گرفتهایم و جریان خسارت و این برنامه. ما رفتیم و آنها هم آمدند و بنده به عنوان مدیرمسئول نشریه دفاع کردم و معلوم شد حرف آنها هیچ مبنای قانونی ندارد. البته آنها نهضت آزادی نبودند که مثل دفعه قبل بشود و ما از آن موضوع تبرئه شدیم.
بهتدریج کار بنده سنگینتر شد و مسئولیتهای دیگری به عهدهام قرار گرفت، نیروهای جدیدمان مخصوصاً جوانها در نشریه رشد کردند و قرار شد مدیریت موسسه مطبوعاتی را به عهده آقای ترقی بگذاریم. من مدتها بود که دیگر در نشریه مسئولیتی نداشتم، اما این هم یک خاطره است که وقتی ایشان مسئولیت کلان را به عهده گرفت، با اینکه اگر در مقالات چیزی باشد، مدیرمسئول باید برود و جواب بدهد، در برادری اسلامی بین بنده و جناب آقای ترقی و سایر برادران، هیچ احساس نگرانی نداشتیم و اگر بنا بود که مسئلهای هم پیش بیاید چه بهتر که روی دوش بنده میآمد، نه برادر دینیام، اما حادثهای هم پیش نیامد، ولی در عین حال برادری ما در نشریه «شما» ادامه پیدا کرد. بعد هم جناب آقای مجتبی همدانی آمدند و در طول این مدت همکاری بین ما ادامه پیدا کرد. آقای ترقی که سابقه طولانی در مؤتلفه دارند و آقای همدانی جوان بودند و دوتایی با هم کار میکردند و جالب اینجاست که هیچگونه حرفی و بحثی نبود و برادرانه و صمیمانه با هم کار کردند. بعد هم مدیریت موسسه مطبوعاتی به عهده آقای مهدی اسلامی گذاشته شد، ولی باز هم مدیرمسئول نشریه آقای مجتبی همدانی است، اما کارگردان و اداره کننده نشریه آقای مهدی اسلامی است که همان روابط برادرانه و زیبا برقرار است. بنابراین نشریه «شما» برخاسته از یک حزب اسلامی، به دور از قدرتطلبی، انحصارطلبی، ذهنیتهای التقاطی، بازیهای سیاسی و در جهت حرکت در چهارچوب هدایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری و در جهت مصالح نظام جمهوری اسلامی و در خط مردم، محرومین و مستضعفین و در جهت سلامت اقتصاد و سلامت فرهنگی و سیاسی جامعه است و لذا نشریه «شما» را میتوان به عنوان یک نشریه ویژه در این سالها مطرح کرد که ضمن انجام وظیفه توانسته سایر وظایفی را هم که به دوش اوست انجام بدهد و جالب اینجاست که ارگان یک حزب، در حقیقت یک پایگاه برای همه نیروهای در مجموعه معتقدین به نظام و ولایت و قانون اساسی است و الحق میشود گفت که نشریه «شما» یک یادگار قابل استفاده است .
* در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. زمانی که انقلاب پیروزی شد، چه تأثیری بر جامعه و زندگی مردم گذاشت؟ متاسفانه برخی شبهاتی را مطرح میکنند که چه تفاوتی با گذشته داریم؟
انقلاب اسلامی ما یک تحول عظیم ملی، اسلامی و جهانی است. جهانی است، چون یک راه نو در چهارچوب یک نظام که هم مردمی است، یعنی جمهوری است و هم دینی است. در ایران، اسلامی است، در سایر کشورها با دین مردم کار دارد، این را در دنیا ایجاد کرد. قبلاً دو قطب بیشتر نبود یا لیبرالـدموکراسی کاپیتالیستی که مال غرب بود یا کمونیستی که بعضیها جنبه سوسیالیستی قویتری داشت و جنبه کمونیستی آن ضعیف بود و بالعکس. انقلاب اسلامی ما راهی جدید، نظامی جدید و فرهنگی جدید برای همه ملتهای دنیا باز کرد. این نظام جدید موجب شد که وقتی در دنیا مطرح و باقی ماندن و پایدار بودنش مطرح شد، نظام کمونیستی به سرعت از هم پاشید. چرا؟ چون فکر میکردند که در مقابل نظام غرب که ستمگر و ظالم است و سرمایهداری اشرافی دارد، حتماً باید به سراغ کمونیستها بروند، ولی بعد دیدند راهی مثل اسلام است که نه دیکتاتوری کمونیستی در آن هست و نه ستم سوسیالیستی و نه زورگویی مارکسیستی، لذا آن نظام دچار بنبست شد و مشکلاتش هم زیاد بود و فرو پاشید.
مسئله دومی که الان دارد در غرب پدید میآید این است که آیا آن نظام، نظام مطلوبی است؟ غربیها در نظام سیاسی، دموکراسی را مطرح میکردند، در نظام اجتماعی، لیبرالیسم را مطرح میکردند و در نظام اقتصادی، سرمایهداری را. هر سه تای اینها به بنبست رسیده، لذا الان در غرب سه تا بحران پدید آمده است. یکی بحران اجتماعی. توده مردم هیاهو میکنند که چرا شما 1درصد دارید بر ما 99درصدحکومت میکنید؟ به چه دلیل؟ ما میخواهیم تحت حاکمیت خودمان باشیم. الان در غرب، اجتماع ملتهب است، نه اینکه گروهی در اجتماع ملتهب باشد و بقیه آرام باشند. از نظر دموکراسی میگویند این دروغ است و دروغش هم دارد روشن میشود. آن شنودشان، جاسوسیشان، مقابله با مردم، مقابله با افکار آزاداندیشان، مسئله هولوکاست و کشتار ارامنه کمکم دارد دموکراسی را به باد میدهد. دموکراسی غربی به باد رفته. چرا؟ چون مردم را میزنند، شکنجه میدهند، وارد خانه مردم میشوند، تحمل حرف افراد را ندارند، آنها را دستگیر میکنند، دستهدسته میبرند، معلوم است که دموکراسی ادعایی آنها به باد رفته و چهره فریبکارانه دموکراسی غربی دارد نمایان میشود. جای آن چه میآید؟ مردمسالاری دینی. آنجا ضد دین بود و دین مردم را رعایت نمیکرد. بالاخره مسیحیها هم به دینشان علاقمندند. اینجا دارد میگوید شما مردم هستید، سالار هم مردم هستند، مردم هم رأی میدهند. در این چند سال خودمان را ببینید. مردم به بازرگان توجه کردند، بعد توجهشان سلب شد. بنیصدر آمد، رأی دادند، امام تنفیذ کردند، منتهی بعد مردم فهمیدند که پینوشه دیکتاتور است و او را گذاشتند کنار. آقای موسوی آمد، بعد آقای رجایی آمد، آقا آمدند، مردم به ایشان عشق میورزیدند. آقای هاشمی آمد، بازسازی کرد، کار کرد، کارگزارانش که غربگرا بودند نتوانستند اداره کنند. آقای خاتمی آمد، اصلاحاتی و لیبرال بود. به قول آقای مرعشی گفت ما لیبرالـدموکرات مسلمان هستیم، در نشریه ذکر هم گفت، مصاحبهاش هم هنوز هست. مسئول آموزش حزب اعتماد ملی هم گفت ما سوسیالـدموکرات مسلمان هستیم. هر دو به بنبست رسیدند و در جامعه مشخص شد، بنابراین آن چیزی که الان در دنیا دارد مطرح میشود، مسئله فریب دموکراسی غرب است و دموکراسی صحیح. آنها الان طرف اسلام نمیآیند و دنبال دموکراسی صحیحشان میگردند، ولی بالاخره یک نمونه دارند. مسئله سوم آنها اقتصاد است که میگویند چرا 1درصد سرمایهدار اشرافی و به اصطلاح اسلام مُطْرَف، مسرف، مبذّر و فاسد باید بر ما حکومت کند؟ چرا اقتصاد ما دست اینهاست؟ پس میبینید که هر سه تا به هم ریخته و بحران ایجاد کرده و این تحول را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی ما ایجاد کرده است.
در شیوه مبارزه و حضور در اجتماع، انقلاب ما تحول ایجاد کرده. همین چیزی که در بیداری اسلامی و در دنیای اسلام میبینید که مردم بیدارند و با اعتقاد و ایمانشان محکم ایستادهاند بنابراین در آنجاها تحول ایجاد شده است. از آن طرف در داخل هم این تحول هست، یعنی وقتی استکبار در فتنه 88 همه تلاشش را به کار میگیرد که بیاید هیاهو کند و به قول خودش انقلاب رنگی و مخملی راه بیندازد، در 9 دی میآید و دقیقاً مثل رگبار بهاری همه جا را تمیز میکند و میبرد. چه کسی آمد؟ مردم بودند. به همین سادگی، بدون خرجی برای دولت، بدون خرجی برای بیتالمال. الان مقاومت و مبارزه مردم در بحرین، فلسطین و جاهای دیگر همینطور است. این مسئله شیوه مبارزه بود. حالا شیوه اداره جامعه. چرا در رأس جامعه یک کسی باشد که هیچگونه مبنای علمی و حقوقی نداشته باشد؟ ما در اینجا میگوییم باید در رأس جامعه ولیفقیه عادل باشد، فقیه و دانشمند و حقوقدان باشد، عادل هم باشد و رابطهاش هم با مردم، رابطه رئیسجمهور و امپراتور و شاه نباشد. رابطه، رابطه مردمی و ولایی باشد. این در دنیا اثر گذاشته است. کشورهای در بند فکر میکردند که هرگز از عهده قدرتهای بزرگ برنمیآیند. درست است که کوبا و ویتنام نمونههایی بودند، اما بقیه مانده بودند. امریکای لاتین حیاط خلوت امریکا بود. الان بیدار شدهاند و یکییکی دارند میایستند، منتهی به سبک خودشان. این تحولات انقلابی است.
ما در درون کشور، از یک کشور وابسته به یک کشور مقتدر مستقل رسیدیم. تا قبل از اینکه شاه برود، ما ذلیل امریکا بودیم و همهشان نوکر امریکا بودند و فراماسون. الان همه را مردم انتخاب میکنند. در مورد مجلس که اصل قانونگذاری است، مردم انتخاب نمیکردند، فرمایشی بود، همه هم میدانستند و مردم شرکت نمیکردند. آن مجلس فرمایشی که از غرب و فراماسونری و دربار شاه سرچشمه گرفته، امروز همه تودههای مردم میآیند و در آن شرکت میکنند و کسانی که دارای صلاحیت نیستند، توسط شورای نگهبان رد میشوند و تازه نمایندگانی که توسط مردم انتخاب میشوند، خود را به مردم بدهکار میدانند. اینطور نیست که حکومت حق حاکمان است، حکومت را به امپراتور بسپارید و کلیسا را هم به صاحبان دین. در طول این سالها رشد ما مشخص است. در مسئله اقتصاد موقعی که شاه رفت 5/5 میلیارد دلار به امریکا بدهکار بودیم. اینها همه از بین رفته و بعد از 30 سال با وجود 8 سال جنگ و همه این تحریمها و فشارهای بینالمللی، کشورمان را اداره کردیم و امروز بدهی نداریم. امروز فرانسه بدهکار است، اسپانیا تا گلو در حال غرق شدن است و یونانِ عضو اتحادیه اروپاست که با یورو دارد ورشکست میشود و اینها نمیتوانند نجاتش بدهند. امروز ایتالیا و انگلیس و امریکا گرفتارند. ما الان بدهیای به آن معنا نداریم، خزانهمان هم پر است و طلا و پشتوانه هم داریم. بنابراین یک کشور از بدهکارترین نقطه پایین بعد از 30 سال به این سطح رسیده است. از آن طرف از نظر علمی در سال 57 با 35 میلیون جمعیت، 200 هزار دانشجو داشتیم. امروز با 70 میلیون و خردهای جمعیت، باید بشود 200 هزارتا یا 400 هزار تا، ولی 3 میلیون دانشجو داریم و این رقم بینظیری است. 14 میلیون نفر در دورههای قبل از دانشگاه دارند درس میخوانند، یک میلیون هم حرفهای و دیگران با طلبههای قم رویهم 18 میلیون نفر میشوند. نزدیک به یکسوم جمعیت ما در حال تدریس و درس خواندن هستند. در طول این سی سال نزدیک به 7 میلیون نفر فارغالتحصیل لیسانس، فوقلیسانس، دکترا و مهندسی داریم. این کار کمی است؟ از نظر علمی پیشرفتهای تکنولوژی، نانو، فضا، رادار، دفاعی و قدرت داریم.
* مشکلی که میخواهم خدمت شما عرض کنم، بیشتر مشکل معیشتی مردم است.
در زمان شاه فقر و فلاکت بود. بشاگرد را نگاه کنید ببینید چه خبر بود. روستاها، جادهها، راهها و شهر تهران چگونه بود. امروز بعد از سی سال کشور ما در رشد قابل توجهی است. هم پول هست و هم امکانات. در تهران 7ـ8 میلیون نفره، 3 میلیون و نیم ماشین شخصی وجود دارد. یعنی هر دو خانواده یک ماشین. البته گروه فقیری هم هستند که به آنها فشار میآید. دولت با هدفمند کردن یارانهها برای همه پول گذاشته است. با وجودیکه اشکالات گوناگونی به آن طرح داریم، اما اصلش این است که با مردم همراهی کرده است. اینکه گرفتاری در معیشت داریم، روشن است و به خاطر چند مورد است. یکی به دلیل مدیریت دوستانی است که آدمهای خوبی هستند، اما اقتصاد عملیاتی بلد نیستند. اقتصادشان، اقتصاد دانشگاهی یا اداری است و بهتر بگویم نظری است؛ لذا نمیتوانند طراحیهایی کنند. در صحنه بینالملل زحمت کشیدند و اداره کردند و در این 32 سال اقتصاد ما بالاخره به هر نحوی اداره شده است. الان که به این پایههای محکم اقتصادی رسیدهایم. مشکلات معیشتی، تورم، گرانی و عدم اشتغال مواردی است که از عوارض شهرنشینی، سیاستهای غلط، مدیریتهای ضعیف و اختلاف بین کسانی است که میخواهند این کارها را انجام بدهند، یعنی اختلاف بین متخصصین است. شما ببینید که بین متخصصین ما چقدر اختلاف نظر است. در مجلس بین آقای مصباحیمقدم و آقای توکلی و بین دوستان ما که هم اقتصاد را میفهمیم و هم موارد دیگر را، چقدر تفاوت وجود دارد. از آن طرف در بیرون بین آقای خوشچهره، آقای سبحانی و بعضی از دوستانی که در اقتصاد هستند چقدر تفاوت در ذهنیت است. وقتی میخواهند برنامهریزی کنند این اختلاف سلیقهها باعث میشود کار لنگ شود یا مثلاً آقای فرشاد مؤمنی؛ همه اینها میخواهند اقتصاد اسلامی داشته باشند. در همینجا مشکلی داریم. در شیوهها و روشها اختلاف نظر است و به مبانی اقتصادی کاری ندارد. ببینید در بانک دیدگاههایشان چقدر متفاوت است. بنابراین ما چنین مشکلاتی داریم که با مشکلات زمان شاه کاملاً متفاوت است. مثلاً از مشکلات زمان شاه این بود که دزدیهای کلان را نمیگرفتند، اما الان بهمحض اینکه متوجه میشوند در سیستم بانکی نقصی به وجود آمده، بهسرعت جلویش را میگیرند. در رأس، در مسئولین ما یک نفر دزد و خلافکار این تیپی پیدا نمیشود. آدم خلافکار در دنیا هیچوقت از بین نمیرود، چون زیادهطلبی و نفسانیات فراوان است، اما در خرج بیتالمال رسیدگی و مراقبت لازم است و مجلس باید بایستد و دنبال و نظارت کند.
بعد از سی سال ما به دهه چهارم میرویم و اشکالات این سلیقهها، قضایا و سیاستها متفاوت است و برداشت از سه بخش اقتصاد ما ـکه تعاونی، دولتی و خصوصی استـ چقدر در دولت میرحسین موسوی با دولت آقای خاتمی متفاوت است و هر دوی اینها با دولت آقای هاشمی متفاوتاند و هر سه اینها متفاوت از دولت آقای احمدینژادند. کدام را میخواهد اداره کند؟ بدیهی است که این مشکلات را پدید میآورد. آنچه که مهم است این است که بعد از تجربهها، آزمونها، پخته شدن عناصرمان، تحصیلات و دانشگاه به راهی میرسیم که آقا میفرمایند جهاد اقتصادی، اصل 44 و چشمانداز بیست ساله و باید انشاءالله اینها را با یک مجلس مقتدر و قوی در مجلس نهم با افراد پخته، باتجربه، کارآمد و لایق و دوره بعدی ریاست جمهوری با مسئولان اقتصادی قوی حل کنیم که این مسئولان باید اقتصادی غیر از اقتصاد دانشگاهی و حوزوی و اقتصاد اداره مملکت، اقتصاد عملی و اجرایی را هم بدانند تا بتوانند کشور را اداره کنند. پاکدست و پاکدامن و پاکفکر هم باشند.
* مقام معظم رهبری فرمودند انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی انتخابات رقابتی باشد. اصولگرایان که با هم وحدت کردند و به قول معروف اصلاحطلبان هم از دور خارج شدند و مردند. اگر یک ضلع در انتخابات باشد، این انتخابات رقابتی نمیشود، درحالی که مقام معظم رهبری فرمودند انتخاب، رقابتی باشد. نظر شما چیست که آیا در انتخابات بعدی رقابت داریم یا نداریم؟ اصلاً انتخابات رقابتی باید چهجوری باشد؟
مقصودمان از رقابت چیست؟ اگر مقصودمان جنگ و جدال جریانات سیاسی است که همواره این موضوع موجود است، مثلاً در مجلس اول بین خط امام و بنیصدر بود. پس این جنجال بود. عدهای این طرف و عدهای آن طرف و تعدادی هم بیخبر از ماجراها این وسط بودند. در انتخابات بعد، در مجلس دوم که دست منافقین رو شده بود، بنیصدر گریخته و این موضوع تمام شده بود، اما باز چه کسانی بودند؟ خط مهدی هاشمی، چپها و.... اصطلاحاً در مجلس سوم مسائل رسید به دو جریان فکری چپِ شرقزده و اسلامگرایان خالص؛ لذا شعار دفتر تحکیم و تیپ میرحسین و مهدی هاشمی شد جنگ فقر و غنا. از آن طرف شد خط فقاهت اسلامی. ما در آنجا دو شعار داشتیم جنگ فقر و غنا با قیافههای آنچنانی و تصاویر وحشتناک غربزده و از این طرف پوسترمان عکس شیخ فضلالله نوری و مدرس بود و امام نوشتند: «مثل مدرسها و شیخ فضلاللهها را انتخاب کنید». در اینجا دیگر مسئله بنیصدر و شخص منحرف نبود. در اینجا بحث دو تفکر در باب اسلام بود. یکی تفکر سوسیالیستزده شرقزده ملیگرا و دیگری تفکر اسلامی و انقلابی و فقاهت بود. سمبلهایش هم معلوم بود، این طرف میرحسین موسوی بود، آن طرف آقای مدرس و شیخ فضلالله نوری بودند. مجلس سوم آن شکل را به خود گرفت و آنها اکثریت را آوردند. مجلس چهارم دربست آنها را کنار گذاشت. یعنی حتی کروبی رأی نیاورد، خانم دباغ رأی نیاورد. البته بنده خدا خانم دباغ با آنها همراه نبود، ولی رأی نیاورد. در مجلس چهارم و پنجم ذهنیت چه بود؟ ساختن کشور و سازندگیها بود. در مجلس ششم بحث اصلاحات و توسعه سیاسی بود، چون نتوانسته بودند به قول خودشان اقتصاد را راضی به این قضایا کنند، شد اصلاحات و بیشتر هم کار سیاسی انجام شد، یعنی شدند گروه اصلاحطلب و دوم خردادی و از این طرف هم خط ولایت. مجلس ششم نتوانست هیچ کاری بکند. مجلس هفتم شد جبهه آبادگران ایران اسلامی. در اینجا دقیقاً دیگر تفکر مطرح نیست. پس چیست؟ ساختار اقتصاد کشور. آبادگران، یعنی آنهایی رأی میآورند که آبادگر، اما اصولگرا هستند. دیگر نمیروند به تفکر چپ رأی بدهند. بعد مجلس هشتم جبهه متحد اصولگرایان شد. همه میخواستند ایران را آباد کنند. شعار ما در انتخابات مجلس هفتم درمؤتلفه «ایران آباد، آزاد و شاد» بود. شعار مؤتلفه در مجلس هشتم "خوب انتخاب کنیم، خوب زندگی کنیم." اینها مسائل اقتصادی است. در مجلس اخیر دیگر شعار اصلاحات و اصلاحطلبی جایی ندارد، همه بحثها این است که مشکلات کشور را حل و مطالبات رهبری را برآورده کنیم.
اینکه میفرمایید رقابت، کدام رقابت؟ رقابت بین جریان غربزده بازرگان، لیبرالیسم غربی سیاسی یا نه؟ رقابت بین تفکر چپ و تفکر اسلامی خالص، فقاهتی و حوزوی. رقابت بین تفکر سازندگی و خط سادهزیستی و مانند اینها. مسئله بعدی رقابت بین تفکر اصلاحات، لیبرالیستی و تفکر دقیقاً ارزشگرای اصولگرایی است.
* الان در انتخابات مجلس نهم چه تفکراتی وجود دارد؟
در انتخابات مجلس این رقابتها بین آنها نیست، اصلاحات رفتهاند و رقابت تفکری نیست. حالا تفکر چیست؟ پایداری و ایستادگی ـکه یک مفهوم دارندـ و جبهه متحد اصولگرایی. در مقابل چیست؟ یک جریان انحرافی که با همین شعار اصولگرایی در صحنه است.
* برخی از چهره های متخلف جریان انحرافی که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده اند،اما آیا احتمال دارد دیگر چهره های آنها رای بیاورند؟
البته رابطه را بعضیهایشان منکر میشوند، ولی در مجموع بین مردم جریان نفوذ ندارد. یعنی اگر الان کسی منتسب به جریان انحرافی شود مثل آقای مشایی که نامش در این قضایا برده شده یا مثلاً آقای جوانفکر بگوید من طرفدار جریان خاتون هستم، هیچکس به او رأی نمیدهد، مگر یک گروه کم. پس اینجا جریان انحرافی، انحراف از اصل اسلام نیست، انحراف از مبانی و ضوابط اسلامی است. دولت اصولگراست، اما این جریان میخواهد مجلس فرمایشی راه بیندازد، مجلسی که دربست وابسته به دولت باشد. ملت هم زیر بارش نمیروند.
من که عرض کردم، وکیلالدوله یا وکیلالمله. وکیلالملهای که ضد دولت باشد، چون وکیل مجلس هستی حتماً باید مخالف دولت باشی؟ چه کسی گفته؟ وکیلالملهای است که حامی دولت است، اما حامی در چهارچوب ولایت است. اگر دولت خلاف کرد، خواست دخالت کند و مجلس را فرمایشی کند، نمیگذارد.
اما رقابت بین مردم، بله، هست. بین اصولگرایان هم هست، بین منفردین هم هست، بین دو برادر هم هست، هر دو رفتند ثبتنام کردند و میخواهند نامزد شوند. این یک کاری میخواهد بکند او رأی نیاورد و این هم میخواهد کاری کند که او رأی نیاورد. این نوع رقابت که ماهیت هر انتخاباتی، رقابتی است، رقابت عادی جامعه است. در این رقابت همین حرفها هست و مشکلی هم پیش نمیآید. در بعضی از شهرستانها مثلاً سه تا اصولگرا هست. هر کدامشان هم رأی بیاورند مشکلی نیست و لذا جبهه متحد اصولگرایی دخالت نمیکند که این یا آن، خود مردم انتخاب میکنند، چون هر سه اصولگرا هستند معنی ندارد دعوا کنیم، اما سه اصولگرا با هم رقابت میکنند. این نوع رقابت طبیعی است. یک نوع رقابت بین اصولگرایان و اصلاحطلبانی که دارند منفرد میآیند، هست. طبیعی است و رقابت تفکری است. یک نوع بین جریان انحرافی و خط خالص است. یک نوع هم بین خطی که مجلس باید دربست تابع دولت باشد تا این هماهنگی برقرار شود و دولت هر کاری دلش خواست بکند و مجلس دربست بگوید چشم و آن را امضا کند و بدهد یا اینکه تفکری که میگوید مجلس باید بایستد «ولو بلغ ما بلغ» دولت رفت، برود. الان در این قضیه این هم یک تفکر است و میگوید مجلس باید مستقل و مقتدر باشد. تفکر دیگری هم هست که مجلس باید مستقل، مقتدر و قوی باشد، اما باید مصلحت جامعه و چهارچوب سیاستهای ترسیمی ولایتفقیه را بداند. رقابت بین این سه تاست. رقابت از تفکر دینی و لیبرالیست و... آمده و بین اصولگرایان قرار گرفته است.
*در واقع اختلاف سلیقههاست.
بین آدمهای مختلف است.
* پس چرا جبهه متحد اصولگرایان تشکیل شد؟ چرا اصولگرایان با هم وحدت کردند؟
چون اینها اختلاف سلیقه دارند. الان جبهه متحد اصولگرایان از نظر سلایقِ با هم متفاوتاند.
* اگر خطری مجلس نهم را تهدید نکند که عوامل لیبرالی به مجلس بروند، نیازی به جبهه متحد اصولگرایان نیست و میتوانستند بین همدیگر رقابت کنند، تفاوتی میان اصولگرایان نیست و هر کدام به مجلس می رفتند پیروز انتخابات اصولگرایی بود پس چرا وحدت کردند؟
اینها وحدت میکنند تا همهشان با هم یکپارچه حرکت میکنند، اما از طرفی با هم اختلاف نظر دارند، یعنی سلیقه سیاسی ایثارگران و سلیقه اقتصادیشان کاملاً با پایداری متفاوت است. سلیقههای هر دوی اینها با مؤتلفه فرق دارد. هر سه ما با بعضی از گروههای دیگر در مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اختلاف نظر داریم. مؤتلفه دربست معتقد است باید خط ولایت، روحانیت و فقاهت حاکم باشد. یک گروه میگویند، نه، خط ولایت کافی است. در خط ولایت دو مسئله است، یکی میگوید این ولایت باید ولایت فقیه عادل باشد و دیگری اصلاً اسم فقیه عادل را نمیآورد. چه میگوید؟ ولایت. ولایت چه؟ میگوید ولایت آقا امام زمان(عج). این اختلاف است و اینها با هم رقابت میکنند.
رو در رو با بادامچیان که اکنون نماینده مردم تهران در مجلس و قائم مقام دبیر کل حزب موتلفه اسلامی نشستیم و از نحوه تاسیس نشریه شما و اثر گذاری آن در کشور تا مسائل انتخابات و همچنین تاثیر انقلاب اسلامی بر وضعیت مردم سوال کردیم و او همچون همیشه صریح اللهجه پاسخ سوالاتمان را داد.
* در آستانه پانزدهمین سالگرد انتشار نشریه" شما" هستیم، بفرمائیدچرا نشریه شما وارد عرصه رسانه ای کشور شد؟
نشریه «شما» به علت نیاز زمان و تکلیف دینی دوستان مؤتلفه شکل گرفت. علتش این بود که جایی لازم بود که حرف مؤتلفه را خالص بزند و نشریهای باشد که ضمن اینکه مسائل اصلی و مهم کشور را مطرح میکند، از بداخلاقیهای موجود در مطبوعات، دوری بگزیند و مواضع و نظرات مؤتلفه را منعکس کند و تا آنجا که میتواند نظرات دیگران را مطرح و از طرفی مباحث نو و جدیدی را در جامعه طرح کند.
* راه و روش نشریه شما در طی این 15 سال و مشی آن چگونه بوده است؟
مؤتلفه اسلامی بر اساس سه محور ولایت، فقاهت و روحانیت حرکت میکند و قصد این است که در حد توان خود و تا آنجا که میتواند این سه محور را در یک نشریه جلوه بدهد. مدتها در شورای مرکزی بحث این بود که این کار باید انجام بشود. مشکل اساسی ما مسئله تأمین هزینه آن بود، زیرا نشریه مؤتلفه نمیتواند مانند برخی نشریاتی که درآمدهای جانبی دارند، درآمد داشته باشد، خصوصاً که نشریه سیاسی حزبی در جامعه آن روز تأثیر زیادی نداشت. بعضی از نشریات به احزاب گوناگونی وابسته بود و از امکانات گسترده عمومی استفاده میکردند و مؤتلفه نمیتوانست این کار را بکند و لذا مدتها طول کشید و اگر ما نتوانستیم روزنامه راه بیندازیم، به خاطر نداشتن کادر نبود، بلکه به علت این بود که هزینه آن را نمیتوانستیم تأمین کنیم و یا نمیخواستیم از بعضی از امکانات دولتی استفاده کنیم و لذا میسر نبود و این کار با مبانی اندیشهای و مشی مؤتلفه اسلامی مغایرت داشت، در نتیجه به نشریه هفتگی اکتفا کردیم.
برای نشریه هفتگی ابتدا از یک آپارتمان کوچک در یک مجموعه شروع کردیم و در آنجا تعداد اعضایی که در این کار مشارکت کردند، بسیار کم بود، بودجه ما در آن موقع ماهیانه 3 میلیون تومان بود و این هم به زحمت تأمین میشد، ولی خدا کمک کرد و نشریه شکل گرفت و توانست به صورت نشریهای درآید که در بین نشریات حرفی برای زدن دارد. استاد بزرگوارمان آقای پرورش، در سرمقاله اولین شماره نوشت ما هم مثل بقیه نشریات آمدهایم که حرفهای خودمان را بزنیم. تواضع ایشان در نشریه، یک برکت بود.
* نشریه"شما" تا چه اندازه توانسته در سپهر سیاست ایران و میان نخبگان و سیاسیون اثر گذار باشد؟
نشریه بهتدریج شکل گرفت و پیشرفت کرد و مورد توجه فرهیختگان جامعه قرار گرفت و سیاستمداران، موافق و مخالف، نشریه را میخواندند و در سطح کشور هم اثرگذار شد، بهگونهای که تأثیر آن در سیاست خارجی هم هویدا شد. مثلاً آن وقتی که مسئله سهم ایران در دریای خزر مطرح بود و شاید در دولت اصلاحات، جریاناتی در این فکر بودند که آنجا را تقسیم و سهم ایران را کم کنند، نشریه «شما» تیتر بزرگ زد که سهم ایران از دریای خزر 50درصد، دولت کوتاه نیاید و این کار تأثیر داشت و یا در مواضع مربوط به دولت اصلاحات خط اعتدال بر اساس آهنگ ولایت در نشریه نقش بسیار مؤثری داشت. آغاز نشریه ما با انتخابات دوم خرداد مقارن شد و با اینکه ما از جناب آقای ناطقنوری حمایت میکردیم، ولی وقتی آقای خاتمی بر سر کار آمد و تنفیذ ولیفقیه مطرح شد، در طول 8 سال از دوران نشریه، شیوهای را پیش گرفتیم که نمونه برخورد مطبوعاتی یک حزب سیاسی با خدمت 40 ساله در آن زمان با دولتی بود که خود حزب داشت ـحزب مشارکتـ و از آن طرف مواضعش با مواضع مؤتلفه مغایر بود و همه کسانی را که در دولتهای قبل از دوستان مؤتلفه بودند، تصفیه کرده بود، آن هم به جرم اینکه اینها پیام دوم خرداد را نفهمیدهاند، همگی را بیرون کرد، ولی در عین حال این نشریه در چهارچوب مواضع حزب مؤتلفه اسلامی بهگونهای عمل کرد که اگر تحلیلگرها دقیقاً مواضع این نشریه را در فاصله 8 سال بررسی کنند، میبینند مؤتلفه حرفهایش را زده، مواضعش را اعلام کرده، از دولت در سطح کلان کشور حمایت کرده و نگذاشته بداخلاقیها و دعواها و حتی بداخلاقیهای جریانات در دولت اصلاحات بر مواضع اصولی و اساسی مؤتلفه سایه بیندازد.
مسئله بعدی شیوه برخورد با مخالفان فکری و سیاسی مؤتلفه بود. در انعکاس نظرات آنها شیوه صحیحی را در پیش گرفتیم، به این شکل که حرف آنها زده شود و ما نظر خود را بدهیم. حتی در خبر و نظر ما یا در بخش سئوال از شما پاسخ از شما، مواضع دیگران را به سلیقه خودمان کم و زیاد نکردیم، کاری که در بعضی از نشریات، همین حالا هم انجام میشود. ما مطالب طرف را میگفتیم، نظر خودمان را هم میگفتیم.
در دوره اصلاحات که مجددا موضوع آقای منتظری و فتنه مهدی هاشمی مطرح بود، نقش مؤتلفه نقش بسیار بالایی بود و مؤتلفه توانست در فتنهگریهایی که دار و دسته آقای منتظری و مهدی هاشمی به راه انداخته بودند، حتی با چاپ کتاب نقد خاطرات آقای منتظری نقش مهمی را ایفا کند.
در مسئله مواضع مؤتلفه در بزرگداشت ایامالله و روشنگری در باره تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از ویژگیهای مؤتلفه این است که خودش حضور عملیاتی و شاهدانه داشته و طبیعی است که این هم یک خدمت بزرگ و تأثیرگذار بود. همینطور در زمینه برخی روشنگریها کارهای مؤثری کرده است. مثلاً در مورد راهآهن که رضاخان از شمال تا جنوب کشور کشید، خیلیها این را یک خدمت بزرگ میدانستند. ما آن بخش مثبت قضیه را که راهآهن در هر نقطهای که کشیده شود، مثبت است، آوردیم، اما اصل طرح انگلیسها که چرا این کار را کردند و تزویرهای آنها را هم باز کردیم.
مسئله جنایات رضاخان موضوع بسیار مهمی بود که مطرح شد. مسائل مربوط به تفسیر و تحلیل بیانات مقام معظم رهبری و ولیفقیه که بخش خوبی را آقای ترقی در نشریه به عهده گرفتند و ما همواره یک ستون در سایهسار ولایت داشتیم، خود یکی از برنامههای جدی بود.
بخش حضور بانوان با یک ویژگی خاص در نشریه راهاندازی شد، یعنی ما در ساختمان نشریه، به علت محدودیت جا، هیچوقت خانم نیاوردیم، اما زیر نظر سرکار خانم قدیری، 60 خبرنگار و خواهر مسلطی که با حجاب برتر یعنی چادر اسلامی در ساختمان بانوان حزب مؤتلفه اسلامی مشغول فعالیت شدند که خود نمونه این است که زنها میتوانند در یک نشریه با مردها مشترک باشند، بهگونهای که هیچگونه اختلاطی با هم نداشته باشند و با حفظ حجاب برتر در همه صحنهها خبرنگاری کنند و حتی در مصاحبه با رئیسجمهور بهترین سئوالات را بپرسند و پاسخ بگیرند.
در باره مسئله جوانان و بخش جوانگرایی در نشریه، استفاده از نیروهای جوان همراه با طرح درخواستهای جوانان که مورد توجه بود، در حد یک حزب سیاسی نقش ویژهای داشت. صفحات بانوان به جای خودشان، مسئله هنر و ورزش، دو صفحهای که ما بهجای بداخلاقیها در مقابل اینکه هر کاری که در صحنه هنر ما میشود، منفیبافی کنیم، نقد دلسوزانه کردیم و از چاپ تصاویری که منطبق با شأن زنان اسلامی نیست، خودداری کردیم و بهگونهای این کار را انجام دادیم که صفحه هنر ما چه از نظر تأیید و چه از نظر نقد فیلم و نمایش و صدا و سیما مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. متأسفانه بخشی از خانمها و آقایان که زحمت این بخش را میکشیدند، دچار گرفتاریهای معمول زندگیشان شدند و یکمقدار تأخیر افتاد، ولی بعد الحمدلله شروع شد.
در صفحه ورزش به دور از غربزدگی و مسائل جنجالی حرکت کردیم، چون نشریات ورزشی ظاهراً به تقلید از غرب اینطور تصور میکنند که بایستی حتماً جنجال و هیاهو و تبلیغات آنچنانی کنند و عکسهایی را که منطبق با مبانی و شئون نیست، چاپ کنند. ما هیچیک از این کارها را انجام ندادیم، بلکه صفحه بسیار متینی در ورزش درآوردیم و هنوز هم صفحه ورزش نشریه به همت دوستانی که در آنجا زحمت میکشند، نقش مؤثر و تأثیرگذاری در ورزش کشور دارد.
ما بهتدریج ضمیمهای را مطرح کردیم که قابل استفاده برای محققین و اندیشمندان است. مثلاً در بحث جدیدی که در مورد عرفان مطرح کردیم، انواع عرفان، اعم از عرفان نبوی، علوی، حسینی، فاطمی و زینبی، عرفان مخدر، عرفان استعماری، عرفان انزوایی، عرفان قدرتمدارانه و انواع عرفان را باز کردیم که بحث بسیار نویی بود. بحمدالله از آن در نشریه ذکر استفاده شد که یادگار باقی مانده و هنوز هم مشغول فعالیت است.
* چرا اسم نشریه را "شما"انتخاب کردید؟چند خاطره هم از دوره مدیریت تان بفرمائید.
شاید خاطره زیباتر مربوط به نام «شما»ست که یادگار ذوق استاد عزیزمان جناب آقای پرورش است که ایشان بهعنوان مخفف شهدای مؤتلفه اسلامی، نام نشریه را «شما» پیشنهاد کردند و همه ما استقبال کردیم. یک نام هنری است از نظر اینکه تلفظ آن آسان است، به اضافه اینکه یک هنری است که مقصود آن به مخاطب این است که این نشریه شماست، نمیگوید نشریه ما، نشریه مؤتلفه. شاید تواضع اخلاقی جناب آقای پرورش هم تأثیرگذار بوده که حتی ما و شما هم نگفته. در طی این سالها هم هر وقت بحثی پیش آمده و گفتهاند نشریه «شما» این حرف را نوشته، گفتهایم خب نشریه شماست دیگر!
خاطرهای هم از آقای خاتمی بگویم که یک روز رفتم ریاست جمهوری و ایشان گفت: «آقای بادامچیان! من مدتهاست شما را زیارت نکردهام، اما مقالات شما را در نشریه «شما» میخوانم». گفتم: «البته یادتان نرود که من هم مدیرمسئول «شما» هستم!»
در باره همکاری با سایر مطبوعات و وزارت ارشاد و هیئت نظارت بر مطبوعات، نشریه نقش بسیار خوبی را ایفا کرده و اصلاً بیان این مواضع بسیار مفید است. در طول این مدت خاطراتی هم که داریم این است که مثلاً راجع به فروش هواپیمای افـ4 که قصد دولت موقت بود و میخواست این هواپیماها را به امریکا پس بدهد، مخالفت شد و مقام معظم رهبری و مرحوم شهید آیت و مرحوم شهید محمد منتظری و تا اندازهای هم بنده و حزب جمهوری اسلامی در این مسئله دخالت کردیم و جلوی این کار را گرفتیم، جالب بود که اینها نوشتند که آقای ابراهیم یزدی میخواست این کار را بکند و آقای ابراهیم یزدی هم از ما شکایت کرد و در دادگاه مطبوعات رفتیم و جناب آقای مرتضوی دادستان مطبوعات و قاضی بود. وقتی آنجا رفتیم، آن موقع من مشاور اجتماعی رئیس قوه قضاییه بودم. آقای یزدی آمد و پرسید: «چرا ایشان را در جایگاه دیگری نشاندهاید؟» آقای مرتضوی گفت: «اتفاقاً آقای بادامچیان وقتی آمد اینجا، رفت و همانجایی نشست که اصحاب مطبوعات مینشینند و اصلاً این حرفها نیست». گفت: «معلوم است که ایشان محکوم نمیشود، چون هم در قوه قضاییه است و هم با آقای عسگراولادی که عضو هیئت منصفه است آشنایی دارد». آقای مرتضوی گفت: «آقای عسگراولادی گفتهاند که من در پروندهای که مربوط به نشریه «شما» و بادامچیان است اصلاً حضور پیدا نمیکنم» و نیامدند. با اینکه رأی ایشان مؤثر بود، اما حاضر نشدند. در این دادگاه نشستیم و صحبت کردیم. آقای ابراهیم یزدی هم کسی نبود که از این قضایا بگذرد. هیئت منصفه مطبوعات هم تعیینشده از سوی آقای عطاءالله مهاجرانی و آن دوستان بودند. آقای عسگراولادی هم که در صحنه نیامدند، در نتیجه آنها ما را محکوم کردند، درحالی که از نظر حقوقی محکوم نبودیم. رأی هیئت نظارت مطبوعات هم مبنای حکم دادگاه مطبوعات است و لذا در آنجا بنده را محکوم کردند که 300 هزار تومان جریمه بدهم. ما در اینجا از موقعیت و قدرتمان استفاده نکردیم و خود این نقطه افتخاری در صحنه نشریه و مؤتلفه است که هیچگونه اعمال نظری نکردیم.
در عکسی در جریان مربوط به دولت اصلاحات و تظاهراتی که خانمها جمع شده بودند، سه نفر خانم از ما شکایت کردند که آرایش کرده و آنچنانی در آن مراسم آمده بودند و ما هم بدون اینکه آنها را بشناسیم، عکس آن مراسم را زده بودیم. اینها به تحریک دیگران رفتند شکایت کردند و ما هم میدانیم چه کسانی قضیه را دنبال کردند که ایشان آبروی ما را برده و ما در شهرستانمان مورد هجمه قرار گرفتهایم و جریان خسارت و این برنامه. ما رفتیم و آنها هم آمدند و بنده به عنوان مدیرمسئول نشریه دفاع کردم و معلوم شد حرف آنها هیچ مبنای قانونی ندارد. البته آنها نهضت آزادی نبودند که مثل دفعه قبل بشود و ما از آن موضوع تبرئه شدیم.
بهتدریج کار بنده سنگینتر شد و مسئولیتهای دیگری به عهدهام قرار گرفت، نیروهای جدیدمان مخصوصاً جوانها در نشریه رشد کردند و قرار شد مدیریت موسسه مطبوعاتی را به عهده آقای ترقی بگذاریم. من مدتها بود که دیگر در نشریه مسئولیتی نداشتم، اما این هم یک خاطره است که وقتی ایشان مسئولیت کلان را به عهده گرفت، با اینکه اگر در مقالات چیزی باشد، مدیرمسئول باید برود و جواب بدهد، در برادری اسلامی بین بنده و جناب آقای ترقی و سایر برادران، هیچ احساس نگرانی نداشتیم و اگر بنا بود که مسئلهای هم پیش بیاید چه بهتر که روی دوش بنده میآمد، نه برادر دینیام، اما حادثهای هم پیش نیامد، ولی در عین حال برادری ما در نشریه «شما» ادامه پیدا کرد. بعد هم جناب آقای مجتبی همدانی آمدند و در طول این مدت همکاری بین ما ادامه پیدا کرد. آقای ترقی که سابقه طولانی در مؤتلفه دارند و آقای همدانی جوان بودند و دوتایی با هم کار میکردند و جالب اینجاست که هیچگونه حرفی و بحثی نبود و برادرانه و صمیمانه با هم کار کردند. بعد هم مدیریت موسسه مطبوعاتی به عهده آقای مهدی اسلامی گذاشته شد، ولی باز هم مدیرمسئول نشریه آقای مجتبی همدانی است، اما کارگردان و اداره کننده نشریه آقای مهدی اسلامی است که همان روابط برادرانه و زیبا برقرار است. بنابراین نشریه «شما» برخاسته از یک حزب اسلامی، به دور از قدرتطلبی، انحصارطلبی، ذهنیتهای التقاطی، بازیهای سیاسی و در جهت حرکت در چهارچوب هدایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری و در جهت مصالح نظام جمهوری اسلامی و در خط مردم، محرومین و مستضعفین و در جهت سلامت اقتصاد و سلامت فرهنگی و سیاسی جامعه است و لذا نشریه «شما» را میتوان به عنوان یک نشریه ویژه در این سالها مطرح کرد که ضمن انجام وظیفه توانسته سایر وظایفی را هم که به دوش اوست انجام بدهد و جالب اینجاست که ارگان یک حزب، در حقیقت یک پایگاه برای همه نیروهای در مجموعه معتقدین به نظام و ولایت و قانون اساسی است و الحق میشود گفت که نشریه «شما» یک یادگار قابل استفاده است .
* در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. زمانی که انقلاب پیروزی شد، چه تأثیری بر جامعه و زندگی مردم گذاشت؟ متاسفانه برخی شبهاتی را مطرح میکنند که چه تفاوتی با گذشته داریم؟
انقلاب اسلامی ما یک تحول عظیم ملی، اسلامی و جهانی است. جهانی است، چون یک راه نو در چهارچوب یک نظام که هم مردمی است، یعنی جمهوری است و هم دینی است. در ایران، اسلامی است، در سایر کشورها با دین مردم کار دارد، این را در دنیا ایجاد کرد. قبلاً دو قطب بیشتر نبود یا لیبرالـدموکراسی کاپیتالیستی که مال غرب بود یا کمونیستی که بعضیها جنبه سوسیالیستی قویتری داشت و جنبه کمونیستی آن ضعیف بود و بالعکس. انقلاب اسلامی ما راهی جدید، نظامی جدید و فرهنگی جدید برای همه ملتهای دنیا باز کرد. این نظام جدید موجب شد که وقتی در دنیا مطرح و باقی ماندن و پایدار بودنش مطرح شد، نظام کمونیستی به سرعت از هم پاشید. چرا؟ چون فکر میکردند که در مقابل نظام غرب که ستمگر و ظالم است و سرمایهداری اشرافی دارد، حتماً باید به سراغ کمونیستها بروند، ولی بعد دیدند راهی مثل اسلام است که نه دیکتاتوری کمونیستی در آن هست و نه ستم سوسیالیستی و نه زورگویی مارکسیستی، لذا آن نظام دچار بنبست شد و مشکلاتش هم زیاد بود و فرو پاشید.
مسئله دومی که الان دارد در غرب پدید میآید این است که آیا آن نظام، نظام مطلوبی است؟ غربیها در نظام سیاسی، دموکراسی را مطرح میکردند، در نظام اجتماعی، لیبرالیسم را مطرح میکردند و در نظام اقتصادی، سرمایهداری را. هر سه تای اینها به بنبست رسیده، لذا الان در غرب سه تا بحران پدید آمده است. یکی بحران اجتماعی. توده مردم هیاهو میکنند که چرا شما 1درصد دارید بر ما 99درصدحکومت میکنید؟ به چه دلیل؟ ما میخواهیم تحت حاکمیت خودمان باشیم. الان در غرب، اجتماع ملتهب است، نه اینکه گروهی در اجتماع ملتهب باشد و بقیه آرام باشند. از نظر دموکراسی میگویند این دروغ است و دروغش هم دارد روشن میشود. آن شنودشان، جاسوسیشان، مقابله با مردم، مقابله با افکار آزاداندیشان، مسئله هولوکاست و کشتار ارامنه کمکم دارد دموکراسی را به باد میدهد. دموکراسی غربی به باد رفته. چرا؟ چون مردم را میزنند، شکنجه میدهند، وارد خانه مردم میشوند، تحمل حرف افراد را ندارند، آنها را دستگیر میکنند، دستهدسته میبرند، معلوم است که دموکراسی ادعایی آنها به باد رفته و چهره فریبکارانه دموکراسی غربی دارد نمایان میشود. جای آن چه میآید؟ مردمسالاری دینی. آنجا ضد دین بود و دین مردم را رعایت نمیکرد. بالاخره مسیحیها هم به دینشان علاقمندند. اینجا دارد میگوید شما مردم هستید، سالار هم مردم هستند، مردم هم رأی میدهند. در این چند سال خودمان را ببینید. مردم به بازرگان توجه کردند، بعد توجهشان سلب شد. بنیصدر آمد، رأی دادند، امام تنفیذ کردند، منتهی بعد مردم فهمیدند که پینوشه دیکتاتور است و او را گذاشتند کنار. آقای موسوی آمد، بعد آقای رجایی آمد، آقا آمدند، مردم به ایشان عشق میورزیدند. آقای هاشمی آمد، بازسازی کرد، کار کرد، کارگزارانش که غربگرا بودند نتوانستند اداره کنند. آقای خاتمی آمد، اصلاحاتی و لیبرال بود. به قول آقای مرعشی گفت ما لیبرالـدموکرات مسلمان هستیم، در نشریه ذکر هم گفت، مصاحبهاش هم هنوز هست. مسئول آموزش حزب اعتماد ملی هم گفت ما سوسیالـدموکرات مسلمان هستیم. هر دو به بنبست رسیدند و در جامعه مشخص شد، بنابراین آن چیزی که الان در دنیا دارد مطرح میشود، مسئله فریب دموکراسی غرب است و دموکراسی صحیح. آنها الان طرف اسلام نمیآیند و دنبال دموکراسی صحیحشان میگردند، ولی بالاخره یک نمونه دارند. مسئله سوم آنها اقتصاد است که میگویند چرا 1درصد سرمایهدار اشرافی و به اصطلاح اسلام مُطْرَف، مسرف، مبذّر و فاسد باید بر ما حکومت کند؟ چرا اقتصاد ما دست اینهاست؟ پس میبینید که هر سه تا به هم ریخته و بحران ایجاد کرده و این تحول را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی ما ایجاد کرده است.
در شیوه مبارزه و حضور در اجتماع، انقلاب ما تحول ایجاد کرده. همین چیزی که در بیداری اسلامی و در دنیای اسلام میبینید که مردم بیدارند و با اعتقاد و ایمانشان محکم ایستادهاند بنابراین در آنجاها تحول ایجاد شده است. از آن طرف در داخل هم این تحول هست، یعنی وقتی استکبار در فتنه 88 همه تلاشش را به کار میگیرد که بیاید هیاهو کند و به قول خودش انقلاب رنگی و مخملی راه بیندازد، در 9 دی میآید و دقیقاً مثل رگبار بهاری همه جا را تمیز میکند و میبرد. چه کسی آمد؟ مردم بودند. به همین سادگی، بدون خرجی برای دولت، بدون خرجی برای بیتالمال. الان مقاومت و مبارزه مردم در بحرین، فلسطین و جاهای دیگر همینطور است. این مسئله شیوه مبارزه بود. حالا شیوه اداره جامعه. چرا در رأس جامعه یک کسی باشد که هیچگونه مبنای علمی و حقوقی نداشته باشد؟ ما در اینجا میگوییم باید در رأس جامعه ولیفقیه عادل باشد، فقیه و دانشمند و حقوقدان باشد، عادل هم باشد و رابطهاش هم با مردم، رابطه رئیسجمهور و امپراتور و شاه نباشد. رابطه، رابطه مردمی و ولایی باشد. این در دنیا اثر گذاشته است. کشورهای در بند فکر میکردند که هرگز از عهده قدرتهای بزرگ برنمیآیند. درست است که کوبا و ویتنام نمونههایی بودند، اما بقیه مانده بودند. امریکای لاتین حیاط خلوت امریکا بود. الان بیدار شدهاند و یکییکی دارند میایستند، منتهی به سبک خودشان. این تحولات انقلابی است.
ما در درون کشور، از یک کشور وابسته به یک کشور مقتدر مستقل رسیدیم. تا قبل از اینکه شاه برود، ما ذلیل امریکا بودیم و همهشان نوکر امریکا بودند و فراماسون. الان همه را مردم انتخاب میکنند. در مورد مجلس که اصل قانونگذاری است، مردم انتخاب نمیکردند، فرمایشی بود، همه هم میدانستند و مردم شرکت نمیکردند. آن مجلس فرمایشی که از غرب و فراماسونری و دربار شاه سرچشمه گرفته، امروز همه تودههای مردم میآیند و در آن شرکت میکنند و کسانی که دارای صلاحیت نیستند، توسط شورای نگهبان رد میشوند و تازه نمایندگانی که توسط مردم انتخاب میشوند، خود را به مردم بدهکار میدانند. اینطور نیست که حکومت حق حاکمان است، حکومت را به امپراتور بسپارید و کلیسا را هم به صاحبان دین. در طول این سالها رشد ما مشخص است. در مسئله اقتصاد موقعی که شاه رفت 5/5 میلیارد دلار به امریکا بدهکار بودیم. اینها همه از بین رفته و بعد از 30 سال با وجود 8 سال جنگ و همه این تحریمها و فشارهای بینالمللی، کشورمان را اداره کردیم و امروز بدهی نداریم. امروز فرانسه بدهکار است، اسپانیا تا گلو در حال غرق شدن است و یونانِ عضو اتحادیه اروپاست که با یورو دارد ورشکست میشود و اینها نمیتوانند نجاتش بدهند. امروز ایتالیا و انگلیس و امریکا گرفتارند. ما الان بدهیای به آن معنا نداریم، خزانهمان هم پر است و طلا و پشتوانه هم داریم. بنابراین یک کشور از بدهکارترین نقطه پایین بعد از 30 سال به این سطح رسیده است. از آن طرف از نظر علمی در سال 57 با 35 میلیون جمعیت، 200 هزار دانشجو داشتیم. امروز با 70 میلیون و خردهای جمعیت، باید بشود 200 هزارتا یا 400 هزار تا، ولی 3 میلیون دانشجو داریم و این رقم بینظیری است. 14 میلیون نفر در دورههای قبل از دانشگاه دارند درس میخوانند، یک میلیون هم حرفهای و دیگران با طلبههای قم رویهم 18 میلیون نفر میشوند. نزدیک به یکسوم جمعیت ما در حال تدریس و درس خواندن هستند. در طول این سی سال نزدیک به 7 میلیون نفر فارغالتحصیل لیسانس، فوقلیسانس، دکترا و مهندسی داریم. این کار کمی است؟ از نظر علمی پیشرفتهای تکنولوژی، نانو، فضا، رادار، دفاعی و قدرت داریم.
* مشکلی که میخواهم خدمت شما عرض کنم، بیشتر مشکل معیشتی مردم است.
در زمان شاه فقر و فلاکت بود. بشاگرد را نگاه کنید ببینید چه خبر بود. روستاها، جادهها، راهها و شهر تهران چگونه بود. امروز بعد از سی سال کشور ما در رشد قابل توجهی است. هم پول هست و هم امکانات. در تهران 7ـ8 میلیون نفره، 3 میلیون و نیم ماشین شخصی وجود دارد. یعنی هر دو خانواده یک ماشین. البته گروه فقیری هم هستند که به آنها فشار میآید. دولت با هدفمند کردن یارانهها برای همه پول گذاشته است. با وجودیکه اشکالات گوناگونی به آن طرح داریم، اما اصلش این است که با مردم همراهی کرده است. اینکه گرفتاری در معیشت داریم، روشن است و به خاطر چند مورد است. یکی به دلیل مدیریت دوستانی است که آدمهای خوبی هستند، اما اقتصاد عملیاتی بلد نیستند. اقتصادشان، اقتصاد دانشگاهی یا اداری است و بهتر بگویم نظری است؛ لذا نمیتوانند طراحیهایی کنند. در صحنه بینالملل زحمت کشیدند و اداره کردند و در این 32 سال اقتصاد ما بالاخره به هر نحوی اداره شده است. الان که به این پایههای محکم اقتصادی رسیدهایم. مشکلات معیشتی، تورم، گرانی و عدم اشتغال مواردی است که از عوارض شهرنشینی، سیاستهای غلط، مدیریتهای ضعیف و اختلاف بین کسانی است که میخواهند این کارها را انجام بدهند، یعنی اختلاف بین متخصصین است. شما ببینید که بین متخصصین ما چقدر اختلاف نظر است. در مجلس بین آقای مصباحیمقدم و آقای توکلی و بین دوستان ما که هم اقتصاد را میفهمیم و هم موارد دیگر را، چقدر تفاوت وجود دارد. از آن طرف در بیرون بین آقای خوشچهره، آقای سبحانی و بعضی از دوستانی که در اقتصاد هستند چقدر تفاوت در ذهنیت است. وقتی میخواهند برنامهریزی کنند این اختلاف سلیقهها باعث میشود کار لنگ شود یا مثلاً آقای فرشاد مؤمنی؛ همه اینها میخواهند اقتصاد اسلامی داشته باشند. در همینجا مشکلی داریم. در شیوهها و روشها اختلاف نظر است و به مبانی اقتصادی کاری ندارد. ببینید در بانک دیدگاههایشان چقدر متفاوت است. بنابراین ما چنین مشکلاتی داریم که با مشکلات زمان شاه کاملاً متفاوت است. مثلاً از مشکلات زمان شاه این بود که دزدیهای کلان را نمیگرفتند، اما الان بهمحض اینکه متوجه میشوند در سیستم بانکی نقصی به وجود آمده، بهسرعت جلویش را میگیرند. در رأس، در مسئولین ما یک نفر دزد و خلافکار این تیپی پیدا نمیشود. آدم خلافکار در دنیا هیچوقت از بین نمیرود، چون زیادهطلبی و نفسانیات فراوان است، اما در خرج بیتالمال رسیدگی و مراقبت لازم است و مجلس باید بایستد و دنبال و نظارت کند.
بعد از سی سال ما به دهه چهارم میرویم و اشکالات این سلیقهها، قضایا و سیاستها متفاوت است و برداشت از سه بخش اقتصاد ما ـکه تعاونی، دولتی و خصوصی استـ چقدر در دولت میرحسین موسوی با دولت آقای خاتمی متفاوت است و هر دوی اینها با دولت آقای هاشمی متفاوتاند و هر سه اینها متفاوت از دولت آقای احمدینژادند. کدام را میخواهد اداره کند؟ بدیهی است که این مشکلات را پدید میآورد. آنچه که مهم است این است که بعد از تجربهها، آزمونها، پخته شدن عناصرمان، تحصیلات و دانشگاه به راهی میرسیم که آقا میفرمایند جهاد اقتصادی، اصل 44 و چشمانداز بیست ساله و باید انشاءالله اینها را با یک مجلس مقتدر و قوی در مجلس نهم با افراد پخته، باتجربه، کارآمد و لایق و دوره بعدی ریاست جمهوری با مسئولان اقتصادی قوی حل کنیم که این مسئولان باید اقتصادی غیر از اقتصاد دانشگاهی و حوزوی و اقتصاد اداره مملکت، اقتصاد عملی و اجرایی را هم بدانند تا بتوانند کشور را اداره کنند. پاکدست و پاکدامن و پاکفکر هم باشند.
* مقام معظم رهبری فرمودند انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی انتخابات رقابتی باشد. اصولگرایان که با هم وحدت کردند و به قول معروف اصلاحطلبان هم از دور خارج شدند و مردند. اگر یک ضلع در انتخابات باشد، این انتخابات رقابتی نمیشود، درحالی که مقام معظم رهبری فرمودند انتخاب، رقابتی باشد. نظر شما چیست که آیا در انتخابات بعدی رقابت داریم یا نداریم؟ اصلاً انتخابات رقابتی باید چهجوری باشد؟
مقصودمان از رقابت چیست؟ اگر مقصودمان جنگ و جدال جریانات سیاسی است که همواره این موضوع موجود است، مثلاً در مجلس اول بین خط امام و بنیصدر بود. پس این جنجال بود. عدهای این طرف و عدهای آن طرف و تعدادی هم بیخبر از ماجراها این وسط بودند. در انتخابات بعد، در مجلس دوم که دست منافقین رو شده بود، بنیصدر گریخته و این موضوع تمام شده بود، اما باز چه کسانی بودند؟ خط مهدی هاشمی، چپها و.... اصطلاحاً در مجلس سوم مسائل رسید به دو جریان فکری چپِ شرقزده و اسلامگرایان خالص؛ لذا شعار دفتر تحکیم و تیپ میرحسین و مهدی هاشمی شد جنگ فقر و غنا. از آن طرف شد خط فقاهت اسلامی. ما در آنجا دو شعار داشتیم جنگ فقر و غنا با قیافههای آنچنانی و تصاویر وحشتناک غربزده و از این طرف پوسترمان عکس شیخ فضلالله نوری و مدرس بود و امام نوشتند: «مثل مدرسها و شیخ فضلاللهها را انتخاب کنید». در اینجا دیگر مسئله بنیصدر و شخص منحرف نبود. در اینجا بحث دو تفکر در باب اسلام بود. یکی تفکر سوسیالیستزده شرقزده ملیگرا و دیگری تفکر اسلامی و انقلابی و فقاهت بود. سمبلهایش هم معلوم بود، این طرف میرحسین موسوی بود، آن طرف آقای مدرس و شیخ فضلالله نوری بودند. مجلس سوم آن شکل را به خود گرفت و آنها اکثریت را آوردند. مجلس چهارم دربست آنها را کنار گذاشت. یعنی حتی کروبی رأی نیاورد، خانم دباغ رأی نیاورد. البته بنده خدا خانم دباغ با آنها همراه نبود، ولی رأی نیاورد. در مجلس چهارم و پنجم ذهنیت چه بود؟ ساختن کشور و سازندگیها بود. در مجلس ششم بحث اصلاحات و توسعه سیاسی بود، چون نتوانسته بودند به قول خودشان اقتصاد را راضی به این قضایا کنند، شد اصلاحات و بیشتر هم کار سیاسی انجام شد، یعنی شدند گروه اصلاحطلب و دوم خردادی و از این طرف هم خط ولایت. مجلس ششم نتوانست هیچ کاری بکند. مجلس هفتم شد جبهه آبادگران ایران اسلامی. در اینجا دقیقاً دیگر تفکر مطرح نیست. پس چیست؟ ساختار اقتصاد کشور. آبادگران، یعنی آنهایی رأی میآورند که آبادگر، اما اصولگرا هستند. دیگر نمیروند به تفکر چپ رأی بدهند. بعد مجلس هشتم جبهه متحد اصولگرایان شد. همه میخواستند ایران را آباد کنند. شعار ما در انتخابات مجلس هفتم درمؤتلفه «ایران آباد، آزاد و شاد» بود. شعار مؤتلفه در مجلس هشتم "خوب انتخاب کنیم، خوب زندگی کنیم." اینها مسائل اقتصادی است. در مجلس اخیر دیگر شعار اصلاحات و اصلاحطلبی جایی ندارد، همه بحثها این است که مشکلات کشور را حل و مطالبات رهبری را برآورده کنیم.
اینکه میفرمایید رقابت، کدام رقابت؟ رقابت بین جریان غربزده بازرگان، لیبرالیسم غربی سیاسی یا نه؟ رقابت بین تفکر چپ و تفکر اسلامی خالص، فقاهتی و حوزوی. رقابت بین تفکر سازندگی و خط سادهزیستی و مانند اینها. مسئله بعدی رقابت بین تفکر اصلاحات، لیبرالیستی و تفکر دقیقاً ارزشگرای اصولگرایی است.
* الان در انتخابات مجلس نهم چه تفکراتی وجود دارد؟
در انتخابات مجلس این رقابتها بین آنها نیست، اصلاحات رفتهاند و رقابت تفکری نیست. حالا تفکر چیست؟ پایداری و ایستادگی ـکه یک مفهوم دارندـ و جبهه متحد اصولگرایی. در مقابل چیست؟ یک جریان انحرافی که با همین شعار اصولگرایی در صحنه است.
* برخی از چهره های متخلف جریان انحرافی که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده اند،اما آیا احتمال دارد دیگر چهره های آنها رای بیاورند؟
البته رابطه را بعضیهایشان منکر میشوند، ولی در مجموع بین مردم جریان نفوذ ندارد. یعنی اگر الان کسی منتسب به جریان انحرافی شود مثل آقای مشایی که نامش در این قضایا برده شده یا مثلاً آقای جوانفکر بگوید من طرفدار جریان خاتون هستم، هیچکس به او رأی نمیدهد، مگر یک گروه کم. پس اینجا جریان انحرافی، انحراف از اصل اسلام نیست، انحراف از مبانی و ضوابط اسلامی است. دولت اصولگراست، اما این جریان میخواهد مجلس فرمایشی راه بیندازد، مجلسی که دربست وابسته به دولت باشد. ملت هم زیر بارش نمیروند.
من که عرض کردم، وکیلالدوله یا وکیلالمله. وکیلالملهای که ضد دولت باشد، چون وکیل مجلس هستی حتماً باید مخالف دولت باشی؟ چه کسی گفته؟ وکیلالملهای است که حامی دولت است، اما حامی در چهارچوب ولایت است. اگر دولت خلاف کرد، خواست دخالت کند و مجلس را فرمایشی کند، نمیگذارد.
اما رقابت بین مردم، بله، هست. بین اصولگرایان هم هست، بین منفردین هم هست، بین دو برادر هم هست، هر دو رفتند ثبتنام کردند و میخواهند نامزد شوند. این یک کاری میخواهد بکند او رأی نیاورد و این هم میخواهد کاری کند که او رأی نیاورد. این نوع رقابت که ماهیت هر انتخاباتی، رقابتی است، رقابت عادی جامعه است. در این رقابت همین حرفها هست و مشکلی هم پیش نمیآید. در بعضی از شهرستانها مثلاً سه تا اصولگرا هست. هر کدامشان هم رأی بیاورند مشکلی نیست و لذا جبهه متحد اصولگرایی دخالت نمیکند که این یا آن، خود مردم انتخاب میکنند، چون هر سه اصولگرا هستند معنی ندارد دعوا کنیم، اما سه اصولگرا با هم رقابت میکنند. این نوع رقابت طبیعی است. یک نوع رقابت بین اصولگرایان و اصلاحطلبانی که دارند منفرد میآیند، هست. طبیعی است و رقابت تفکری است. یک نوع بین جریان انحرافی و خط خالص است. یک نوع هم بین خطی که مجلس باید دربست تابع دولت باشد تا این هماهنگی برقرار شود و دولت هر کاری دلش خواست بکند و مجلس دربست بگوید چشم و آن را امضا کند و بدهد یا اینکه تفکری که میگوید مجلس باید بایستد «ولو بلغ ما بلغ» دولت رفت، برود. الان در این قضیه این هم یک تفکر است و میگوید مجلس باید مستقل و مقتدر باشد. تفکر دیگری هم هست که مجلس باید مستقل، مقتدر و قوی باشد، اما باید مصلحت جامعه و چهارچوب سیاستهای ترسیمی ولایتفقیه را بداند. رقابت بین این سه تاست. رقابت از تفکر دینی و لیبرالیست و... آمده و بین اصولگرایان قرار گرفته است.
*در واقع اختلاف سلیقههاست.
بین آدمهای مختلف است.
* پس چرا جبهه متحد اصولگرایان تشکیل شد؟ چرا اصولگرایان با هم وحدت کردند؟
چون اینها اختلاف سلیقه دارند. الان جبهه متحد اصولگرایان از نظر سلایقِ با هم متفاوتاند.
* اگر خطری مجلس نهم را تهدید نکند که عوامل لیبرالی به مجلس بروند، نیازی به جبهه متحد اصولگرایان نیست و میتوانستند بین همدیگر رقابت کنند، تفاوتی میان اصولگرایان نیست و هر کدام به مجلس می رفتند پیروز انتخابات اصولگرایی بود پس چرا وحدت کردند؟
اینها وحدت میکنند تا همهشان با هم یکپارچه حرکت میکنند، اما از طرفی با هم اختلاف نظر دارند، یعنی سلیقه سیاسی ایثارگران و سلیقه اقتصادیشان کاملاً با پایداری متفاوت است. سلیقههای هر دوی اینها با مؤتلفه فرق دارد. هر سه ما با بعضی از گروههای دیگر در مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اختلاف نظر داریم. مؤتلفه دربست معتقد است باید خط ولایت، روحانیت و فقاهت حاکم باشد. یک گروه میگویند، نه، خط ولایت کافی است. در خط ولایت دو مسئله است، یکی میگوید این ولایت باید ولایت فقیه عادل باشد و دیگری اصلاً اسم فقیه عادل را نمیآورد. چه میگوید؟ ولایت. ولایت چه؟ میگوید ولایت آقا امام زمان(عج). این اختلاف است و اینها با هم رقابت میکنند.