گفتگوی ویژه

صحت دیدگاه شهید لاجوردی در مرصاد روشن شد/ شهید لاجوردی بسیار انسان عاطفی بود

. در عملیات مرصاد در سال 1367 که منافقین از خاک عراق به ایران حمله کردند و قصد تصرف تهران را داشتند و توسط رزمندگان تار و مار شدند صحت دیدگاه شهید لاجوردی روشن شد.

فرزند شهید محمد صادق اسلامی اگرچه به واسطه ارتباط پدرش با شهید لاجوردی از دهه 30 به بعد، او را از طفولیت می شناخت؛ اما بخشی از شناخت وی در دادستانی ایجاد شد. مقطعی که این جوان بیست ساله معاون شهید قدوسی در دادستان کل انقلاب بود و لاجوردی دادستان انقلاب مرکز. روایت دکتر علیرضا اسلامی از تعامل این دو شهید را در ادامه می خوانید:

نقطه برخورد با سازمان منافقین از کجا آغاز شد؟

در سال 59 وقتی که منافقین به قول خودشان وارد مبارزه با نظام شدند اما در اول فاز سیاسی بود و فاز نظامی را با واسطه توسط گروههایی مثل فرقان که آنها را دستگیر کردند و شهید لاجوردی با اعضای فرقان وارد بحث شد و بعضی از آنها توبه کردند.

ممکن است این موضوع را بیشتر توضیح دهید؟

پس از اینکه شهیدقدوسی مسئولیت دادستانی را پذیرفتند، شهیدمصطفی امانی را معرفی کردیم بعنوان متولی پرونده فرقان و در دادستانی مسئول شد که آن را پیگیری بکند. با پیگیریهایی که شد به نتایج خوبی رسیدند و افراد دستگیر شدند، هرچند در این فاصله هم از جهت طیف افرادی که ترور کردند، آسیبهای جدی به نظام وارد کردند؛ ولی بالاخره جمع شدند. در سندی که از اینها بدست آمد یک جدولی کشیده شده بود که افرادی که باید ترور میشدند را مشخص کرده بودند. تقریبا سه گروه بودند یکی گروه روحانیت مبارز و انقلابی مثل مقام‌‌معظمرهبری، شهیدبهشتی، آیتالله مهدوی کنی، شهیدباهنر و امثالهم. دوم گروهی که از مبارزین و یاران امام بودند مثل شهیدعراقی، شهیداسلامی و سی چهل نفر دیگر از این افراد. و سوم گروهی از مسئولین از شورای انقلاب و دیگران را که میگفتند در "کنفرانس گوادلوپ" این لیست تهیه شده و قرار شده مجاهدین خلق اینها را ترور کنند ولی چون ماهیت مجاهدین خلق هنوز آشکار نشده بود، در ابتدا توسط گروه فرقان که میتوان گفت شاخه نظامی آنها شده بود، اقدام میشد.

فراست و تیزی شهید لاجوردی فوقالعاده بود، مقابله با چنین گروهی که ریشههای مذهبی دارد و از قرآن هم استفاده میکند کار سخت و پیچیدهای بود که بحمدالله در این زمینه هم موفق شدند.

آن موقع ایشان مرا به عنوان نماینده خودشان در یک شورای امنیتی که مرکب از مسئولیت اطلاعات سپاه و مسئولین اطلاعات نخستوزیری بود، انتخاب کردند. یادم است در یکی از جلسات این شورا همان ضبط صوتی که جلوی مقام معظم رهبری منفجر شده بود در ششم تیر 1360 را آوردند و تجزیه و تحلیل شد. که کار چه کسی است و چه کار باید کرد؟ بعد که احساس شد که بعضی افراد نفوذی میخواهند اطلاعات دادستانی را به دست آورند، من به شهید لاجوردی گفتم که به آنجا نمیروم و اطلاعات دادستانی را به آنها نمیدهیم که مایه ضربه شود.

اینها مجموعا شبکه خاصی داشتند با امکاناتی که داشتند با غارتهایی که از پادگانها و سلاحها کرده بودند و خانههای تیمی که داشتند و مصادره کرده بودند امکانات قوی برای مقابله داشتند و قصدشان این بود که رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و خودشان حاکم شوند. کشف این شبکه پیچیدگیهایی را میطلبید و ما آن زمان سیستم اطلاعاتی قوی نداشتیم و اطلاعات خیلی کم بود. بعدا دیدید یا شنیدید مثل طرح مالک- مستاجر که شهید لاجوردی در دادستانی اجرا کرد سبب شد که بسیاری از اینها لو بروند یا در قسمتهای دیگر و حجم کار هم در دادستانی بالا گرفت.

طرح مالک- مستاجر چه بود؟

طرحی بود که برای شناسایی خانههای تیمی منافقین طراحی و اجرا شد و از طریق آن هویت ساکنین تمام خانههای شهر تهران کنترل شد. ایشان اقدامات متعددی برای شناسایی منافقین و ایجاد امنیت انجام داد. مثلا اقدام دیگر شهید لاجوردی کنترل چاپخانهها بود چون در آن زمان کسی آنها را کنترل نمیکرد و از طرفی آن موقع تمام گروهها فعال بودند و مثل حزب توده، فرقان،آرمان مستضعفان و مجاهدین خلق و... هر کدام نشریاتی داشتند که نظارت بر نشریات و چاپخانهها توسط دادستانی انجام شد. البته بعضی مدارک و جزوات مارکسیستی از خارج وارد میشد که دادستانی آنها را توقیف میکرد. از دیگر اقداماتی که در دادستانی زمان ایشان برای مقابله با گروهکهای مسلح انجام شد، صدور مجوز حمل سلاح و نظارت بر پست بود.

نوع مواجهه ایشان با متهمین چگونه بود؟

از آنجا که شهید خودش چند دوره زندانهای مختلف را دیده بود تلاش میکرد که وسایل آسایش را برای زندانیان فراهم کند و در عین حال زندان موجب تنبه آنها شود.

ایشان برای اینکه وقت زندانیها به بیهودگی نگذرد و نیز انگیزه زندگی سالم پیدا کنند،
کارگاه هایی را تدارک دیده بود که آموزش
می دیدند و کسب درآمد می کردند. مثلاً زندانی
ها خیاطی میکردند و مثلاً برای رزمندگان لباس تهیه میکردند.

از طرفی ایشان خیلی آدم اقتصادی و صرفهجویی بود و به گونهای عمل میکرد که میشود گفت تقریباً زندان اوین خودکفا شده بود. فضای سبز خوبی را هم با مشارکت زندانیان در آنجا فراهم کرده بود و خودش هم کار میکرد که این مساله خیلی در روحیه زندانیها موِثر بود.

یکی دیگر از اقدامات مفید ایشان این بود که برای زندانیان ملاقات با خانوادههایشان را میسر کرد. ملاقاتهای خصوصی و حضوری در حالی که قبلاً با آیفون و از پشت شیشه بود حتی اتاقهای خصوصی میدادند برای ملاقات که این خیلی مهم بود. در تامین نیازهای روحی و جسمی دوطرف تا اینکه خانوادههای اینها به فساد کشیده نشوند. این هم از تدابیر ایشان بود.

یکی دیگر از کارهای ایشان این بود که زندانیان را به نماز جمعه میبردند همانطور که در دستورات اسلام و در خطبه امام علی (ع) است در فضای آزاد میآمدند و مردم را میدیدند که خیلی اینها در تغییرشان تاثیر داشت.

چطور زندانیان را کنترل میکردند؟ یعنی کاملاً آزاد بوده با دستبند نمیآوردند؟

خیر با دستبند نبودند آزاد میآوردند البته با لحاظ مسائل امنیتی آنها را به نماز جمعه میآوردند.

ازکارهای دیگر ایشان این بود که نیروهای کادر زندان را آموزش میدادند و خود دوستان شهید لاجوردی که از متن جامعه بودند متولی اداره زندان بودند. این را به سربازان نسپرده بودند یعنی از حفاظت تا مدیریتها دست کسانی بود که آدمهای شناخته شده بودند مورد اعتماد بودند، سرباز وظیفه مجبور به خدمت نبودند که زندانی را اذیت کنند، کسانی بودند که به قصد خدمت به نظام و به صورت فی سبیلالله آمدند. مثلاً فردی کاسب بود و دوره نظامی هم دیده بود میآمد آنجا پستهای نگهبانی زندان را به عهده میگرفتند و هفتهای دو یا سه روز میآمدند، این سبب شده بود که روابط حسنه باشد و زندانیها آگاه شوند. لذا خیلی از آنها توبه کردند

نکته دیگر از شخصیت آن بزرگوار این است که ایشان به توصیهها به هیچ وجه عمل نمیکرد. یعنی اگر دادگاهی برای کسی حکمی صادر کرده بود مثلاً یک منافقی اعدام شود مثل سعادتی که جاسوسی کرده بود و از سران منافقین بود با اینکه اینها در زندان و قبل از انقلاب همبند بودند ولی هیچکدام از اینها مانع نبود که حکم خدا انجام نشود .... حکم نهایی صادر میشد و اگر کسی ولو اعضای شورای قضائی میخواست توصیهای داشته باشد اصلاً توجه نداشت و دستور میداد که حکم خدا اجرا شود. معتقد بود اگر حکم خدا اجرا شود بسیاری از مشکلات و مصائب از بین میرود.

ماجرای برکناری ایشان چه بود؟

من سال 61 از آنجا خارج شدم، ایشان یکبار مرا برای کارهای فرهنگی زندانیان دعوت کردند که توفیق نداشتم در خدمتشان باشم. در شرایط بحرانهای سال های 61ـ60 که عراق به ایران حمله کرده بود و بسیاری از مسئولیت توسط منافقین ترور و به شهادت رسیدند، فضای شدیدی علیه این بنده صالح خدا و مطیع ولی امر ایجاد شد. از بیت آقای منتظری در قم مطالبی انعکاس یافت که زندانیان شکنجه میشوند یا با آنها بد رفتاری میشود و ... حضرتامامخمینی(ره) گروهی را مسئول رسیدگی کردند از جمله شهید محمدمنتظری عضو آن گروه بود و نتایج اعلام شد(امام در نامه عزل آقای منتظری به ارتباط دفتر ایشان با منافقین و گروههای ضدانقلاب اشاره نمودند) و آن شهید کوچکترین تزلزلی برخود راه نداد و با نظر و دستور امام راسخ و استوار با نفاق و منافقین مبارزه کرد. در عملیات مرصاد در سال 1367 که منافقین از خاک عراق به ایران حمله کردند و قصد تصرف تهران را داشتند و توسط رزمندگان تار و مار شدند صحت دیدگاه شهید لاجوردی روشن شد.

شهید لاجوردی پس از اینکه از کار برکنار شد، به خانه رفت و مشغول کار نجاری و خیاطی شد. مثلاً من میرفتم دیدنشان میدیدم که مشغول ساخت نردبان است یا در زیرزمین خانه خیاطی میکرد و بسیار انسان سادهزیستی بود.

از فعالیت های سیاسی ایشان نکاتی دارید؟

شهید لاجوردی برادر خانم شهید حاج صادق امانی بود و با شهید محمدصادق اسلامی و مرحوم حاج حسین رحمانی و سایر دوستانشان در گروه شیعیان و سپس مسجد شیخ علی تهرانی به ندای استنصار امام در سال 1341 لبیک گفتند و به محضر ایشان شتافتند. که با دستور و نظر امام راحل با سایر هیئت های مذهبی به هم پیوسته و موِتلفه اسلامی را تشکیل دادند. و سه نفر مذکور عضور شورای مرکزی موِتلفه در سال 44 ـ 41 بودند. که در جریان اعدام انقلابی منصور به زندان افتادند. پس از آزادی مجدداً تلاش نمودند به مبارزات در ابعاد مختلف ادامه دهند که بارها منجر به دستگیری ایشان گردید که در کتاب اسناد ساواک ایشان موجود است. پس از انقلاب نیز عضو موِتلفه اسلامی بودند و با نظر مساعد حضرت امام، همگی عضو حزب جمهوری اسلامی و ایشان عضو شورای مرکزی آن شد. پس از توقف کار حزب جمهوری و فعال شدن موِتلفه اسلامی (با نظر حضرت امام ) در سال 1368 ایشان عضو شورای مرکزی موِتلفه اسلامی بود. وی می گفت: ما دیگر فسیل
شده ایم و جوانها باید بیایند.

در پایان لطفا برخی از ویژگی هایی که ایشان را شاخص کرده بود، بفرمایید.

ایشان از جهت زندگی، بسیار مقتصد بود و اهل تشریفات نبود. مثلاً در تابستانها از گیوه، کفش سنتی ایرانی ها استفاده می کرد و لباسش را سالها بود که می پوشید و برایش تغییر و تعویض مد و شان مطرح نبود و آزاد بود. وی بسیار کم موِنه بود. حتی وقتی شهید شد، هیچ باری و مشکلی برای نظام نداشت. آیت الله یزدی می خواست ایشان را در یک سمت مشاورت بگمارد. ایشان گفته بود: برای من پست درست نکنید. من خودم شغل دارم (منظورش نجاری و خیاطی بود) و زیر بار پست تشریفاتی نرفت.

وی فرد قوی و توانمندی بود. به نحوی که در جریان واگذاری پرونده فاجعه 8 شهریور (انفجار دفتر نخست وزیری) که به وی ارجاع شد، گفت: اگر دست من باز باشد که هرکس را که متهم است بتوانم بازداشت و بازجویی کنم تا عوامل را بیابم. قبول می کنم ولاخیر. و با موافقت مسئولین قضائی وقت. هرکس را که متهم به دخالت در ماجرا یا مطلع بود، احضار و بازجویی و بعضی را حتی در سطح معاون نخست وزیر وقت و ... بازداشت نمود و از هیچ کس جز خدا نمی ترسید. میزان تبعیت وی از امام خمینی به حدی بود که می گفت: اگر امام بگوید در آتش برو،
می روم و انسان را به یاد آن شیعه امام صادق (ع)
می انداخت که به دستور امام داخل تنور شد.

وی نسبت به نفاق بسیار حساس بود و معتقد بود که به تدریج به پیچیدگی نفاق افزوده می شود و اگر خوب آن را و منافقین جدید در هر عصری را نشناسیم، نظام آسیب و لطمه می خورد و در وصیتنامه خود که در مسیر سفر به جبهه جنگ از او باقی مانده به بعضی از نکات در آن رابطه اشاره نموده است.

یکی از اقدامات وی که در خنثی کردن تبلیغات و شایعات دشمن بویژه منافقین و استکبار جهانی موِثر بود. بردن خبرنگاران خارجی به داخل زندانها و بازدید آنان و مصاحبه با زندانیان بدون حضور مسئولان بود که جنگ روانی دشمن را خنثی می کرد. بویژه نماینده ویژه سازمان ملل در حقوق بشر (گالیندوپل) را بارها توجیه و وی را نسبت به مسائل آشنا می کرد.

وی به مصداق آیه (إن کان آباؤکم وأبناؤکم وإخوانکم وأزواجکم وعشیرتکم وأموال اقترفتموها ...) هیچ چیز مانع از جهاد در راه خدای وی نبود. حتی یکی از بستگان و فرزند یکی از دوستانش که عضو منافقین بود، سبب انعطاف وی در برابر حکم خدا نشد و با آنها مثل بقیه برخورد نمود.

یک روز عید غدیر بود، رفتم دیدن ایشان. دیدم یک فرد دیگر با پسرش نزد شهیدلاجوردی است و با این بچه همبازی شده بود.

وقتی پرسیدم ایشان چه کسی بود؟ شهید لاجوردی گفت او یکی از اعضاء گروه فرقان است که توبه کرده و گاهی می آید دیدن من ! بسیار تعجب کردم که چقدر به او به فرزندش محبت
می کرد. شهید لاجوردی بسیار انسان عاطفی بود و روابطش با فرزندانش بسیار صمیمی و با محبت که من غبطه می خوردم.

https://shoma-weekly.ir/svAxX3