گفتگوی ویژه

شهید لاجوردی برای اقناع فریب خورده ها بی وقفه تلاش می کرد

ما برای اعدام فرقانی ها یک حکم کلی مطابق با فرمایش امام(ره) داشتیم. ایشان فرموده بودند که صرف عضویت در فرقان به منزله محاربه است، بنابراین من یک اجازه کلی داشتم که به همه اعضای فرقان حکم اعدام بدهم اما این اعتقاد من که باید مکتب فرقان را به پوچی برسانیم تا جلوی زایش و رویش آن گرفته شود نه اینکه فقط افراد را از بین ببریم، موجب می شد که حکم نمی دادم و به آقای لاجوردی میگفتم که با اینها بحث کنید. این شهید بزرگوار هم گاهی شب تا صبح با حوصله تمام با تک تک آن ها به بحث مینشست بدون اینکه بخوابد، واقعاً با روش اقناعی خودش بسیاری از آنان را آگاه کرد.
طبق همان وعدهای که دفتر او به ما داد، مصاحبه راس ساعت ۱۰ صبح آغاز شد. براساس شناختی که از حجتالاسلام ناطق نوری داشتیم، به گرمی و با خوشرویی از ما استقبال کرد و به سوالاتمان پاسخ داد. در حین مصاحبه دائما از شهید لاجوردی با عنوان "آقا اسدالله” یاد می کرد. گفتگو را از چگونگی ورود «سید اسدالله لاجوردی» به دستگاه قضائی آغاز کردیم، چراکه این ناطق نوری بود که لاجوردی را برای اولین بار به عنوان دادستان پرونده گروهک فرقان به شهید آیتالله بهشتی معرفی کرد.

ناطق نوری در این رابطه گفت: «مسئولیت رسیدگی به پرونده فرقان از سوی آیتالله بهشتی بر دوش من افتاد، به ایشان عرض کردم اگر بنده قرار باشد قاضی این پرونده شوم، باید دادستان را هم خودم انتخاب کنم» او علت انتخاب لاجوردی بعنوان دادستان این پرونده را اینگونه توضیح میدهد: «من میدانستم مرحوم لاجوردی اهل تحقیق و مطالعه است و از پیش از انقلاب در زندان با جریانهای انحرافی مثل تودهایها و مجاهدین خلق به بحث و مناظره میپرداخته است؛ شما این ویژگیها را اضافه کنید به عنصر شجاعت و صراحتی که او داشت.» ناطق نوری، شهید لاجوردی را پیشتاز شناخت منافقین میدانست و دلیل آن را بحث و مناظرههای طولانی لاجوردی با گروههای انحرافی همچون منافقین خلق در زندان عنوان میکرد. او در همین زمینه میگوید: «آنها[مجاهدین خلق] بسیار زیرک بودند و اصولاً نفاق یعنی همین! اما آقای لاجوردی به دلیل برخورد تنگاتنگ با مجاهدین خلق، در زندان کمکم به نفاق آنها پی برد» بخشی از گفتگوی مهر با حجتالاسلام ناطق نوری به شرح زیر است:

تاکنون مطالبی که راجع به شهید لاجوردی به نقل از دوستان و یاران آن شهید منتشر شده خیلی کامل نبوده است. سخن و روایت در مورد این شهید بسیار زیاد است و ابعاد شخصیتی، فکری و به خصوص سیره مبارزاتی ایشان بعد از انقلاب و در جریان مبارزه با گروهک های انحرافی مباحث و گفت و گوهای مطولی را می طلبد. ورود شهید لاجوردی به دستگاه قضائی و دادستانی به وسیله شما انجام شده است. شما به عنوان مسئول رسیدگی به پرونده ی فرقان ، شهید لاجوردی را به عنوان دادستان پرونده انتخاب کردید. اولین سوال اینکه علت انتخاب شهید لاجوردی به عنوان دادستان این پرونده چه بود و شما چه شناختی از آقای لاجوردی داشتید که ایشان را برای این پرونده انتخاب کردید و دومین سوال اینکه موفقیت شهید لاجوردی در پرونده فرقان چه بود که بعداً به عنوان دادستان انتخاب شد؟

در ابتدا بر شهدا، امام شهدا و به خصوص شهید لاجوردی درود می فرستم و یاد و خاطره آن ها را گرامی می دارم. مجدداً از شما تشکر می کنم به خاطر این ابتکارتان برای باز شناساندن شخصیتهای مظلومی مانند شهید لاجوردی. شناخت من از شهید لاجوردی مربوط به قبل از انقلاب و دوران مبارزه است که در کنار سایر دوستان مؤتلفه اسلامی با هم مبارزه می کردیم. یکی از ویژگیهای ایشان که در بین مبارزین معروف بود، این است که در زیر شکنجه ها ، آزار و اذیت ساواک بسیار مقاوم بود و بازجو ها را واقعاً به ستوه می آورد. با این که خوب؛ ایشان یک بازاری و کاسب بود و به تعبیر خودش لچک فروش، هیچ وقت هم ادعایی نداشت اما من مطلع بودم و میدانستم که ایشان اهل تحقیق و مطالعه است و از افرادی که پیش از انقلاب در زندان با جریانهای انحرافی مثل توده ای ها و مجاهدین خلق به بحث و مناظره میپرداخت، مرحوم لاجوردی بود .

ایشان از قدرت بیان و حضور ذهن خوبی برخوردار بود. شما این ویژگیها را اضافه کنید به عنصر شجاعت و صراحتی که شهید لاجوردی داشت و از او یک انسان اهل تحقیق، اهل مناظره و مصمم می ساخت .

شما با شهید لاجوردی در زندان هم بند هم بودید ؟

خیر ؛ با ایشان هم بند نبودم من در سال ۴۶ با دوستان موتلفه در بند چهار زندان قصر بودیم .

از جمله افرادی که در آن مقطع با ما هم بند بودند، برخی از اعضای نهضت آزادی و سران حزب توده بودند ولی آقای لاجوردی را می شناختم و از همین روی بعد انقلاب توانستیم از توانایی های ایشان استفاده کرده و در ارتباط با پرونده فرقان موفق باشیم .

شما در آن زمان چه مسئولیتی داشتید ؟

بنده در آن زمان مسئولیت قضایی نداشتم و نماینده امام(ره) در جهاد سازندگی بودم منتها بعد از شهادت آقایان مطهری و قرنی به این نتیجه رسیدیم که می بایست یک کار جدی کرد.

بد نیست به شما بگویم که من قبل از انقلاب شناختی از گروه فرقان داشتم. کتاب ها و جزوات فرقان رو مطالعه می کردم و حتی گاهی در موردش با مرحوم مطهری صحبت می کردم، بعضی از این کتابها را برای ایشان می بردم و روی فرقان و پیدایش یک جریان انحرافی با این سبک، حساسیت داشتم .

بعد از شهادت مرحوم مطهری و قرنی حدس زدیم که ریشه ترور ها باید از ناحیه همین نوع گروه ها باشد به همین علت با پیگیریهایی که داشتیم، سرنخ هایی را پیدا کردیم و خدا توفیق داد و توانستیم آنها را دستگیر کنیم .

در مورد عملیات و سازماندهی برخورد با فرقانی ها هم ماجرا جالب بود، چند گروه همزمان روی این موضوع کار می کردند، بخشی از سازمان مجاهدین انقلاب و سپاه که در آن زمان هنوز نو پا بود و همینطور گروهی از دوستان مرتبط با من که هم سوابق عملیاتی داشتند و هم انگیزه های ایدئولوژیکی و مبارزاتی و جالب این که هیچ کدام از این گروه ها نسبت به فعالیت گروه دیگر اطلاعی نداشتند و در نهایت در بحث دستگیری اعضای فرقان به هم رسیدند و به لطف خدا موفق به ریشه کنی این جریان انحرافی شدند .

پس از اتمام عملیات دستگیری اعضای فرقان، یک روز که در جامعه روحانیت مبارز جلسه داشتیم به مرحوم شهید بهشتی گفتم: "حالا که ما فرقانی ها را دستگیر کردیم، شما هم بالا غیرتاً یک قاضی شجاع معرفی کنید که محاکمه درست و عادلانه ای داشته باشد.”

ایشان گفتند: «که خود شما این کار را انجام دهید.»

من جا خوردم ، خندیدم و گفتم: «که نه پدر من قاضی بوده و نه کسی از خانواده من در کسوت قضا بوده.»

ایشان فرمودند: «که مگر پدر من در شورای عالی قضایی یا رئیس دیوان عالی کشور بوده!؟ بالاخره انقلاب است و شرایط خاص آن و خود شما این مسئولیت را بپذیرید.»

به هرحال مسئولیت این موضوع به دوش من افتاد و در همان ابتدای کار به مرحوم شهید بهشتی عرض کردم: "اگر بنده قرار باشد قاضی این پرونده شوم، بایستی دادستان را هم خودم انتخاب کنم.” ایشان فرمود: "خوب؛ خودتان انتخاب کنید.” این طور بود که روی این موضوع متمرکز شدم و معتقد بودم که تنها نباید اعضای فرقان را محاکمه کنیم ، بلکه بایستی ایدئولوژی و مکتب فرقان را نیز محاکمه و ریشه این جریان منحط را بخشکانیم. با اوصافی که پیش تر گفتم به ذهنم رسید، بهترین شخص برای جایگاه دادستانی که نسبت به جریانات انحرافی آگاه، اهل بحث و مناظره، صبور و مقاوم و شجاع و سازش ناپذیر باشد، آقای لاجوردی است.

فرقانی ها خود را پیرو دکتر شریعتی میدانستند مشکل ایدئولوژی فرقان مربوط به آراء و اندیشههای مرحوم شریعتی بود؟

خیر؛ این حرف دقیق نیست و در جریان محاکماتی هم که انجام دادیم، پیرامون ریشه شکل گیری این گروه بررسیهای زیادی کردیم و نکاتی در توضیحات آنها وجود داشت که
می توان بعداً جداگانه راجع به این موضوع صحبت کرد. به هر حال انتخاب مرحوم لاجوردی به عنوان دادستان با این نیت محاکمه ایدئولوژی فرقان، به نظرم انتخاب درستی بود و به لطف خدا میسر شد.

شاید نوع دعوت از مرحوم لاجوردی برای شما جالب باشد، یادم هست با یکی از دوستان به بازار رفتیم، در همان مغازه کوچکی که در آن به شهادت رسید، با او ملاقات کردیم. به واسطه رفاقتی که داشتیم خیلی به من لطف کرد و احترام گذاشت. بعد از تعارفات اولیه به ایشان گفتم: " آقا اسدالله؛ برای من خوابی دیده اند و من هم برای شما خوابی دیده ام.” گفت: «خیر است؛ چه خوابی؟» گفتم: «من قاضی پرونده ی فرقانی ها شده ام و قرار است دادستان را هم خودم انتخاب کنم و به ذهنم رسیده است که دادستان این پرونده شما باشید.»

نگاهی کرد، خندید وگفت : " حاج آقا ! من حافظه خوبی ندارم، دادستان باید خوش حافظه باشد.”

گفتم: "آن مقدار حافظه ای که مد نظر من است را داری...” و بالاخره پذیرفت .

شما جایی گفته بودید شهید لاجوردی پیشتاز شناخت مجاهدین خلق بود مرحوم عسگر اولادی هم در این خصوص می گفت شهید لاجوردی قبل از همه بزرگان به ماهیت انحرافی مجاهدین خلق در زندان پی برد و حتی ما وقتی می گفتیم مجاهدین خلق اهل ایمان و مسلمان اند و ما باید در اوج مبارزات در کنار آنها علیه رژیم کار کنیم، لاجوردی می گفت من اینها را اهل خدا و پیغمبر نمیدانم چرا که اصلا آخرت و قیامت را قبول ندارند و توقع ندارم شما مثل من فکر کنید. به نظر شما علت اینکه شهید لاجوردی قبل از همه بزرگان در زندان به انحراف مجاهدین خلق پی برد، چه بود ؟

همانطور که قبلاً هم گفتم مرحوم آقای لاجوردی در زندان با گروههای انحرافی اعم از مجاهدین خلق، توده ای ها و کمونیست ها بحث و مناظره های طولانی داشت.
ایشان خیلی اهل مطالعه بود و به آموزه
های شیعی و فقه جواهری تسلط خوبی داشت. از طرفی به دلیل تعامل با طبقات گوناگون جامعه از شناخت اجتماعی خوبی برخوردار بود و به همین دلایل من لاجوردی را برای پرونده فرقان انتخاب کردم .

جالب است بدانید من هم جزو کسانی بودم که از همان آغاز نهضت هیچگاه به مجاهدین خلق اعتقاد پیدا نکردم. بسیاری از دوستان و بزرگان در مقاطعی از مبارزه با مجاهدین خلق همسو بودند یا از آنها حمایت می کردند. علت این بود که آن ها از اسلام، قرآن و نهج البلاغه صحبت می کردند و ضد رژیم هم بودند، بنابراین در ظاهر مشترکات زیادی با ما داشتند ولی هنگامی که در رفتارهای درونی و حتی مبارزاتی آنها وقتی دقیق می شدیم، برای امثال ما جذاب نبوده و یک افسار گسیختگی التقاطی و فاصله مبنایی از اسلام فقاهتی داشتند که شاید قابل تشخیص برای همه نبود .

یعنی بعضی از بزرگان التقاطی بودن مجاهدین خلق را متوجه نشده بودند؟

البته در ابتدا خیلی روشن نبود و آن ها هم بسیار زیرک بودند و اصولاً نفاق یعنی همین!

تمیز دادن کار دشواری بود و به مرور زمان بعضی موارد در زندان از آن ها دیده شد.

همانطور که می دانید اعضای مجاهدین خلق اکثر خطبه های نهج البلاغه را حفظ بودند و به ظاهر نماز میخواندند، با رژیم پهلوی هم مخالف بوده و مبارزه می کردند، در آن مقطع برخی دوستان مانند مرحوم آقای لاجوردی بودند که به دلیل برخورد تنگاتنگ با مجاهدین خلق در زندان کمکم به نفاق آنها پی بردند. مثلاً آنها در ایام ماه مبارک رمضان میگفتند: «این جایز نیست که بخواهیم سحر بیدار شده و سحری بخوریم، لازم نیست نماز صبح را بلند بخوانیم زیرا کمونیست ها و سایر زندانیان بیدار
می شوند. این یکی از همان علامت های انحراف بود و کم کم دوستان فهمیدند که مجاهدین خلق به تشیعی که ما اعتقاد داریم، معتقد نیستند. خوب سال
های آخر البته این موضوع برای همه بزرگان عیان شد و اعلام کردند که اینها منافق هستند و مسلمان واقعی نیستند.

توفیق شهید لاجوردی در پرونده فرقان چه بود که بعدها مسئولیت دادستانی را به ایشان سپردند ؟

مرحوم شهید لاجوردی فرد بسیار جدی بود و اساساً یا مسئولیتی را نمی پذیرفت یا اگر
می پذیرفت با همه وجود پای آن می ایستاد ایشان زندگی ، مغازه و خانواده را رها کرد و در یک مقطع طولانی به بند ۲۹ زندان اوین آمد و شب و روز در آنجا ماند و مثل یک زندانی زندگی می کرد.

توفیقی که ما در پرونده فرقان پیدا کردیم این بود که من محاکمه میکردم اما رأی صادر نمی کردم و سپس پروندهها را به آقای لاجوردی می دادم. من براساس اعتقادم به آقای لاجوردی می گفتم: "باید ایدئولوژی را محاکمه کنیم، این ها جوان هستند و اکثراً فریب خورده و اغفال شده اند. هنگامی که به بند برمی گردند، شما با آنها بحث کنید و تفکر آنان را به چالش بکشید، شاید به پوچ بودن اعتقاداتشان پی برده و از گمراهی خارج شوند.”

من شهادت می دهم که آقای لاجوردی واقعاً در این امر موفق بود.

ما برای اعدام فرقانی ها یک حکم کلی مطابق با فرمایش امام(ره) داشتیم. ایشان فرموده بودند که صرف عضویت در فرقان به منزله محاربه است، بنابراین من یک اجازه کلی داشتم که به همه اعضای فرقان حکم اعدام بدهم اما این اعتقاد من که باید مکتب فرقان را به پوچی برسانیم تا جلوی زایش و رویش آن گرفته شود نه اینکه فقط افراد را از بین ببریم، موجب می شد که حکم نمی دادم و به آقای لاجوردی میگفتم که با اینها بحث کنید. این شهید بزرگوار هم گاهی شب تا صبح با حوصله تمام با تک تک آن ها به بحث مینشست بدون اینکه بخوابد، واقعاً با روش اقناعی خودش بسیاری از آنان را آگاه کرد.

خود این فریب خورده ها بعداً اعتراف میکردند که ما اغفال شده ایم. مثلاً یکی از آن ها (این شخص در حال حاضر وکیل حقوقی است) در دادگاه به من گفت: «ما اشتباه کردیم مگر یک فرد بیست و یک ساله مانند اکبر گودرزی چقدر درس خوانده است که بخواهد برای ما اجتهاد کرده و فتوا بدهد، واقعاً ما را فریب دادند!»

این از زحمات آقای لاجوردی بود که با استدلال های خویش تفکرات آن ها را اصلاح می کرد و از طرف دیگر در حکم من به عنوان قاضی، اثر می گذاشت.

غالباً حکم به زندان میدادیم و روند مباحثه با آن ها در ایام زندان هم ادامه داشت تا زمان آزادی شان فرا برسد. البته کسانی که مرتکب قتل شده بودند و دستشان به خون شهیدانی همچون آقایان مفتح، مطهری، قرنی و عراقی آلوده بود یا در عملیات تروریستی مثل ترور مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی مستقیماً شرکت داشتند، حکم اعدام گرفتند اما سایر آنها متنبه شده و توبه کردند.

چه تعداد از فرقانی ها توبه کردند ؟

اعضای گروه فرقان حدود ۷۰ نفر بودند که ۱۴ نفر از آن ها که در عملیات ترور به طور مستقیم شرکت داشتند، حکم اعدام گرفتند.

چند سال بعد زمانی که نماینده مجلس بودم، به زندان اوین رفتم. در ساختمان محل کار شهید لاجوردی یک خانمی بود که در آن جا کار می کرد و خیلی هم فعال بود. آقای لاجوردی از من پرسید: "این خانم را می شناسید؟” گفتم: "خیر» گفت: «ایشان همسر سعید مرات هستد.» من این خانم و همسرش را محاکمه کرده بودم. گفت: «این خانم الان جزء کارمندان زندان اوین بوده و بهترین نیروی اینجاست.» آقای لاجوردی از این نوع افراد خیلی تربیت کرد. اجازه بدهید خاطره دیگری برایتان بگویم، حدود ۱۵ سال قبل در آخرین سفری که به همراه پسرم به حج مشرف شده بودیم، هنگام برگشت به تهران یک جوان در هواپیما مرا دید و سلام کرد. جلو آمد و تلاش کرد که دست مرا ببوسد که من دستم را کشیدم. گفت: «مرا می شناسید؟» نگاهش کردم و گفتم: «چهره ات آشناست، حافظه ی من هم بد نیست ولی نمی توانم بگویم شما را کجا دیده ام.» مکث کوتاهی کرد و گفت: «آقا اسدالله!.. اوین!..» فکر کردم شاید جزو کارمندان اوین بوده است ولی باز نشناختم. یک دفعه گفت: «من احمدیان هستم.» تا گفت احمدیان، گفتم: «عجب؛ اسدزاده چطور است؟» ماجرا این بود که من این دو نفر (اسدزاده و احمدیان) را با هم محاکمه کرده بودم، این آقا عضو فرقان بود. حالا بعد از سال ها من که قاضی اش بوده ام را دیده و می خواست دست مرا ببوسد، این هنر من نبود بلکه نتیجه زحمات آقای لاجوردی بود. به او گفتم: «خوب؛ کجا هستی و چه میکنی؟» گفت: «من آمریکا زندگی می کنم، پزشک هستم و الان مستطیع شده و به حج آمده ام.» پسرم را به او معرفی کردم. به پسرم گفت: «پدر شما به گردن ما حق پدری و حیات مادی و معنوی دارد.» این ها به دلیل مباحثه و مناظره با فرقانی ها و به پوچی رساندن ایدئولوژی
آن ها بود.

شاید مطلبی که به کرات از سوی مخالفین شهید لاجوردی شنیده می شود ارائه تصویر خشن از ایشان است این تصویر عمدتا توسط چه کسانی ارائه می شد؟

همانطور که قبلاً گفتم مرحوم شهید لاجوردی شخصیتی بسیار جدی داشت و به دلیل شجاعت ذاتی، انسانی صریح و بدون رودربایستی بود که اهل مماشات و سفارش پذیری نبود. اگر در موردی به قطعیت می رسید، اهل سازش نبود. بدیهی است که این روحیه دشمن زا بود. مجاهدین خلق هم روی همین وجوه شخصیتی ایشان، کمال عداوت و
لجن پراکنی را انجام دادند و متأسفانه دوستان ایشان هم در طول این سالیان موفق نشدند که چهره حقیقی ایشان را معرفی کنند .

من وقتی قاضی بودم ، ساعت ۶ صبح
می رفتم زندان اوین و می دیدم که آقای لاجوردی لباس های خود را شسته و می برد تا پهن کند، زندانیان این رفتارهای ایشان را می دیدند. یا وقتی زندانیان و بازجوها خواب بودند، آرام می
رفت و استکان ها و ظرف ها را بیرون می آورد و می شست تا آن ها از خواب بیدار نشوند. شما باید با کسانی که در آن زمان آن جا بودند مصاحبه کنید و روش لاجوردی در زندان را از آنها بپرسید، بعضی از آنها ارتشی های کلاه سبز بودند که با مرحوم شهید صیاد کار می کردند و من آنها را آورده بودم، بعضی دیگر از برادران سپاه بودند، بعضی شان افراد عادی بودند. چند وقت پیش من جمعی از این دوستان را دعوت کرده بودم تا خاطرات آن دوران را با هم مرور کنیم، نکات خیلی جالبی از اخلاص، ایمان، صبر و اخلاق شهید لاجوردی بازگو کردند ، واقعا شنیدنی بود.

https://shoma-weekly.ir/Qms19m