گفتگوی ویژه

شناسنامه‌ای ندارم که یارانه بگیرم!

خود را اینگونه معرفی می کنند: «جبهه جهادی منتظران خورشید». به طور تخصصی روی موضوع اردوهای جهادی کار می کنند با دغدغه فرهنگی...
3

خود را اینگونه معرفی می کنند: «جبهه جهادی منتظران خورشید».
به طور تخصصی روی موضوع اردوهای جهادی کار می کنند با دغدغه  فرهنگی، عمرانی، بهداشتی، آموزشی، ورزشی، کارآفرینی.
تلاش دارند در کنار دیگر گروه هایی که آنها هم با همین اهداف فعالیت دارند به قول خودشان بخشی از پازل این جور گروه ها را تکمیل کنند.
معتقدند عنوان «جبهه» و «جهادی» متجانس ترین واژگانی است که در کنار یکدیگر قرار می گیرد. البّته نکته قابل توجه آنست که باید از این واژه مقدس یعنی «جبهه» حفاظت و حراست کرد تا با اطلاق آن برای یک گروه سیاسی موجب خدشه به این واژه نگردیم ضمن آنکه آنچه از عنوان جبهه بر می آید گستردگی توامان کیفی و کمّی آنست و نباید آنرا به یک گروه چند نفره با تعداد محدودی فعالیّت در سال اطلاق کرد.
و می گویند واژه جبهه قرار است ما را به آن فرهنگ نزدیک کرده و ضمن کادر سازی برای اعضای این جبهه؛ ما را به همان پیروزی ها برساند با این تفاوت که این جنگ، میدانی متفاوت با جنگ سخت داشته و در حوزه فکر و اندیشه می باشد اگر چه جنگ سخت نیز نباید مغفول واقع شود و باید در تربیت کادر به آمادگی های جسمانی نیز پرداخته شود.
و ... می گویند: نام «جبهه» را برگزیدیم تا همچون شهیدان «جهادی» شویم و «جبهه ی» خود را «جهادی» نامیدیم تا زمینه جهاد نهایی را که ظهور خورشید حقیقت است نزدیکتر نماییم.
آنچه پیش رو دارید گزارشی است از یکی از اردوهای جبهه جهادی منتظران خورشید به روستاهایی در نقاط جنوبی استان سیستان و بلوچستان و بیان گوشه ای از مشکلات و دغدغه های هموطنانمان در این روستاها.



بی مقدمه


بی مقدمه سر اصل مطلب می روم چون چیزهایی که به چشم دیدم جایی برای مقدمه و تامل و آرامش نگذاشته است. اهل "گجک‌دردپ" بود. برای من و تویی که اهل تهرانیم، تلفظ اسم روستایش هم سخت است. در گجک‌دردپ سفلی زندگی می کرد. روستایی که در منطقه هبودان، روستای برشک، دهستان چانف از بخش لاشار شهرستان نیکشهر زندگی می‌کرد. حدود 200 کیلومتر تا نیکشهر فاصله دارد اما فاصله اش تا روستای محمدآباد، اولین روستایی که یک خانه بهداشت دارد، 4 کیلومتر است.
می‌ گفت نمی دانم چند ساله هستم! چون شناسنامه ای نداشت که از احوال خودش باخبر باشد. پیرزن، نحیف و لاغر بود و زانوهایش را در بغل گرفته بود. خیلی زبانش را نمی فهمیدم، دخترش کمک می کرد متوجه شوم چه می گوید. وقتی حرف می زد، دستانش می لرزید.
در همان کپری نشستیم و صحبت کردیم که به دنیا آمده بود، بزرگ شده بود، جوان شده بود، عمری گذرانده بود و حالا هم با چهره ای شکسته و چشمانی گودرفته به چشمان ما زل زده بود. تمام دارایی اش پتوی کهنه ای بود که زیر پایش پهن شده بود. برای من و تو حتی تصور زندگی اش هم محال است. معنی زندگی برای او یک دست لباس کهنه و خاکی اش بود. کفشی برای پوشیدن نداشت. از کودکی روی سنگ و خاک داغ روستایش راه رفته بود.
حالا جز پوستی تیره و چروک که زیر آفتاب داغ سیستان سوخته، چیزی برایش باقی نمانده و دوپاره استخوان است. مثل من و تو کرم ضد آفتاب ندارد که بزند، اصلا در جایی که "آب" تمیز برای آشامیدن و شستشوی تن نداری، کرم چه معنی دارد! مردم این روستا از همان آبی که تکه تکه در بین راه در چاله ها جمع شده است و گاهی هم چرخ ماشینی از روی آن رد می شود، خودشان هم از روی آن عبور می کنند، زمین دام هایشان هم هست، در زندگی مجزایی از دام هایشان ندارند. خودشان هم از همان آبی می خورند که دام هایشان می خورند! باورش اما سخت است.
سخت تر اینکه اگر خودشان در یک کپر با همه فشردگی زندگی می کنند اما مجبورند برای دام هایشان چند کپر بسازند تا از بین نروند، آخر این بزهای لاغر و نحیف تنها سرمایه های این اهالی هستند.
به صورتش نگاه کردم و دستان استخوانی اش را با دستانم لمس کردم، آخر این هم یک "زن" است، چه فرقی با من و تو دارد. من و تو اگر شامپوی مخصوص مان نباشد، حرف و حدیث داریم اما این زن شاید چند ماه یک بار به سختی از همان آب نزار حمام کند. تقصیر کیست که روزگارش این شده است؟! من، تو، آقای مسئول ؟!!!
با همان سختی که کلمات را ادا می کند، می گوید دو فرزند دارد. یکی همان دخترش است که ما را به خانه محقر اما پرمعنای مادر دعوت کرده است. تعریفش از غذا خیلی فراتر از "آب و نان" نمی رود. نه؛ اصلا فکرش را هم نکن که حتی اسم غذاهایی که می دانی، به گوشش خورده باشد. اینها آنقدر در فقر و محرومیتند که مجبورند از غذای خودشان بزنند و به دام هایشان بخورانند تا نمیرند! دام هایشان هم مثل خودشان لاغرند. شیر و گوشت آنچنانی برای استفاده ندارند. اما من و تو بارها به تالارهایی دعوت شده ایم که منوی زیر 50 میلیون نداشته اند و به راحتی هر چه تمام تر غذاهای دست نخورده شب ها به سطل آشغال رفته اند.
هضم این حرفها برای گوش هایمان سخت است شاید چون واقعیت است. شنیده بودم واقعیت تلخ است اما تلخی این زندگی باورنکردنی تمام زندگی را به کامم تلخ کرده است. تعارف که نداریم؛ همه در یک کشور زندگی می کنیم پس این همه فاصله چرا؟! چه بد است که برای من و تویی که از امکانات بیشتری برخورداریم، اسراف و اسراف و اسراف و خبر نگرفتن از احوال هم‌نوع‌مان فخرفروشی مان شده و به خود می بالیم که در شهر زندگی می کنیم و فرهیخته ایم!
به راستی دامنه تعریف انسانیت از کجا تا کجاست؟ دولت خدمتگزاری داریم که حداقفل در سال های اول خدمتش تلاش کرد چهره فقر را از مناطق محروم پاک کند، به بسیاری از مناطق سر زد اما کافی نبوده و نیست. این قدم ها استقامت می خواهد. برادرم؛ آقای احمدی نژاد ما به این روستا و چند روستای دیگر در نزدیکی آن رفتیم تا زحمت شما را کم کنید. می دانم که مسئولیت خطیر شما شاید فرصت ها را برای صحبت رو در رو با این مردم کم کند اما این قلم و این تصویر گویای همان چیزی که هم بارها مشاهده کرده ای و هم دغدغه شما شده بود. اما راه تمام نشده و هنوز کسانی در نزدیکی ما زندگی می کنند که برای دیدن شان باید از زمین های پر از سنگ عبور کنی. راه آسفالت ندارند که به شهر بیایند تا شما را ببینند و از مشکلات شان بگویند.
مگر نه اینکه شما در ملاقات با نمایندگان مجلس نهم گفتید: "می شود همه جای ایران را آباد کرد و تک تک روستاها و شهرها بهترین محل برای زندگی شود. نه در یک بازهی 50 ساله؛ بلکه در یک بازه چند ساله کوتاه."
اما پیرزن می گوید حتی شناسنامه ای ندارد که یارانه ای بگیرد. بخشداری؟ فرمانداری؟ استانداری یا رییس جمهور، نمی دانم اما این را خوب می دانم که هر که هستی برای خدمت به هم‌نوعت این شده ای. حقوقت نوش جانت برادر اما همان طور که زیر نور چراغ اتاق کارت نشسته ای قدمی برای هموطنی بردار که وقتی ماه به آسمان می آید، دیگر مهتابی ندارد که خانواده اش را ببیند! در همان تاریکی شب را صبح می کنند.
بچه های جهادی قرارگاه شهید شوشتری رفتند تا کار تو راحت شود، تا تو مجبور نباشی از وقت گرانمایه ات که باید صرف خدمت به مردم شود، هزینه کنی. اصلا بیا تقسیم کار کنیم! رفتن و گذر از مناطق صعب العبور و شنیدن درد دل های این اهالی کار بچه های جهادی که لنز دوربین ها و نوک قلم هایشان برای تصویرسازی به خدمت شما آمده اند اما شما هم این زنان و مردان پر از فقر و محرومیت را مثل خواهر و برادر و فرزندان خودت بدان و سنگر بچه های جهادی را خالی نکن. همه با هم قدمی برداریم تا ان شاءالله مدیون نگاه های پر از خواهش این چشم های منتظر نشویم ... .

/////////////////////////////////////

با 4 فرزند هنوز اسم شوهر در شناسنامه ام نیست!

باورت نمی شود که 4 فرزند داشته باشی اما هنوز پول نداشته باشی که به دفتر ثبت ازدواج بروی و ازدواجت را ثبت کنی اما باور کن در "گجک دردپ" که  روستایی در استان سیستان و بلوچستان است، زنانی زندگی می کنند که از حقوق زن تنها اسمش را یدک می کشند!
اینها مثل یک مرد سخت در کوه ها زندگی می کنند. سختی زندگی، سخت شان کرده است وگرنه اینها هم روز اول این طور نبوده ان. خانه و جای گرم و نرم به چشمشان ندیده اند. در یک کپر کوچک زندگی می کنند. کپری که تمام وسعتش 6 تا 8 متر است. در همین جا غذا می پزند، بچه تر و خشک می کنند، ... . به چهره هایشان که نگاه می کنی، 15، 20 سال بزرگ تر از سن شان نشان می دهند. وقتی یک سرویس بهداشتی نداشته باشی، آب لوله کشی ندیده باشی و هنوز مجبور باشی تا پایین کوه بروی تا یک سطل آب روی سرت بگذاری و به سختی بالا بیاوری تا آب خوردن داشته باشی و جلوی عطش بچه هایت را بگیری، "لطافت زنانه" چه معنی دارد!
اینجا در شهر ما داد و فریاد می کنند تا من و بفهمیم اسراف نکنیم و از هدر رفتن آب جلوگیری کنیم اما در همین کشور، در چندصد کیلومتری ما هنوز کسانی هستند که اینگونه آب مایحتاج خود را تامین می کنند. وضعیت آب که این باشد، بهداشت چه معنی دارد! وقتی مجبوری از همان آبی که از زیر پای دام ها جاری است، بنوشی و دست و صورتت را بشویی، آب تصفیه شده چه معنی دارد!
وقتی دغدغه ات تهیه یک پارچ آب باشد تا جگر سوخته کودکانت زیر آفتاب 50 درجه را خنک کنی، جایی برای فکر کردن به لباس تن شان نمی ماند. اصلا زمین تا آسمان بین خواسته هایمان فاصله است. آقای مسئول باور کن این زن هم مانند همسر و خواهر شماست. باور کن این زن هیچ فرقی با همسر فلان متهم فساد مالی که اعتراف می کند ماهانه 25 میلیون تومان خرج همسرش است، ندارد! اما چه دردناک است که خرجی ماهانه همسر یک نفر در این مملکت می تواند طعم آب شیرین آشامیدنی را به  ده ها خانوار بچشاند.
وضع مردان شان هم که تعریفی ندارد، بیکارند و مشغله ای جز حصیربافی برای ساخت کپرها ندارند. بندگان خدا بودجه ای برای تهیه کود کشاورزی ندارند تا همان یک قطعه زمین کوچک و مشترک شان را مهیای کشت و زرع کنند. حتی آب هم برای کشاورزی شان به اندازه نیست.  کاش یک مقدار خیلی کم از بودجه خیلی زیاد کشور به اشتغال سازی برای آنها اختصاص می یافت!
اصلا راهی وجود ندارد که مسئولین بدانند چند فرسخ آن طرف تر هم کسانی زندگی می کنند که فرقی با خودشان ندارند. آقای مسئولی که راهسازی وظیفه شماست، اگر یک نفر در این روستا بیمار شود تا به خانه بهداشت روستای بعدی منتقل شود، ممکن است به راحتی از بین برود!
همسران این مردان هم مثل همسران شما وقتی صاحب فرزند می شوند، نیاز به مراقبت و پرستاری و پزشک متخصص دارند اما از ساده ترین امکانات محرومند. جای پای اینها جای پای دام هایشان است اما نه با کفش؛‌ بچه ها در این روستا پابرهنه مجبورند از روی فضولات دام ها و سنگ و خاک راه بروند، پاهایشان زخم شود، مهم نیست! آخر مجبورند این گونه زندگی کنند و تا کنون کسی صدایشان را نشنیده است.
اما حالا که این قلم به یاری خدا قوت پیدا کرده تا صدای آنها را از راه دور به گوش شما مسئولین برساند، آیا باز هم بی تفاوت از کنارشان عبور می کنی آقای مسئول؟!
نمی دانم بخشدار باید به این مردمپاسخگو باشد یا فرماندار یا استاندار یا رییس جمهور، شاید تا حالا نمی دانستید که در آنجا چه می گذرد اما حالا که می دانی تو هم یک حرکت جهادی کن و بگذار چشمان پرتمنای کودکان گجک دردپ دغدغه ات باشد. باور کن حتی تصور یک روز زندگی در کپرهای بدون کولر در آن گرمای طاقت فرسا برای من و شما باور کردنی نیست.
فریاد آنها را از نوک این قلم بشنو: آقایان مسئول به داد ما برسید!

/////////////////////////////////////

شهید شوشتری برای خدمت روز و شب نمی شناخت
اصلا جنس کار بچه های جهادی رساندن صدای این مردم به گوش شماست.درست در لحظاتی که سال تحویل می شود همه تلاش می کنند در آن لحظات پای سفره هفت سین و در کنار خانواده باشند، عده ای دیگر همه برنامه هایشان را به گونه ای تنظیم می کنند که با وجود عشق و علاقه به خانواده به محروم ترین مناطق کشور سفر کنند و لحظات شاد را در کنار محرومان سپری کنند و به آنها خدمت کنند. نوروز 91 امسال و یک هفته پیش شهرستان نیکشهر میزبان این جهادگران بود. آنچه در ادامه می آید ماحصل گفت و گوی ما با مهدی سرمدی، سرپرست فرمانداری شهرستان نیکشهر است که در باره چند و چون این سفر صحبت شده است.

 * گروه های جهادی را که در ابتدای سال به شهرستان نیک آمدند، چطور ارزیابی می کنید؟
سال 91 از سوی مقام معظم رهبری به سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی مزین شده بود و در همان ابتدای سال گروه های جهادی جهت رفع محرومیت زدایی به شهرستان نیک شهر آمدند. در این سفر 300 نفر از جهادگران به شهرستان نیک شهر آمده بودند. این تعداد جهادگر که شامل دانشجویان و اساتید دانشگاه های تهران بودند در گروه های مختلف و در حوزه های عمرانی، فرهنگی و پزشکی جهت محرومیت زدایی و بازدید امورات مردم محروم به این منطقه سفر کردند. طی آن مدت کارهای بسیار خوبی انجام شد. شهرستان نیک شهر یکی از محرومترین نقاط کشور هست که با حضور جهادگران در  آنجا کارهای بسیار بزرگی انجام شد و این حرکت دلسردی معاندین نظام را هم در پی داشت چرا که آنها همیشه به دنبال بهانه و براندازی نظام هستند اما حضور جهاد گران در مناطق محروم نشان داد این گروه ها در تمام عرصه ها با نظام مقدس جمهوری اسلامی مثل همیشه پیوند بسته اند و بر سر این پیوند ایستاده اند. در مدتی که جهادگران در منطقه حضور داشتند علاوه بر اینکه کارهای فرهنگی خوبی انجام شد فعالیت های عمرانی مناسبی هم صورت گرفت. بنابراین شهرستان نیک شهر مجددا آمادگی کامل دارد که گروه های جهادی به این مناطق بیایند و ما هم آمادگی کلیه ادارات را برای ورود آنها اعلام می کنیم.

 * یعنی قرار است مجددا این گروه های جهادی به این منطقه بیایند؟
مقرر شده مجددا تیمی از این گروه ها برای بازدید از سایر نقاط شهرستان در خرداد ماه سال جاری به نیک شهر بیایند و منطقه را از نزدیک ببینند. پس از آمدن این گروه 300 نفره به این شهرستان بسیاری از طرح ها و برنامه های آنها در حال انجام است و کارهایی که آنها شروع کرده اند صد در صد به اتمام رسیده است و به روستاییان تحویل داده شده است به همین جهت قرار است این گروه دوباره به اینجا بیایند.

 * کی می توان شاهد یک زندگی خوب برای مردم نیک شهر بود؟
گروه های جهادی که در اواخر اسفند ماه سال 90 به منطقه آمدند و در نقاط مختلف شهرستان مستقر شدند و کار خود را آغاز کردند در عرصه های عمرانی، بهداشت و پزشکی، فرهنگی و اجتماعی فعالیت های بسیار خوبی را انجام دادند. به هر روی نگاه دولت نسبت به 30 سال گذشته تغییر کرده و ما در این شهرستان در همه حوزه ها شاهد رشد بسیار بالایی بوده ایم. محرومیت از گذشته بوده و همیشه اینطور بوده که قسمتی از آن را دولت و قسمتی از آن را هم گروه های جهادی انجام داده اند و با توجه به این شرایط به نظر می رسد که طی دو سال آینده همه موارد و محرومیت ها صد در صد به نتیجه برسد و شاهد باشیم که مردم خوب و با امکانات زندگی می کنند.

 * در حال حاضر مهمترین مشکل این شهرستان چیست؟
در حال حاضر در خصوص مسائل پزشکی، مشکل خاصی وجود ندارد اما بحثی که اکنون مطرح است مسئله راه است چرا که برخی از مناطق کوهستانی است و خانوارهای کمی در آن قسمت ها زندگی می کنند اما با توجه به نگاه ویژه ای که دولت در خصوص احداث جاده در مناطق محروم دارد ان شاءالله در سال 91 بسیاری از جاده ها راهگشایی و آسفالت می شود. در مورد مشکلات پزشکی هم باید گفت با توجه به شواهدی که گروه های جهادی داشتند مشخص شد عمده مشکلات ما مسئله پزشک و دارو است که کمبود دارو تا حدودی برطرف شده اما در خصوص موضوع پزشک هم دانشگاه علوم پزشکی سیستان و بلوچستان برای برطرف کردن این مسئله قول های مساعدی داده که در حال انجام است.

 * در مورد نقش دولت در کارهای جهادی توضیح دهید.
دولت بر اساس نیازهایی که کمیته برنامه ریزی هر شهرستان اعلام می کند، برنامه ریزی می کند. ما مناطق محروم بسیاری داشته ایم از طرفی با توجه به اینکه شهرستان نیک شهر وسعت زیادی دارد، همه هم و غم دولت در برطرف کردن محرومیت هاست که این کار در حال انجام است. دولت برخی بخش ها را بازگشایی می کند که ممکن است در این بازگشایی به دلایل مختلف یک بخشی نادیده گرفته شود که گروه های جهادی برای همان راه برنامه ریزی می کنند و کار را انجام می دهند.

 * چرا این شهرستان محروم دیر مورد توجه قرار گرفته است؟
شهرستان نیک شهر هم مانند سایر نقاط کشور هست و اینطور نیست که بگوییم دولت به این قسمت توجه نکرده است این محرومیت به دلیل این است که پیش از انقلاب اصلا به این مناطق توجه نشده است اما بعد از پیروزی انقلاب و بخصوص در دولت نهم و دهم بسیار به این مناطق توجه شده. پیش از انقلاب در این مناطق هیچ گونه امکانات اولیه ای وجود نداشته و چه بسیار افرادی که به دلیل بیماری و نبود جاده نتوانستند به دکتر مراجعه کنند و جانشان را از دست دادند اما حالا به دلیل توجهات نظام مقدس جمهوری اسلامی و خصوصا فعالیت های دولت نهم و دهم که ثابت کرد عدالت محوری مد نظر دولت مردان ماست، بسیاری از محرومیت ها برطرف شده است.

 * ارتباط گروه های جهادی با فرمانداری شهرستان ها به چه صورت است؟
این گروه های جهادی تعدادی دانشجو هستند و شرایط خاص خودشان را دارند که باید یک مدیریت شهرستانی وجود داشته باشد به گونه ای که با برنامه ریزی امکانات را در اختیار گروه های جهادی قرار دهیم و به موقع پاسخگوی آنها باشیم. در حال حاضر هم فرمانداری ارتباط خوب و تنگاتنگی با گروه های جهادی برقرار کرده و این تعامل بسیار خوب و سازنده است.

 * به نظر شما چه برنامه ای باید اتخاذ کرد که این گروه های جهادی ارتباط خودشان را با این مناطق محروم حفظ کنند؟
این قسمت به مدیریت شهرستان بازمی گردد. اگر پس از اینکه گروه های جهادی به این مناطق می آیند و یک کار را استارت می زنند و بعد از مدتی هم ما آن کار را تکمیل کنیم و اطلاع رسانی کنیم قطع به یقین آنها هم نسبت به کارشان دلگرم می شوند و با اشتیاق بیشتری به این مناطق بازمی گردند و در جهت محرومیت زدایی قدم برمی دارند. مسئله دیگر این است که ما هم ارتباطمان را با آنها قطع نکنیم و ازآنها بخواهیم مشکلات شهرستان را در تهران پیگیری کنند. در این صورت این جهادگران هم با دلگرمی بیشتری کار را دنبال می کنند.

 * حضور این جهادگران چه تاثیری در مناطق محروم دارد؟
حضور آنها از یک طرف باعث دلگرمی مردم نسبت به نظام جمهوری اسلامی می شود و از طرف دیگر باعث دلسردی معاندین نظام می شود. وقتی در یک پروژه اعتبار کم می آید و به دلایل مختلف برنامه ریزی دیر انجام می شود، درست بیگانگان از این موضوعات علیه نظام سواستفاده می کنند اما حضور گروه های جهادی در مناطق محروم و پیگیری کارهای ان مناطق به دشمن اجازه سواستفاده نمی دهد. از سوی دیگر وقتی این گروه های جهادی به منطقه محروم می آیند یک فرهنگ جدید هم ایجاد می کنند و در واقع مردم هم با مسئولین ارتباط می گیرند و کارهای خوشان را پیگیری می کنند. جهادگران در بهترین لحظاتی که می توانند در کنار خانواده هایشان باشند اما همه چیز را رها می کنند و به محرومترین نقاط کشور سفر می کنند و این یک فرهنگ ایثار و محبت اصیل ایرانی است که جهادگران به همراه خود به این مناطق می برند.

 * شما با شهید شوشتری ارتباط داشتید؟
در یک فاصله کمی من بخشدار بودم و با شهید شوشتری ارتباط بسیار کمی داشتم اما گاهی در بخش بیمارستان صحرایی که با او ارتباط می گرفتم. اگربخواهم از او خاطره ای بگویم این است که شهید شوشتری شب و روز نمی شناخت و همیشه برای خدمتگزاری آماده بود و روحیه خدمت رسانی را برای مردم به یادگار گذاشت. او هیچ گاه احساس خستگی نمی کرد و تا زمانی که کارش به نتیجه نمی رسید دست از خدمتگزاری برنمی داشت.


/////////////////////////////////
لحظاتی با بهروز...کودک روستایی
جهادی باش، جهادی فکرکن، جهادی بمان!
این بهروز است، اهل روستای گجک دردپ از توابع مناطق محروم نیک شهر...
مظلوم بود و آرام و نگاهی به وسعت محرومیت که دل هر بیننده ای را به آتش می کشید...
فارغ از بازی های کودکان ما نه پلی استیشنی داشت که به جنگ دزدان برود، نه توپی که فوتبال بازی کند و نه حتی تلویزیونی که با برنامه های خاله شادونه سرگرم شود...
حداقل های زندگی بهروز فقر و نداری و تهیدستی بود که شادی کودکانه اش را به یغما برده بود....
نمی دانم نهادهای مسئول تا حال کوچه فکرشان به مناطق محروم هم افتاده است؟!! که مسلما اگر افتاده بود شاید امروز بعد از 33 سال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مناطقی از جنس فولادین فقر که دلتان را بلرزاند و اشک تان را جاری کند در کشور وجود نداشت....
براستی وزرای ما، نماینده مجلس ما، فرمانداران ما چقدر مسئولند؟!!
آیا رسیدگی شان به مردم در حد مناطقی که از آن رای آورده اند کفایت می کند یا باید چشم بصیرت بگشایند و دورافتاده ترین نقاط کشور را فارغ از هر نوع دین و آیینی رصد کنند؟

///////////////////////////////////////////

چرخ جهادی
مَثَلی داریم در مهندسی که میگوید:
"آدم چرخ را دوباره اختراع نمی کند."
نه در مهندسی، که هر جا عقل حاکم باشد، این مقوله پذیرفتنی ست.
در فرهنگ نیز همین طور.
هنوز اردوی شناسایی که می رویم، دنبال در و دیوار کاه گلی می گردیم و سقف زهوار در رفته؛ تا جهاد کنیم برای ش!
هنوز اردوی شناسایی که می رویم، دنبال آن روستاییم که آب شُرب ندارند، بخورند و از آب چاه...
هنوز اردوی شناسایی که می رویم، به فکر آن جاده ایم که آسفالت نیست و "مال" هم در آن بکس و باد می کند.
این بار که اردو می رویم، سعی کنیم کتابخانه خاک خورده، فلان مسجد همین روستاهای بیخ گوشی مان هم به چشم مان بیاید.
این بار که اردو می رویم، برای دیش ماهواره! روی همان سقف زهوار در رفته، هم جهاد کنیم!
این بار که اردو می رویم، به غیر پاپتی بودن بچه های روستا، غریب بودن شان با قرآن هم به چشم مان بیاید.
این بار که اردو می رویم، مهاجرت جوانان روستا هم که فقط برای کار! به شهر می آیند، به چشم مان بیاید. فقط و فقط برای کار!
این بار که اردو می رویم، علاوه بر آجر روی هم گذاشتن، فکری هم به حال استعدادهای نهفته در روستا بکنیم، که اگر شکوفا شود...، چه می شود.
این بار که اردو می رویم، از خودمان بپرسیم، فرق اردوی جهادی در سال جهاد اقتصادی و تولید ملی، با سال های پس از جنگ تحمیلی چیست؟ و اولویت های کاری چه فرقی کرده اند. "اردوی جهادی" و "جهاد اقتصادی" یک کلمه مشترک دارند انگار!

 * انصافاً
مگر ما چقدر تجربه داریم، برای برگزاری اردوی جهادی؟

 * اردو که می رویم؛ نهایت افق برنامه ریزی مان برای چند روز دیگرست؟ برای سال بعدمان هم می توانیم برنامه ریزی کنیم؟ وقتی وضعیت تشکل خودمان هم برای سال بعد معلوم نیست، چطور می خواهیم برای یک عده زیر پونز نقشه ی کشور نقشه بکشیم؟
اردوی جهادی هم تا زمانی که مستمر و ادامه دار نباشد، اثر چندانی ندارد. پس اگر قرار است امسال هم شال و کلاه کنیم و ده روز برویم فلان نقطه ی بخت کوری مملکت و بعدش هم که تمام شد، جهاد را ببوسیم بگزاریم کنار برای نفر بعد؛ تا بیاید و دوباره ساز خودش را بزند؛ همان بهتر که نرویم.
(هر چند معتقدم که همین کار نیز برکاتی دارد و "تربیت جهادی" بر این یکی نیز مترتب است.)

 * آیا یک یا دو روز اردوی شناسایی برای کار جهادی کردن کافیست؟
راستی فرق ما به عنوان "فعال جهادی" که با عشق وارد این کار می شویم، با آن "مسئول نفتی" که انجام خیلی از این کارها وظیفه اش است، در کجاست؟ کجا باید ما مستقیم آستین بالا بزنیم و دست به کار شویم و کجا باید از آن مسئول نفتی "مطالبه" کنیم؟

چرخ را دوباره اختراع نـکنیم.
گروه های خوبی در کشور به طور تخصصی روی موضوع اردوهای جهادی کار می کند که تقریبا همه دغدغه ها و علایق و سلیقه ها را هم توانسته اند پوشش بدهند، هم همان هایی که دغدغه آجر روی آجر گذاشتن دارند و هم آن های که دغدغه کارآفرینی و... دارند.
با هر دغدغه ای که هستیم؛ فرهنگی، عمرانی، بهداشتی، آموزشی، ورزشی، کارآفرینی، میتوانیم بخشی از پازل این جور گروه ها را تکمیل کنیم.
ایشان به طور تخصصی روی این موضوع و روی مناطق کار کرده اند، و چندین و چند سال است که به طور مستمر فعالیت می کنند، پس به تجربیاتشان احترام بگزاریم و چرخ را دوباره اختراع نکنیم!.
با فرض این که فقط همین یک سال اردو برویم و سال بعد برویم سراغ کار و زندگی مان. اگر همین یک سال قطعه ای از پازل یک حرکت مستمر و دائمی را تکمیل کرده باشیم، بهتر از آن است که باز سر بی صاحاب! بتراشیم و سال بعد "روز از نو؛ روزی از نو!."

https://shoma-weekly.ir/1nYSaD