***
ساختار های کشور ما برای صادرات درست طراحی شده است؟
قبل از انقلاب و بالاخص بعد از انقلاب همیشه در رابطه با صادرات صحبت بوده است و همه دولتهایی که آمده اند تصمیماتی در رابطه با صادرات گرفته اند. در برنامههای اول تا پنجم توسعه و برنامه ششم که پیش روی داریم نسبت به صادرات توجه ویژه شده است. ساختارهای ویژه هم برای توسعه داشته ایم. شورای عالی صادرات با ترکیبی از وزرا، ساختارهایی مثل مرکز توسعه صادرات در قبل از انقلاب، مرکز توسعه تجارت، دستورالعملهای مختلف دولتها، بخش نامههای متعدد، آیین نامههای مختلف و فرآیندهای فراوان بوده است. در تمام اظهارنظرها در مورد صادرات به خصوص در آخرین نسخه که به عنوان نسخه جامع مطرح شده که اقتصاد مقاومتی است فرازهای متعددی در رابطه با صادرات وجود دارد، صادرات را محور اقتصاد و درون زای برون نگر عنوان کرده اند، یعنی با توجه به این که پتانسیلهای داخلی زیاد است ولی جهت گیریها با توجه به بازارهای منطقه و جهان باید صادراتی باشد. همیشه گفته شده است که باید در حوزه صادرات بالقوه تواناییهای فراوانی داشته باشیم. ما دروازههای طلایی هستیم. در شمال، جنوب، شرق و غرب کشور ما بازارهای بزرگی وجود دارد. دروازههای متعدد طلایی برای رشد و توسعه داریم زیرا بازار 300_400 میلیونی در 15 کشور همسایه مان را در اختیار داشته، و با توجه به خاص بودن منطقه، مرکز بالانس و ارتباطات منطقه هستیم. زیربناهای لازم مثل نفت و گاز را داریم، آوردههای اولیه که امروزه به عنوان پایه اصلی رشد و توسعه کشورهای نفت خیز هستند. در رابطه با صادراتشان نه این که صادرات نفت کنند بلکه امکاناتی فراهم میکند که بتوانند از آنها برای صادرات صنایع، محصولات معدنی و کشاورزی استفاده نمایند. بنیانهای معدنی بسیار فراوانی داریم، تقریبا تمام عناصر جدول مندلیف را داریم.
آیا از نظر منابع هنوز هم غنی هستیم یا این، تصوری نادرست است؟
کالاهای اساسی و مواد اصلی معدنی از سنگها تا مواد کانی دیگر در جای جای جمهوری اسلامی ایران بسیار زیاد است. علیرغم این که محور صحبتها مخصوصا در فضای اخیر که همه بر این باورند برای خروج از مشکلات اقتصادی، باید صادرات باشد چرا که مشکل اصلی اقتصاد کشور کمبود تقاضای کالا در داخل است، باز هم کار انجام نمیشود. برای این که از رکود خارج شویم بحثی عنوان میشود که باید صادرات را در اولویت قرار دهیم تا بتوانیم کالا و محصولات را به خارج عرضه کنیم، به این ترتیب کشور از نظر اقتصادی رونق میگیرد. نسخههای متعدد از اقتصاد مقاومتی گرفته شده است. مصوبات شورای عالی صادرات، سمینارهای متعدد، ارزیابی مشکلات، مقالات مختلف، سخنرانیها، تحقیقات و مطالعات زیاد در حوزههای دانشگاهی به عنوان تز دکترا و تز فوق لیسانس به طور جدی انجام شده است. مراکز و مناطق آزاد مخصوصا با این عنوان که بهبود صادرات صورت گیرد، ایجاد کردیم. تمام این اقداماتی که انجام شده است، بعضی را از دنیای خارج الگو گرفتیم و خیلیها را نیز خودمان برنامه ریزی کرده ایم. در بودجههایمان جایزه صادراتی گذاشته ایم، در نمایشگاههای متعدد داخلی و خارجی شرکت کردیم، ولی همه این حرفها را روی هم بگذاریم، باید حداقل یک درصد از تجارت جهانی، بر اساس استانداردهایی که وجود دارد از آن ما باشد، اما 0.3 % بیشتر نیست. این که بگوییم نمیخواهند یا ارز ندادند، کم لطفی است. در همه تصمیمات حتما ارزی هم پشت آن بوده است ولی این یک سؤال کلیدی است، علیرغم همه بالقوههایی که داریم، تصمیماتی که گرفته و ساختارهایی که ایجاد کرده ایم، همه مصوباتی که در شوراهای عالی و برنامه اول تا پنجم توسعه تعیین کردیم، جهت گیریهای مختلف و بیانیههای متعدد، یک سؤال بیشتر باقی نمیماند: "چرا نمیشود؟" به جای توصیهها و پیشنهادهای متعدد، یک نفر تحقیقی انجام دهد که چرا نمیشود؟ اگر به این چرایی عدم انجام صادرات برسیم بهتر از این است که یک توصیه جدید داشته باشیم.
در این زمینه صادر کنندگان چقدر مقصر هستند؟
وقتی تحقیق کنیم درمییابیم که عامل صادر کننده، دولت، فضای بیرونی، فضای اقتصادی و سیاسی و تدابیر اقتصادی وجود دارد. ممکن است هزار و یک دلیل وجود داشته باشد. با فرآیند تصمیمها و عدم تصمیمها است که نظام تدبیر شکل گرفته است. اگر این چرایی را از بنده بپرسید، عرض میکنم برای این که صادرات شکل بگیرد یک سری مسائل مربوط به شرایط و اقتضائات خارج از کشور ما است. باید شرایط کشورهای حیاط ما، کشورهای منطقه که بازارهای اولیه ما هستند، کشورهای دیگر جهان و فضای عمومی جهان نسبت به صادرات کالای ایرانی را در نظر گرفت. یک سری نقاط له و علیه وجود دارد. یعنی یک سری فرصتها و تهدیدها در خارج از کشور است که باید روی آنها بررسی ویژه نمود. مقداری مسائل مربوط به داخل کشور ما است یعنی در داخل کشور در رابطه با علت عدم موفقیت صادرات چیزهایی است که اگر اینها را از داخل شروع کنیم و بعد به خارج هم برسیم شاید بتوانیم به تعدادی از سر فصلها اشاره کنیم.
کجای تفکر ما در مورد صادرات باید عوض شود؟
برای این که صادرات در داخل کشور سامان بگیرد یعنی کالایی تولید کنیم که برای مصرف کننده خارجی، بازار هدف و در عالم رقابت مقرون به صرفه باشد و به جای کالای دیگران، کالای ما را بخرند. چون تصور این که در دنیا نیازی هست که به جز ما کسی این نیاز و کالا را ندارد، غلط است. این طور نیست که ما انحصاری کالایی را داشته باشیم که دنیا مجبور باشد از ما بخرد و در جای دیگر نباشد مثلا در حوزه کالاهای صنعتی، کشاورزی، خدماتی و... . همه کالاهایی که مردم نیاز دارند در بازار وجود دارد و بازارهای دنیا نیز صاحب دارد. کالاها در بازارهای دنیا مبادله و خرید و فروش میشوند، مجموعه این فرآیندها تعدادی ذی نفع دارد که با هزینههای فراوان این بازارها را در اختیار گرفته اند. بازار صاحب دارد و صاحب آن هم با چنگ و دندان مواظبت میکند که آن را از دست ندهد زیرا هزینه زیادی کرده است. حال ما میخواهیم وارد این بازار و رقابت شویم. رقابت یعنی جنگ کالا. باید کالا، محصولات و راهکارهایمان طوری باشد که بتوانیم در جنگ کالا در منطقه و جهان پیروز شویم.
پس بفرمایید برای پیروز شدن چه چیزهایی لازم است؟
اولین بحث این است که باید کالایی باشد که از نظر کیفیت، قیمت، زیبایی و ظاهر، خدمات پس از فروش، ثبات در دسترس بودن و در مطابقت با سلیقه خریداران، بهتر از سایرین در آن بازار باشد. قیمت، کیفیت، سرویس دهی، رساندن به موقع به دست مشتری و مستدام و مستمر بودن آن بهتر از کالای رقبا باشد. آیا کالاهای ما این است؟ آن چه که میخواهد صادر شود از نظر کیفیت بهتر از رقبا است؟ در بازار 15 کشور همسایه و اطراف قیمت تمام شده پایین تر است؟ مثلا یک محصول غذایی همیشه در یک فروشگاه در اختیار مشتری وجود دارد یا یک روز هست و روز دیگر نیست؟ میتوانیم این فرآیندها را به صورت مستمر و ثابت نگاه داریم؟ اگر منصفانه بنگریم ما بسیار زیاد عقب هستیم. در محصولات صنعتی کالاهای ما در بسیاری از بازارها قابل رقابت با کالاهای جهانی نیست. قیمت تمام شده کالای ما خیلی بالاتر است و سرویس خدمات ما نمیتواند خدمات به موقع و آنلاین را برساند. پس در درجه اول کالای ما در بازار جهانی باید قابل رقابت با آن خصوصیاتی که بیان شد باشد.
نکته دوم این است که کالایی که مشتری میخواهد در بازار پیدا کند یک فرآیند دارد و آن این است که باید مجموعه ذی نفعهای این فرآیند نفعشان در این باشد که کالای ما را بخرند نه کالای اندونزی یا مالزی را. خریداری که میخواهد جنسی را بخرد و داخل فروشگاه برای فروش بگذارد باید برایش به صرفه باشد که کالای مالزی را نخریده و کالای ما را بخرد. جنسی که میدهیم، سودی که میبرد و پولی که میپردازد باید طوری باشد که کالای ما انتخاب بهتری نسبت به کالاهای دیگر کشورها باشد. مشتری باید مطمئن باشد که هر وقت که خواست بتواند کالای ما را تهیه کند. طوری نباشد که هر آن به یک دلیلی، با تغییر قانون، مقررات و سیاستها، یک روز بتواند و روز دیگر نتواند بخرد. در مجموع باید برآورد فروشنده ما، سیستم حمل و نقل، سیستم بانکی، قیمت تمام شده، شرایط ثبات برای آخرین حلقه فروشنده و آخرین خریدار مصرف کننده طوری باشد که همیشه کالای ما بهترین باشد.
قوانین و مقررات ما چقدر مقصر است؟
اتفاقا نکته بعد ثبات مقررات و قوانین در داخل کشور است. یکی از مشکلات ما در حوزه مسائل اقتصادی جهت دهی قوانین بر اساس اقتضائات مسائل سیاسی داخلی است. برای صادرات قانون وضع کرده ایم مثلا این کالا با این تعرفه قابل صدور است. حداقل این است که این قانون به مدت یک سال ثابت باشد چرا که فروشنده ایرانی کلی زحمت کشیده و بعد از چندین ماه تلاش و زحمت یک مشتری پیدا کرده است، تا بخواهد کاری انجام دهد، قانون عوض شده و نمی شود صادر کرد. سنگ آهن یا فلان محصول غذایی و... را نمی شود صادر کرد. قبلا تعرفه و مالیات نداشته است ولی حالا با عناوین مختلف مشکلات ایجاد میکنند. سرویس حمل و نقل، کشتیرانی و کامیون بوده است اما الان دیگر نیست. همه اینها دست خوش حوادث زمانی است. وزارت صنعت و معدن و تجارت هر چند ماه یکبار قوانین صادرات و واردات را با تناسب اقتضائات عوض میکند و تمام سیستمها را برمیدارد. پس علاوه بر کیفیت کالا، ثبات قوانین و مقررات صادرات در کشور مهم است.
نکته دیگر در صادرات نرخ ارز است. نرخ ارز چگونه باید کمک حال صادرات باشد؟
اگر نوسانات نرخ ارز ما شدید و بحرانی باشد اجازه نمیدهد صادر کننده تصمیم بگیرد. کالایی را که به ارز خارجی میفروشد باید به ریال تبدیل نماید تا بتواند هزینههای داخل را بدهد. زمانی باید این کالا را با دلار 900 تومانی حساب نماید، زمان دیگر با دلار 3500 تومانی یا 2800 تومانی و زمان دیگری با دلار 4000 تومانی باید حساب کند. ایجاد این نوسانات در دلار، قدرت محاسبه و تصمیم گیری را از صادر کننده میگیرد.
نکته بعدی این است که اگر نرخ ارز به طور غیرمتعارف بالا یا پایین باشد، سامان تصمیم گیری در حوزه صادرات را به هم میریزد. مهمترین وضع ثبات برنامه ریزی حداقل برای مدت یک ساله است که صادر کننده بتواند از آن عبور کند. اگر مواد اولیه را از خارج کشور با ارز خریداری نموده، تولید کرده و صادر نماید، این فرآیند حداقل یک سال طول میکشد. محاسباتش در این مدت یک ساله بر اساس نرخ ارز معینی در نوسانات معین است. ثبات نرخ ارز یا آهنگ مرتب و قابل پیش بینی نرخ ارز نقش جدی در مسئله صادرات دارد.
در مورد تولید محصولات، چه دقت هایی باید باشد که تا به حال وجود نداشته است؟
دنیا در حال تحول در همه چیز است. به عنوان مثال موبایل هر شش ماه به شش ماه تغییر کلی میکند. به همین دلیل باید تحقیقات دقیقی در محصولات مثلا در خودرو، فرش و حتی مواد غذایی کرد که دائما در حال تغییر هستند. اگر خود را با جهان هماهنگ نکنیم بازار را از دست خواهیم داد. همان طور که بازار فرش و دیگر محصولاتمان را از دست دادیم. بعضا در محصولات صنعتی بعضی از کالاها عمرشان تمام شده و از رده خارج شده اند. باید تولید کنندگان خود را هم در نوع محصول و هم در تکنولوژی و فن آوری جدید کالا آپدیت و به روز نمایند.
بازاریابی برای صادرات چقدر اهمیت دارد؟
نکته بسیار مهم در حوزه صادرات مارکتینگ و بازاریابی است که کاری تخصصی است. یعنی طوری نیست که هر فردی تولید کننده کالایی بود بتواند یک بازاریاب خوب هم باشد. کسی که میخواهد محصولی را در بازار جا بیندازد باید تخصصهای فراوانی داشته باشد. باید در جمعیت شناسی، روان شناسی، کشور شناسی و محصول شناسی تخصص داشته باشد، هزینه نماید، گروه موفقی داشته باشد و توان ایجاد ارتباط نیز داشته باشد زیرا تصمصم گیران بازارهای متعدد اقتضائات مختلف دارند. بعضی از کشورها مثل کشورهای اطراف ما فضای تصمیم گیریشان فقط اقتصادی نیست بلکه سیاسی نیز هست. فضای سیاسی حاکم است که اجازه میدهد کالاهای مختلف را بخرند. بعضی چیزها جغرافیایی و قدرتی است. در حال حاضر بازار سیمان، بازار نفت و محصولات غذایی هرکدام در اختیار یک کشور است. تولید کننده تا اینها را نشناسد و نتواند ارتباط برقرار کند قادر به صادرات نیست. فرض کنید یک بازار انحصاری در روسیه برای مواد غذایی است که اگر قیمت شما به حداقل هم برسد وقتی نتوانید وارد آن شبکه شده و با صاحبان تصمیم گیری آنها ارتباط برقرار کنید، به شما اجازه ورود نمیدهند. کما این که برای سیمان به ما اجازه ورود ندادند یا برای خیلی از کالاهایمان رفتیم و موفق به فروش نشدیم. مشکلی که وجود دارد مسئله مارکتینگ و جا انداختن یک محصول است که قدری فنی، تخصصی و حرفه ای است. یعنی در دانش بازاریابی، تحصیلات علمی و دانشگاهی حتی در حد دکترا نیز برای به نمایشگاه بردن کالا و بازاریابی کردن کافی نیست. بازاریابی مخصوصا بازاریابی بین المللی کار عظیمی است و نیاز به سازمانها و تشکیلات متعددی دارد.
در مورد صادرات دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول این است که کالاهای مازاد مصرف را صادر کنیم. دیدگاه دیگر میگوید اساسا تولید را برای صادرات انجام دهیم و سعی کنیم نیازهای داخلی را هم برطرف نماییم. کدام را تأیید می فرمایید؟
دیدگاه اول با سفارش و الگوی داخلی و دیدگاه دوم با سفارش خارجی تولید میکند، سفارش و الگوی داخلی و خارجی را داریم. اگر محوریت صادرات است یکی از اصولش ثبات قوانین، مقررات، آیین نامهها و رفتارها است. مجموعا کسی نباید تصور نماید که حق دارد در رابطه با صادرات هر دو روز یک بار تصمیم بگیرد. در دولت قبل و فعلی هر دو روز یک بار جدول، تعرفهها، شکلها و قوانین مختلف صادراتی، از بخش مالیات گرفته تا تخفیفهای بانکی و مقررات دیگر تغییر داده میشود در نتیجه صادرات به این حال افتاده است. باید صادرات روش خاص خود را پیدا کند. جمع این جنس مسائل داخلی، نظام تدبیر و مدیریت عمل ما در حوزه صادرات میشود.
یک نکته مهم رابطه واردات و صادرات است. این رابطه چگونه باید تعریف شود؟
اگر بخواهیم صادرات با ظرفیت بالایی شکل گرفته و بتوانیم صاحب بازار 300- 400 میلیونی اطرافمان باشیم، تصور اینکه هر مقدار که وارداتمان را به حداقل برسانیم، کمال مطلوب است، اشتباه است. بینش به واردات و صادرات مهم است. مدیریت تجارت خارجی یک مسئله متصل به هم است. اگر واردات برای مصرف باشد و فقط کالاهایی که مورد نیاز است را وارد کنیم، این جریان خطی یک طرفه و بدترین نوع مدیریت تجارت خارجی است. ولی اگر برای تولید و سپس صادرات، کالا وارد کرده و از یک ارزش افزوده بالاتر استفاده کنیم، این کاری است که در دنیا انجام داده و موفق هم هستند. رابطه رشد تجاری با رشد تولید ملی و رشد اقتصادی رابطه ای مستقیم است. یعنی به همان نسبتی که در تجارت جهانی نقش داریم به همان نسبت رشد و توسعه اقتصادی هم به دست میآوریم. به عنوان مثال چند صباحی است که مرتب اعلام میکنند صادراتمان 42 میلیارد و وارداتمان 38 میلیارد شده است، پس صادراتمان مازاد دارد و این خیلی باعث افتخار است. این طور نیست. حال فرض کنیم که اگر هم این طور باشد، جمع واردات و صادرات 70 میلیارد فعالیت میشود ولی تصور کنید اگر 300 میلیارد واردات و 500 میلیارد صادرات داشته باشیم، جمعش 800 میلیارد فعالیت میشود. زمانی کل اقتصاد ما با 70 میلیارد تلاش اقتصادی کار میکند ولی یک وقت کل اقتصاد با 700 میلیارد فعالیت کند. این 700 میلیارد یعنی 700 میلیارد تکنولوژی، اشتغال و فن آوری و دلیلش هم تولید و فعالیت بسیار بالا است. این تصور که واردات و صادرات حداقل است، تصور باطلی است. 70 تا 80 درصد واردات ما مواد اولیه، قطعات و ماشین آلات است، کم شدن واردات یعنی کم شدن مواد اولیه و قطعات و این یک نگرانی بزرگ را میآورد. اگر کالای مصرفی ما وارداتش کم شده باشد، حرف درست است ولی اگر مواد اولیه، قطعات و ماشین آلات کم شده باشد، خطرناک است. از طرف دیگر اگر صادرات کالاهای صنعتی و فراگیر کشور که منتهی به تولید باشد اعم از کشاورزی، صنعتی، معدن و خدمات زیاد شده باشد مایه افتخار است. ولی اگر صادرات ما در دو قلم کالا یعنی نفت و وابسته به نفت مثل پتروشیمی و میعانات گازی باشد افتخاری ندارد. به این جدول را نگاه کنید، تنها صادرات اینها رشد کرده است.
سیاست خارجی هم قطعا بر صادرات یک کشور تأثیر زیادی دارد، قبول دارید؟
ببینید الآن کشورها روابط بیمه ای، بانکی و حمل و نقلی با ما را بر هم زدند. یا یک ایران هراسی ایجاد کرده اند که هر کسی با ایران معامله میکند باید بداند که مستمر و ثابت نیست حتی روزی یک بار قوانین عوض میشود و قابل اعتماد نیست. یا مثلا با عناد برخورد کنند و بگویند همه حرفهای شما درست است ولی اجازه نمیدهیم کالای ایرانی مثل پسته و فرش یا نفت ایران خریداری شود و هر کسی غیر این عمل کند با او برخورد میکنیم یا به نظام بانکی اجازه کار کردن با ایران را نمیدهیم. به همین دلیل بانکهای بزرگ با ما کار نمیکنند. اجازه صادرات رب گوجه فرنگی به آمریکا و اروپا را نمیدهند. این مسائل و تهدیدها نقش دارد البته نباید بگوییم نمیشود کاری کرد زیرا بازار دنیا در اختیار عده ای محدود نیست بازارهای دنیا بزرگ هستند ولی آنها کار را سخت میکنند. در داخل کشور نیز سوال این است که جایگاه مسائل مربوط به رشد اقتصادی به ویژه صادرات در سیاستهای وزارت امور خارجه ایران چقدر است؟ آن چه که مهم است چگونگی استفاده از ارزها و سیاستهای خارجی در جهت منافع اقتصادی و چگونگی استفاده از اهرمهای اقتصادی در جهت منافع سیاسی است. یعنی مهارت وزارت امور خارجه ما است البته اگر مسائل اقتصادی اهمیت و اولویتی برای وزارت خارجه داشته باشد. این رابطه چگونگی استفاده از اهرمهای اقتصادی در جهت اهداف سیاسی است و بالعکس. این یک هنر، مهارت و دانش دو طرفه است. باید عملکرد سفیر یا وزیر حاضر در وزارت خارجه دوگانه باشد یعنی یک دستش در جهت منافع سیاسی و دست دیگرش در راه منافع اقتصادی کشور باشد. اگر این دو بازو وجود داشته باشد این معادلات را میتواند برقرار کند و اگر یک جهته بوده و سفیری باشد که اصلا با مسائل اقتصادی روبرو نشده باشد، مفهوم مسائل اقتصادی و بازاریابی را نداند و با محیطی محل مأموریتش آشنا نبوده و حوزه اقتصادی آن محیط را نشناسد، یک آدم فرهنگی، سیاسی و دیپلمات صرف است. زمانی این نگرانی را داشتند که اگر وارد مسائل اقتصادی شوند مسترد میشوند یعنی اگر یک فعال اقتصادی وارد سفارت میشد کلی نگران میشدند.
این که فضا تغییر کرده درست است؟
البته الان فضا مقداری تغییر کرده و بهتر شده است ولی در هر صورت در سیاستهای کلان اولویتهای مسائل اقتصادی باید رکن اساسی باشد. امروز جنگ اقتصادی است. از اهرمهای اقتصادی در حوزه سیاسی له یا علیه کشورها استفاده میکنند. لذا سیاست مدارها و دیپلماتهای ما باید مکلف و آشنا به مسائل اقتصادی باشند زیرا 80 درصد حوزه عملیات و مأموریتشان از جنس اقتصاد است. خلاصه این که باید سیاستهای اقتصادی ما با سیاستهای دیپلماسی خارجی هماهنگ و هم جهت باشند تا قدرت مانور بیشتر داشته باشند. باید وزیر امور خارجه بتواند از ابزار اقتصادی اش در جهت پیشبرد اهداف کشور کاملا استفاده کند و این اختیار و توان را داشته باشد که در حوزه اقتصاد له یا علیه دیگر کشورها اعمال قدرت نماید و بتواند از حوزه سیاست به نفع اقتصاد استفاده کند. در زمان حضور در نهادهای بینالمللی، پیمانهای منطقه ای، روابط اقتصادی و مذاکرات با کشورهای دیگر باید 50 % از ذهنش این باشد که نتیجه این مذاکرات در رابطه با مسائل اقتصادی چه خواهد شد. یک بالانس، تعادل و ارتباطات تنگاتنگ بین اقتصاد و سیاست برقرار کند. این آخرین بحث و نتیجه گیری بنده است.
شاید لازم باشد در پایان یک جمع بندی از صحبت های انجام شده داشته باشیم؟
برای ارزیابی و آسیب شناسی این که چرا صادرات شکل نمیگیرد باید یک مثلث سه ضلعی با سه مؤلفه را مورد توجه قرار دهیم. یکی از آن سه ضلع این است که در رابطه با صادرات جمهوری اسلامی به خارج تعدادی بازیگر خارجی وجود دارد. دولتها، سازمانهای بینالمللی، رقبای بینالمللی، عوامل و بازیگران خارجی که نسبت به صادرات ما له یا علیه حساسیت دارند. مثلا آمریکا نسبت به صادرات و تجارت ما استراتژی دارد، تحریم میکند، اجازه صادارت و واردات نمیدهد، پس استراتژی و نگاه آمریکا نسبت به صادرات ایران در صادرات ما نقش دارد. اتحادیه اروپا نسبت به کالای کشور ما از نفت تا سایر کالاها استراتژی دارد، پس اروپا نسبت به صادرات ما نقش دارد. کشورهای حاشیه خلیج فارس، روسیه و چین نیز نقش دارند. یک سری بازیگران به این صورت در حوزههای سیاسی حضور دارند و سری دیگر رقبای ما هستند مثلا ترکیه و مالزی رقیب ما هستند. بنابراین اگر بخواهیم صادراتمان را ارزیابی کنیم، باید 1- بازیگران خارجی را بشناسیم. 2- ارتباطات بازیگران نسبت به خودمان را بشناسیم. یعنی بازیگران با هم رابطه دارند. آمریکا و اروپا در 5+1 ، چین و هند یا کشورهای خلیج فارس هر کدام نسبت به ما با یکدیگر رابطه دارند. این رابطههای بازیگران نسبت به ما باید تشخیص داده شود. حال که آمریکا سیاستی دارد آیا هماهنگ با اروپا است؟ آیا سیاستی که اروپا دارد با چین هماهنگ است؟ هند با آنها هماهنگ است؟ پس اول تشخیص خود بازیگران خارجی است و دوم تشخیص رابطه بازیگران نسبت به ما که آیا با هم متحد، منازع یا موافق هستند. این رابطه را باید شناخت. نکته سوم این که باید وزن اینها را تشخیص دهیم. یعنی نقشی که آمریکا یا خلیج فارس و همین طور سایر کشورها دارند چقدر است؟ یعنی برای سامان دادن به صادراتمان باید بازیگران، وزنشان، رابطه ها و جهت گیریهایشان را بشناسیم تا بتوانیم سیاست صادراتی را تنظیم کنیم. شبیه به همین تعدادی بازیگران داخلی نیز داریم. مجلس، دولت، قوه قضائیه، نهادهای خصوصی و اتاق بازرگانی نگاههای متفاوت با هم دارند. فعالین اقتصادی، صادرکنندگان و وارد کنندگان نگاههای دیگری دارند و نظام بانکی، مقررات و گمرک نگاه متفاوت از دیگران دارند که باید وزن و رابطههایشان را در رابطه با صادرات بشناسیم. مجلس، دولت، نمایندگان، اتاق بازرگانی، نهادهای عمومی، نخبگان جامعه، سیاسیون و ذی نفعهای اقتصادی، هر کدام منحصر به فرد فکر میکنند. در حوزه اقتصاد ذی نفعها توجه میکنند که آیا صادرات به نفعشان هست یا به ضررشان؟ مثلا در صادرات سنگ آهن، اگر سنگ آهن را صادر کنیم برای صاحبان معدن و صادر کنندگان خیلی خوب است ولی برای شرکتهای فولادی و ذوب آهن خوب نیست زیرا به این سنگ آهن به عنوان مواد اولیه نیاز دارند. عده ای هم میگویند صادر نکنید و در داخل کالاهایی مثل کابل را خودمان تولید کنیم. جهت گیریهای این بازیگران خیلی مهم است. مؤلفه سوم نظر قانون اساسی، برنامههای بالا دستی و فرهنگ جامعه نسبت به صادرات است. مجموعه عوامل در حوزه صادرات مثل ثبات و انظباط چه طور است؟ قوانین، مقررات، آرمانها، اعتقادات و سیاستهای کلی نظام چه طور است؟ مثلا نمیتوانیم به اسرائیل یا کشورهای طرف نزاع ما کالایی صادر کنیم و شرعا و عرفا صلاح نیست. اگر این سه مجموعه و سه مؤلفه، بازیگران خارجی و روابطشان، بازیگران داخلی و روابطشان و قوانین و مقررات کشور هماهنگ عمل کردند، صادرات انجام میشود. اگر قرار شد هر یک از این مؤلفهها به یک جهت بروند، اتلاف سرمایه، انرژی و توان صورت میگیرد. فرض کنید یک ماشین که سه چرخ دارد، هر چرخی از آن یک طرف برود مطمئنا با یک گاز موتورش منهدم میشود. حتی اگر یکی سرعتش با دو چرخ دیگر فرق داشته باشد حرکت صحیح این ماشین ممکن نمیشود. مگر این که این سه چرخ هم جهت و هماهنگ هم عمل کنند.