آنچه که امروزه در جهان به عنوان شاخص عمده مطرح است حوزه اقتصاد است این بدین معنا نیست که بقیه ی حوزه ها مطرح نیستند ولی اولویت یکم اولویت اقتصادی است و کشورها با پرچم اقتصاد بقیه مسائلشان را پیش می برند
گفت و گو: مهدی اسلامی- دکتر یحیی آل اسحاق رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران است که همزمان ریاست اتاق مشترک بازرگانی ایران و عراق را نیز بر عهده دارد.
تحصیلات وی که علاوه بر علوم اقتصادی در زمینه امور استراتژیک نیز میباشد، از او صاحبنظری ساخته که دیدگاههای قابل توجهی در عرصههای اقتصادی ارائه میدهد.
در گفت و گو با آل اسحاق ضمن ارزیابی شرایط اقتصادی کشور، به بررسی دیدگاههای وی در باره اقتصاد مقاومتی و نیز دیپلماسی اقتصادی دولت آینده پرداختهایم.
* دیروز خبری اعلام شد که ایران در سال 2013 رئیس مجمع صادرکنندگان گاز است و بهزودی میزبان 12 غول گازی جهان خواهد شد. در دوره فعلی هم که ریاست اوپک و ریاست اجلاس غیرمتعهدها را هم به عهده دارد و به نظر میرسد که ایران جایگاه دیپلماتیک خوبی را احراز کرده است. آن فرمایش مقام معظم رهبری که چندین بار فرمودهاند که دیپلماسی باید خودش را در اقتصاد نشان بدهد، به نظر میرسد الان فرصت طلایی آن مهیاست. در این زمینه چه خلاءهایی را میبینید و چه راهکارهایی به نظرتان میرسد که دولت ـبهخصوص دولت آیندهـ باید در دستور قرار بدهد؟ چون طبیعتاً فقط یک سال از اجلاس غیرمتعهدها به دولت دهم و بقیه آن متعلق به دولت یازدهم است.
سئوال بسیار خوبی است. سئوالی که مطرح کردید در واقع دیپلماسی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران است، بهویژه با نگاه آتی، چون اقتصاد آتی جمهوری اسلامی ایران با توجه به اقتضائات جهانی و منطقهای و وضعیت خود جمهوری اسلامی ایران باید چگونه باشد و الان چگونه است؟
قبل از اینکه وارد بحث بشویم باید مفهومی از دیپلماسی اقتصادی را بیان کنیم تا مشخص شود که منظور ما از این اصطلاح چیست تا در حول و حوش آن مفهوم با هم صحبت کنیم. در روابط بینالملل عوامل متعددی تأثیر گذارند. روابط بینالملل از عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... تأثیر میپذیرند و مجموعه اینها روابط بینالملل، روابط یک کشور با جهان، منطقه، روابط چندجانبه، دوجانبه و... هست.
بنابراین یکی از روابط عمده، رابطه اقتصادی جهانی، منطقهای، دوجانبه و چندجانبه برای جمهوری اسلامی ایران متصور است. ابتدا باید پرسید اولاً وزن این رابطه چقدر است؟ یعنی رابطه اقتصادی در جهان و در منطقه چه وزنی از جمهوری اسلامی ایران را نمایندگی میکند و باید نمایندگی کند؟ برای اینکه به پاسخ این سئوال برسیم، باید ببینیم اولویتهای دنیای امروز چیست؟ یعنی دنیای امروز اگر بخواهد روی روابط خود ارزشگذاری کند، به کدام نکات توجه میکند. زمانی بحث نظامی و بحث جغرافیایی مطرح بود و هرکس جغرافیای وسیعتر و نیروی نظامی قویتری داشت، قدرتمندتر محسوب میشد و تأثیرگذارتر بود.
یک دوره، دوره سیاسی بود و جریانات سیاسی غلبه داشتند و روابط خود را شکل میدادند، یعنی همه چیز فدای مسائل سیاسی دوقطبی، چندقطبی، شرق و غرب میشد.
آنچه که امروز در جهان به عنوان شاخص عمده مطرح است، حوزه اقتصاد است. این بدین معنا نیست که بقیه حوزهها از جمله حوزه سیاسی و نظامی و... مطرح نیستند، ولی اولویت یکم اولویت اقتصادی است و کشورها با پرچم اقتصاد، بقیه مسائلشان را پیش میبرند.
با تعریفی که کردیم میتوان با دیپلماسی اقتصادی در حوزه بینالملل به اهداف سیاسی و نظامی و امنیتی و فرهنگی هم سامان و شکل داد. برای اثبات این مطلب به اندازه کافی ادله و قرائن و شواهد موجودند. در جمهوری اسلامی ایران چگونه است؟ اگر بخواهیم واقعبین باشیم، انقلاب ما انقلاب اقتصادی نیست. این بدین معنا نیست که اقتصاد مهم نیست. آنچه که تا به حال اتفاق افتاده، این است که انقلاب ما یک انقلاب آرمانی، اعتقادی و فرهنگی است و ما یک ادعای ویژه جهانی، یک ادعای تاریخی و یک ادعای دینی داریم که معتقدیم حتماً، قطعاً و جزماً آتیه جهان بر اساس نوع اعتقادات افراد اداره خواهد شد. آتیه جهان وقتی بخواهد به نتیجه نهایی خود برسد، همان وعده خداوند متعال یعنی صف کشیدن الهیون در برابر مادیون، یعنی اولیا و انبیا در مقابل طواغیت است و نهایتاً اداره جهان به دست الهیون شکل خواهد گرفت، یعنی همان آیه: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(1) محقق خواهد شد و وارثین زمین بر اساس اعتقادات ما مشخص هستند و نوع روش و منش آن وارثین، روش و منش ما خواهد بود و ما انقلاب را زمینهساز آن حرکت میدانیم که به دست حضرت مهدی(عج) شکل خواهد گرفت. ما آنقدر به این اصل معتقدیم که اول صبح، از رهبرمان گرفته تا دیگران، السلام علیک یا مهدی(عج) میگوییم و عرض سلام میکنیم.
پس انقلاب اسلامی آرمانهای ویژهای دارد و برای رسیدن به آن اهداف باید از تمام ابزارها استفاده کند. یکی از مهمترین ابزارهای آن دیپلماسی اقتصادی است. در این نکته شک نداریم که اقتصاد نقش کلیدی و اساسی را در این بسترسازی دارد، یعنی اگر قرار است این حرکت شکل بگیرد، یک رکن عمده آن مسائل اقتصادی است و اگر مسائل اقتصادی، به شکل صحیحی شکل نگیرند، آن اهداف محقق نمیشوند، بهویژه ما که مدعی هستیم آن انقلاب از نوع روش و منش ما خواهد بود و لذا ما باید بتوانیم در همه حوزهها الگو، روش و منش و بینش داشته باشیم که بتوانیم آنها را به جهان ارائه کنیم. لذا ما وظیفه بسیار سنگینی را به عهده داریم؛ یکی سامان دادن اقتصاد در جمهوری اسلامی ایران و سپس الگو شدن برای زمینهسازی آن بستر است که بحث بسیار سختی است.
نکته دوم اینکه انقلاب ما قطعاً معارضینی دارد و دعوای تاریخی کفر و ایمان حالا تبدیل به دعوای جمهوری اسلامی ایران با طواغیت شده است. این دعوای طولانی تاریخی قطعاً با تهدیدهای مختلفی همراه است و به عناوین مختلف بر سر راه ما مانع ایجاد میکند و با ما به عنوان کشوری که میخواهد نظامهای گوناگون دنیا را به چالش بکشد، در حوزههای مختلف درگیرند و بستگی دارد که تا چه عمقی ما را ببینند. به عمق آن حرکت تاریخی عظیم و یا به عمق جمهوری اسلامی ایران در منطقه یا به عمق یک کشور که باید با مهندسی جهانی منطبق باشد و در سطوح مختلف با ما درگیرند. یک سطح، سطح خود جمهوری اسلامی ایران که قدرت و نظامی است که از مدار و مهندسی آنها بیرون آمده است و میخواهند هر جور شده است او را به آن دایره برگردانند و لذا با ما درگیرند. یک وقت تأثیرگذاری در سطح منطقه و بیداری اسلامی است و لذا باید آن را کنترل کرد. یک وقت در حرکت کلی جهانی و با ادعایی که دارد مطرح میشود و باید آن را مهار کرد و خلاصه در سطوح مختلف و به انحای گوناگون با ما درگیرند و در این نکته شکی نیست. آنها ما را محور شرارت و فرصتی که از چنگشان در رفته است، میدانند. تاکنون هم در حوزههای مختلف نظامی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اجتماعی برخورد کردهاند که هنوز هم ادامه دارد، ولی انتخاب اصلی و خط اول آنها در حال حاضر حوزه اقتصادی است. از جمله کارهایی که در این حوزه دارند انجام میدهند، نوع دیپلماسی اقتصادی است که در قبال ما انتخاب کردهاند. هدفگذاری آنها این است که دیپلماسی اقتصادی ما را فلج، ایزوله و منزوی کنند و تمام روابط اقتصادی ما را تا جایی که ممکن است با دنیا محدود سازند. چرا؟ چون رشد و توسعه اقتصادی با ارتباطات اقتصادی معنا مییابد. نمیشود کشوری بگوید من نشاط اقتصادی دارم، اما با جهان و اقتصاد منطقه خود بیارتباطم و دارم خودم را به شکل خودکفا اداره میکنم. این اصلاً با مفهوم اقتصاد در تباین است، چون جنس اقتصاد، جنس جهانی است و با بازار و تکنولوژی و نوآوری سروکار دارد. سعی آنها این است که در این زمینه، ما را محدود، ایزوله و روابطمان را با دنیا قطع کنند. در نقطه مقابل اگر ما بخواهیم در سطوح جمهوری اسلامی ایران، یعنی سطوح تأثیرگذاری در منطقه و رسیدن به آن هدف بلند فعال باشیم، باید یک پاتک دیپلماسی قوی در مقابل تک آنها داشته باشیم تا ضمن مرتفع ساختن این محدودیتها، عامل توسعه و پیشرفت و رشد هم باشد.
بنابراین دیپلماسی اقتصادی در حفظ کیان این کشور در سطوح مختلف فوقالعاده مهم است. دیپلماسی اقتصادی به حوزه اقتصاد خارجی ارتباط پیدا میکند، اما اقتصاد داخلی ما هم تحت تأثیر اقتصاد خارجی است، چون اقتصاد داخلی و خارجی درست مثل ظروف مرتبطه با هم ارتباط دارند. اگر بخواهیم درصد رشد داشته باشد و در منطقه اول شود و از همه امکانات استفاده بهینه کنیم و همه استعدادهای بالقوهمان را بالفعل و از همه منابعمان استفاده کنیم، حتماً باید دیپلماسی موفقی در حوزه اقتصاد داشته باشیم تا بتوانیم به اقتصاد داخلیمان شکل بدهیم. یعنی دیپلماسی اقتصادی که در روابط اقتصادی خارجی ما متجلی است، بهشدت در اقتصاد داخلی ما نقش دارد. بنابراین به این دلیل هم باید دیپلماسی اقتصادی را کاملاً فعال نگه داریم. تا اینجا تمام بحث ما شناخت دیپلماسی اقتصادی، جهتهای تأثیرگذاری آن و ضرورت توجه به آن بوده است. حالا کمی عملیاتیتر به موضوع بنگریم، یعنی ببینیم این دیپلماسی اقتصادی را باید چگونه ساماندهی کنیم.
* چگونه اقتصاد را به صورت فعال ساماندهی کنیم؟
اگر ما بخواهیم دیپلماسی اقتصادی فعال داشته باشیم و منفعل نباشیم، اولاً باید روحیهمان را درست کنیم و روحیه فعال داشته باشیم، نه روحیه منفعل. هر روحیه منفعلی، مرده است، مرگ تدریجی! در هر حوزهای اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، شخصی، خانوادگی و... آنچه که موتور محرکه و انرژی حرکت است، روحیه و ضریب تأثیرش هم بالای 50 درصد است. اگر تمام منابع اقتصادی اعم از سرمایه و منابع انسانی و... را بررسی کنید، آن چیزی که به همه اینها شکل میدهد، روحیه است.
بحث اول این است که اگر میخواهیم دیپلماسی اقتصادی قوی داشته باشیم و تأثیر آن را داخل هم ببینیم، باید این روحیه را داشته باشیم که میتوانیم و باید انجام بدهیم. اینها را باید در حوزه اقتصاد به کار بگیریم، یعنی باید امید داشته باشیم که میتوانیم در وهله اول اقتصاد کشورمان را سامان بدهیم و اینطور نیست که با توجه به مجموعه اقتضائات مجبور به تحمل شرایط ضعیف هستیم. واقعیت این است که میتوانیم در داخل کشور قوی شویم. ما میتوانیم با توجه به اقتضائات موجود، در منطقه مؤثر باشیم و اول شویم. ما میتوانیم در سطح جهانی الگوی خوبی باشیم.
* در حال حاضر الزامات این توانستن چیست؟
عرض میکنم. پس اولین شرط این است که روحیه داشته باشیم. قبل از پاسخ به الزامات، باید مقدمهای را عرض کنم و آن اینکه با توجه به نکاتی که اشاره کردم، باید قبول کنیم که در سطح جهانی بیش از سه گزینه نداریم. یا باید در نظام بینالمللی هضم یا از آن حذف شویم و یا باید با آن تعامل منطقهای داشته باشیم.
بعضیها فکر میکنند اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم، راهش این است که نظام و مهندسی مسلطی دارد دنیا را اداره میکند و ما باید با آن همخوان و هماهنگ شویم و آنها جایگاه و مختصاتی را برای ما تعریف کنند و ما تابع آن جریان سلطه شویم و آنها هم جایگاهی را به ما بدهند و ما با آهنگ آنها جلو برویم، یعنی در واقع در نظام بینالمللی هضم شویم. همین امروز هم در کشور افرادی هستند که میگویند بهجای اینکه با نظام سلطه درگیر شویم، بهتر است برویم و بگوییم ما همراه شما هستیم، جایگاه و مختصاتی را به ما بدهید و ما همراه با شما انجام وظیفه میکنیم. تصورشان این است که اگر این کار را بکنیم، موفق میشویم. من عرض میکنم این گزینه درستی نیست، چون اگر اینطور بود که زمان اعلیحضرت همایونی اینطور بود و ما کاملاً هماهنگ که هیچ، در مقابل نظام سلطه تسلیم بودیم و آنها ایران را خانه خودشان حساب میکردند، یعنی با خودشان مغایرت و غیربودنی را حساب نمیکردند و لذا همانگونه که در مورد کشور خودشان تصمیم میگرفتند، در مورد کشور ما هم تصمیم میگرفتند. آیا نتیجه درستی داد؟ آیا تسلیم در برابر نظام سلطه، در تاریخ در جایی جواب داده است؟ اگر اینطور بود که استعمار مطرح نبود. مگر اینکه فکر کنیم مجموعه مدیرانی که دارند این نظام و مهندسی را طراحی و برنامهریزی میکنند، آدمهای بسیار منصف و خوب و خوشنیتی هستند و لوجهالله و از روی انسانیت تقسیم کار میکنند. انقلاب کردیم و گفتیم اینطور نیست و این یک تصور خام است. سابقه این فکر را در مشروطیت هم داشتیم و خیلی از روشنفکران دوره مشروطه معتقد بودند اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سر تا نوک پا غربی شود و حتی روابط خانوادگی، نوع لباس، نوع حرف زدن و غذا باید مثل آنها شود تا مملکت درست شود. ما به این نتیجه رسیدیم که اینطور نیست، لذا انقلاب کردیم و پای آن این همه شهید دادیم.
اینکه ما از نظامات بینالملل جدا و حذف شویم، نه شدنی است و نه مصلحت است. چرا؟ چون در حوزه اقتصاد، دیپلماسی اقتصادی بالذات با این مسئله مخالف است. توسعه و رشد اقتصاد در روابط اقتصادی است که معنا پیدا میکند. رشد و توسعه اقتصاد با استفاده از امکانات جهانی، تکنولوژی، بازار و بهینه کردن آنها ممکن میشود. با اعتقاد ما هم نمیخواند، چون ما میگوییم داریم برای جهانی شدن این انقلاب بسترسازی میکنیم. جهانی شدن که با حذف شدن جور درنمیآید. هیچ دلیلی برای این کار نیست و نمیگذارد که چنین وضعیتی به وجود بیاید، یعنی شرایط اقتصادی هم بر مبنای روابط اجتماعی، منطقهای و جهانی موضوعیت پیدا میکند و فعالیتها بهگونهای است که همه مثل ظروف مرتبطه با هم مربوطاند؛ لذا این هم گزینه درستی نیست.
میماند گزینه سوم، یعنی تعامل منطقی با جهان در حوزه دیپلماسی. بنابراین اگر قبول کنیم باید دیپلماسی فعال همراه با امید داشته باشیم، الزامات دیپلماسی اقتصادی فعال با حفظ همه شئون تعامل منطقی با دنیا خواهد بود.
مشکل کار در حوزه اقتصاد این است که عدهای به این نتیجه نرسیدهاند که ما میتوانیم با حفظ تمام مواضعمان یعنی حکمت، مصلحت، عزت، آرمان، اعتقاد و... یک نوع تعامل منطقی در حوزه اقتصاد با دنیا داشته باشیم. بعضیها فکر میکنند جنس ما، جغرافیایی ما، اعتقادات ما، آدمهای ما و توانمان بهگونهای است که با جهان درگیر هستیم. جنس ما قدرت تعامل ندارد و مصلحت هم نیست که با اینها تعامل کنیم، لذا بجنگ تا بجنگیم و همینطور باید بجنگیم و این طرز تفکر که باید با دنیا تعامل کنیم یعنی نابودی ما. ما باید محله جداگانهای برای خودمان درست کنیم و در همان محدوده توپ بزنیم و خودمان بر اساس امکانات خودمان چهاردیواری اختیاری!
* کره شمالی...
بله، مشابه کره شمالی. البته این هم یک فکر کاملاً انحرافی است. کدام کشور با انزوا به جایی رسیده است؟ سختی کار این است که ما چگونه بتوانیم با حفظ اصولمان تعامل منطقی با جهان داشته باشیم و منافع ملی و حیاتیمان را در تعامل حفظ کنیم.
این چون یک کمی کار سختی است و احتیاج به نرمافزار، تفکر، آداب، دانش، مهارت، توان مذاکره و روحیه تعاملی دارد، لذا این را در حاشیه میگذاریم و دائماً بهجای شیوه ایجابی به سراغ شیوه سلبی میرویم. تفکر سلبی در اقتصاد تفکر مهلکی است. تکرار میکنم که جنس اقتصاد با انزوا و نگاه سلبی، مغایرت ذاتی دارد. نشاط اقتصادی با تعامل و روابط اقتصادی و تفاهم اقتصادی شکل میگیرد، منتهی همانطوری که دو تا تاجر با هم معامله میکنند، معنایش این نیست دو کشوری هم که با هم معامله میکنند، یکی نابود شود و دیگری سود ببرد. حسن تجارت این است که هر دو طرف سود میبرند. این نکتهای است که اغلب متوجه آن نیستند که تجارت یک رابطه بردـبرد است. اگر قرار بود مفهوم تجارت این باشد که یکی ضرر کند و دیگری سود ببرد، بعد از مدتی آن طرفی که ضرر کرده است، نابود میشود و از صحنه بیرون میرود. چرا بازار هست؟ چرا کار تجارت رونق دارد؟ چرا قسمت عمده اقتصاد جهان روی تجارت میچرخد؟ چرا کشورهایی که در حوزه تجارت فعال بودهاند، توسعه پیدا کردهاند؟ برای اینکه تجارت منافع همهجانبه دارد.
* آقای دکتر! این حرف شما کاملاً متین است، منتهی نکته اینجاست که میگویند ما در این تعامل منطقی، نمیتوانیم یکطرفه تعامل کنیم. وقتی ما را در تحریم قرار میدهند و بانک مرکزی ما را تحریم میکنند و تمام کانالهای تعامل مالی و حتی تعامل بیمهای، ترانزیتی و... را میبندند، این تعامل چگونه باید تعریف شود؟
همه بحث بر سر همین «چگونه» است. یعنی اینکه ما چه باید بکنیم که با حفظ همه اصول بتوانیم با جهان تعامل کنیم. در تعامل هم هر دو طرف را باید در نظر بگیریم، یعنی هم باید جلوی تهدید را بگیریم و هم پیشروی کنیم. در جنگ چه میکنیم؟ هم از نقاط آسیب حفاظت کنیم که دشمن نتواند زنجیرههای ضعیف ما را پاره کند، هم عملیات پیشروی را انجام بدهیم. این تدبیر میخواهد و لازمه تدبیر شناخت است.
در زنجیره اقتصاد حلقههای متعدد تولید، خدمات، دانش، برنامهریزی و... داریم. باید ببینیم کدام حلقهها از زنجیره ما آسیبپذیرند و آنها را اصلاح و تقویت کنیم و نکته دوم اینکه چگونه میتوانیم در همین شرایط نفوذ کنیم. این نفوذ گاهی همراه با منافع مشترک است و گاهی بر اساس یک نوع بده بستان اقتصادی است، یعنی بده بستان اقتصادی روابط دیپلماتیک را نشان میدهد. مشکل اصلی این است که ما خلط مبحث کردهایم، یعنی توجه نکردهایم که میشود در حوزه اقتصاد تدابیری را اندیشید که ضمن حفظ آرمانها به اهداف هم رسید. گیر سر این است که آیا میشود؟ ادعا این است که میشود. آنچه که در دیپلماسی اقتصادی ما در حال حاضر مطرح است و ما در آن گیر داریم، این است که ظرف 30 سال گذشته به این بخش، وزن مناسب را ندادهایم. یعنی از اول انقلاب تاکنون اقتصاد ما در حاشیه بقیه حوزهها بوده است.
این بحثی است که من بارها تکرار کردهام که اقتصاد ما با متر سیاسی سنجیده شده و حوزه سیاسی سلطه خود را هم در حوزه داخلی و هم در حوزه خارجی بر اقتصاد تحمیل کرده است. دیپلماسی اقتصادی ما تابعی از دیپلماسی سیاسی ما بوده است. اگر قرار بود چیزی فدای چیز دیگری شود، مسائل اقتصادی فدای مسائل سیاسی شده و اساساً استراتژی منبعث از دیپلماسی اقتصادی ما وجود نداشته است. حتی وزارت امور خارجه ما کمترین سازماندهی را در حوزه اقتصادی داشته است، یعنی سفرای ما کمترین ذهنیت اقتصادی را داشتند. نهادهای اقتصادی در وزارت امور خارجه کمترین جایگاه را داشتهاند. مأموریت اقتصادی سفرای ما عنوان ثانویه داشته است، در صورتی که عملکرد دنیا برعکس این است و روابط دیپلماسی اقتصادی بر روابط سیاسی اولویت دارد. ما باید این معضلات را بهگونهای حل کنیم.
اطاله کلام کردم. جمعبندی کنیم. اولویت دنیا در دیپلماسی اولویت اقتصادی است و ما در این زمینه، درست برنامهریزی نکردیم و تدبیر مناسب و استراتژی مشخصی نداشتیم و اولویت اولی را برایش قائل نبودیم و آدمهای مناسب را برای این کار تربیت و تعیین نکردیم. چرا دیپلماسی اقتصادی خارجی ما به اینجا رسیده است؟ در این مرحله باید آثار دیپلماسی داخلی بر دیپلماسی خارجی را بررسی کرد. ما در حوزه اقتصاد بعد از انقلاب، به دلایل متعدد بینش واحدی در حوزه اقتصاد نداشتیم. اگر روند را تحلیل کنیم، خواهیم دید که در روند تاریخی خود هیچگاه بینش اقتصادی منسجمی نداشتهایم. وقتی وارد انقلاب شدیم، بینش اقتصادی ما منبعث از طرز تفکرهای مختلف بود. تتمه و باقیمانده حزب توده و نظام چپ در دنیا مدتها در تئوریهای اقتصادی ما وجود داشت و اقتصاد متمرکز و سوسیالیستی جایگاه اصلی را داشتند. مدت مدیدی انرژی و نیروی بسیاری از مسئولین صرف این شد که بگویند اقتصاد سوسیالیستی عاقبت به خیری ندارد. کلی جنگ کردند. به این دیدگاه شرایط هشت سال دفاع مقدس هم اضافه و اقتصاد جنگی هم به این فضا تحمیل شد. بعد دیدگاههای مختلف اقتصادی اعم از اقتصاد مدیریتشده، اقتصاد متمرکز، اقتصاد بازار و... حاکم شد و مدت مدیدی عمر ما در حوزههای بینشی صرف این آزمون و خطاها شد و خسارتها را که دیدیم و هزینههای فراوانی که کردیم، مقام معظم رهبری چهارچوبها را مشخص کردند و اصل 44 تنظیم شد. پس یکی از مشکلات ما در حوزه اقتصاد بینش بود.
* یعنی به نظر شما چهارچوب مشخص شده است.
کلیات مشخص شده، ولی الزامات اجرای این چهارچوب هنوز فراهم نشده است.
* یکی از انتقادات ما به دولت آقای خاتمی این بود که از راستهای کارگزاران تا چپهای مجاهدین انقلاب در دولت شما پست اقتصادی دارند و این آشفتگی ایجاد میکند. بعضیها معتقدند آشفتگیهای اقتصادی در دولت دهم بهویژه و در دولت نهم از دولت آقای خاتمی بیشتر هم بوده است. اگر چنین چیزی را بپذیریم، این فرمایش حضرتعالی را که میفرمایید به یک ثباتی رسیدهایم، نمیشود پذیرفت.
در دولت آقای خاتمی مسائل سیاسی بودند و باز مسائل اقتصادی در حاشیه قرار داشتند، لذا ملقمهای بود از دیدگاههای مختلف اقتصادی و یک استراتژی مشخص اقتصادی هم وجود نداشت و لذا هر کسی اقتصاد کشور را به سمتی کشاند.
در دولت دهم که الان در اواخر آن هستیم، باز بر اساس بینش خاصی از اقتصاد عمل شد. یعنی این دولت، رفاه و نظام توزیع مجدد را ملاک قرار داد. در دولت آقای هاشمی روی شاخص درآمد در اقتصاد فکر کردند، اینها روی شاخص هزینه متمرکز شدند. یعنی او فکر میکرد چگونه درآمدها را اضافه کنیم، این فکر کرد که درآمدهای موجود را چگونه عادلانه توزیع کنیم و همه دو باره برمیگشت به محیط داخلی. آنقدر وقتمان برای این چیزها گرفته شد که فکر نکردیم برای دیپلماسی اقتصادی خارجی چه باید بکنیم. یعنی به سمت یک اقتصاد دروننگر رفتیم و بهجای اینکه یک اقتصاد بروننگر داشته باشیم و یک دیپلماسی اقتصادی فعال داشته باشیم و در سایه آن اقتصاد داخلیمان را حل کنیم، به جان همدیگر افتادیم که در داخل یا درآمد را اضافه کنیم یا توزیع عادلانه کنیم، یارانه را چگونه بدهیم و... که باز برمیگردد به فضای سیاسی بودن بحث و بحث قدرت و امثال اینها. اجازه بدهید این مطلب را جمع کنیم.
عرض من این است که اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم، باید دیپلماسی اقتصادیمان را توسعه بدهیم، چون بنده معتقدم اگر بخواهیم مسائل اقتصادی داخلی را حل کنیم، باید از طریق دیپلماسی اقتصادی بیشتر به مسائل توجه کنیم، یعنی بخشی از توسعه، امنیت، رشد و پیشرفت ما به روابط اقتصادیمان با منطقه و جهان مربوط میشود و اگر به این مسئله سامان ندهیم، مسائل داخلی هم حل نمیشوند.
بحمدالله در چند وقت اخیر یکسری امور زیربنایی در جامعه حل شده است. اگر هم قرار بود بحث خودکفایی مطرح باشد، قسمت زیادی از آن حل شده است. یعنی ما در مورد منابع انسانی بنا بر گفتههای سازمانهای بینالمللی بیشترین امکانات، یعنی 5 میلیون فارغالتحصیل دانشگاه را داریم.
تکنولوژی و ماشینآلات هم به اندازه کافی موجود هست. در حوزههای مختلف بالقوهها فراهم شدهاند و الان وقت این نگرش است که باید بروننگرِ درونزا باشیم، یعنی با توجه به امکانات داخلی و تقویت آنها باید به خارج نگاه کنیم. این همان حرفی بود که مقام معظم رهبری فرمودند که اقتصاد ما باید صادراتمحور شود. این حرفی است که 30 سال است داریم دادش را میزنیم که باید روابط خارجی را در حوزه اقتصاد توسعه بدهیم. این یک تجربه جهانی است و کشورهایی که رشد و پیشرفت کردهاند و درصد رشدشان بالا بوده است، همه توانستهاند جایگاه خود را در اقتصاد جهانی بهخوبی تعریف کنند.
اگر قبول کردیم که دیپلماسی اقتصادی ما چگونه باید باشد و الزامات آن چیست، الزامات اولیه آن جدای از عزم و اراده، برنامهریزی مدبرانه است. موضوع اقتصاد بدون برنامهریزی و تدبیر امکانپذیر نیست. باید دید تدبیر از کدام محور آغاز شود؟ هر تدبیری که باعث رشد و پیشرفت اقتصادی شود، یعنی وقتی تدابیری را اتخاذ میکنیم، باید ببینیم چقدر باعث رشد و پیشرفت اقتصادی کشور میشوند و بر اساس آن برنامهریزی کنیم. برای پیشرفت علم اقتصاد را باید آموخت و تدبیر نشئتگرفته از تجربه و فن و حرفه اقتصادی ضرورت دارد. دیمی نمیشود.
* ما مکاتب چپ مختلف از مارکسیستها و نئومارکسیستها تا مکاتب اقتصادی راستگرایانه را داریم. در ایران باید تابع کدامیک از اینها باشیم یا باید خودمان علم اقتصاد مناسب خودمان را تولید کنیم؟
بین علم و مشرب و سلیقه فکری تفاوت وجود دارد. علم مثل ریاضیات است. دو دوتا چهار تا مکتب نمیشناسد و در همه جا یکی است.
* گاهی اوقات مجموع سه زاویه مثلث در مکتب نئواقلیدسی بیشتر از 180 درجه میشود.
اینجا تئوری آن عوض شده است.
* در اقتصاد هم عوض شده است.
گیر سر همین است. ما باید قبول کنیم جدای از مکاتب اقتصادی، علم اقتصاد خودش یکسری اصول علمی دارد. فرمولهای شیمیایی هم علم هستند. یک مهندس از این فرمولها یک محصول درمیآورد و یکی دیگر محصول دیگری را. شما ده جور رنگ دارید که نوع و مقدار و شکل ترکیب آنها نتایج متفاوتی میدهند.
ما در این زمینه مسئله نداریم که یک مدل اسلامیـایرانی لازم داریم که این مدل میتواند از پایههای علمی و تجربههای جهانی و مکاتب مختلف استفاده کند.
* آیا این مدل وجود دارد؟ یعنی میتوان آن را به عنوان یک متن علمی جلوی رئیسجمهور یازدهم گذاشت و گفت آقا! شما در اقتصاد، علمی برخورد کن. آیا این وجود دارد؟
مبانی آن وجود دارد. هم در مبانی فقهی اسلامی فراوان است، هم در تجربههای 30 سال گذشته ما هست.
* در علم اقتصاد میگویند عرضه و تقاضاست که قیمت را تعیین میکند. ما در مکتب امام صادق(ع) داریم که اگر عرضه کم منجر به زیاد شدن قیمت شود، نباید قیمت را افزایش بدهید و خلاف آن معادله علمی است.
خلاف معادلههای علمی نیست. در اینکه عرضه و تقاضا کار خودش را میکند، شکی نیست. به همین دلیل شما میگویید عرضه و تقاضا باعث گرانی و ارزانی میشود، منتهی باید برای این چیزی که الان اتفاق افتاده است، راهحلی پیدا کرد. یعنی گرانی که اتفاق افتاد، باید عرضهات را بیشتر یا تقاضایت را کم کنی یا کمتر سود ببری و انصاف به خرج بدهی، ولی در اینکه عرضه و تقاضا بر هم تأثیر میگذارند، شکی نیست.
نه اینکه این اثر نمیکند، ولی شما باید به سود کم قانع شوی. این عرضه و این تقاضا این قیمت را میآورد، ولی در این قیمت تخفیف بده و این قیمت را نگیر، ولی نه اینکه عرضه و تقاضا اثر نمیکند. قانون بازار اثر خود را میگذارد، ولی روحیه عدالتخواهانه این است که با استفاده از قانون عرضه و تقاضا و با حجت دانستن آن، راهحلی برایش پیدا کنیم. فرق یک مدیر متدین و یک کاسب باانصاف این است که عرضه و تقاضا را نمیتواند تعطیل کند، اما بهگونهای رفتار میکند که آن را حل و فصل کند. به عناوین مختلف هم میتوان این کار را کرد و قابل بحث است. آنچه که هست باید این ایده اقتصاد اسلامیـایرانی مبتنی بر تدابیری باشد که علمی است، منتهی علمی که متناسب با اهداف جمهوری اسلامی باشد.
اگر تدابیری مبتنی بر علم داشتیم و اقتضائات خودمان را هم درنظر گرفتیم، باید بدانیم علم اقتصاد، یک سیستم است و نمیشود با آن انتزاعی برخورد کرد، یعنی مسائل اقتصادی را باید همراه با مسائل اعتقادی و آرمانی ببینیم، همراه با جریانات سیاسی ببینیم.
همراه با اقتضائات داخلی و خارجی ببینیم. اگر یک اقتصاد فعال منسجم میخواهیم، اصل سیستمی بودن اقتصاد را باید قبول کنیم. یعنی نمیشود یک نفر بگوید من میخواهم مدیر اقتصاد شوم و به حوزههای دیگر توجه ندارم. برعکس نمیشود یک نفر مدیر کشور شود و بگوید به حوزه اقتصاد کاری ندارم.
نکته دیگر مختصات زمانی مکانی ما الان است. چالش عمده حوزه داخل و خارج ما در زمان الانمان اقتصاد است و میخواهیم بدانیم دولت یازدهم در این زمینه چه کار باید بکند؟ دولت یازدهم باید بداند بهرغم اینکه مسئول همه حوزههاست و همه را باید ساماندهی کند، ولیکن امروز اولش چه در حوزه تهدیدهای خارجی و چه در حوزه تهدیدهای داخلی، چه میراثی که از گذشته به وجود آمده است، چه عقبافتادگیای که در حوزه آرمانها و اعتقادات وجود دارد، چه جایگاهش در منطقه و تحولاتی که در منطقه وجود دارند، باید بداند نخ تسبیح و عامل عمدهای که او را به همه اهدافش میرساند و اگر محقق نشود، همه اهدافش زمین میخورند، حوزه اقتصاد است. یعنی اگر دولت یازدهم در حوزه اقتصاد برنامه جامع، مانع و منسجمی نداشته باشد، صراحتاً عرض میکنم که به بقیه اهدافش هم نخواهد رسید. لذا رئیسجمهور حتماً باید یک ذهنیت اقتصادی داشته باشد. من نمیگویم باید اقتصاددان باشد، ولی نباید از مسائل اقتصادی خالی از ذهن باشد. یک آدم صرفاً فرهنگی برای این دوره اصلاً مناسب نیست، چون اولویت او مسائل فرهنگی است. یک آدم صرفاً سیاسی ممکن بود یک وقتی مناسب بود، اما در این دوره ابداً مناسب نیست. رئیسجمهور باید فردی باشد که حتماً ذهنیت اقتصادی داشته باشد، چون حزبی نیست که از او حمایت کند و وحدت فرماندهی هم باید حفظ شود. باز تکرار میکنم خودش نباید ضرورتاً اقتصاددان باشد، اما حتماً باید یک تیم اقتصادی قوی، یعنی از نظر حرفهای و مدیریتی و ذهنی و عملی قوی و مورد اعتماد باشد.
نکته عمده این است که رئیسجمهور باید بداند اگر میخواهد مسائل را حل کند، باید روابط اقتصادیاش را با کشورهای منطقه و جهان حل کند.
* مهم پاسخ به این سوال است که چگونه؟
اینها نظر من است. ممکن است شما قبول بکنید یا نکنید. به نظر من بهرغم محدودیتها و اهداف متعددی که در منطقه و جهان داریم و بهرغم آرمانهایمان، مشترکترین و نزدیکترین جا حوزه اقتصاد است. یعنی اگر قرار باشد مسائلمان را با جهان حل کنیم ـچون قرار بر این شد که با جهان تعامل کنیمـ شروع کار باید از کجا باشد؟ آیا باید در حوزههای نظامیـامنیتی به تفاهم برسیم؟ آیا در حوزههای سیاسی باید تفاهم برسیم؟ کدامیک از اینها نزدیکتر است که اگر آن را حل کنیم، سکویی برای بقیه میشود؟
من برای این حرفم دو استدلال دارم. استدلال اولم حوزه اقتصاد است. چرا؟ چون اولویت جهان اقتصاد است، بنابراین اولویت اول آن و این جزو بحثهای سیاسیـامنیتی، اقتصادی است. اولویت او مسائل اقتصادی است. اگر بتوانیم با هم تفاهم اقتصادی داشته باشیم، حتماً مسائل دیگر در سایه قرار میگیرند. آن چیزی که در همه مشترک است، بحث اقتصادی است و اگر در اینجا به تفاهم برسیم، در بقیه جاها هم راحتتر به تفاهم میرسیم. چون حوزه اقتصاد، حوزه مشترک همه در دنیاست. مسئله نفت و انرژی برای دنیا مسئله مهمی است و سرنوشت همه تا حدودی به نفت و گاز مرتبط است. میبینیم بهرغم اختلافاتی که داریم، در اوپک به توافقهایی میرسیم. اگر بگویند بیایید پیمان سیاسی ببندیم دور هم جمع نمیشویم، ولی در اوپک جمع میشویم. چطور شده است؟
* آیا این ریاست ها در مجامع بین المللی به درد ما میخورد؟
بستگی به هنر ما دارد. حالا شکلی است، اگر هنر به خرج دهیم و آن را محتوایی کنیم بهتر است؛ یعنی طوری تعامل کنیم که منافع مشترکمان روی همه مواضعمان تسری یابند. یعنی تعاملات اقتصادی ما طوری باشد که هم ما سود ببریم هم آنها. این نزدیکتر از آن است که در حوزه سیاسی کاری کنیم که مواضعمان یکی شوند. در حوزه اقتصادی میتوانیم بازارهای مشترک را با هم تعریف و سرمایهگذاری مشترک کنیم. مثلاً اگر ما و کشورهای منطقه یک بانک مشترک درست کنیم، حمل و نقل مشترک بگذاریم، سرمایهگذاری در عراق را مشترکاً عمل کنیم، برنامههای توسعه اقتصادی، صادرات و واردات را با هم برنامهریزی کنیم، مشکل وجود دارد، ولی در این حوزهها بهتر میتوانیم به هم نزدیک شویم تا در حوزه سیاسی.
ما الان با 15 کشور همسایه هستیم.
* خاکی و آبی.
میخواهیم در حوزههای مختلف از جمله حوزه سیاسی با هم به تعامل و وحدت برسیم و بهرغم وابستگیهای هر یک از این کشورها، بخواهیم یک پیمان سیاسی منطقهای داشته باشیم، چقدر امکان موفقیت وجود دارد؟ چون هر یک از این کشورها به جایی وابستهاند. حالا اگر در حوزه اقتصاد یک پیمان اقتصادی منطقهای مثل اکو داشته باشیم راحتتر به هدف میرسیم یا از طریق پیمان سیاسی؟ حتماً پیمان اقتصادی راحتتر است. منتهی اگر بیاییم و این را عملیاتی کنیم، یعنی اقتصاد کشورهای همسایه بهگونهای باشد که بقای ما به بقای آنها کمک کند. الان کشورهای منطقه خلیجفارس میخواهند کالاهایشان را به کشورهای آسیایی میانه منتقل کنند. اگر خط ترانزیت را فعال کنیم، سالانه 30، 40 میلیون تن کالای اینها منتقل خواهد شد. در حوزههای سیاسی همدیگر را اذیت نکنیم و اینها کالاهایشان را از کشور ما ترانزیت کنند. این شدنی نیست؟ هست. در تأمین نفت، گاز و توسعه انرژی، اگر سرمایهگذاری مشترک داشته باشیم...
* یعنی به عنوان سلاح از این وسیله استفاده کنیم یا تعامل دیپلماسیمان را نرمتر کنیم؟
من میگویم میتوانیم مدلهایی را تعریف کنیم که در همین شرایط، راحتتر به یک تفاهم منطقهای و جهانی در حوزههای اقتصاد برسیم. اگر قرار است برسیم. اگر این تعاملات انجام بگیرند، زمینه برای تعاملات بعدی فراهم میشود. این یک دیدگاه است که ما در حوزههای اقتصادی با یکدیگر تعامل داشته باشیم؛ شرکتهای مشترک، همکاریهای مشترک، تعاون مشترک، پیمانهای مشترک و.... یک وقت هست میگوییم باید در تمام پیمانهای اقتصادی منطقهای حضور داشته باشیم. یک وقت هست میگوییم اگر به اینجا برویم برای ما محدودیت ایجاد میکند و اصلاً نباید حضور داشته باشیم. الان یک عده به این موضوع معتقدند که در پیمانهای اقتصادی اصلاً نباید حضور پیدا کنیم و باید منفعل باشیم. میگویند اگر برویم تحت تأثیر آنها قرار میگیریم.
به نظر من دیپلماسی اقتصادی فعال تعاملی ما راحتتر از دیپلماسی سیاسی است. دیپلماسی اقتصادی فعال امکان حل مسائل سیاسی را بهتر فراهم میکند، یعنی ما باید از اهرمهای اقتصادی در مسیر استفاده از اهرمهای سیاسی به نحو بهتری استفاده کنیم. اگر اینطور فکر کردیم که میتوانیم تعاملات اقتصادی با کشورهای منطقه ـبهرغم محدودیتهای همه کشورهاـ بهگونهای طراحی کنیم که این تعاملات ممکن باشند، آن وقت در مذاکراتی که میکنیم، حتی در مذاکره در باره مسائل بزرگ و عمدهای که داریم، موفقتر خواهیم بود. در قضیه هستهای یک وقتی اینها میگفتند شما باید کل قضیه را جمع کنید. ملت مقاومت کرد و الان به جایی رسیدهایم که مسائل در این زمینه تا حدود زیادی حل شدهاند و مسائل اقتصادی میتواند بقیه مسائل را هم حل کند. کما اینکه تا به حال میگفتند مسائل هستهای و حالا میگویند مسائل هستهای و غیره و این «و غیره» دارد به داستان هستهای میچربد. یعنی اگر در مذاکرات هستهای، نیمنگاهی هم به مسائل غیرهستهای کنیم، مسئله هستهای راحتتر حل میشود.
همه اینها شدنی است، منتهی به شرط داشتن روحیه و فرمایشی که مقام معظم رهبری به عنوان اقتصاد مقاومتی فرمودند. اقتصاد مقاومتی یک شعار یا یک واژه گنگ و مبهم نیست.
* برخلاف شما برخی معتقدند که شعار مبهمی است. از منظر شما اقتصاد مقاومتی چیست؟
اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه چگونه در دیپلماسی اقتصادی و روابط خارجی، فعال باشیم، چون مقاومت تنها به معنی رفع خطر نیست، بلکه معنای مقاومت این است که ضمن دفع خطر پیشرفت هم بکنیم. مقاومت و ایستادگی کنیم تا پیشرفت کنیم. اگر از معنای مقاومت، ایستادگی و ایمان را برای دو منظور 1) رفع خطر و 2) پیشرفت درک کنیم، آنگاه در دیپلماسی اقتصادی باید تدابیری را اتخاذ کنیم که دفع خطر کنیم، یعنی تحریمها را دور بزنیم، برای آنها راه پیدا کنیم، نگذاریم تحریم ایجاد شود، هزینههای تحریم را کم کنیم، منافع مشترک را طوری تعریف کنیم که آنها با ما تعامل کنند. اقتصاد مقاومتی برای اول شدن در منطقه چگونه برنامهریزی کنیم. قرار است ما 8 درصد رشد کنیم، قرار است در منطقه اول شویم، درآمد سرانه ما از درآمد سرانه کشورهای منطقه بالاتر برود. اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه چه تدابیری را بیندیشیم که به این اهداف برسیم. یعنی اقتصاد مقاومتی هم سلبی است هم ایجابی. اقتصاد مقاومتی در دیپلماسی خارجی یعنی حمله و دفاع. اقتصاد مقاومتی در دیپلماسی خارجی ما که باید فعال باشیم نه منفعل، امیدوار باشیم نه ناامید این است که ما هم بتوانیم خوب دفاع کنیم ـالبته از جنس اقتصادی؛ دفاع اقتصادی نرمافزار اقتصادی میخواهدـ و هم بتوانیم حمله درست و حسابی کنیم، هم برای رسیدن به چشمانداز و اهدافمان زمینهسازی زمینهسازی کنیم. ادعای حقیر این است که همه اینها شدنی است. عدهای وقتی این دایره عظیم را میبینند به یأس میرسند و میگویند حرفهای اینطوری نزنید، بیایید تسلیم شویم، مثل کسانی که میگویند باید در اقتصاد جهانی هضم شویم. یک عده هم میگویند جنس ما طوری است که فعلاً باید دور خودمان دیوار بکشیم. یک عده هم مثل امثال بنده معتقدیم حداقل الان بعد از 30 سال سرمایهگذاری و هزینه کردن، زیربناها و بالقوههایمان بهگونهای است که اگر تدبیر درستی داشته باشیم، میتوانیم با نشاط وارد صحنههای دیپلماسی اقتصادی شویم، به شرط همراهی و همدلی و وحدت نظر در حوزه اقتصاد و داشتن یک استراتژی اقتصادی منسجم.
* اشاره کردید اگر ما یک دیپلماسی اقتصادی فعال و مقاومتی داشته باشیم، آنها به خاطر منافعشان به میدان میآیند. مثلاً در پارس جنوبی شاهد بودیم که منافع اقتصادی آنها متضمن حضورشان بود. دولتهایشان گفتند ما خسارت میدهیم، ولی برگردید. به نظر شما در چنین شرایطی که میزان دست به یقه شدن و کشمکش ما به نقطهای رسیده است که دیگر اینها یقه ما را رها نمیکنند و منافع اقتصادیشان را رها کردهاند، همچنان منافع اقتصادی میتواند اینها را پای میز بکشاند؟
یک وقت عملی را به عنوان استراتژی انتخاب میکنند، یک وقت به عنوان تاکتیک. در اینکه حوزه نفت جمهوری اسلامی ایران مطلوب آنها و جهان است، شکی نیست، چون حال و آینده جهان به این ذخایر بند است، پس قطعاً از این نفت و از این سرمایهگذاری نمیگذرند و قطعاً دلشان میخواهد این سرمایهگذاری بشود. چرا؟
فکر میکنند که با ابزار تحریم ما را انداختهاند و اگر یک کم دیگر مقاومت کنند، میتوانند ما را با کله به زمین بزنند و منافع دَهشان میشود 1000، لذا میگوید من الان هزینه را میدهم، تو نرو به سراغ این نرو که درآمد نداشته باشد و نتواند بودجهاش را تأمین و خود را اداره کند و با کله به زمین بخورد، آن وقت من به سراغش میروم. از منافع اقتصادیاش چشمپوشی نکرده، چون شیشه عمرش است. حتماً حوزه نفت و گاز و موقعیت جغرافیایی و جایگاه جمهوری اسلامی در منطقه در سرنوشت اقتصادی او نقش کلیدی دارد. اول آمد و با خواهش و التماس گفت بیایید با هم کنار بیاییم و نشد. تهدید کرد، نشد. الان آخرین حربههایش را در حوزههای اقتصادی به کار گرفته است. اگر به فرمایش حضرت آقا بتوانیم این پیچ تاریخی را طی کنیم، حتماً میتوانیم با اقتدار و توانایی خودمان به یک تعامل منطقی برسیم و این شدنی است. گیر سر این است که چگونه؟ اشکال در اینجاست که بعضیها فکر میکنند مسائل اقتصادی مثل مسائل نظامی است. نظامی سختافزاری، اقتصاد نرمافزاری است و فقط جنس آن یک کمی فرق میکند. نقاط آسیب و مثبت و منفی اقتصاد، بلندی کوه و پایین بودن دره نیست و دره و کوه آن معنای دیگری دارد. این پیشنهاد من بود و امیدوارم قبول شود که برای اقتصاد مقاومتی رشته تحصیلی جدیدی لازم است، نه باز به عنوان یک شعار، بلکه حال و آینده ما به آن بستگی دارد، لذا به دانشی بین دانش نظامی و اقتصادی نیاز داریم، یعنی تاکتیکها، روشها تک و پاتکهای اقتصادی و ترکیبی است بین این دو رشته.
پس تعریف و تربیت افسران مربوطه خود را میخواهد. اگر میخواهیم برای اقتصاد مقاومتی افسر تربیت کنیم و در سازمان برنامه و بودجه و نهادهای اقتصادی مختلف بگذاریم، باید بداند که اقتصاد مقاومتی ترکیبی از مقاومت و اقتصاد است. دانش جدیدی است که حوزههای علمی باید بتوانند آن را طراحی کنند. الان در دنیا در حوزههای قدرت جنگ هوایی، شیمیایی، زمینی، بیوشیمی و... داریم. جنگی که الان خیلی روی آن حساب میکنند، جنگ اقتصادی است و از واژه جنگ اقتصادی استفاده میکنند. درگیری چین و امریکا در عرصه اقتصادی است. همین الان دارند با ما جنگ اقتصادی میکنند. حمله اقتصادی میتواند همان کاری را با یک کشور بکند که موشک زمین به زمین میکند. میتواند جلوی بیمه، حمل و نقل و فعالیتهای اقتصادی را بگیرد. میتواند با حمله اقتصادی به شبکههای پولی به اندازه یک حمله زمینی تأثیر بگذارد.
* اگر مردم در انتخابات دوره یازدهم انتخاب درستی داشته باشند، به نظر شما این فشارهای اقتصادی معیشتی قابل حل است؟
قطعاً و حتماً قابل حل است. البته سخت است و احتیاج به همدلی دارد. همدلی دولت، مردم، تولیدکننده، توزیعکننده و مصرفکننده. اگر همه همان روحیهای را که در جنگ داشتیم که همه احساس وظیفه میکردند و دولت و تولیدکننده و مصرفکننده، همگی خودشان را جنگی میدانستند، میتوانیم بر این مشکلات فائق بیاییم. اگر همه این حقیقت را قبول کنیم که کیانمان، آتیهمان، خانوادهمان و زندگیمان به اقتصاد مقاومتی وصل است، همه دست به دست هم میدهیم و دیگر دولت و مجلس مسائل اقتصادی را بهانه برای دعواهای سیاسی قرار نمیدهند، بخش خصوصی و بخش دولتی در مسائل اقتصادی با هم نمیجنگند، مصرفکننده و تولیدکننده با یکدیگر نمیجنگند. همه میدانند آتیه آنها به این وصل است که این پیچ را بگذرانند و این بستگی به روحیه حاکم و دولت دارد. اگر دولت یک سناریوی وحدت دیدگاه و نظر و همدلی را داشته باشد، این کار شدنی است، چرا میگویم حتماً؟ چون بالقوههایمان خوب است. یک وقتی این امکانات را نداشتیم. الان در سراسر کشور واحدهای تولیدی داریم که با یکسوم ظرفیت کار میکنند. پس ماشینآلات و نیروی انسانی داریم، بازار نیاز داریم.
* حتی گاهی با صفر توانشان تولید میکنند.
بله گاهی متوقف هستند. پس اگر من بتوانم مواد اولیه در اینجا بریزم و مسائلش را حل کنم، این کارخانه راه میافتد. کافی است که این واحدها گیر ارز و این مسائل نباشند و مواد اولیهشان را تأمین کنیم و گرفتار بروکراسی بانک و گمرک و حمل و نقل و آن طرف آب نشود . این کارها را بکنیم تولیدمان راه میافتد.
تحصیلات وی که علاوه بر علوم اقتصادی در زمینه امور استراتژیک نیز میباشد، از او صاحبنظری ساخته که دیدگاههای قابل توجهی در عرصههای اقتصادی ارائه میدهد.
در گفت و گو با آل اسحاق ضمن ارزیابی شرایط اقتصادی کشور، به بررسی دیدگاههای وی در باره اقتصاد مقاومتی و نیز دیپلماسی اقتصادی دولت آینده پرداختهایم.
* دیروز خبری اعلام شد که ایران در سال 2013 رئیس مجمع صادرکنندگان گاز است و بهزودی میزبان 12 غول گازی جهان خواهد شد. در دوره فعلی هم که ریاست اوپک و ریاست اجلاس غیرمتعهدها را هم به عهده دارد و به نظر میرسد که ایران جایگاه دیپلماتیک خوبی را احراز کرده است. آن فرمایش مقام معظم رهبری که چندین بار فرمودهاند که دیپلماسی باید خودش را در اقتصاد نشان بدهد، به نظر میرسد الان فرصت طلایی آن مهیاست. در این زمینه چه خلاءهایی را میبینید و چه راهکارهایی به نظرتان میرسد که دولت ـبهخصوص دولت آیندهـ باید در دستور قرار بدهد؟ چون طبیعتاً فقط یک سال از اجلاس غیرمتعهدها به دولت دهم و بقیه آن متعلق به دولت یازدهم است.
سئوال بسیار خوبی است. سئوالی که مطرح کردید در واقع دیپلماسی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران است، بهویژه با نگاه آتی، چون اقتصاد آتی جمهوری اسلامی ایران با توجه به اقتضائات جهانی و منطقهای و وضعیت خود جمهوری اسلامی ایران باید چگونه باشد و الان چگونه است؟
قبل از اینکه وارد بحث بشویم باید مفهومی از دیپلماسی اقتصادی را بیان کنیم تا مشخص شود که منظور ما از این اصطلاح چیست تا در حول و حوش آن مفهوم با هم صحبت کنیم. در روابط بینالملل عوامل متعددی تأثیر گذارند. روابط بینالملل از عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... تأثیر میپذیرند و مجموعه اینها روابط بینالملل، روابط یک کشور با جهان، منطقه، روابط چندجانبه، دوجانبه و... هست.
بنابراین یکی از روابط عمده، رابطه اقتصادی جهانی، منطقهای، دوجانبه و چندجانبه برای جمهوری اسلامی ایران متصور است. ابتدا باید پرسید اولاً وزن این رابطه چقدر است؟ یعنی رابطه اقتصادی در جهان و در منطقه چه وزنی از جمهوری اسلامی ایران را نمایندگی میکند و باید نمایندگی کند؟ برای اینکه به پاسخ این سئوال برسیم، باید ببینیم اولویتهای دنیای امروز چیست؟ یعنی دنیای امروز اگر بخواهد روی روابط خود ارزشگذاری کند، به کدام نکات توجه میکند. زمانی بحث نظامی و بحث جغرافیایی مطرح بود و هرکس جغرافیای وسیعتر و نیروی نظامی قویتری داشت، قدرتمندتر محسوب میشد و تأثیرگذارتر بود.
یک دوره، دوره سیاسی بود و جریانات سیاسی غلبه داشتند و روابط خود را شکل میدادند، یعنی همه چیز فدای مسائل سیاسی دوقطبی، چندقطبی، شرق و غرب میشد.
آنچه که امروز در جهان به عنوان شاخص عمده مطرح است، حوزه اقتصاد است. این بدین معنا نیست که بقیه حوزهها از جمله حوزه سیاسی و نظامی و... مطرح نیستند، ولی اولویت یکم اولویت اقتصادی است و کشورها با پرچم اقتصاد، بقیه مسائلشان را پیش میبرند.
با تعریفی که کردیم میتوان با دیپلماسی اقتصادی در حوزه بینالملل به اهداف سیاسی و نظامی و امنیتی و فرهنگی هم سامان و شکل داد. برای اثبات این مطلب به اندازه کافی ادله و قرائن و شواهد موجودند. در جمهوری اسلامی ایران چگونه است؟ اگر بخواهیم واقعبین باشیم، انقلاب ما انقلاب اقتصادی نیست. این بدین معنا نیست که اقتصاد مهم نیست. آنچه که تا به حال اتفاق افتاده، این است که انقلاب ما یک انقلاب آرمانی، اعتقادی و فرهنگی است و ما یک ادعای ویژه جهانی، یک ادعای تاریخی و یک ادعای دینی داریم که معتقدیم حتماً، قطعاً و جزماً آتیه جهان بر اساس نوع اعتقادات افراد اداره خواهد شد. آتیه جهان وقتی بخواهد به نتیجه نهایی خود برسد، همان وعده خداوند متعال یعنی صف کشیدن الهیون در برابر مادیون، یعنی اولیا و انبیا در مقابل طواغیت است و نهایتاً اداره جهان به دست الهیون شکل خواهد گرفت، یعنی همان آیه: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(1) محقق خواهد شد و وارثین زمین بر اساس اعتقادات ما مشخص هستند و نوع روش و منش آن وارثین، روش و منش ما خواهد بود و ما انقلاب را زمینهساز آن حرکت میدانیم که به دست حضرت مهدی(عج) شکل خواهد گرفت. ما آنقدر به این اصل معتقدیم که اول صبح، از رهبرمان گرفته تا دیگران، السلام علیک یا مهدی(عج) میگوییم و عرض سلام میکنیم.
پس انقلاب اسلامی آرمانهای ویژهای دارد و برای رسیدن به آن اهداف باید از تمام ابزارها استفاده کند. یکی از مهمترین ابزارهای آن دیپلماسی اقتصادی است. در این نکته شک نداریم که اقتصاد نقش کلیدی و اساسی را در این بسترسازی دارد، یعنی اگر قرار است این حرکت شکل بگیرد، یک رکن عمده آن مسائل اقتصادی است و اگر مسائل اقتصادی، به شکل صحیحی شکل نگیرند، آن اهداف محقق نمیشوند، بهویژه ما که مدعی هستیم آن انقلاب از نوع روش و منش ما خواهد بود و لذا ما باید بتوانیم در همه حوزهها الگو، روش و منش و بینش داشته باشیم که بتوانیم آنها را به جهان ارائه کنیم. لذا ما وظیفه بسیار سنگینی را به عهده داریم؛ یکی سامان دادن اقتصاد در جمهوری اسلامی ایران و سپس الگو شدن برای زمینهسازی آن بستر است که بحث بسیار سختی است.
نکته دوم اینکه انقلاب ما قطعاً معارضینی دارد و دعوای تاریخی کفر و ایمان حالا تبدیل به دعوای جمهوری اسلامی ایران با طواغیت شده است. این دعوای طولانی تاریخی قطعاً با تهدیدهای مختلفی همراه است و به عناوین مختلف بر سر راه ما مانع ایجاد میکند و با ما به عنوان کشوری که میخواهد نظامهای گوناگون دنیا را به چالش بکشد، در حوزههای مختلف درگیرند و بستگی دارد که تا چه عمقی ما را ببینند. به عمق آن حرکت تاریخی عظیم و یا به عمق جمهوری اسلامی ایران در منطقه یا به عمق یک کشور که باید با مهندسی جهانی منطبق باشد و در سطوح مختلف با ما درگیرند. یک سطح، سطح خود جمهوری اسلامی ایران که قدرت و نظامی است که از مدار و مهندسی آنها بیرون آمده است و میخواهند هر جور شده است او را به آن دایره برگردانند و لذا با ما درگیرند. یک وقت تأثیرگذاری در سطح منطقه و بیداری اسلامی است و لذا باید آن را کنترل کرد. یک وقت در حرکت کلی جهانی و با ادعایی که دارد مطرح میشود و باید آن را مهار کرد و خلاصه در سطوح مختلف و به انحای گوناگون با ما درگیرند و در این نکته شکی نیست. آنها ما را محور شرارت و فرصتی که از چنگشان در رفته است، میدانند. تاکنون هم در حوزههای مختلف نظامی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اجتماعی برخورد کردهاند که هنوز هم ادامه دارد، ولی انتخاب اصلی و خط اول آنها در حال حاضر حوزه اقتصادی است. از جمله کارهایی که در این حوزه دارند انجام میدهند، نوع دیپلماسی اقتصادی است که در قبال ما انتخاب کردهاند. هدفگذاری آنها این است که دیپلماسی اقتصادی ما را فلج، ایزوله و منزوی کنند و تمام روابط اقتصادی ما را تا جایی که ممکن است با دنیا محدود سازند. چرا؟ چون رشد و توسعه اقتصادی با ارتباطات اقتصادی معنا مییابد. نمیشود کشوری بگوید من نشاط اقتصادی دارم، اما با جهان و اقتصاد منطقه خود بیارتباطم و دارم خودم را به شکل خودکفا اداره میکنم. این اصلاً با مفهوم اقتصاد در تباین است، چون جنس اقتصاد، جنس جهانی است و با بازار و تکنولوژی و نوآوری سروکار دارد. سعی آنها این است که در این زمینه، ما را محدود، ایزوله و روابطمان را با دنیا قطع کنند. در نقطه مقابل اگر ما بخواهیم در سطوح جمهوری اسلامی ایران، یعنی سطوح تأثیرگذاری در منطقه و رسیدن به آن هدف بلند فعال باشیم، باید یک پاتک دیپلماسی قوی در مقابل تک آنها داشته باشیم تا ضمن مرتفع ساختن این محدودیتها، عامل توسعه و پیشرفت و رشد هم باشد.
بنابراین دیپلماسی اقتصادی در حفظ کیان این کشور در سطوح مختلف فوقالعاده مهم است. دیپلماسی اقتصادی به حوزه اقتصاد خارجی ارتباط پیدا میکند، اما اقتصاد داخلی ما هم تحت تأثیر اقتصاد خارجی است، چون اقتصاد داخلی و خارجی درست مثل ظروف مرتبطه با هم ارتباط دارند. اگر بخواهیم درصد رشد داشته باشد و در منطقه اول شود و از همه امکانات استفاده بهینه کنیم و همه استعدادهای بالقوهمان را بالفعل و از همه منابعمان استفاده کنیم، حتماً باید دیپلماسی موفقی در حوزه اقتصاد داشته باشیم تا بتوانیم به اقتصاد داخلیمان شکل بدهیم. یعنی دیپلماسی اقتصادی که در روابط اقتصادی خارجی ما متجلی است، بهشدت در اقتصاد داخلی ما نقش دارد. بنابراین به این دلیل هم باید دیپلماسی اقتصادی را کاملاً فعال نگه داریم. تا اینجا تمام بحث ما شناخت دیپلماسی اقتصادی، جهتهای تأثیرگذاری آن و ضرورت توجه به آن بوده است. حالا کمی عملیاتیتر به موضوع بنگریم، یعنی ببینیم این دیپلماسی اقتصادی را باید چگونه ساماندهی کنیم.
* چگونه اقتصاد را به صورت فعال ساماندهی کنیم؟
اگر ما بخواهیم دیپلماسی اقتصادی فعال داشته باشیم و منفعل نباشیم، اولاً باید روحیهمان را درست کنیم و روحیه فعال داشته باشیم، نه روحیه منفعل. هر روحیه منفعلی، مرده است، مرگ تدریجی! در هر حوزهای اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، شخصی، خانوادگی و... آنچه که موتور محرکه و انرژی حرکت است، روحیه و ضریب تأثیرش هم بالای 50 درصد است. اگر تمام منابع اقتصادی اعم از سرمایه و منابع انسانی و... را بررسی کنید، آن چیزی که به همه اینها شکل میدهد، روحیه است.
بحث اول این است که اگر میخواهیم دیپلماسی اقتصادی قوی داشته باشیم و تأثیر آن را داخل هم ببینیم، باید این روحیه را داشته باشیم که میتوانیم و باید انجام بدهیم. اینها را باید در حوزه اقتصاد به کار بگیریم، یعنی باید امید داشته باشیم که میتوانیم در وهله اول اقتصاد کشورمان را سامان بدهیم و اینطور نیست که با توجه به مجموعه اقتضائات مجبور به تحمل شرایط ضعیف هستیم. واقعیت این است که میتوانیم در داخل کشور قوی شویم. ما میتوانیم با توجه به اقتضائات موجود، در منطقه مؤثر باشیم و اول شویم. ما میتوانیم در سطح جهانی الگوی خوبی باشیم.
* در حال حاضر الزامات این توانستن چیست؟
عرض میکنم. پس اولین شرط این است که روحیه داشته باشیم. قبل از پاسخ به الزامات، باید مقدمهای را عرض کنم و آن اینکه با توجه به نکاتی که اشاره کردم، باید قبول کنیم که در سطح جهانی بیش از سه گزینه نداریم. یا باید در نظام بینالمللی هضم یا از آن حذف شویم و یا باید با آن تعامل منطقهای داشته باشیم.
بعضیها فکر میکنند اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم، راهش این است که نظام و مهندسی مسلطی دارد دنیا را اداره میکند و ما باید با آن همخوان و هماهنگ شویم و آنها جایگاه و مختصاتی را برای ما تعریف کنند و ما تابع آن جریان سلطه شویم و آنها هم جایگاهی را به ما بدهند و ما با آهنگ آنها جلو برویم، یعنی در واقع در نظام بینالمللی هضم شویم. همین امروز هم در کشور افرادی هستند که میگویند بهجای اینکه با نظام سلطه درگیر شویم، بهتر است برویم و بگوییم ما همراه شما هستیم، جایگاه و مختصاتی را به ما بدهید و ما همراه با شما انجام وظیفه میکنیم. تصورشان این است که اگر این کار را بکنیم، موفق میشویم. من عرض میکنم این گزینه درستی نیست، چون اگر اینطور بود که زمان اعلیحضرت همایونی اینطور بود و ما کاملاً هماهنگ که هیچ، در مقابل نظام سلطه تسلیم بودیم و آنها ایران را خانه خودشان حساب میکردند، یعنی با خودشان مغایرت و غیربودنی را حساب نمیکردند و لذا همانگونه که در مورد کشور خودشان تصمیم میگرفتند، در مورد کشور ما هم تصمیم میگرفتند. آیا نتیجه درستی داد؟ آیا تسلیم در برابر نظام سلطه، در تاریخ در جایی جواب داده است؟ اگر اینطور بود که استعمار مطرح نبود. مگر اینکه فکر کنیم مجموعه مدیرانی که دارند این نظام و مهندسی را طراحی و برنامهریزی میکنند، آدمهای بسیار منصف و خوب و خوشنیتی هستند و لوجهالله و از روی انسانیت تقسیم کار میکنند. انقلاب کردیم و گفتیم اینطور نیست و این یک تصور خام است. سابقه این فکر را در مشروطیت هم داشتیم و خیلی از روشنفکران دوره مشروطه معتقد بودند اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سر تا نوک پا غربی شود و حتی روابط خانوادگی، نوع لباس، نوع حرف زدن و غذا باید مثل آنها شود تا مملکت درست شود. ما به این نتیجه رسیدیم که اینطور نیست، لذا انقلاب کردیم و پای آن این همه شهید دادیم.
اینکه ما از نظامات بینالملل جدا و حذف شویم، نه شدنی است و نه مصلحت است. چرا؟ چون در حوزه اقتصاد، دیپلماسی اقتصادی بالذات با این مسئله مخالف است. توسعه و رشد اقتصاد در روابط اقتصادی است که معنا پیدا میکند. رشد و توسعه اقتصاد با استفاده از امکانات جهانی، تکنولوژی، بازار و بهینه کردن آنها ممکن میشود. با اعتقاد ما هم نمیخواند، چون ما میگوییم داریم برای جهانی شدن این انقلاب بسترسازی میکنیم. جهانی شدن که با حذف شدن جور درنمیآید. هیچ دلیلی برای این کار نیست و نمیگذارد که چنین وضعیتی به وجود بیاید، یعنی شرایط اقتصادی هم بر مبنای روابط اجتماعی، منطقهای و جهانی موضوعیت پیدا میکند و فعالیتها بهگونهای است که همه مثل ظروف مرتبطه با هم مربوطاند؛ لذا این هم گزینه درستی نیست.
میماند گزینه سوم، یعنی تعامل منطقی با جهان در حوزه دیپلماسی. بنابراین اگر قبول کنیم باید دیپلماسی فعال همراه با امید داشته باشیم، الزامات دیپلماسی اقتصادی فعال با حفظ همه شئون تعامل منطقی با دنیا خواهد بود.
مشکل کار در حوزه اقتصاد این است که عدهای به این نتیجه نرسیدهاند که ما میتوانیم با حفظ تمام مواضعمان یعنی حکمت، مصلحت، عزت، آرمان، اعتقاد و... یک نوع تعامل منطقی در حوزه اقتصاد با دنیا داشته باشیم. بعضیها فکر میکنند جنس ما، جغرافیایی ما، اعتقادات ما، آدمهای ما و توانمان بهگونهای است که با جهان درگیر هستیم. جنس ما قدرت تعامل ندارد و مصلحت هم نیست که با اینها تعامل کنیم، لذا بجنگ تا بجنگیم و همینطور باید بجنگیم و این طرز تفکر که باید با دنیا تعامل کنیم یعنی نابودی ما. ما باید محله جداگانهای برای خودمان درست کنیم و در همان محدوده توپ بزنیم و خودمان بر اساس امکانات خودمان چهاردیواری اختیاری!
* کره شمالی...
بله، مشابه کره شمالی. البته این هم یک فکر کاملاً انحرافی است. کدام کشور با انزوا به جایی رسیده است؟ سختی کار این است که ما چگونه بتوانیم با حفظ اصولمان تعامل منطقی با جهان داشته باشیم و منافع ملی و حیاتیمان را در تعامل حفظ کنیم.
این چون یک کمی کار سختی است و احتیاج به نرمافزار، تفکر، آداب، دانش، مهارت، توان مذاکره و روحیه تعاملی دارد، لذا این را در حاشیه میگذاریم و دائماً بهجای شیوه ایجابی به سراغ شیوه سلبی میرویم. تفکر سلبی در اقتصاد تفکر مهلکی است. تکرار میکنم که جنس اقتصاد با انزوا و نگاه سلبی، مغایرت ذاتی دارد. نشاط اقتصادی با تعامل و روابط اقتصادی و تفاهم اقتصادی شکل میگیرد، منتهی همانطوری که دو تا تاجر با هم معامله میکنند، معنایش این نیست دو کشوری هم که با هم معامله میکنند، یکی نابود شود و دیگری سود ببرد. حسن تجارت این است که هر دو طرف سود میبرند. این نکتهای است که اغلب متوجه آن نیستند که تجارت یک رابطه بردـبرد است. اگر قرار بود مفهوم تجارت این باشد که یکی ضرر کند و دیگری سود ببرد، بعد از مدتی آن طرفی که ضرر کرده است، نابود میشود و از صحنه بیرون میرود. چرا بازار هست؟ چرا کار تجارت رونق دارد؟ چرا قسمت عمده اقتصاد جهان روی تجارت میچرخد؟ چرا کشورهایی که در حوزه تجارت فعال بودهاند، توسعه پیدا کردهاند؟ برای اینکه تجارت منافع همهجانبه دارد.
* آقای دکتر! این حرف شما کاملاً متین است، منتهی نکته اینجاست که میگویند ما در این تعامل منطقی، نمیتوانیم یکطرفه تعامل کنیم. وقتی ما را در تحریم قرار میدهند و بانک مرکزی ما را تحریم میکنند و تمام کانالهای تعامل مالی و حتی تعامل بیمهای، ترانزیتی و... را میبندند، این تعامل چگونه باید تعریف شود؟
همه بحث بر سر همین «چگونه» است. یعنی اینکه ما چه باید بکنیم که با حفظ همه اصول بتوانیم با جهان تعامل کنیم. در تعامل هم هر دو طرف را باید در نظر بگیریم، یعنی هم باید جلوی تهدید را بگیریم و هم پیشروی کنیم. در جنگ چه میکنیم؟ هم از نقاط آسیب حفاظت کنیم که دشمن نتواند زنجیرههای ضعیف ما را پاره کند، هم عملیات پیشروی را انجام بدهیم. این تدبیر میخواهد و لازمه تدبیر شناخت است.
در زنجیره اقتصاد حلقههای متعدد تولید، خدمات، دانش، برنامهریزی و... داریم. باید ببینیم کدام حلقهها از زنجیره ما آسیبپذیرند و آنها را اصلاح و تقویت کنیم و نکته دوم اینکه چگونه میتوانیم در همین شرایط نفوذ کنیم. این نفوذ گاهی همراه با منافع مشترک است و گاهی بر اساس یک نوع بده بستان اقتصادی است، یعنی بده بستان اقتصادی روابط دیپلماتیک را نشان میدهد. مشکل اصلی این است که ما خلط مبحث کردهایم، یعنی توجه نکردهایم که میشود در حوزه اقتصاد تدابیری را اندیشید که ضمن حفظ آرمانها به اهداف هم رسید. گیر سر این است که آیا میشود؟ ادعا این است که میشود. آنچه که در دیپلماسی اقتصادی ما در حال حاضر مطرح است و ما در آن گیر داریم، این است که ظرف 30 سال گذشته به این بخش، وزن مناسب را ندادهایم. یعنی از اول انقلاب تاکنون اقتصاد ما در حاشیه بقیه حوزهها بوده است.
این بحثی است که من بارها تکرار کردهام که اقتصاد ما با متر سیاسی سنجیده شده و حوزه سیاسی سلطه خود را هم در حوزه داخلی و هم در حوزه خارجی بر اقتصاد تحمیل کرده است. دیپلماسی اقتصادی ما تابعی از دیپلماسی سیاسی ما بوده است. اگر قرار بود چیزی فدای چیز دیگری شود، مسائل اقتصادی فدای مسائل سیاسی شده و اساساً استراتژی منبعث از دیپلماسی اقتصادی ما وجود نداشته است. حتی وزارت امور خارجه ما کمترین سازماندهی را در حوزه اقتصادی داشته است، یعنی سفرای ما کمترین ذهنیت اقتصادی را داشتند. نهادهای اقتصادی در وزارت امور خارجه کمترین جایگاه را داشتهاند. مأموریت اقتصادی سفرای ما عنوان ثانویه داشته است، در صورتی که عملکرد دنیا برعکس این است و روابط دیپلماسی اقتصادی بر روابط سیاسی اولویت دارد. ما باید این معضلات را بهگونهای حل کنیم.
اطاله کلام کردم. جمعبندی کنیم. اولویت دنیا در دیپلماسی اولویت اقتصادی است و ما در این زمینه، درست برنامهریزی نکردیم و تدبیر مناسب و استراتژی مشخصی نداشتیم و اولویت اولی را برایش قائل نبودیم و آدمهای مناسب را برای این کار تربیت و تعیین نکردیم. چرا دیپلماسی اقتصادی خارجی ما به اینجا رسیده است؟ در این مرحله باید آثار دیپلماسی داخلی بر دیپلماسی خارجی را بررسی کرد. ما در حوزه اقتصاد بعد از انقلاب، به دلایل متعدد بینش واحدی در حوزه اقتصاد نداشتیم. اگر روند را تحلیل کنیم، خواهیم دید که در روند تاریخی خود هیچگاه بینش اقتصادی منسجمی نداشتهایم. وقتی وارد انقلاب شدیم، بینش اقتصادی ما منبعث از طرز تفکرهای مختلف بود. تتمه و باقیمانده حزب توده و نظام چپ در دنیا مدتها در تئوریهای اقتصادی ما وجود داشت و اقتصاد متمرکز و سوسیالیستی جایگاه اصلی را داشتند. مدت مدیدی انرژی و نیروی بسیاری از مسئولین صرف این شد که بگویند اقتصاد سوسیالیستی عاقبت به خیری ندارد. کلی جنگ کردند. به این دیدگاه شرایط هشت سال دفاع مقدس هم اضافه و اقتصاد جنگی هم به این فضا تحمیل شد. بعد دیدگاههای مختلف اقتصادی اعم از اقتصاد مدیریتشده، اقتصاد متمرکز، اقتصاد بازار و... حاکم شد و مدت مدیدی عمر ما در حوزههای بینشی صرف این آزمون و خطاها شد و خسارتها را که دیدیم و هزینههای فراوانی که کردیم، مقام معظم رهبری چهارچوبها را مشخص کردند و اصل 44 تنظیم شد. پس یکی از مشکلات ما در حوزه اقتصاد بینش بود.
* یعنی به نظر شما چهارچوب مشخص شده است.
کلیات مشخص شده، ولی الزامات اجرای این چهارچوب هنوز فراهم نشده است.
* یکی از انتقادات ما به دولت آقای خاتمی این بود که از راستهای کارگزاران تا چپهای مجاهدین انقلاب در دولت شما پست اقتصادی دارند و این آشفتگی ایجاد میکند. بعضیها معتقدند آشفتگیهای اقتصادی در دولت دهم بهویژه و در دولت نهم از دولت آقای خاتمی بیشتر هم بوده است. اگر چنین چیزی را بپذیریم، این فرمایش حضرتعالی را که میفرمایید به یک ثباتی رسیدهایم، نمیشود پذیرفت.
در دولت آقای خاتمی مسائل سیاسی بودند و باز مسائل اقتصادی در حاشیه قرار داشتند، لذا ملقمهای بود از دیدگاههای مختلف اقتصادی و یک استراتژی مشخص اقتصادی هم وجود نداشت و لذا هر کسی اقتصاد کشور را به سمتی کشاند.
در دولت دهم که الان در اواخر آن هستیم، باز بر اساس بینش خاصی از اقتصاد عمل شد. یعنی این دولت، رفاه و نظام توزیع مجدد را ملاک قرار داد. در دولت آقای هاشمی روی شاخص درآمد در اقتصاد فکر کردند، اینها روی شاخص هزینه متمرکز شدند. یعنی او فکر میکرد چگونه درآمدها را اضافه کنیم، این فکر کرد که درآمدهای موجود را چگونه عادلانه توزیع کنیم و همه دو باره برمیگشت به محیط داخلی. آنقدر وقتمان برای این چیزها گرفته شد که فکر نکردیم برای دیپلماسی اقتصادی خارجی چه باید بکنیم. یعنی به سمت یک اقتصاد دروننگر رفتیم و بهجای اینکه یک اقتصاد بروننگر داشته باشیم و یک دیپلماسی اقتصادی فعال داشته باشیم و در سایه آن اقتصاد داخلیمان را حل کنیم، به جان همدیگر افتادیم که در داخل یا درآمد را اضافه کنیم یا توزیع عادلانه کنیم، یارانه را چگونه بدهیم و... که باز برمیگردد به فضای سیاسی بودن بحث و بحث قدرت و امثال اینها. اجازه بدهید این مطلب را جمع کنیم.
عرض من این است که اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم، باید دیپلماسی اقتصادیمان را توسعه بدهیم، چون بنده معتقدم اگر بخواهیم مسائل اقتصادی داخلی را حل کنیم، باید از طریق دیپلماسی اقتصادی بیشتر به مسائل توجه کنیم، یعنی بخشی از توسعه، امنیت، رشد و پیشرفت ما به روابط اقتصادیمان با منطقه و جهان مربوط میشود و اگر به این مسئله سامان ندهیم، مسائل داخلی هم حل نمیشوند.
بحمدالله در چند وقت اخیر یکسری امور زیربنایی در جامعه حل شده است. اگر هم قرار بود بحث خودکفایی مطرح باشد، قسمت زیادی از آن حل شده است. یعنی ما در مورد منابع انسانی بنا بر گفتههای سازمانهای بینالمللی بیشترین امکانات، یعنی 5 میلیون فارغالتحصیل دانشگاه را داریم.
تکنولوژی و ماشینآلات هم به اندازه کافی موجود هست. در حوزههای مختلف بالقوهها فراهم شدهاند و الان وقت این نگرش است که باید بروننگرِ درونزا باشیم، یعنی با توجه به امکانات داخلی و تقویت آنها باید به خارج نگاه کنیم. این همان حرفی بود که مقام معظم رهبری فرمودند که اقتصاد ما باید صادراتمحور شود. این حرفی است که 30 سال است داریم دادش را میزنیم که باید روابط خارجی را در حوزه اقتصاد توسعه بدهیم. این یک تجربه جهانی است و کشورهایی که رشد و پیشرفت کردهاند و درصد رشدشان بالا بوده است، همه توانستهاند جایگاه خود را در اقتصاد جهانی بهخوبی تعریف کنند.
اگر قبول کردیم که دیپلماسی اقتصادی ما چگونه باید باشد و الزامات آن چیست، الزامات اولیه آن جدای از عزم و اراده، برنامهریزی مدبرانه است. موضوع اقتصاد بدون برنامهریزی و تدبیر امکانپذیر نیست. باید دید تدبیر از کدام محور آغاز شود؟ هر تدبیری که باعث رشد و پیشرفت اقتصادی شود، یعنی وقتی تدابیری را اتخاذ میکنیم، باید ببینیم چقدر باعث رشد و پیشرفت اقتصادی کشور میشوند و بر اساس آن برنامهریزی کنیم. برای پیشرفت علم اقتصاد را باید آموخت و تدبیر نشئتگرفته از تجربه و فن و حرفه اقتصادی ضرورت دارد. دیمی نمیشود.
* ما مکاتب چپ مختلف از مارکسیستها و نئومارکسیستها تا مکاتب اقتصادی راستگرایانه را داریم. در ایران باید تابع کدامیک از اینها باشیم یا باید خودمان علم اقتصاد مناسب خودمان را تولید کنیم؟
بین علم و مشرب و سلیقه فکری تفاوت وجود دارد. علم مثل ریاضیات است. دو دوتا چهار تا مکتب نمیشناسد و در همه جا یکی است.
* گاهی اوقات مجموع سه زاویه مثلث در مکتب نئواقلیدسی بیشتر از 180 درجه میشود.
اینجا تئوری آن عوض شده است.
* در اقتصاد هم عوض شده است.
گیر سر همین است. ما باید قبول کنیم جدای از مکاتب اقتصادی، علم اقتصاد خودش یکسری اصول علمی دارد. فرمولهای شیمیایی هم علم هستند. یک مهندس از این فرمولها یک محصول درمیآورد و یکی دیگر محصول دیگری را. شما ده جور رنگ دارید که نوع و مقدار و شکل ترکیب آنها نتایج متفاوتی میدهند.
ما در این زمینه مسئله نداریم که یک مدل اسلامیـایرانی لازم داریم که این مدل میتواند از پایههای علمی و تجربههای جهانی و مکاتب مختلف استفاده کند.
* آیا این مدل وجود دارد؟ یعنی میتوان آن را به عنوان یک متن علمی جلوی رئیسجمهور یازدهم گذاشت و گفت آقا! شما در اقتصاد، علمی برخورد کن. آیا این وجود دارد؟
مبانی آن وجود دارد. هم در مبانی فقهی اسلامی فراوان است، هم در تجربههای 30 سال گذشته ما هست.
* در علم اقتصاد میگویند عرضه و تقاضاست که قیمت را تعیین میکند. ما در مکتب امام صادق(ع) داریم که اگر عرضه کم منجر به زیاد شدن قیمت شود، نباید قیمت را افزایش بدهید و خلاف آن معادله علمی است.
خلاف معادلههای علمی نیست. در اینکه عرضه و تقاضا کار خودش را میکند، شکی نیست. به همین دلیل شما میگویید عرضه و تقاضا باعث گرانی و ارزانی میشود، منتهی باید برای این چیزی که الان اتفاق افتاده است، راهحلی پیدا کرد. یعنی گرانی که اتفاق افتاد، باید عرضهات را بیشتر یا تقاضایت را کم کنی یا کمتر سود ببری و انصاف به خرج بدهی، ولی در اینکه عرضه و تقاضا بر هم تأثیر میگذارند، شکی نیست.
نه اینکه این اثر نمیکند، ولی شما باید به سود کم قانع شوی. این عرضه و این تقاضا این قیمت را میآورد، ولی در این قیمت تخفیف بده و این قیمت را نگیر، ولی نه اینکه عرضه و تقاضا اثر نمیکند. قانون بازار اثر خود را میگذارد، ولی روحیه عدالتخواهانه این است که با استفاده از قانون عرضه و تقاضا و با حجت دانستن آن، راهحلی برایش پیدا کنیم. فرق یک مدیر متدین و یک کاسب باانصاف این است که عرضه و تقاضا را نمیتواند تعطیل کند، اما بهگونهای رفتار میکند که آن را حل و فصل کند. به عناوین مختلف هم میتوان این کار را کرد و قابل بحث است. آنچه که هست باید این ایده اقتصاد اسلامیـایرانی مبتنی بر تدابیری باشد که علمی است، منتهی علمی که متناسب با اهداف جمهوری اسلامی باشد.
اگر تدابیری مبتنی بر علم داشتیم و اقتضائات خودمان را هم درنظر گرفتیم، باید بدانیم علم اقتصاد، یک سیستم است و نمیشود با آن انتزاعی برخورد کرد، یعنی مسائل اقتصادی را باید همراه با مسائل اعتقادی و آرمانی ببینیم، همراه با جریانات سیاسی ببینیم.
همراه با اقتضائات داخلی و خارجی ببینیم. اگر یک اقتصاد فعال منسجم میخواهیم، اصل سیستمی بودن اقتصاد را باید قبول کنیم. یعنی نمیشود یک نفر بگوید من میخواهم مدیر اقتصاد شوم و به حوزههای دیگر توجه ندارم. برعکس نمیشود یک نفر مدیر کشور شود و بگوید به حوزه اقتصاد کاری ندارم.
نکته دیگر مختصات زمانی مکانی ما الان است. چالش عمده حوزه داخل و خارج ما در زمان الانمان اقتصاد است و میخواهیم بدانیم دولت یازدهم در این زمینه چه کار باید بکند؟ دولت یازدهم باید بداند بهرغم اینکه مسئول همه حوزههاست و همه را باید ساماندهی کند، ولیکن امروز اولش چه در حوزه تهدیدهای خارجی و چه در حوزه تهدیدهای داخلی، چه میراثی که از گذشته به وجود آمده است، چه عقبافتادگیای که در حوزه آرمانها و اعتقادات وجود دارد، چه جایگاهش در منطقه و تحولاتی که در منطقه وجود دارند، باید بداند نخ تسبیح و عامل عمدهای که او را به همه اهدافش میرساند و اگر محقق نشود، همه اهدافش زمین میخورند، حوزه اقتصاد است. یعنی اگر دولت یازدهم در حوزه اقتصاد برنامه جامع، مانع و منسجمی نداشته باشد، صراحتاً عرض میکنم که به بقیه اهدافش هم نخواهد رسید. لذا رئیسجمهور حتماً باید یک ذهنیت اقتصادی داشته باشد. من نمیگویم باید اقتصاددان باشد، ولی نباید از مسائل اقتصادی خالی از ذهن باشد. یک آدم صرفاً فرهنگی برای این دوره اصلاً مناسب نیست، چون اولویت او مسائل فرهنگی است. یک آدم صرفاً سیاسی ممکن بود یک وقتی مناسب بود، اما در این دوره ابداً مناسب نیست. رئیسجمهور باید فردی باشد که حتماً ذهنیت اقتصادی داشته باشد، چون حزبی نیست که از او حمایت کند و وحدت فرماندهی هم باید حفظ شود. باز تکرار میکنم خودش نباید ضرورتاً اقتصاددان باشد، اما حتماً باید یک تیم اقتصادی قوی، یعنی از نظر حرفهای و مدیریتی و ذهنی و عملی قوی و مورد اعتماد باشد.
نکته عمده این است که رئیسجمهور باید بداند اگر میخواهد مسائل را حل کند، باید روابط اقتصادیاش را با کشورهای منطقه و جهان حل کند.
* مهم پاسخ به این سوال است که چگونه؟
اینها نظر من است. ممکن است شما قبول بکنید یا نکنید. به نظر من بهرغم محدودیتها و اهداف متعددی که در منطقه و جهان داریم و بهرغم آرمانهایمان، مشترکترین و نزدیکترین جا حوزه اقتصاد است. یعنی اگر قرار باشد مسائلمان را با جهان حل کنیم ـچون قرار بر این شد که با جهان تعامل کنیمـ شروع کار باید از کجا باشد؟ آیا باید در حوزههای نظامیـامنیتی به تفاهم برسیم؟ آیا در حوزههای سیاسی باید تفاهم برسیم؟ کدامیک از اینها نزدیکتر است که اگر آن را حل کنیم، سکویی برای بقیه میشود؟
من برای این حرفم دو استدلال دارم. استدلال اولم حوزه اقتصاد است. چرا؟ چون اولویت جهان اقتصاد است، بنابراین اولویت اول آن و این جزو بحثهای سیاسیـامنیتی، اقتصادی است. اولویت او مسائل اقتصادی است. اگر بتوانیم با هم تفاهم اقتصادی داشته باشیم، حتماً مسائل دیگر در سایه قرار میگیرند. آن چیزی که در همه مشترک است، بحث اقتصادی است و اگر در اینجا به تفاهم برسیم، در بقیه جاها هم راحتتر به تفاهم میرسیم. چون حوزه اقتصاد، حوزه مشترک همه در دنیاست. مسئله نفت و انرژی برای دنیا مسئله مهمی است و سرنوشت همه تا حدودی به نفت و گاز مرتبط است. میبینیم بهرغم اختلافاتی که داریم، در اوپک به توافقهایی میرسیم. اگر بگویند بیایید پیمان سیاسی ببندیم دور هم جمع نمیشویم، ولی در اوپک جمع میشویم. چطور شده است؟
* آیا این ریاست ها در مجامع بین المللی به درد ما میخورد؟
بستگی به هنر ما دارد. حالا شکلی است، اگر هنر به خرج دهیم و آن را محتوایی کنیم بهتر است؛ یعنی طوری تعامل کنیم که منافع مشترکمان روی همه مواضعمان تسری یابند. یعنی تعاملات اقتصادی ما طوری باشد که هم ما سود ببریم هم آنها. این نزدیکتر از آن است که در حوزه سیاسی کاری کنیم که مواضعمان یکی شوند. در حوزه اقتصادی میتوانیم بازارهای مشترک را با هم تعریف و سرمایهگذاری مشترک کنیم. مثلاً اگر ما و کشورهای منطقه یک بانک مشترک درست کنیم، حمل و نقل مشترک بگذاریم، سرمایهگذاری در عراق را مشترکاً عمل کنیم، برنامههای توسعه اقتصادی، صادرات و واردات را با هم برنامهریزی کنیم، مشکل وجود دارد، ولی در این حوزهها بهتر میتوانیم به هم نزدیک شویم تا در حوزه سیاسی.
ما الان با 15 کشور همسایه هستیم.
* خاکی و آبی.
میخواهیم در حوزههای مختلف از جمله حوزه سیاسی با هم به تعامل و وحدت برسیم و بهرغم وابستگیهای هر یک از این کشورها، بخواهیم یک پیمان سیاسی منطقهای داشته باشیم، چقدر امکان موفقیت وجود دارد؟ چون هر یک از این کشورها به جایی وابستهاند. حالا اگر در حوزه اقتصاد یک پیمان اقتصادی منطقهای مثل اکو داشته باشیم راحتتر به هدف میرسیم یا از طریق پیمان سیاسی؟ حتماً پیمان اقتصادی راحتتر است. منتهی اگر بیاییم و این را عملیاتی کنیم، یعنی اقتصاد کشورهای همسایه بهگونهای باشد که بقای ما به بقای آنها کمک کند. الان کشورهای منطقه خلیجفارس میخواهند کالاهایشان را به کشورهای آسیایی میانه منتقل کنند. اگر خط ترانزیت را فعال کنیم، سالانه 30، 40 میلیون تن کالای اینها منتقل خواهد شد. در حوزههای سیاسی همدیگر را اذیت نکنیم و اینها کالاهایشان را از کشور ما ترانزیت کنند. این شدنی نیست؟ هست. در تأمین نفت، گاز و توسعه انرژی، اگر سرمایهگذاری مشترک داشته باشیم...
* یعنی به عنوان سلاح از این وسیله استفاده کنیم یا تعامل دیپلماسیمان را نرمتر کنیم؟
من میگویم میتوانیم مدلهایی را تعریف کنیم که در همین شرایط، راحتتر به یک تفاهم منطقهای و جهانی در حوزههای اقتصاد برسیم. اگر قرار است برسیم. اگر این تعاملات انجام بگیرند، زمینه برای تعاملات بعدی فراهم میشود. این یک دیدگاه است که ما در حوزههای اقتصادی با یکدیگر تعامل داشته باشیم؛ شرکتهای مشترک، همکاریهای مشترک، تعاون مشترک، پیمانهای مشترک و.... یک وقت هست میگوییم باید در تمام پیمانهای اقتصادی منطقهای حضور داشته باشیم. یک وقت هست میگوییم اگر به اینجا برویم برای ما محدودیت ایجاد میکند و اصلاً نباید حضور داشته باشیم. الان یک عده به این موضوع معتقدند که در پیمانهای اقتصادی اصلاً نباید حضور پیدا کنیم و باید منفعل باشیم. میگویند اگر برویم تحت تأثیر آنها قرار میگیریم.
به نظر من دیپلماسی اقتصادی فعال تعاملی ما راحتتر از دیپلماسی سیاسی است. دیپلماسی اقتصادی فعال امکان حل مسائل سیاسی را بهتر فراهم میکند، یعنی ما باید از اهرمهای اقتصادی در مسیر استفاده از اهرمهای سیاسی به نحو بهتری استفاده کنیم. اگر اینطور فکر کردیم که میتوانیم تعاملات اقتصادی با کشورهای منطقه ـبهرغم محدودیتهای همه کشورهاـ بهگونهای طراحی کنیم که این تعاملات ممکن باشند، آن وقت در مذاکراتی که میکنیم، حتی در مذاکره در باره مسائل بزرگ و عمدهای که داریم، موفقتر خواهیم بود. در قضیه هستهای یک وقتی اینها میگفتند شما باید کل قضیه را جمع کنید. ملت مقاومت کرد و الان به جایی رسیدهایم که مسائل در این زمینه تا حدود زیادی حل شدهاند و مسائل اقتصادی میتواند بقیه مسائل را هم حل کند. کما اینکه تا به حال میگفتند مسائل هستهای و حالا میگویند مسائل هستهای و غیره و این «و غیره» دارد به داستان هستهای میچربد. یعنی اگر در مذاکرات هستهای، نیمنگاهی هم به مسائل غیرهستهای کنیم، مسئله هستهای راحتتر حل میشود.
همه اینها شدنی است، منتهی به شرط داشتن روحیه و فرمایشی که مقام معظم رهبری به عنوان اقتصاد مقاومتی فرمودند. اقتصاد مقاومتی یک شعار یا یک واژه گنگ و مبهم نیست.
* برخلاف شما برخی معتقدند که شعار مبهمی است. از منظر شما اقتصاد مقاومتی چیست؟
اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه چگونه در دیپلماسی اقتصادی و روابط خارجی، فعال باشیم، چون مقاومت تنها به معنی رفع خطر نیست، بلکه معنای مقاومت این است که ضمن دفع خطر پیشرفت هم بکنیم. مقاومت و ایستادگی کنیم تا پیشرفت کنیم. اگر از معنای مقاومت، ایستادگی و ایمان را برای دو منظور 1) رفع خطر و 2) پیشرفت درک کنیم، آنگاه در دیپلماسی اقتصادی باید تدابیری را اتخاذ کنیم که دفع خطر کنیم، یعنی تحریمها را دور بزنیم، برای آنها راه پیدا کنیم، نگذاریم تحریم ایجاد شود، هزینههای تحریم را کم کنیم، منافع مشترک را طوری تعریف کنیم که آنها با ما تعامل کنند. اقتصاد مقاومتی برای اول شدن در منطقه چگونه برنامهریزی کنیم. قرار است ما 8 درصد رشد کنیم، قرار است در منطقه اول شویم، درآمد سرانه ما از درآمد سرانه کشورهای منطقه بالاتر برود. اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه چه تدابیری را بیندیشیم که به این اهداف برسیم. یعنی اقتصاد مقاومتی هم سلبی است هم ایجابی. اقتصاد مقاومتی در دیپلماسی خارجی یعنی حمله و دفاع. اقتصاد مقاومتی در دیپلماسی خارجی ما که باید فعال باشیم نه منفعل، امیدوار باشیم نه ناامید این است که ما هم بتوانیم خوب دفاع کنیم ـالبته از جنس اقتصادی؛ دفاع اقتصادی نرمافزار اقتصادی میخواهدـ و هم بتوانیم حمله درست و حسابی کنیم، هم برای رسیدن به چشمانداز و اهدافمان زمینهسازی زمینهسازی کنیم. ادعای حقیر این است که همه اینها شدنی است. عدهای وقتی این دایره عظیم را میبینند به یأس میرسند و میگویند حرفهای اینطوری نزنید، بیایید تسلیم شویم، مثل کسانی که میگویند باید در اقتصاد جهانی هضم شویم. یک عده هم میگویند جنس ما طوری است که فعلاً باید دور خودمان دیوار بکشیم. یک عده هم مثل امثال بنده معتقدیم حداقل الان بعد از 30 سال سرمایهگذاری و هزینه کردن، زیربناها و بالقوههایمان بهگونهای است که اگر تدبیر درستی داشته باشیم، میتوانیم با نشاط وارد صحنههای دیپلماسی اقتصادی شویم، به شرط همراهی و همدلی و وحدت نظر در حوزه اقتصاد و داشتن یک استراتژی اقتصادی منسجم.
* اشاره کردید اگر ما یک دیپلماسی اقتصادی فعال و مقاومتی داشته باشیم، آنها به خاطر منافعشان به میدان میآیند. مثلاً در پارس جنوبی شاهد بودیم که منافع اقتصادی آنها متضمن حضورشان بود. دولتهایشان گفتند ما خسارت میدهیم، ولی برگردید. به نظر شما در چنین شرایطی که میزان دست به یقه شدن و کشمکش ما به نقطهای رسیده است که دیگر اینها یقه ما را رها نمیکنند و منافع اقتصادیشان را رها کردهاند، همچنان منافع اقتصادی میتواند اینها را پای میز بکشاند؟
یک وقت عملی را به عنوان استراتژی انتخاب میکنند، یک وقت به عنوان تاکتیک. در اینکه حوزه نفت جمهوری اسلامی ایران مطلوب آنها و جهان است، شکی نیست، چون حال و آینده جهان به این ذخایر بند است، پس قطعاً از این نفت و از این سرمایهگذاری نمیگذرند و قطعاً دلشان میخواهد این سرمایهگذاری بشود. چرا؟
فکر میکنند که با ابزار تحریم ما را انداختهاند و اگر یک کم دیگر مقاومت کنند، میتوانند ما را با کله به زمین بزنند و منافع دَهشان میشود 1000، لذا میگوید من الان هزینه را میدهم، تو نرو به سراغ این نرو که درآمد نداشته باشد و نتواند بودجهاش را تأمین و خود را اداره کند و با کله به زمین بخورد، آن وقت من به سراغش میروم. از منافع اقتصادیاش چشمپوشی نکرده، چون شیشه عمرش است. حتماً حوزه نفت و گاز و موقعیت جغرافیایی و جایگاه جمهوری اسلامی در منطقه در سرنوشت اقتصادی او نقش کلیدی دارد. اول آمد و با خواهش و التماس گفت بیایید با هم کنار بیاییم و نشد. تهدید کرد، نشد. الان آخرین حربههایش را در حوزههای اقتصادی به کار گرفته است. اگر به فرمایش حضرت آقا بتوانیم این پیچ تاریخی را طی کنیم، حتماً میتوانیم با اقتدار و توانایی خودمان به یک تعامل منطقی برسیم و این شدنی است. گیر سر این است که چگونه؟ اشکال در اینجاست که بعضیها فکر میکنند مسائل اقتصادی مثل مسائل نظامی است. نظامی سختافزاری، اقتصاد نرمافزاری است و فقط جنس آن یک کمی فرق میکند. نقاط آسیب و مثبت و منفی اقتصاد، بلندی کوه و پایین بودن دره نیست و دره و کوه آن معنای دیگری دارد. این پیشنهاد من بود و امیدوارم قبول شود که برای اقتصاد مقاومتی رشته تحصیلی جدیدی لازم است، نه باز به عنوان یک شعار، بلکه حال و آینده ما به آن بستگی دارد، لذا به دانشی بین دانش نظامی و اقتصادی نیاز داریم، یعنی تاکتیکها، روشها تک و پاتکهای اقتصادی و ترکیبی است بین این دو رشته.
پس تعریف و تربیت افسران مربوطه خود را میخواهد. اگر میخواهیم برای اقتصاد مقاومتی افسر تربیت کنیم و در سازمان برنامه و بودجه و نهادهای اقتصادی مختلف بگذاریم، باید بداند که اقتصاد مقاومتی ترکیبی از مقاومت و اقتصاد است. دانش جدیدی است که حوزههای علمی باید بتوانند آن را طراحی کنند. الان در دنیا در حوزههای قدرت جنگ هوایی، شیمیایی، زمینی، بیوشیمی و... داریم. جنگی که الان خیلی روی آن حساب میکنند، جنگ اقتصادی است و از واژه جنگ اقتصادی استفاده میکنند. درگیری چین و امریکا در عرصه اقتصادی است. همین الان دارند با ما جنگ اقتصادی میکنند. حمله اقتصادی میتواند همان کاری را با یک کشور بکند که موشک زمین به زمین میکند. میتواند جلوی بیمه، حمل و نقل و فعالیتهای اقتصادی را بگیرد. میتواند با حمله اقتصادی به شبکههای پولی به اندازه یک حمله زمینی تأثیر بگذارد.
* اگر مردم در انتخابات دوره یازدهم انتخاب درستی داشته باشند، به نظر شما این فشارهای اقتصادی معیشتی قابل حل است؟
قطعاً و حتماً قابل حل است. البته سخت است و احتیاج به همدلی دارد. همدلی دولت، مردم، تولیدکننده، توزیعکننده و مصرفکننده. اگر همه همان روحیهای را که در جنگ داشتیم که همه احساس وظیفه میکردند و دولت و تولیدکننده و مصرفکننده، همگی خودشان را جنگی میدانستند، میتوانیم بر این مشکلات فائق بیاییم. اگر همه این حقیقت را قبول کنیم که کیانمان، آتیهمان، خانوادهمان و زندگیمان به اقتصاد مقاومتی وصل است، همه دست به دست هم میدهیم و دیگر دولت و مجلس مسائل اقتصادی را بهانه برای دعواهای سیاسی قرار نمیدهند، بخش خصوصی و بخش دولتی در مسائل اقتصادی با هم نمیجنگند، مصرفکننده و تولیدکننده با یکدیگر نمیجنگند. همه میدانند آتیه آنها به این وصل است که این پیچ را بگذرانند و این بستگی به روحیه حاکم و دولت دارد. اگر دولت یک سناریوی وحدت دیدگاه و نظر و همدلی را داشته باشد، این کار شدنی است، چرا میگویم حتماً؟ چون بالقوههایمان خوب است. یک وقتی این امکانات را نداشتیم. الان در سراسر کشور واحدهای تولیدی داریم که با یکسوم ظرفیت کار میکنند. پس ماشینآلات و نیروی انسانی داریم، بازار نیاز داریم.
* حتی گاهی با صفر توانشان تولید میکنند.
بله گاهی متوقف هستند. پس اگر من بتوانم مواد اولیه در اینجا بریزم و مسائلش را حل کنم، این کارخانه راه میافتد. کافی است که این واحدها گیر ارز و این مسائل نباشند و مواد اولیهشان را تأمین کنیم و گرفتار بروکراسی بانک و گمرک و حمل و نقل و آن طرف آب نشود . این کارها را بکنیم تولیدمان راه میافتد.