***
تیمهای مذاکرهکننده را که بررسی کنیم، در زمان آقای لاریجانی ایشان با آقای سولانا و تیم اروپایی و آقای جلیلی هم با خانم اشتون، نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی مذاکره میکردند، اما الان به نظر میآید طرف مقابل مذاکرات با ایران، امریکاست و آقای ظریف در مقابل آقای کری قرار گرفته است. چرا این بار امریکا وارد مذاکرات شد؟
مذاکرات گذشته، بهخصوص دوره آقای لاریجانی با تمرکز بیشتر اروپاییها و اتحادیه اروپا و حساسیتهایی که داشتند دنبال میشد. جمهوری اسلامی هم بر این باور است نقش اروپا همچنان که در سال 82 و پس از آن وجود داشت پررنگ باشد و نقش ایالات متحده مثل دو سال اخیر چشمگیر نبود. به نظر میرسد در گذر زمان با توجه به حساسیت موضوع و نقشآفرینی ایالات متحده در این قضیه کم کم موضوع جدیتر شد و ایالات متحده به عنوان بزرگ طرف غربی پشت میز مذاکره مینشیند و به عنوان نفر اول مطرح میشود.
در دوره آقای جلیلی اینگونه نبود، زیرا با وجودی که خانم اشتون طرف گفتگوهای ما بود، ولی بیشتر به عنوان یک کادر اجرایی در آنجا بود و نه به عنوان مدیریت و به نظر میرسد بهخصوص از دور دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد شرایط و جایگاه اعضای طرف تیم مذاکرهکننده بهتدریج عوض میشود و حتی گفتگوهای آقای جلیلی هم در همین فضا شکل میگیرد. به نظرم در دور دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد در مجموع سیاستهای دولت به این سمت میرود که طرف امریکایی هم به دلیل جایگاهی که در 1+5 دارد و هم به خاطر قدرت چانهزنی، تسلط و نفوذی که در دیگر کشورها دارد، میتواند به عنوان نفر اصلی مذاکره باشد.
در حال حاضر هم فضا به همین شکل ادامه مییابد، یعنی کشورهای مختلف طرف مذاکره قرار میگیرند و آنجایی که قرار است دستاورد و نتیجه و تشکیلات اجرایی معلوم شود ـ کاری که در لوزان شد ـ مسئول اتحادیه اروپا که در واقع نقش دبیری و هدایت و جمعکننده مذاکرات را داشت، بیانیه میدهد و طرف ایرانی هم بیانیه را اجرا میکند.
به نظر من هر چه از دوران دوم دولت دهم جلوتر میآییم، نقش امریکاییها پررنگتر میشود و فکر میکنم در حال حاضر هم با همین ذهنیت مذاکره میکنیم. دلیلش هم نفوذ امریکا و حرفشنوی اروپا از امریکا و به دلیل تمرکز امریکاییها روی بحث هستهای است و مذاکرات دارد بر همین اساس و بر همین منوال جلو میرود.
پس معتقد نیستید طرف ایرانی مذاکرات تغییر نگاه و رویکرد داده است؟
خیر، نقش بازیگرها پررنگتر شده است.
بعضی از تحلیلگرهای ایرانی و بسیاری از تحلیلگرهای غربی معترفند که امریکا در حال حاضر نیاز به مذاکره با ایران دارد. علت این امر را در چه میدانید؟
از سال 2011 معتقد بودم و الان هم هستم با توجه به حساسیتی که روی پرونده هستهای هست و گزارشها، بررسیها و طرح موضوع در سازمان ملل و سازمانهایی مثل آژانس بینالمللی انرژی و حتی دغدغههای کشورهای 1+5 و دیگر کشورها داریم به فینال موضوع هستهای نزدیک میشویم. جایی که به فینال نزدیک میشویم باید کاپیتان یا لیدر طرف مقابل بیاید. همان زمان هم معتقد بودم هر چه به فینال نزدیکتر شویم، موضوع به دلایل مختلف بیشتر بین ایران و امریکا تقسیم میشود و بقیه یا ناظرند یا کمککننده یا اصرار دارند نقشآفرینی کنند، ولی نقشآفرینیشان خیلی جدی نیست. همانطور که در لوزان یا در نشستهای قبلی پیش آمد که فرانسویها میخواستند بیایند و بازی را به هم بزنند، اما به دلیل اهمیت موضوع و نیز فهمی که فرانسویها از موضوع دارند، آنچنان دارای قدرت و قابلیت نیستند که بتوانند کل بازی را به هم بزنند.
در حال حاضر هم به نظر میرسد دو طرف نیاز به مذاکره دارند. یعنی اینطور نیست که بگوییم صرفاً یک طرف نیاز به مذاکره دارد و بقیه عناصر هیچ نیاز و درصدی از تأثیر را در این مذاکرات ندارند. به نظر من نکات ظریف و دقیقی در این مذاکرات وجود دارد که اگر هر چه سریعتر حل نشوند، هم دامنه آنها میتواند به جاهایی برود که هم فضای تبلیغاتی علیه ما را تشدید کند و هم دست ما را در اقدامات سیاسی، امنیتی و اعتقادی مناطق تحت نفوذ ما را ببندد.
به نظر من در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران از منطقی برخوردار است که میتواند رفتار معقول هستهای خود را که برگرفته از دانش بومی است به دیگر کشورها تفهیم کند و هم به دنبال این است که از شرایط سخت تحریم که در طول سالهای بعد از انقلاب وجود داشت و با روند هستهای تسریع و تند شده است، بکاهد و فرصتسازی کند. آنچه که در حال حاضر مهم است این است که بتواند از این گفتگوها فرصتی اقتصادی بیرون بیاورد و آن را تبدیل به یک پتانسیل ملی و درونی کند و مقداری به ارتقای اشتغال و رفاه جمعی و افزایش شاخصههای داخلی اقتصادی که میتواند محل مناقشه چند سال اخیر باشد، بپردازد و به وضعیت اقتصادی در ابتدای امر و پس از آن به وضعیت اجتماعی و پیامدهای هر نوع فشار اقتصادی که میتواند در جامعه تأثیرگذار باشد کنترل کند.
در مواردی برخی از کشورها میخواستند کل مذاکرات را به هم بزنند که امریکا اجازه نداد. بنابراین میشود نتیجه گرفت که امریکا به نتیجه این مذاکرات امیدوار است. ما در این طرف چقدر میتوانیم به نتیجه مذاکرات امیدوار باشیم؟
اصلاح میکنم کشورها نیستند، بلکه بهطور مشخص یکی دو کشور هستند. در 1+5 بیشتر فرانسه به دنبال این قضیه است، چون فرانسویها در اروپا تلاش میکنند در سهگانه انگلیس، آلمان و فرانسه خود را مهمتر و فعالتر نشان بدهند. دوم رقابت بین امریکاییها و اروپاییهاست و فرانسویها تلاش میکنند در فضای دیپلماسی با امریکا رقابت کنند. معتقدم مخالفت، مخالفت با کشورها نیست. بلکه مخالفت یک کشور خاص و آن هم فرانسه است.
ولی اینکه چرا امریکاییها نمیخواهند یا نمیتوانند بگذارند این مذاکرات به هم بخورد چند دلیل دارد. اول اینکه امریکاییها میتوانند از نمد ایران برای خودشان کلاهی تهیه کنند، به این دلیل که امریکا در چهار دهه گذشته موضوع افغانستان، عراق، کشورهای خلیجفارس و... را بهنوعی حل کرده و تنها جایی که موفق به پیدا کردن راهحلی نشده، ایران است و لذا دموکراتها تلاش میکنند از حل مسئله ایران به عنوان یک برگ برنده بسیار مؤثر استفاده کنند. از سوی دیگر به نظر من این اقناع و فهم سیاسی مشترک در بین کشورها به وجود آمده است که نمیتوانند با جمهوری اسلامی ایران به علت منطق محکم دانش هستهای مواجهه مستقیم کنند. به همین جهت با وجود گذشت دوازده سال از این قضیه و همه تحریمها و قطعنامهها طرف ایرانی توانسته است مقاومت خود را به طرف مقابل اثبات کند و به نظرم طرف مقابل به فهم این نکته رسیده است که طرف ایرانی با همه فرق دارد. نه مدل لیبی است، نه عراق و نه ترکیه. به همین دلیل به نظر من بلوغ جمهوری اسلامی ایران و تلاش دولتها برای ایجاد توان هستهای بومی و داشتن منطق دیپلماتیک که کشوری میتواند هم دانشی را داشته باشد و هم از این دانش پاسداری کند. این پاسداری در قبال فهم عناصر دیگری است که میبایست در ایران شکل بگیرد. فکر میکنم این فهم مشترک که چه در قالب ایستادگی ما و چه در اثر تغییر در فضای مقابل به وجود آمد، باعث شد ایالات متحده و بقیه کشورها مجاب به ادامه مذاکرات شوند.
نکته سومی که در این فضا بسیار مهم است و ایالات متحده روی آن مانور میدهد، جایگاه منطقی جمهوری اسلامی ایران و قدرت ارتقا یافته اوست که طرف مذاکرهکننده را به این نتیجه رسانده است که باید با جمهوری اسلامی ایران مذاکره کند و نه محاجه و نزاع.
به نظر من دلیل اینکه طرف مذاکرهکننده بر مذاکره بیش از دیگر گزینههای روی میز تکیه کرده، عناصر مختلفی است که جمهوری اسلامی ایران در مجموع ارائه و طرف مقابل را مجاب کرده که مذاکره منطقیترین راهی است که نتیجه خواهد داد.