گفتگوی ویژه

اگر لاجوردی نبود جنایات بدتر از داعش در ایران رخ می‌داد

شهید لاجوردی تنها کسی بود که نتوانستند با توصیه بر او نفوذ کنند و گروهک‌ها را در ایران جمع کرد. اگر اینها جمع نمی‌شدند برنامه‌ای بدتر از داعش در ایران پیاده می‌شد.

تحریف تاریخ و مخدوش ساختن چهرهها یکی از راههای موذیانه و ناجوانمردانه دشمن برای رسیدن به مقاصد شوم خود است. مقام معظم رهبری در بیست و هشتمین سالروز رحلت امام راحل(ره) در سال جاری جملهای را بیان فرمودند که برملا و خنثیکننده توطئههای همیشگی استکبار بود. ایشان فرمود: «جای شهید و جلاد عوض نشود.» یکی از مصادیق آن شهید لاجوردی مرد پولادین زندان و دلسوز و رئوف است. خبرنگار هفتهنامه شما با علیرضا اسلامی در این باره به گفتگو نشست که در ادامه میخوانید.

ابتدا در باره سختگیری شهید لاجوردی برای برقراری امنیت بدون شکنجه بفرمایید.

به نظرم سوال درستی نیست، چون فرض سوال بر این است که شکنجه هست و حالا صحبت سر این است که ایشان شکنجه میکرد یا نمیکرد.

شبههای است که مخالفان ایشان ایجاد کردهاند.

به هر حال درست نیست. شهید بهشتی ایشان را به عنوان دادستان تهران معرفی کرد، چون ایشان قبل از انقلاب در زندان بود و منافقین و گروهکها را میشناخت و هم آشنا به مباحث حوزوی بود. شهید لاجوردی نزد مرحوم شاهچراغی و مرحوم لنکرانی درس حوزوی را تا سطح خوانده بود. شهید قدوسی به ایشان حکم داد و ایشان دادستان تهران شد.

از عملکرد شهید لاجوردی در دوران دادستانی بگویید.

گروه فرقان را که گرفتند و محاکمه شدند، چون ایشان سالها در زندان بود؛ گروهکها را میشناخت، مطالعات اسلامی و فکری زیادی هم داشت و وارد به مبانی فکری اینها بود، رویشان کار کرد. طوری شد که بسیاری از اینها برگشتند. توبه کردند و بعضیهایشان به جبهه رفتند و شهید شدند. به بند و سلول میرفت و با زندانیها به صورت فردی یا جمعی راجع به ریشههای فکریشان بحث میکرد تا زندانی متوجه شود به انحراف رفته است.

آیا خشونتی در دستگیریها اعمال میشد؟

ایشان دادستان بود و برخورد مستقیم با دستگیرشدگان نداشت. قاضی یا دادستان که خشونتی انجام نمیدهد. بازجو در ارتباط مستقیم با دستگیرشدگان است. بازجو حق شکنجه نداشت، چون قانون اساسی ما آن را منع کرده است. اینها هم آدمهای متدینی بودند و دست به این کار نمیزدند.

شما بجز ایامی که با ایشان مأنوس بودید، مطالعات تاریخی هم دارید؛ بعد از شهادت ایشان به سندی برخورده اید که برایتان جالب باشد؟

با سرنگونی صدام، اطلاعاتی از وزارت اطلاعات عراق پخش شد. در این میان نواری را هم از شهید لاجوردی پخش کردند. مجاهدین خلق از عراق به ایشان زنگ میزدند تا ایشان را تخلیه اطلاعاتی کنند. به دلیل بصیرتی که داشت پشت تلفن متوجه میشود طرف از منافقین است و نصیحتش میکند که این راه را نرو عزیزم! من اینها را میشناسم. اینها آدم را به جهنم میبرند. به جای اینکه با تندی با او برخورد کند، با متانت و دلسوزی با او صحبت و نصیحتش کرد.

با این حساب برخلاف پروپاگاندای منافقین، ایشان خیلی رقیق القلب بودند.

بله، یادم هست روز عید غدیر به منزلشان رفته بودم. پسر ایشان داشت بازی میکرد و فردی در منزلشان بود که نشناختم. روی تاقچه اتاق هم اسلحهای بود. مرا به آن فرد معرفی کرد. بعد که طرف رفت پرسیدم: «ایشان که بود؟» شهید لاجوردی جواب داد: «یکی از بچههای گروه فرقان بود.» بیانات ایشان بهقدری اثر داشت که یک فرد گروهک فرقان اینچنین برگشته بود و بر اثر عواطف با ایشان رفت و آمد داشت و جالبتر اینکه آن قدر مورد اعتمادشان شده بود که با وجودی که اسلحه روی تاقچه و پسرش هم در حال بازی بود به خانه آنها رفت و آمد میکرد.

شهید لاجوردی بسیار عاطفی بود و با فرزندانش بهقدری با محبت و لطافت برخورد میکرد که ما متعجب میشدیم. این عواطف در کلام هم منعکس بود و فرزندانش را احسان جون و حسین جون خطاب میکرد.

در نامههایی که از زندان برای همسر و فرزندان هم مینوشت این قضیه مشهود بود.

از کار که برکنار شد زیرزمین منزلشان کارگاهی درست کرد و همانجا روسری میدوخت. ایشان هم خیاطی میکرد و هم نجاری، چون پدرشان نجار بود. یادم هست موقعی که از کار برکنار شده بود، یک بار به منزلشان رفتم و ایشان داشت نردبانی میساخت. همانجا صحبت شده بود که برمیگردید یا نه، گفت: «نه. این حرفها چیست»، ولی به حسب وظیفه و تکلیف شرعی رئیس سازمان زندانها شد.

از کارهای مثبتشان در زندانها و روحیهشان بگویید.

آن شهید بهقدری متشرع و عاطفی بود که از ابتدای مسئولیتش در زندان برای زندانیان امکاناتی همچون فضای سبز، کارگاه برای اشتغال، آموزش و ادامه تحصیل، ملاقات حضوری همسران و... را ایجاد کرد. آنها را به نماز جمعه میبرد و هر کس حافظ قرآن میشد چنانچه اصلاح شده بود او را آزاد میکرد. مدیریت ایشان سبب شد زندانیان جنایات کمتری مرتکب شوند و بهتدریج بدون لشکرکشی امنیت به کشور بازگشت.

پس چرا اتهاماتی نظیر شکنجه کردن منافقین برای گرفتن اطلاعات از آنها به ایشان زده میشود؟

چون تنها کسی بود که نتوانستند با توصیه بر او نفوذ کنند و گروهکها را در ایران جمع کرد. اگر اینها جمع نمیشدند برنامهای بدتر از داعش در ایران پیاده میشد.

چرا بدتر؟

یکسری از داعشیهای عراق و سوریه خارجی هستند، در حالی که مجاهدین خلق در تکتک خانههای ما و خودی بودند. قضیه به مراتب مشکلتر بود. شهید لاجوردی سردار ناشناخته در جبهه مقابله با نفاق بود. ضمن اینکه جوی هم علیه ایشان وجود داشت. آقای منتظری، گروههای مجاهدین خلق و نهضت آزادی فشار میآوردند و اتهام شکنجه به ایشان می‌‌زدند. کار به جایی رسید که حضرت امام(ره) هیئتی را برای بررسی این قضیه تعیین کردند که یکی از اعضای هیئت شهید محمد منتظری فرزند آقای منتظری بود که سالها در رژیم شاه زندان کشیده بود. آن هیئت هم اذعان کردند شکنجهای در زندانهای جمهوری اسلامی اعمال نمیشد.

سازمان مجاهدین خلق برای اینکه نشان بدهند ایشان جنایتکار است، خودشان جنایاتی را انجام میدادند مثلاً بدن افراد را با سیگار میسوزاندند و عکس میگرفتند و در روزنامههایشان چاپ میکردند و میگفتند لاجوردی جلاد این کارها را کرده است. یا اتهام میزدند به زنان در زندانها هتک حرمت و تجاوز شده است. اتهامات زشتی به ایشان میزدند که ساحت این انسان شریف و خدوم را خدشهدار کنند. اگر شهید لاجوردی و یارانش نبودند معلوم نبود چه وضعی داشتیم. اینها میخواستند داعش را در ایران پیاده کنند. لاجوردی و یارانش واقعاً از کشور در برابر توطئههای اینها دفاع، اینها را دستگیر و با آنها مقابله کردند. ایشان انسان بسیار متدینی بود. در بیاناتی که مقام معظم رهبری در باره شهادت ایشان فرمودند هم مشهود است.

اشارهای به نظر امام(ره) در باره شهید لاجوردی کنید.

حضرت امام(ره) در وصیتنامهشان به دو سه نفر اشاره میکنند و یکی از آنها شهید لاجوردی است. گفتند: «من تا آخر از او حمایت کردم.»

سایر ویژگیهای ایشان از زبان شما شنیدنی است.

شهید لاجوردی آدم بسیار خاکیای بود. اصلاً اهل تشریفات نبود و کارهای شخصیش را خودش انجام میداد. در دادستانی و زندان دیده بودم لباسهایش را خودش میشست. بعضی شبها به دلیل شرایط سخت امنیتی و درگیریها در کشور مجبور بود بماند. با وجود مشغله زیاد در دادستانی به جبههها هم سرکشی میکرد و هم از دادستانی انقلاب نیرو به جبهههای غرب و جنوب کشور اعزام میکرد و تعداد زیادی شهید هم دادند. وصیتنامهاش را در راه جبهه نوشته بود. ضمن اینکه نیروهایی از توابین هم اعزام میشدند. ایشان هم در جبهه نفاق داخلی و هم کفر خارجی میجنگید.

و حتی با ظاهراً خودیها!

ایشان در واقع مصداق آیه «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ: با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر»(توبه/ 73) و «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ: بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربان هستند»(فتح/ 29) بود. همکارانش اذعان دارند حتی یک مورد برخورد و تندی با آنها نکرده است.

به نظر شما بصیرت شهید لاجوردی موجب شناخت عمیق و صحیح شان نسبت به منافقین شد؟

بله. ایشان جزء اولین کسانی بود که قبل از اعلام موضع منافقین در زندان متوجه افکار انحرافی آنها شد و دریافت اندیشههای آنها از نفاق سرچشمه میگیرد و این قضیه را برای روحانیون در زندان و خارج از توضیح داد.

برای همین منافقین نسبت به شهید لاجوردی کینه میورزند و تلاش در قلب چهره شهید به جلاد دارند.

بله. سازمان مجاهدین خلق بارها کوشیده بود ایشان را ترور کند و موفق نشده بود، ولی در عراق تیمی را آموزش میدهد و به ایران میفرستد و به آنها مأموریت میدهد تا ایشان را در بازار و مغازهاش ترور کنند. قبر ایشان در مزار شهدای هفت تیر است. حتی بعد از شهادتش، یک چمدان پول به یک افغانی داده بودند تا قبرش را بشکافند و جنازهاش را ببرند. به جنازه ایشان هم رحم نداشتند. ببینید این کینه چقدر عمیق است.

آن شهید بهقدری متشرع و عاطفی بود که از ابتدای مسئولیتش در زندان برای زندانیان امکاناتی همچون فضای سبز، کارگاه برای اشتغال، آموزش و ادامه تحصیل، ملاقات حضوری همسران و... را ایجاد کرد.

https://shoma-weekly.ir/eYeiPe