گفتگوی ویژه

انرژیمان در برخوردها تلف شد

اصولگرایی چیزی نیست که وا برود یا از هم گسیخته یا دچار شک و تردید شود. بنده از سال 42 که وارد مبارزه شدم، یک لحظه هم دچار شک و تردید نشده‌ام. حتی زمانی هم که دولت‌های غیراصولگرا سر کار بودند، هیچ وقت امیدم را از دست ندادم. آنچه اتفاق افتاده است که با تعبیر «وارفتن» از آن یاد می‌کنند این است که سلایق مختلف داخل اصولگرایی نتوانستند با هم کنار بیایند.
امیر زینلی – تنظیم قرار برای مصاحبه با دکتر  غفوری فرد کمی طول کشید اما بالأخره در ساعات میانی یکی از روزها و در دفتر بازرسی و نظارت شورای عالی انقلاب فرهنگی مصاحبه انجام شد. فکر می کردم مسیر صحبتها به سمت دیگری باشد، اما دکتر آن قدر صریح صحبت کرد که من هم بتوانم سؤالات را راحت بپرسم. از گذشته اصولگرایی به حال رسیدیم و از اشتباهات اصولگرایان، از پایداری ها گرفته تا پیروان امام و رهبری، صحبت کردیم. دکتر هم از توهماتی که اصولگرایان را دجار کرده بود تا تلاشهایی که برای اتحاد در انتخابات ریاست جمهوری انجام داده بود گفت. غفوری  فرد با تأکید فراوان معتقد است اگر اصولگرایان متحد می شدند پیروز انتخابات بودند. گفتگوی خواندنی مارا با دکتر غفوری فرد که خودش تجربه های فراوان از کاندیداتوری در انتخابات مختلف داشته بخوانید. اصولگرایان و ادامه مسیر بهانه ما برای این گفتگو بود.
 
عده‌ای معتقدند اصولگرایی از هم گسیخته شده و به اصطلاح عامیانه وارفته است و در زمان فعلی اصولگرایی دچار بحران شده است. نظرشما چیست؟
اصولگرایی چیزی نیست که وا برود یا از هم گسیخته یا دچار شک و تردید شود. بنده از سال 42 که وارد مبارزه شدم، یک لحظه هم دچار شک و تردید نشده‌ام. حتی زمانی هم که دولت‌های غیراصولگرا سر کار بودند، هیچ وقت امیدم را از دست ندادم. آنچه اتفاق افتاده است که با تعبیر «وارفتن» از آن یاد می‌کنند این است که سلایق مختلف داخل اصولگرایی نتوانستند با هم کنار بیایند. علتش هم این است که تا وقتی شهید بهشتی زنده بود، قدرت انسجام دادن داشت و باعث می‌شد که افراد گرد هم جمع شوند و به‌رغم اختلاف سلیقه‌هایی که از همان موقع هم داشتند، انسجام برقرار بود. مانند اختلاف سلیقه‌هایی که ما با آقای مهندس موسوی داشتیم، حتی قبل از سال 57 و اوایل انقلاب که ایشان مسئول روزنامه جمهوری اسلامی بود. مقاله‌هایی که می‌نوشتم، ایشان چاپ نمی‌کردند. بالاخره یک بار این اختلاف به شورای مرکزی حزب کشیده شد. تعبیر ایشان این بود که آقای غفوری‌فرد علیه مجاهدین مقاله می‌نویسد و ما الان صلاح نمی‌دانیم با مجاهدین درگیر شویم، اما اعتقادم این بود که آنها درگیر شده‌اند و اسلحه جمع‌آوری می‌کنند. وقتی ما خانه تیمی منافقین را در مشهد گرفتیم، حدود دو کامیون اسلحه از آنجا بیرون آوردیم. اینها از اول بنا نداشتند با جمهوری اسلامی راه بیایند. بد نیست در اینجا خاطره‌ای را تعریف کنم. در سال 57 حضرت آقا در جلسه شورای مرکزی حزب فرمودند سازمان مجاهدین حرفی زدند و بعداً هم تودهنی محکمی خوردند. گفته بودند اگر این جور باشد ما با نظام درگیر می‌شویم، یعنی خود منافقین در آن موقع اعلام درگیری کرده بودند، منتهی درگیری علنی خود را از سال 60 شروع کردند، اما قبل از آن محل‌هایی را می‌گرفتند و اموالشان را غارت می‌کردند، پادگان‌ها را غارت می‌کردند، به کردستان نیرو می‌فرستادند و... ما اینها را می‌دانستیم. آقای مهندس موسوی یا نمی‌دانست یا قبول نداشت. این اختلاف نظرها از همان ابتدا در بین اصولگرایان بود.

این ریزش‌ها همیشه بوده است. امثال مهندس موسوی بودند که آمدند و رفتند. شما می‌فرمایید آن موقع شهید بهشتی بودند و جمع کردند. به نظر شما الآن چنین ظرفیتی وجود ندارد؟
الان خود آقا به دلیل شرایطی که هست نمی‌توانند برای این کار وقت بگذارند. کس دیگری هم نمی‌تواند.

یعنی در طیف اصولگرایی روی نفر نمی‌شود اجماع کرد؟
نه، کسی غیر از حضرت آقا جامعیت شهید بهشتی را ندارد. این موضوع بسیار مهمی است. موقعی که شهید رجایی می‌خواست کابینه‌اش را تشکیل بدهد، جلسه فوق‌العاده‌ای داشتیم و راجع به برنامه‌های کابینه صحبت می‌کردیم. یکی از بحث‌هایی که شد بحث انقلاب فرهنگی بود. در انقلاب فرهنگی چه باید بکنیم؟ نظر شهید رجایی این بود که باید ستاد انقلاب فرهنگی را جمع کنیم. می‌گفت خدا لعنت کند منافقین را که بهشتی را از ما گرفتند. بهشتی که نیست، کسی نمی‌تواند ستاد انقلاب فرهنگی را جمع کند. اولاً قدرت مدیریت و جمع کردن شهید بهشتی خارق‌العاده بود و دوم این که تا مدت‌ها بعد از انقلاب شهید بهشتی و همفکران ایشان مسئولیت مستقیم دولتی نداشتند و بخش اعظم وقتشان را صرف حزب جمهوری اسلامی و تشکیلاتی از این دست می‌کردند. الان مقام معظم رهبری به دلیل شرایطی که دارند طبیعتاً نمی‌توانند این کار را بکنند، چون ایشان نه‌تنها رهبر ایران که ولی امر مسلمین جهان هستند و نمی‌شود مثلاً رئیس طیف اصولگرایان باشند.
با این حال در سال 78 پس از قضیه کوی دانشگاه حضرت آقا عده‌ای از اصولگرایان را جمع کردند و گفتند جمع بشوید و با هم کار کنید.
بله، یک گروه وفاق از چهار گروه تشکیل شد. جامعه مهندسین، جامعه پزشکان، مؤتلفه و ایثارگران. این چهار گروه متشکل از دوازده نفر بودند. بنده هم بودم، آقای مهندس باهنر، آقای مهندس میرحسین موسوی، آقای عسگراولادی، آقای فدایی، آقای دکتر دانش‌جعفری و... بودند. بله، حضرت آقا دستور دادند، رفتیم و کار کردیم و اتفاقاً ایشان کتباً هم تشکر کردند، ولی آن وفاق هم دو سه سال بیش تر طول نکشید و بعداً جدا شدند.
در مجلس هشتم گروهی که الان به عنوان جبهه پایداری هستند، با ما همکاری می‌کردند. اصلاً جلسات در دفتر آقای حسینیان تشکیل می‌شد که برای ریاست مجلس آقای لاریجانی کار کرد. همان گروهی که بعد از انتخابات در مجلس هشتم دور هم جمع شدند و برای ریاست آقای دکتر لاریجانی برنامه‌ریزی کردند و چندین جلسه برگزار کردند و نماز جماعت خواندند و شام خوردند، یک شب بعد در مجلس متفرق شدند.

آن موقع محور چه کسی بود؟
محور خود آقای لاریجانی بود. همین گروه بعداً متفرق شدند و در انتخابات مجلس نهم عملاً رقابت بین جبهه پایداری و جبهه پیروان خط امام و رهبری بود و از اصلاح‌طلبان خبری نبود، درحالی که نه‌تنها این دو جبهه جزو اصولگرایان بودند، بلکه در برابر سایر اصولگرایان با هم متحد بودند، اما خود اینها هم از هم جدا شدند. آقای حسینیان و دوستانشان مدتی هم به دنبال ریاست آقای دکتر حداد عادل بودند. یک گروه هم مستقلین بودند. در انتخابات ریاست جمهوری هم دعوا بین پایداری و پیروان بود. من فکر می‌کنم اصولگرایی به‌شدت زنده و فعال است، دچار وارفتگی هم نشده است، اما سلیقه‌های مختلف دور هم جمع نمی‌شوند. خوشبختانه خیلی هم تخریب نمی‌کنند و تا حد زیادی مراعات می‌کنند.
البته در انتخابات مجلس ، شرایط، این قدر ها هم که می فرمایید خوب نبود.
با این همه در مرحله دوم، جبهه پیروان دو نفر از جبهه پایداری را وارد لیست خود کرد. حالا این که این کار درست بود یا نبود، بحث جالبی است. شاید در دنیا نمونه دومی نشود پیدا کرد که دو گروه با هم رقیب باشند و یکی از آنها برود و دو تا از گروه مقابل را بیاورد. پیروان 23 نفر بودند و می‌خواستند 25 نفر شوند. من و چند تن از دوستان هم بودیم، ولی رفت و از گروه رقیب دو نفر را آورد! این کار از یک جهت خوب است که بالاخره خیلی هم یکدیگر را تکفیر نکردند. در عین حال در انتخابات ریاست جمهوری اصولگرایان حسابی در مقابل هم ایستادند و پنج کاندیدا معرفی کردند. آقای حداد عادل، آقای رضایی، آقای جلیلی، آقای ولایتی و آقای قالیباف. آقای دکتر حداد عادل زمانی که با آقای دکتر ولایتی و آقای دکتر قالیباف گروه 1+2 را تشکیل دادند، گفتند ما الان بیش از 50 درصد رأی را داریم، درحالی که در مجلس 20 درصد هم نمی‌شدند، یعنی بالاترین آنها آقای قالیباف بود که شش میلیون رأی داشت و شاید با آن دو نفر می‌شد 11 میلیون. همان موقع گفتم که اینها حداکثر 30 درصد رأی دارند.
منظورم این است که توهماتی در این افراد ایجاد شد و تصور کردند بدون کمک دیگران می‌توانند موفق شوند، به همین دلیل آقای حداد عادل اعلام کردند ما بیش از 50 درصد رأی داریم، مثل توهماتی که آقای ناطق و اطرافیان در انتخابات سال 76 داشتند.
آقای دکتر ولایتی و آقای قالیباف هم واقعاً تصور می‌کردند رأی دارند.
علت این که به توافق بین خودشان عمل نکردند همین بود. اولاً تصور کردند سه نفری بیش از 50 درصد رأی را در اختیار دارند که قطعاً اشتباه بود و من همان موقع هم گفتم. دوم این که هر کدام تصور کردند اکثریت را دارند و به نفع دیگری کنار نرفتند.

حالا اگر بخواهیم به آینده نگاه کنیم، ظاهراً شما امیدوار نیستید این مجموعه بیایند و دور کسی جمع شوند که اینها را رهبری کند؟
قرار بود این مجموعه حول محور آیت‌الله مهدوی کنی یا حول جامعتین که بعد از مقام معظم رهبری بیش از هر کس دیگری مقبولیت دارند، جمع شوند و با هم به توافق برسند. تلاش فراوانی هم شد و بعضی از سایت‌ها و روزنامه‌ها هم نوشتند ملاقاتی بین آیت‌الله مهدوی، آیت‌الله یزدی و آیت‌الله مصباح صورت گرفت که در انتخابات ریاست جمهوری به یک نفر برسند که اگر می‌رسیدند به‌رغم این که آن یک نفر رأی می‌آورد یا نمی‌آورد ـ‌که حتماً می‌آوردـ خود این قضیه، پدیده بسیار مبارکی بود، به‌خصوص که هر سه بزرگوار از موقعیت بالایی برخوردارند و اصل توافق اینها موضوعیت داشت و بسیار تعیین‌کننده بود. اگر این توافق صورت می‌گرفت و اعلام می‌شد این سه بزرگوار بر سر یک فرد به توافق رسیده‌اند...

اگر به توافق می‌رسیدند و آن فرد رأی نمی‌آورد، این هم شکستی برای اصولگرایان نبود؟
نه، خود این توافق امر بسیار مهمی بود و اگر این توافق انجام می‌شد، حتماً رأی می‌آورد. ببینید! در بین این هشت نفر مردم به یک روحانی رأی دادند.

یعنی معتقدید بخشی از رأی آقای روحانی به خاطر این بود که لباس روحانیت به تن داشت؟
بالاخره این که مردم یک روحانی را انتخاب کردند پیام داشت که بعد از 34، 35 سال که از انقلاب گذشته است، مردم باز به یک روحانی رأی دادند، آن هم روحانی‌ای که چندان هم متکی به یک تشکیلات منسجم نبوده است. بعضی از کاندیداها خیلی تشکیلات منسجم و سابقه علمی طولانی‌تری هم داشتند. من معتقدم اگر این سه بزرگوار با هم متحد می‌شدند و اعلام می‌کردند ما به یک نفر رسیده‌ایم، به احتمال بسیار زیاد سایر کاندیداها به نفع او کنار می‌رفتند. حتماً آقای حداد، آقای ولایتی و آقای جلیلی کنار می‌رفتند، ولی خود این هم پدیده بسیار مبارکی بود.
خیلی صریح می پرسم. شما فکر می‌کنید آیا طیف اصولگرایی می‌تواند منسجم شود یا نه؟
می‌تواند یا نمی‌تواند اصلاً موضوعیت ندارد. حتماً باید منسجم شود، چون هم نیاز مملکت است، هم نیاز اصولگرایی.

اگر طیف اصولگرایی در همین دو جبهه پایداری و پیروان خلاصه شود، چگونه است؟ آیا کافی است یا معتقدید باید همه طیف اصولگرایی را در برگیرد؟
تلاش‌های بسیاری شد که این دو گروه پایداری و پیروان متحد شوند. خود من بارها با آقای حسینیان صحبت کردم و این شعر را می‌خواندم که «نه از بهر من از بهر خدا آشتی کنید»، چون نیاز مملکت است. مقام معظم رهبری بارها فرموده‌اند وحدت ملی، انسجام جهان اسلام. خطبه‌های همین هفته آقای خاتمی را گوش بدهید. ایشان می‌گویند مردم مصر! بنشینید و مشکلاتتان را خودتان حل کنید. اصلاح‌طلبان که به ما ملحق نمی‌شوند. اگر خود ما اصولگرایان نتوانیم با هم به توافق برسیم، آیا می‌توانیم به مصر یا به بحرین بگوییم شما بنشینید و با هم به توافق برسید؟
زمانی که امام فرمودند ما انقلاب را صادر می‌کنیم، یعنی همین مسیر انقلابی را باید صادر کنیم. اسلحه که نمی‌توانیم صادر کنیم، یعنی باید نشان بدهیم که ما ملتی هستیم که می‌توانیم با هم وحدت کنیم و در سایه وحدت، اقتدار یابیم، اما اگر در داخل شدیم اصلاحات و در طیف اصولگرایان پایداری، پیروان، ایستادگی، بیداری و... و دائماً به شاخه‌های کوچک‌تری تقسیم شویم، دیگر قدرتی نخواهیم داشت. قرآن می‌فرماید دسته دسته و فشل نشوید، چون قدرتتان از بین می‌رود. اگر پایداری و پیروان متحد نشوند، طبیعتاً بقیه هم نمی‌آیند. این مشکل فقط هم در داخل محدود نمی‌ماند. ما داریم از تریبون نماز جمعه به مردم مصر توصیه می‌کنیم که متحد شوید. مردم مصر وهابی، شیعه، سنی و ده‌ها فرقه دیگر هستند. ما که همه شیعه هستیم و ولایت فقیه را قبول داریم. حتی اصلاح‌طلبان هم می‌گویند ولایت فقیه را قبول دارند.
یعنی اصولگرایان می‌توانند حول محور این موارد مشترک اتحاد کنند. از آقای رسایی گرفته تا آقای رضایی و آقای علی مطهری و خود جنابعالی طیف بسیار گسترده‌ای هستند و جمع کردن اینها حول یک محور بسیار دشوار است.
مگر امت زمان پیغمبر(ص) چه کسانی بودند؟ یک طرف حضرت علی(ع) بودند و در سوی دیگر دیگرانی که می‌شناسید، اما پیغمبر(ص) توانستند آنها را جمع کنند و «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»(1) شوند و آن اقتدار عظیم از ملتی که آن قدر پاشیده و بی‌تمدن بودند، پدید آمد و حول محور شخصیت پیغمبر(ص) با آن کلام الهی و امدادهای غیبی جمع شدند.

بالأخره شما به آینده این اتحاد امیدوارید یا خیر؟
آینده چیزی نیست که نوشته شده باشد. آینده را باید ساخت. نه در مورد این مسئله، راجع به اقتصاد هم همین است. می‌پرسند اقتصاد مملکت خوب می‌شود یا بد؟ صنعت مملکت چطور؟ کشاورزی چطور؟ پاسخ ساده است. کار کنیم خوب می‌شود، کار نکنیم خوب نمی‌شود.
اما می شود از گذشته‌ افراد فهمید چه خواهند کرد.
نه، واقعیت این است که در این 35 سال خیلی کارها کرده‌ایم، ولی ظرفیت کشور بسیار بیش از اینهاست. ما 2500 سال گرفتار نظام شاهنشاهی بودیم. انسان بزرگی آمد و این تحول عظیم را با دست خالی و بدون حمایت از خارج و درحالی که همه نیروها علیه او بودند، ایجاد کرد. در جنگ هم همین طور. مردم ما بچه‌هایشان را به جبهه فرستادند، انگشتر دستشان را هم دادند تا خرج جبهه شود. انقلاب و جنگ نشان داد که می‌توانیم. هم استقبال و هم تشییع امام مگر نشان نداد که چه نیروی عظیمی در این ملت نهفته است؟ اگر بخواهیم می‌توانیم.
آینده چیزی نیست که از قبل نوشته شده باشد. باید آن را بسازیم. اگر خوب کار کنیم، نه‌تنها برای ایران که با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری می‌توانیم برای دنیا الگو باشیم. برای این کار اول باید خودمان اتحاد داشته باشیم.  
قرآن بیانی دارد که خیلی عجیب‌تر از این حرف‌هاست. می‌فرماید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ».(2) نه فقط به مسلمانان بلکه به هر اهل کتاب یعنی مسیحی، مسلمان و یهودی بگو بیایید و روی یک محور با هم وحدت کنید، «أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا»،(3) روی محور عبودیت خدا با هم وحدت کنید. ما که از این خیلی بیشتر داریم. خدا، قبله، قرآن و پیغمبرمان یکی است، رهبر انقلابمان یکی است، قانون اساسی و ولایت فقیه را هم قبول داریم.
اینها که اشاره می‌کنید حتی بین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان هم مشترک است.
همین طور است. بنابراین باید با آنها هم به نقطه مشترک برسیم و مباحث فعلی را کنار بگذاریم و به افق‌های دورتری بیندیشیم. آنها هم با ما بودند. خارج از این مملکت که نبودند. هشت سال ریاست جمهوری دستشان بود و مشکلاتی پیش آمد. آن مشکلات را باید حل کرد.

در نتیجه شما حزب فراگیر را می‌پسندید و امیدوارید در آینده بتوانیم به آن برسیم.
البته حزب فراگیر یک مقدار متفاوت است. در ادبیات سیاسی دنیا، حزب یک‌سری خصوصیات دارد، جبهه یک‌سری خصوصیات دیگر و نمی‌شود شرایط و الزامات آنها را بر یکدیگر تحمیل کنید، چون اگر بخواهید شرایط حزب را بر جبهه تحمیل کنید، می‌شود راست‌گرایی و بالعکس آن می‌شود چپ‌گرایی. حزب مختصات دیگری دارد. الان حزب مؤتلفه هست که ممکن است با حزب تمدن اسلامی یک حزب شود. من فکر می‌کنم اگر درست کار کنیم و به دنبال یک جبهه متحد باشیم ـ‌همان طور که در مجلس نهم می‌خواستیم کار کنیم‌ـ هم شدنی است و هم لازم، منتهی کار می‌خواهد، یک شخصیت محوری می‌خواهد. کار بدی شد که ما بسیاری از شخصیت‌ها را تخریب کردیم. آقای هاشمی را آن طور در مجلس ششم تخریب کردند، بیشترش هم توسط خود اصلاح‌طلب‌ها انجام شد. تخریب شخصیت‌های محوری به ضرر انقلاب تمام شد. ما باید این حالت را التیام ببخشیم. الان شرایط هم خوب است. مقام معظم رهبری هم به این امر توصیه می‌کنند. ایشان در انتخابات فرمایش عجیبی داشتند. فرمودند: «حتی اگر با نظام هم مشکل دارید، مملکتتان را که دوست دارید. بیایید مشارکت کنید». بالاترین مقام کشور چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ دینی می‌گوید نظام را هم که قبول ندارید، کشورتان را که دوست دارید. بیایید رأی بدهید. آزادی از این بالاتر؟ یعنی کسانی در این کشور هستند که نظام را قبول ندارند، اما حق حیات و حق انتخاب دارند و می‌توانند در تعیین سرنوشتشان مشارکت کنند و رهبر مملکت از آنها خواستند که بیایند. این بالاترین آزادی است.
اگر ما در باره دیدگاه‌های مقام معظم رهبری و این صحبت ایشان که در باره‌اش بحث چندانی هم نشد، بحث کنیم، مشکلاتمان خیلی راحت‌تر حل می‌شوند. این خیلی نگاه بالایی است. در جنگ هم دیدیم مسیحیان و دیگر ادیان آمدند و شهید شدند. قبل از انقلاب رژیم شاه می‌گفت اگر شاه را قبول ندارید بیایید گذرنامه‌تان را بگیرید و بروید، ولی الان رهبری می‌گویند نظام را هم که قبول ندارید مملکت و آب و خاکتان را که دوست دارید، بنابراین بیایید و در باره سرنوشتتان تصمیم بگیرید.

شاید لازم باشد همان شعری را که خواندید- همه از بهر خدا جمع شوند-برای بقیه هم بخوانید تا مشکلات حل شود؟
آنچه خدا دستور داده همین است. امام بارها بر کلمه توحید و توحید کلمه تأکید کردند که پیروزی شما در توحید کلمه و وحدت است، یعنی اول خداپرست باشید و حول این محور وحدت داشته باشید. بهر ما نه، بهر خدا آشتی کنید. امام می‌فرمودند اگر همه پیامبران یک جا جمع شوند محال است دعوایشان شود، چون همگی خدایی فکر می‌کنند و در خدا اختلافی نیست. خدا خودش محور است. قرآن می‌فرماید: «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»(4)، بعضی‌ها خدایشان را هوایشان قرار می‌دهند، من دلم این را می‌خواهد، نه این که خدا چه می‌خواهد. شما هر چیزی را که بپرستید او می‌شود خدای شما. محور خوبی‌ها خداست. اگر کسی محور دیگری برای خوبی‌ها پیدا کند، او می‌شود خدای او. می‌گوید من دلم غیر خدا نمی‌خواهد، آن وقت است که دلش پیش خداست.
حدیثی از جوادالائمه هست که می‌فرماید: «من اسمع الی ناطق فقد عبد»، هر کسی به یک گوینده گوش بدهد، او را خدای خودش کرده است. «و ان کان ناطق نطق عن الله فقد عبد الله»، اگر آن گوینده از خدا صحبت می‌کند، او دارد خدا را می‌پرستد. اگر دارد از نفس خودش صحبت می‌کند، او دارد نفس او را می‌پرستد. بنابراین اگر شما خدا را محور قرار بدهید، سعادتمند می‌شوید، اما قرآن می‌گوید: «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»، بعضی‌ها هوایشان را خدایشان می‌کنند. این هواپرستی‌هاست که ما را به گمراهی می‌کشاند، لذا امام که بزرگ‌ترین اسلام‌شناس است، می‌گوید اگر همه پیامبران یک جا جمع شوند، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

چه باید کرد؟
راهش همین است که ما یک مرجع، یک محور پیدا کنیم. مقام معظم رهبری چون رهبر جهان اسلام هستند، شأنشان بالاتر از این هاست. اگر روزگاری قرار باشد بین همه طیف‌های اصلاح‌طلبی، اصولگرایی و... محوری تعیین شود، ایشان دخالت می‌کنند، ولی اگر بخواهد بین لایه‌های پایین‌تر، از جمله بین اصولگرایان وحدت ایجاد شود، آیت‌الله مهدوی کنی مناسب‌ترین فرد هستند که به دور از خودخواهی‌ها باید حول محور ایشان جمع شویم، ولی متأسفانه افراد و گروه‌ها جدا شدند. من می‌دانم که در همین انتخابات ریاست جمهوری، آیت‌الله مهدوی کنی سعی داشتند با بعضی از اینها تماس بگیرند، اما برای 48 ساعت جواب ندادند، چون می‌ترسیدند ایشان بخواهند که آنها انصراف بدهند. من فکر می‌کنم همان طور که مقام معظم رهبری گفتند صلاح دنیا و آخرت همه ما این است که خط امام را ادامه بدهیم، من هم می‌گویم صلاح اصولگرایان این است که حول یک محور گرد هم بیایند و آن محور هم در حال حاضر به نظر من آیت‌الله مهدوی کنی هستند.

سخن آخر؟
بد نیست بدانید، با حرکت الکترون‌ها برق تولید می‌شود؛ بنابراین جریان برق می‌شود حرکت الکترون. الکترون دو نوع حرکت دارد؛ یکی حرکت نامنظم که حدود 3000 کیلومتر بر ثانیه و همان سرعت نور است، الکترون حرکت منظم هم دارد که سرعتش در حد سانتیمتر بر ثانیه است. پس سرعت اولی 3000 کیلومتر بر ثانیه و دومی در حد سانتیمتر بر ثانیه است. حرکت نامنظم الکترون با وجودی که سرعت بالایی دارد، فقط خرابکاری می‌کند، دستگاه‌ها را می‌سوزاند و انرژی را تبدیل به حرارت می‌کند. تمام الکترونیک، مخابرات، برق و کامپیوترها نتیجه سرعت منظم الکترون است که در حد سانتیمتر بر ثانیه است و حرکت منظم است که تولید انرژی می‌کند. متأسفانه سرعت‌های نامنظممان بسیار زیاد است. همه انرژی‌مان با این برخوردهایی که «دوستان» با همدیگر دارند، تلف می‌شود؛ جبهه پیروان خط امام و رهبری کسانی که عاشق امام، رهبری، انقلاب و اسلام‌اند با هم درگیری دارند.
اگر بتوانیم حداقل همان طور که گفتم «از بهر ما نه، از بهر خدا آشتی کنید» این قدر با هم اختلاف نداشته باشیم، کمک که نمی‌کنیم لااقل خراب نکنیم، فکر می‌کنم هم در داخل شاهد رشد جهشی خواهیم بود و هم با رفتاری که داریم الگوی خیلی خوبی برای دنیا خواهیم شد.

پی‌نوشت‌ها:
(1)    قرآن کریم، سوره فتح، آیه 29.        
(2)    قرآن کریم، سوره آل‌عمران، آیه 64.
(3)    همان.
(4)    قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 43.

https://shoma-weekly.ir/lHh8sL