گفتگوی ویژه

امام با یاران ما در زندان همدلی می کرد

وقتی در ماجرای منصور ما را بازداشت کردند یکی از دوستان ما به نجف می‌رود و پول زیادی خدمت حضرت امام می‌برد و به امام می‌گوید: «من از دوستان آقای توکلی هستم.» امام این پول را پس می‌دهند و می‌گویند: «این پول را خرج خانواده‌های برادرانی کنید که در زندان هستند تا از هم گسیخته نشوند.» بعد پیام داده بودند که من حتی به کوفه نرفتم. یا امام در نجف از کولر استفاده نکردند و گفتند می‌خواهم با برادرانی که در زندان هستند همراهی کنم.
ابوالفضل توکلی بینا که امروز یک چهره دانشگاهی محسوب میشود، قبل از انقلاب و در جریان فعالیتهای مؤتلفه در سالهای دهه 40 نقش رابط با مراجع را ایفا کرده است. برای مثال اجازه و حکم اعدام انقلابی منصور از آیتالله میلانی توسط او اخذ شده است. توکلی بینا از روزهای مبارزه بین علمای اسلام و سیاست میگوید.

پیش از انقلاب، این عزیزان را ابتدا در مسگرآباد دفن کردند و اقداماتی انجام میدادند که قبرشان ناشناخته بماند. در بزرگداشت این شهدا، قبل از انقلاب و در ایام سالگردشان چه اتفاقاتی افتاد و چه کارهایی انجام شد؟

در زمان رژیم شاه که علنا نمیشد کاری کرد و معمولا همان تحرکات زیرزمینی انجام میشد. مثلا در ختمهایی که برای حاج آقا مصطفی، ماجرای تبریز و دیگران پیش میآمد اعلام میکردیم و همه در مسجدی حضور پیدا میکردند و بزرگترین ثمره بزرگداشت آنها این بود که هرچه رژیم فشار میآورد و اختناق ایجاد میکرد و برادران ما را شهید و اعدام میکرد، این مبارزه استقامت بیشتری مییافت و مردم بیشتر به هم میپیوستند. این اثر بسیار خوبی بود که رژیم از درک آن عاجز بود که هر چه فشار میآورد مردم مهیاتر و منسجمتر میشدند. مثلا الان میبینید با مسائل مربوط به 1+5 یا جنایاتی که غربیها، اسرائیل، سعودیها، آمریکا، داعش و النصره انجام میدهند بیشتر مردم را منسجم و آمادهتر میکند.

همان مسگرآباد، جایی که ابتدا دفن کرده بودند.

بله. معمولا وحشت داشتند. بدون سر و صدا عمل کردند و حتی مراقب بودند کسی جنجالی درست و سر و صدایی نکند و اینها را بیسر و صدا دفن کردند؛ اما برادران ما مترصد بودند تا شرایطی پیش بیاید و آنها را جابهجا کنند که بهحمدالله انجام شد و اینها منتقل شدند.

اصلا چگونه متوجه شدید در مسگرآباد دفن شدند؟

آن نیروهای مردمی به ما گزارش میدادند. حالا هر قدر هم آنها مخفیانه انجام میدادند بالاخره انقلاب ما مردمی بود و حتی نیروهای دولتی، ارتش و... به امام، انقلاب و مبارزه اعتقاد و علاقه داشتند. حتی آن زمان درباره ساواک از ارتش و جاهای دیگر افرادی داشتیم که به ما اطلاعات میدادند.

نظر مراجع چه قبل از این ماجرا و چه بعد از آن راجع به این اقدام چه بود؟

نظر مراجع مثبت بود. از آیتالله میلانی که همیشه رابط بودم و در خاطراتم هم هست و همیشه خدمتشان میرفتم صحه و فتوا گرفتیم، به خاطر اینکه فردای جامعه مثل امروز یا در آینده نگویند چهار تا جوان دور هم نشستند و حکم قتل صادر کردند. مراجع و علما علاقمند بودند. همچنان که میبینید الان هم حمایت میکنند. با اینکه انقلاب امام فرهنگی بود و نظامی نبود، ولی میبینیم وقتی در ماجرای منصور ما را بازداشت کردند یکی از دوستان ما به نجف میرود و پول زیادی خدمت حضرت امام میبرد و به امام میگوید: «من از دوستان آقای توکلی هستم.» امام این پول را پس میدهند و میگویند: «این پول را خرج خانوادههای برادرانی کنید که در زندان هستند تا از هم گسیخته نشوند.» بعد پیام داده بودند که من حتی به کوفه نرفتم. یا امام در نجف از کولر استفاده نکردند و گفتند میخواهم با برادرانی که در زندان هستند همراهی کنم. این علامت چه بود؟ با اینکه انقلاب امام فرهنگی بود، ولی همه این موارد را تایید میکردند.

با مراجع درباره منتفیکردن اعدام این شهدا رایزنی شده بود. آیا در جریان هستید؟

بله، خود من قبل از اینکه اینها اعدام شوند همراه با نامهای، داشتم به مشهد میرفتم تا با آقای میلانی در این باره مذاکره کنم که همان شب مرا بازداشت کردند. وقتی مرا بازداشت کردند بلیتم را معاون ساواک گلوبندک پیدا کرد. این فعالیت من هم در این جهت بود که کار این شهدا به درستی انجام گیرد. کلا تلاشهایی شده بود که آقایان بتوانند حرکاتی را انجام دهند.

شما را به چه جرمی بازداشت کردند؟

سه مرتبه به دیدار علمایی که به تهران آمده و جمع شده بودند، رفته بودم و با اینها ملاقاتی داشتیم که اینها را به هم وصل کنیم. البته خداوند تفضل کرده بود و ما چون قبلا بازداشت شده بودیم، یاد گرفتیم با اینها چگونه برخورد کنیم و دم لای تله اینها کمتر بگذاریم.

علت تجمع علما چه بود؟

یک مرحله امام را 15 خرداد بازداشت کردند که ماجرای هجرت علما به تهران پیش آمد و علمای سراسر کشور به تهران آمدند، به هر صورت آن قضیه فیصله یافت و امام به شکلی آزاد شدند.

درباره جریان منصور، فردای روزی که اینها را بردند، در نظامآباد جلسه هجده ساعتهای از شش صبح تا دوازده شب داشتیم. با آیتالله مطهری هم ارتباطاتی داشتیم و به این نتیجه رسیده بودیم که تا چهار پنج تا از سران رژیم به زمین نیفتند، این خفقان از بین نمیرود. چنین مواقعی که پیش آمد در جلسات حضور داشتیم و آقایان هم تایید میکردند.

آقایان تمرینات نظامی خود را کجا و زیر نظر چه کسی انجام میدادند؟

یک معدن متعلق به آستان قدس که آن را اجاره کرده بودند. به سمت جاده قزوین این معدن طرف کوه بود. معدن در کوه و خیلی مخفی بود و کسی دور آن نبود. بچهها در آنجا دوره نظامی میدیدند. مرحوم عراقی بچهها را آنجا میبرد. محمد بخارایی همان جا دوره دید و هجده سالش بود که عضو گروه ما شد. اعدام انقلابی منصور را در نوزده سالگی انجام داد.

با مراجع دیگری درباره منتفیکردن حکم اعدام صحبت نشد؟

به آن صورت نه، البته با آنها هم صحبت میشد تا کنار حرکت حضور پیدا کنند.

بعد از اعدام انقلابی را عرض میکنم که باعث شود شهدا اعدام نشوند.

آقای میلانی در بین همه اینها خیلی مهیاتر بود و خیلی به امام ارادت داشت. هر وقت میرفتم که اعلامیه امام را امضا کند، ابتدا آن را میبوسید، امضا میکرد و گاهی بعد میخواند. میگفت سلام الله علیه. خیلی آیتالله میلانی مهیا بود و ارادت داشت.

https://shoma-weekly.ir/OrqC3Z