گفتگوی ویژه

احزاب اسلامی باید دولبه قیچی تفرقه را بشکنند

هدف از تشکیل حزب یک مسئله است؛ اما اینکه روح حرکت را تغییر داد، بسیار مؤثر بود، یعنی احزاب و جنبش‌های اسلامی و اجلاسی که شاهدش بودیم، حاکی از پویش و تمایل عمومی بین احزاب برای همگرایی و وحدت کلمه است، آن هم وحدت کلمه عملی که به عملیات و اقدام برسد، ناشی از روح حاکم بر انقلاب اسلامی است، یعنی دیگر برای جنبش‌ها احزاب اسلامی مسائل ناسیونالیستی و گرایش‌های ملی‌گرایانه علی‌حده است
بیان این مساله که احزاب چه کمکی به وحدت امت اسلامی میکنند و تشکیل حکومت اسلامی در مجموعه جهان و نه فقط کشورهایی که الان درگیر هستند و انقلاب در آن‌ها اتفاق میافتد، مجموعه نکاتی است که از اجلاس وحدت احزاب اسلامی بر می‌آید. با دکتر صالح اسکندری عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی در این زمینه به گفتگو نشسته‌ایم.

***

چگونه میشود نقش احزاب را در بیداری اسلامی بررسی کرد.

برگزاری اجلاس احزاب اسلامی یا آنچه که تحت عنوان ضیافت وحدت احزاب اسلامی و نهادهای مدنی جهان اسلام در تهران رخ داد، فارغ از اینکه یک حرکت نمادین در کانون تحولات چند دهه اخیر منطقه است، بالاخره می‌توان گفت جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب کانون و سرمنشاء بسیاری از تحولات قرار گرفت. علاوه بر اینکه این نشست یک حرکت نمادین و نمادین برای نزدیک‌شدن بخشهای مدنی و احزاب کشورهای اسلامی بود، به‌نظر میرسد گام مهمی برای تبادل افکار و همچنین به‌منظور اتخاذ تدابیر لازم در بین ملتهای مسلمان و انقلابی به‌منظور جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان برای ایجاد انحراف در حرکت بیداری اسلامی تلقی میشود. درواقع، آنچه که شیخ نعیم اشاره فرمودند این بود که طبیعتاً این نشستها اینطور نباشد که بعد از پایان نشست افراد پراکنده و در جهان اسلام منتشر شوند و هیچ نتیجه مشخصی هم به‌دست نیاید.

فکر میکنم نشست احزاب اسلامی انشاءالله بتواند زمینهای را برای اتخاذ تدابیر لازم فراهم کند، بالاخص با توصیه و راهبردی که آقای نوبخت داشتند که کمیته‌ای کاری تشکیل شود و این موضوعات را پیگیری کند.

اما اینکه فرمودید در خصوص بیداری اسلامی و گذشته آن صحبت کنیم، اساساً باید بگوییم بیداری اسلامی یک تبار تاریخی دیرینه دارد و حول محور مقابله با انحطاط داخلی و مقابله با استعمار شکل گرفته است.

شما این را چند ساله متصور هستید؟

پس از فروپاشی خلافت عثمانی در سال 1924، جنبشهای جهان اسلام اغلب در تقابل با پدیده استعمار غربی شکل گرفتهاند؛ یعنی جنبشهای اسلامی و گروههای اسلامی از قبیل اخوانالمسلمین از همان دوره به‌صورت جدی فعالیت خود را آغاز کردند. حتی افرادی مثل خورشید احمد، محقق پاکستانی که عضو جماعت اسلامی پاکستان هم بود، معتقد است ریشههای رستاخیز اسلامی معاصر را باید در میراث استعمار یا به‌عبارتی آثاری که قدرتهای استعماری در جوامع مسلمان به‌جا گذاشتند، جستجو کرد.

با این حال اتفاقی که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی افتاد، این بود که این جنبشها که در کشورهای مسلمان شکل گرفتند و اتفاقاً بخش عمدهای از این جنبشها هم از کشورهای سنینشین برخاستند، عمدتاً در مقابل استعمار بودند. مثلاً جنبش اخوانالمسلمین مصر توسط حسن البنا در سال 1928 یا جنبش اسلامیه سوریه، شاخه اخوانالمسلمین سوریه که توسط مصطفی سباعی از شاگردان حسن البنا در سال 1944 پایهگذاری شد یا جمعیت الشباب الاسلامی مراکش در سال 1971. همه اینها مربوط به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هستند. گروههایی مثل «قیام» و «الدعوه» در الجزایر در دهه 70 شکل گرفتند. یا «جبهه نجات اسلامی» در سال 1989 در الجزایر شروع به فعالیت کرد و در همه نقاط آن کشور هم شعبه داشت یا جنبش اخوان جدید عربستان در دهه 70.

آنچه که مشخص است، اینها عمدتاً در متن اهل سنت یا در بسترهای جوامع سنینشین در مقابل استعمار شکل گرفتند. دولتهایی که در جوامع بودند عمدتاً تحت حمایت دول استعماری بودند و اینها با مقاومت مسلحانه حتی در برابر سلطه نیروهای خارجی غیر مسلمان سعی میکردند به‌نحوی به مبارزاتشان ادامه بدهند. مثلاً قیام مهدی سودانی و اعلام جهاد او علیه انگلستان در اواخر قرن نوزدهم یا جنبش سنوسیه در شمال آفریقا علیه ایتالیاییها. مبارزات مسلحانه اخوانالمسلمین مصر علیه نیروهای انگلیسی در کانال سوئز در اوایل سال 1952. آنچه که اتفاق میافتد این است که کشورهای شیعه تا قبل از انقلاب اسلامی ایران پررنگ نیستند.

چه اتفاقی میافتد؟

اتفاق این است که قیام یا مبارزاتی که تا پیش از انقلاب ایران در بین اهل سنت متداول بود، با تمایلات ضد ناسیونالیستی ضد استعماری گره خورده بودند، یعنی به‌نحوی می‌توان گفت این قیامها بیش از آنکه روح اسلامی داشته باشد، روح عربی و ملیگرایی داشتند، نه تمایلات اسلامی. یعنی گروههایی که عرض کردم عمدتاً میخواستند با نخ تسبیح ناسیونالیسم و ملیگرایی مبارزه کنند، لکن آنچه که بعد از انقلاب اسلامی ایران رخ داد که به‌نظر من دکترین جدیدی در مقاومت بود، این بود که ما بهجای اینکه ناسیونالیسم، ملیگرایی و بحث خون، نژاد و مرز در مبارزه را ملاک قرار بدهیم، باید به‌دنبال وحدت امت اسلامی باشیم. بایستی به‌دنبال این باشیم که اسلام شاه بیت مبارزه و مقاومت شود. آن هم ناشی از این بود که در جریان حوادث چند دهه اخیر، استعمار فرانو که مقام معظم رهبری هم چندین بار به آن اشاره کردهاند، برخلاف دوره استعمار که ملتها را نشانه گرفته بود.

در دوره استعمار، دول غربی یک ملت را استعمار میکردند؛ اما در دوره استعمار فرانو، یک مفهوم کلان به اسم کل جهان اسلام یا کل امت اسلامی را هدف گرفتند و دیگر یک کشور خاص مد‌نظر آن‌ها نیست. همین ایدههایی که در دانشگاههایشان توسط امثال ساموئل هانتینگتون تحت عنوان «گسلها و شکافهای تمدنی» بین تمدن غربی، تمدن اسلامی و تمدن چینی مطرح میکنند، یعنی آن‌ها خود را در برابر کلیت تمدن اسلامی قرار دادهاند و از همین رو هم جنبش بیداری اسلامی که بعد از انقلاب اسلامی رخ داد، این بود که این بیداری اسلامی با شعار وحدت امت اسلامی و یک حرکت جبههای مجموعه امت اسلامی اعم از اهل سنت و شیعیان در مقابل غرب یک اسلام سیاسی را به‌منصه ظهور رساند و غربیها از این مسئله احساس خطر کردند و رئیسجمهور پیشین آمریکا، بوش پسر، عنوان کرد ما از خطر امپراتوری اسلامی از اندونزی تا دروازهی اسپانیا هراس داریم.

یعنی کلاً مفهوم مرزها و مفهوم دولت ـ ملتی که در مجموعه حرکتهای جنبشهای اهل سنت بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به حاشیه رانده شد و مفهوم جدیدی با این عنوان که بایستی به‌عنوان امت اسلامی در مقابل غرب بایستیم، به‌وجود آمد. یعنی جنس آن چیزی که امروز در مصر، تونس، لیبی، یمن، بحرین و حتی عربستان و جاهای دیگر جریان دارد، به کلی با حرکتی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود فرق دارد و این نشاندهنده تحولات بنیادین است.

پس انقلاب توانست اهداف تشکیل احزاب در کشورهای اسلامی را تغییر بدهد؟

هدف از تشکیل حزب یک مسئله است؛ اما اینکه روح حرکت را تغییر داد، بسیار مؤثر بود، یعنی احزاب و جنبشهای اسلامی و اجلاسی که شاهدش بودیم، حاکی از پویش و تمایل عمومی بین احزاب برای همگرایی و وحدت کلمه است، آن هم وحدت کلمه عملی که به عملیات و اقدام برسد، ناشی از روح حاکم بر انقلاب اسلامی است، یعنی دیگر برای جنبشها احزاب اسلامی مسائل ناسیونالیستی و گرایشهای ملیگرایانه علی‌حده است. اتفاقاً دشمن ما هم به‌خوبی این موضوع را درک کرده است. این قیچی دو لبهای که امروز تشکیل شده است، یک لبهاش را ارتجاع عربی که کشورهایی مثل عربستان، قطر و امارات آن را حمایت میکنند و لبه دیگر کشورهای غربی مثل آمریکا، صهیونیسم، انگلیس و برخی از کشورهای اروپایی، ترکیه و مانند اینها هستند و امروز این قیچی را به‌دست یک گروهک جاهل تکفیری به اسم داعش و گروههای تکفیری که این جنایات را در جهان اسلام به‌وجود میآورند.

دقیقاً در مقابل این پویش و حرکت به سوی تشکیل امت واحده اسلامی است. چرا این را عرض میکنم؟ اساساً بر این باورم آن اتفاقی که امروز غربیها و مرتجعین عرب در منطقه آسیای غربی مدیریت و هدایت میکنند، تجربهای است که از جنگهای 30 ساله اروپا گرفتهاند. در جنگهای مذهبی 30 ساله اروپا که در نهایت به عهدنامه وستفالیا منجر شد، جنگهای مذهبی سنگینی بود که بین اروپاییها شکل گرفت و نهایتاً معاهدهای به اسم وستفالیا نوشتند. این معاهده چه بود؟ در آن گفتند اولاً دور کشورهای اروپایی مرز بکشیم، ثانیاً دین را از معادلات سیاسی و اجتماعی کنار بزنیم و مبنا را سکولاریسم، یعنی جدایی دین از سیاست قرار دادند. حتی اگر نقاشیهای دوره رنسانس اروپا را ببینید، اینها به‌راحتی شمشیر قیصر را به‌دست راست او میدهند که دست قدرتمند است و عصای کاردینالها و کشیشها را به دست چپ که دست ضعیفتر است میدهند. بهطور مشخص شما روی جلد کتاب آقای تامس هابز میتوانید این را ببینید که روی آن تصویر اژدهایی است که عصای کشیش به عنوان نماد مذهب به دست چپ اوست.

در واقع تجربهای که از جنگهای خونین 30 ساله در اروپا به‌دست آمد، این بود که مردم به این نتیجه رسیدند که چرا مذهب باید مبنای اختلاف باشد؟ چرا بایستی مذهب باعث شود من فرزند دیگری را بکشم؟ چرا مذهب باید سبب شود به کشور دیگری لشکرکشی کنم؟ این اتفاق در اوایل قرن هفدهم، یعنی فاصله سالهای 1618 تا 1648 به مدت 30 سال منجر به درگیری شد و کل جامعه اروپا به این نتیجه رسید که دین را کنار بگذارد.

آن اتفاقی که امروز توسط تکفیریها و داعش در منطقه آسیای غربی رخ میدهد، بلاتردید همان تجربه جنگهای 30 ساله است؛ یعنی وقتی اهالی مناطق مختلف در سوریه، عراق و... بر سر مذهب با هم درگیر شوند ـ یعنی همین کاری که داعش میکند ـ و اصرار هم داشته باشد که موضوع را به هر نحو ممکن اطلاعرسانی و این سر بریدنها و ذبحها و شکنجهها را منتشر کنند، این چیزی نیست جز اینکه در یک پروژه بلندمدت نسلهای جدید مسلمانان و نسلهای جوان کشورهای اسلامی را نسبت‌به اسلام بدبین کنند که چرا دین اسلام باید مبنای این همه درگیری، منازعه و برخورد باشد و فضا را به سمتی ببرند که کشورها با محکم‌کردن مرزها در اطراف خودشان ـ که صرفاً مرزهای جغرافیایی نیستند، بلکه مرزهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را هم شامل میشوند، مانع از این شوند که مفهوم امت واحده اسلامی شکل بگیرد و جالب این است که وقتی حرکتی مثل راهپیمایی اربعین رخ میدهد که نشان میدهد دو ملت ایران و عراق به هم نزدیک میشوند و مرزها را کنار میگذارند، میبینید دشمن چقدر عصبانی است و چگونه اخبار این راهپیمایی را سانسور میکند. اتفاقی که رخ میدهد این است که از یک طرف اسلام ناب محمدی به‌دنبال تشکیل امت واحده اسلامی است و در مقابل، دشمن در پی این است که از همین جنبشها و گروهها استفاده و به اسم اسلام زمینه تفرقه را ایجاد کند.

به نظر من آنچه در این همایش رخ داد، اتفاق استراتژیک و همگرایی جنبشها و احزاب اسلامی بود که از آرزوهای دیرینه ماست که بتوانیم احزاب جهان اسلام را دور یکدیگر بنشانیم و آن‌ها را نسبت‌به خطر جنبشهای نافرمان در جهان اسلام نظیر داعش آگاه کنیم و انشاءالله به مرور این جریانات و گروههایی که باعث دامن‌زدن به تفرقه میشوند، در دل این وحدت و همدلی رو به اضمحلال روند.

https://shoma-weekly.ir/g7Wrwy