گفتگوی ویژه

آمریکا شرایط بازگشت دوباره به منطقه را ندارد

به نظر نمی‌رسد امریکایی‌ها در حال حاضر آماده بازگشت مجدد پرحجم به منطقه باشند، مگر بنا به ضرورت که امکانات اطلاعاتی و نظامی خاصی را با کشورهای مختلف در منطقه داشته باشند.
زین العابدین امیری - این هفته سالگرد اشغال کابل توسط طالبان در سال 1996 است. در آن سال امریکا به افغانستان حمله کرد. کسی نیست که نداند هدف آمریکا از بکار گیری طالبان در افغانستان و سپس حمله به آن، حضور نظامی در منطقه است. کمی که فکر کنیم و با شرایط امروز منطقه مقایسه کنیم در می یابیم که شرایط امروز هم این گونه است. آمریکا پس از آن که مجبور به خروج از افغانستان و سپس عراق شد، بارها دنبال آن بود که به منطقه برگردد. داعش هم بهانه ای شبیه طالبان است برای آمریکا! تا این بار به بهانه حذف داعشی که خود به راه انداخته است، در منطقه حضور پیدا کند. در همین زمینه با دکتر حسن لاسجردی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه گفتگو کرده ایم.

***

با توجه به سالگرد اشغال کابل توسط طالبان، در شرایط فعلی آمریکا میخواهد به داعش در عراق حمله کند و به این بهانه در منطقه حضور نظامی داشته باشد. تحلیل شما از شرایط آن زمان طالبان و مقایسهاش با شرایط فعلی داعش چیست؟

بهانه کاری که امریکا در تهاجم به افغانستان انجام داد، موضوع طالبان و حیات القاعده بوده است، به این معنا که امریکا احساس کرد بهرغم فشارهای حضور نظامی در افغانستان و کمکهایی که پاکستان و ارتش آن در زمینه مبارزه با تروریسم میکند، اینها موفق نبودهاند، به همین دلیل تصمیم گرفت در افغانستان حضور مستقیم داشته باشد، چون احساس میکرد با رقیبی در حال مبارزه است که اولاً توانایی دارد، ثانیاً قبلاً در جریان 11 سپتامبر ضربههایی به امریکا زده است و ثالثاً بر این باور بود که توان القاعده در افغانستان در حال افزایش است و افغانستان حیاط خلوتی را برای اقدامات تروریستی القاعده فراهم میکند، به همین جهت تصمیم گرفت به افغانستان حمله کند و القاعده را بین ببرد.

اما در خصوص بحث داعش به نظر میرسد موضوع داعش و القاعده از چند جهت شبیه به هم هستند، یکی از نظر مبناهای تئوریک و اعتقادی. به نظر میرسد مشرب سیاسی، اعتقادی و مبارزاتی القاعده و داعش با هم همراهی میکند. نکته دوم بحث تفکر ضد امریکایی است که به هر صورت در ظاهر، افواه و اعلام مواضع داعش و القاعده ظاهراً هر دو مواضع ضد امریکایی دارند و نکته سوم فضای عملیات است و مستحضرید منافع مجموعه اقدامات داعش به جیب دولتهای بزرگ میرسد، چون هر نوع ناامنی، آسیب و اقدام نظامی و اقدام علیه مردم میتواند به نفع نیروهای خارجی باشد و آنها را به منطقه گسیل کند. در نهایت نکته مهم این است که در گذشته نه چندان دور ایالات متحده بر این باور بود که یک جریان تند افراطی در اندیشههای اهل سنت در حال بروز و ظهور است که آن وقت در القاعده معنا میشد و الان هم در داعش معنا میشود.

به نظر میرسد چیزی که امریکاییها به دنبالش میگردند این است که تا آنجا که میتوانند روی موج جریانات فکری افراطی تندروی غیرقابل کنترل که دچار مشکلات مالی، لجستیک و اطلاعاتی هستند سوار شوند و تا جایی که میتوانند از اینها استفاده کنند و هر جا احساس کردند دارد از دستشان در میرود یا بیش از حد میدان مانور پیدا کردهاند، آنها را با عملیاتی جمع و جور کنند تا دو باره به کنترل خودشان در بیاورند. این رفتاری است که امریکاییها در جاهای مختلفی انجام دادهاند. سابقهاش در جنگهای کره، کوزوو، روآندا و جاهای مختلف است. امریکاییها لااقل بعد از کنترل جریان نظام دو قطبی، در همه جای دنیا بحرانهایی را ایجاد کردند. آنها تلاش کردند از پتانسیل نیروهای گریز از مرکز استفاده کنند و به همین دلیل به آنها کمک کردند تا آنها را در اختیار بگیرند و هر جا که احساس کردند از کنترل و مدار آنها خارج شدهاند، با سرکوب یا کم کردن کمکها یک بار دیگر سوار موج آنها شدند و توانستند آنها را کنترل کنند. به نظر میرسد در جریان تحولات القاعده و داعش در منطقه هم امریکا به همین شکل عمل کرده است. القاعده جریانی است که علیه روسها بروز و ظهور پیدا میکند. امریکاییها ورود مییابند، با آنها ارتباط برقرار و به آنها کمک میکنند و رشدان میدهند، بعد القاعده ماجرای 11 سپتامبر را انجام میدهد و از کنترل امریکاییها خارج میشود و امریکاییها دو باره آنها را سرکوب میکنند تا به مدار خودشان بیاورند. در جریان داعش هم دقیقاً همین مدل هست، یعنی پرورش استعداد و دادن امکانات و میدانداری. تا آنجایی که بتوانند در راستای اهداف آنها حرکت کنند، اما آنجایی که از مدار و کنترل آنها خارج میشوند، تلاش میکنند با سرکوب و بمباران آنها را کنترل کنند یا شتاب بگیرند و وقتی شتاب آنها را گرفتند، دو باره سوار موج آنها میشوند و آنها را هدایت میکنند.

پس تجربه طالبان برای امریکا تجربه موفق بود که الان هم به سراغ داعش رفته است.

به نظر من تجربه مواجهه با طالبان یک تجربه یا یک مدل کار شده موفقی بود که امریکاییها در منطقه داشتند و الان هم دارند از همان مدل در مورد سایر گروههای تندرو در منطقه استفاده میکنند. گروههای تندرویی که در عراق، سوریه، یمن، لبنان و جاهای دیگری حتی مانند مصر و لیبی هستند، مدلی است که امریکاییها در آنها ورود مییابند. این گروهها اول کوچک هستند و امریکاییها تلاش میکنند آنها را بزرگ کنند و به آنها تجهیزات و امکانات بدهند تا از آنها استفاده کنند. وقتی این گروهها به بلوغی میرسند و میخواهند عرض اندام و میدانداری کنند، امریکاییها با کم کردن کمکها و در تنگنا گذاشتن آنها یک بار دیگر آنها را روی خط کنترل و هدایت توسط خودشان برمیگردانند. به نظر من تجربه امریکاییها در نحوه مواجهه با القاعده و کنترل آنها سبب شد آنها در جریان موضوع داعش از این تجربهها استفاده کنند.

آیا به نظر شما امریکا دو باره موفق میشود در منطقه حضور یابد؟

امریکاییها به دلیل اینکه قرارداد امنیتی با عراقیها دارند بعید میدانم مانند سالهای 2003ـ2004 که در عراق حضور داشتند دو باره در آنجا حضور حجیم پیدا کنند. حضورشان مقطعی است و نیروهای امنیتی و اطلاعاتیشان را میفرستند. اگر کشوری درخواست کرد به اندازه نیاز و درخواست او مداخله خواهند کرد، اما با توجه به اینکه لااقل در عراق به عنوان یکی از گزینه های اساسی که این روزها با آن مواجهیم، آنها قرارداد خروج از عراق را امضا کردهاند و ارتش عراق تقریباً به بلوغ عملیاتی رسیده است و نیازمند امریکاییها نیست. با توجه به اینکه امریکاییها به خاطر هزینههای زیادی که در جنگ عراق دادهاند، شرایط بازگشت دو باره به عراق را ندارند که تلفات بدهند یا از حجم اندوختههایشان کم شود.

به هر حال به نظر نمیرسد امریکاییها در حال حاضر آماده بازگشت مجدد پرحجم به منطقه باشند، مگر بنا به ضرورت که امکانات اطلاعاتی و نظامی خاصی را با کشورهای مختلف در منطقه داشته باشند.

مقایسهای که با سال 1996 صورت میگیرد این است که به نظر میرسد در آن سال توجیه کشورهای دنیا توسط امریکا ضروری به نظر میرسید، ولی امروز دیگر اینطور نیست و امریکا بهراحتی کارهایی را که دلش میخواهد انجام بدهد و نیازی هم به توجیه کشورها ندارد. حتی با توجه به اینکه بیداری اسلامی الان در کشورهای مختلف اشاعه مییابد.

این حرف شما درست است. هر قدر از دوران نظام دو قطبی فاصله میگیریم، ذهنیتهای غالب هم کمرنگ میشوند. به عنوان مثال در دوران دو قطبی و سالهای اولیه پس از آن وقتی قرار بود اقدام بینالمللی صورت بگیرد، ابرقدرتها برای توجیه خودشان حتماً کار را به شورای امنیت میبردند تا توجیه بینالمللی و حقوقی این کار را داشته باشند. در حال حاضر که دچار بینظمی در نظام بینالملل و نداشتن رهبری مقتدرانه در دنیا هستیم و جهان در بینظمی مدل هدایتگرانه به سر میبرد، قدرتهای بزرگ یا کشورهایی که دارای وجهه یا امکان یا قدرت لابی و هژمونی بیشتری هستند، به همان اندازه میتوانند تحرکات سیاسی، نظامی و استراتژیک داشته باشند.

به نظرم میرسد تا شکلگیری یک نظم جدید جهانی، بهطور حتم این قدرتهای بزرگ هستند که تلاش میکنند بر اساس خواست و ارادهشان اقداماتی را انجام بدهند تا بتوانند بیشترین منفعت را ببرند، چون در حال حاضر و در این بینظمی جهانی موضوع حداکثر منفعت و پر کردن سبد تخممرغها خیلی برای قدرتهای بزرگ مهم است، لذا فاصله گرفتن از نظام دو قطبی و نداشتن نظام سرپا، پویا و بیسامانی نظام بینالملل باعث شد که قدرتها به دنبال کسب حداکثر امتیازات باشند.

موضع ایران در قبال امریکا نهتنها نسبت به سال 1996 عوض نشده، بلکه تشدید هم شده است. در سال 1996 عدهای از اصلاحطلبها میگفتند در حمله به طالبان به امریکا کمک کنیم. به نظر میرسد نظام در آن برهه سکوت کرد، یعنی نه این نظریه را تأیید و نه با آن همراهی کرد، ولی الان خیلی صریح پای قضیه ایستادهایم و میگوییم قطعاً به امریکا کمک نخواهیم کرد. در این دو شرایط را با هم مقایسه بفرمایید که چرا اینگونه شده است؟

فکر میکنم مجموعه نگاه ما، یعنی سیستم تصمیمگیری ما که از رهبر معظم انقلاب شروع میشود و به ساختارهای قانونی میرسد، در مقابل امریکا تکلیف ما روشن است، یعنی در تمام طول این سالها در بحرانهایی که در منطقه و کشورهای همسایه پیش آمدهاند، اعلام کردهایم به امریکا کمک نخواهیم کرد. در واقع پیشدستانه کمک نمیکنیم، مگر اینکه امریکاییها در جایی گیر و از ما درخواست کمک کنند. این همان بلوغی است که در رفتار یک بازیگر منطقهای به چشم میخورد که اگر قدرتهای بزرگ میخواهند از شما درخواستی کنند، درخواستشان از موضع بالا نباشد، بلکه برعکس، از موضعی باشد که از شما بخواهند در مقابل به شما امتیاز بدهند. فکر میکنم در دورهای هم که برخی از چهرههای اصلاحطلب در مواجهه امریکا با صدام معتقد بودند باید با امریکا وارد جنگ شد، باز نظام جمهوری اسلامی سکوت کرد تا دشمنان ما خودشان خودشان را بخورند.

در حال حاضر هم در مناسبات منطقهای همین نگاه را داریم، یعنی چه امریکا و چه اسرائیل که دشمن صریح نظام ما هستند صراحتاً مقابله خواهیم کرد و در جاهایی که کشورهایی وارد میشوند که مربوط به حوزه تصمیمگیری ما هستند، مثل بعضی از کشورهای اسلامی با این هدف که مشکل کشورهای اسلامی و مانور خشونت و دستاندازی آنها را کم کنیم، کاری که در عراق انجام دادیم. سیاست بازیگرانه ما در خصوص دشمنان تغییری نکرده است. اگر اقدامی در منطقه انجام دادهایم از سر اضطرار طرف مقابل در جهت زمینهسازی ترمیم اضطرار کشورهای اسلامی بوده است.

https://shoma-weekly.ir/ykheRy