***
در مورد معضل دوقطبیشدن کشور ما در مسائل مختلف، نگرانیهایی وجود دارد. آیا این نگرانیها به جاست؟
اساسا امنیت ملی و سیاست خارجی کالای ارزانی نیست که در جوامع مختلف بخواهند روی آن چوب حراج بزنند و در هیچکدام از جوامع در بزنگاهها و در مقاطع مختلف سیاسی از جمله در انتخابات یا رفراندومها یا موضوعات دیگر معمولا موضوعات مربوط به سیاست خارجی یا مسائلی را که بهطور مستقیم با امنیت ملی آن کشورها ارتباط دارد بههیچوجه در معرض دوقطبیشدن قرار و اجازه نمیدهند شکافهای اجتماعی در جوامع حول موضوعات مربوط به امنیت ملی بگردد. شما تاریخ و سابقه انتخابات مختلف در ایالات متحده آمریکا را که ملاحظه کنید. فرض بفرمایید مسئلهای که مربوط به سیاست خارجی و امنیت ملی اینهاست و حمایت از رژیم نامشروع صهیونیستی تمام نامزدهای انتخابات و تمام افرادی که شرکت میکنند در رقابتهای سیاسی روی این موضوع متفقالقول هستند و معمولا اجازه نمیدهند کسی بخواهد روی حمایت از رژیم صهیونیستی شکافی را در کشورشان ایجاد کنند. یا فرض کنید در مسائل مربوط به حضور بینالمللی آمریکا در اقصی نقاط دنیا مثلا حضور ناوگان آمریکا در منطقه غرب یا جنوب شرق آسیا عمدتا متفقالقول و مشترکالقول هستند. لذا اقتضای عقلانیت سیاسی الان هم همین است که کشورها اجازه نمیدهند که موضوعات بینالمللی و موضوعاتی که مربوط به سیاست خارجی و امنیت ملیشان میشود بهعنوان مبنایی برای شکافهای اجتماعی یا سیاسی و به تعبیر شما فضای دوقطبی در جامعه شود.
در حال حاضر ما در مسئله مذاکرات هستهای دچار دو قطبی خوب یا بد هستیم. آیا این دو قطبی ضربهزننده است؟
در موضوع هستهای که تقریبا میشود گفت کشور ما از سال 2003 با آن درگیر شد، طرف غربی بهخصوص آمریکاییها تلاش زیادی کردند این مسئله را با عنوان یک موضوع و مسئله اصلی در کشور ما مطرح و زمینه را مهیا کنند که آن دوقطبی اجتماعی حول این موضوع شکل گیرد و در نهایت هم بتوانند میوه این بذر نامشروعی را که میکارند در بزنگاه بچینند و بهره سیاسی لازم را از آن ببرند. این دید براساس تئوری (Smart Power) یا قدرت هوشمند آقای جوزف نای شکل گرفت و از دوران جرج دبلیو بوش پسر شروع شد و در دوران آقای باراک اوباما خیلی جدیتر ادامه پیدا کرد. در بحث قدرت هوشمند اینها معتقد هستند اگر بتوانند ترکیبی از قدرت سخت و قدرت نرم ایجاد کنند میتوانند کشور ایران را به قول خودشان آنگونه که در تعابیر ژورنالیستی بهکار میبرند با پای خونین پای میز مذاکرات بکشانند. قدرت سختی که در این پروژه از سال 2002ـ2003 آغاز و به مرور هم در دوران آقای اوباما تشدید شد بحث تحریمهای اقتصادی، توسل به بند هفتم منشور سازمان ملل متحد و تشدید تحریمهای اقتصادی بود که اینها معتقد بودند حتی در مقالات و مصاحبههای مختلفی که آقای جوزف نای کرده بود عنوان میکنند که این قدرت سخت مولد قدرت نرمی در ایران میشود. این قدرت نرم برای آمریکا نارضایتیهای عمومی است که از این تحریمها بهدست میآید. همراه با ایجاد نارضایتیهای عمومی و فشارهای سخت و فشارهای اقتصادی که به کشور ما بهخصوص بعد از این قطعنامه آخر بحث تحریمهای مالی و تحریمهای نفتی و بانکی را مطرح کردند.
یعنی باورشان این بود که میتوانند با ترکیب این دو یعنی نارضایتیهای عمومی و اعمال تحریمهای سخت که همان فشار مضاعف به جمهوری اسلامی ایران است ملت ایران را در منگنه قرار بدهند؟
بله! بخشی از این فشار مضاعف بلوکهکردن پولهای کشور ماست، بخشی از آن تبانی با بعضی از کشورهای منطقه خلیج فارس برای پایینآوردن قیمت نفت مثل کشور عربستان سعودی و بخش دیگر ممنوعیت مراودات مالی و بانکی ما است. این در کنار نارضایتی که در جامعه به وجود میآورد موجب میشود یک دوقطبی و شکاف اجتماعی در کشور ما به وجود بیاید که این شکاف اجتماعی در مقطع انتخابات باعث میشود سیاستهای دولت آمریکا در کشور ما بهراحتی پیاده شوند.
متاسفانه در داخل برخی جریانات انقلاب هم شاید نادانسته و ناآگاهانه در همین پازل بازی میکنند و شاید بشود گفت قطعهای از این پازل را تکمیل میکنند. این جریانات مثلا با طرح موضوعی که حتی آبخوردن ما هم به تحریمها ارتباط دارد یا حل مشکلات اقتصادی و بحث اینکه حقوقبگیرها بهخاطر این تحریمها و این نابسامانی در فشار هستند بهنوعی به احساس محرومیت فزاینده در کشور ما دامن میزنند. احساس محرومیت فزاینده را آقای «تد رابرت گر» مطرح کرد و آن هم این است که در مقطعی کشوری یا جامعهای که بنا به دلایل مختلف مثل جنگ و تحریم دچار کمبود منابع است اگر جریاناتی هم در داخل بیایند به این محرومیتها به لحاظ گفتمانی دامن بزنند یک احساس محرومیت جدی در بین مردم ایجاد میشود که این احساس محرومیت موجب نوعی نارضایتیهای اجتماعی میشود و این نوع نارضایتیها در نهایت فضا را به سمتی میبرد که آمریکاییها منافع و اهداف خودشان را به خوبی پیش میبرند.
آیا در تاریخ اسلام هم ما با دوقطبی های این چنین مواجه بودهایم؟
اگر در تاریخ اسلام بهخصوص در حوادث صدر اسلام بخواهیم شبیه چنین اتفاقی را جستجو کنیم در جریان جنگ احزاب زمانی که مدینه در محاصره مشرکین قرار گرفت و تمام قبایل و همت گستردهای که مشرکین داشتند تا مسلمین را در مدینه تحت فشار قرار دهند و مانع از این شوند که کالاها و محصولات وارد مدینه شود و یک ماه آنجا را محاصره کرده بودند، شاهد این قضیه بودیم. داخل مدینه جریانات منافقی بودند که آنها مدام سعی میکردند دل مسلمانان را خالی کنند و بهنحوی نشان دهند که کار از کار گذشته و نمیشود مقاومت کرد. منتهی در همان ایام پیغمبر اکرم(ص) با امیددادن به مردم و اینکه عاقبت پیروزی از آنِ مسلمانان و متقین است سعی داشتند فضا را مدیریت کنند. از طرفی پیشنهاد جناب سلمان فارسی وقتی در کندن خندق در اطراف شهر مدینه که اجازه ندهند مشرکین وارد شهر شوند و پشت خندقها گرفتار شدند و امدادهای غیبی خداوند متعال کرد و توفان و نابسامانی آب و هوا که پیش آمد و تلاشهایی که خود پیغمبر انجام دادند و سعی کردند بین صفوف مشرکین نقار و شکافی را ایجاد کنند با برخی از این قبایل پیغمبر وارد مذاکره شدند و آنها را جدا کردند. مجموع این عوامل دست به دست هم داد که مشرکین شکست بخورند و در جنگ احزاب عقبنشینی کنند که این مقدمهای شد برای فتح دروازههای خیبر و پیروزیهای بعدی مسلمین.
و این یعنی شرایطی مشابه شرایط امروز کشور ما؟
بله! شرایطی که امروز در کشور ما وجود دارد خیلی شبیه به جنگ احزاب است. از یک طرف جریاناتی در داخل مرتب دل مردم را خالی میکنند و میخواهند مانع از ایستادگی و مقاومت عمومی شوند و با سستعنصری خودشان و با بزرگ و بزککردن دشمن و غلو درباره قدرت آمریکا ـ همانطوری که مقام معظم رهبری اشاره کردند کسانی که چهره آمریکا را بزک میکنند در حال خیانت به کشور هستند ـ و بحث مشکلات اقتصادی که در داخل کشور است و ارتباطدادن آنها با تحریم زمینه مقاومت و ایستادگی را از مردم سلب میکنند. این خیلی شبیه به رفتار منافقین در جنگ احزاب است. منافقینی که مانع شدند. مسئله خندقی که جناب سلمان فارسی پیشنهاد دادند و پیغمبر اکرم پذیرفتند به نظر من خیلی شبیه به ایدهای است که مقام معظم رهبری درباره اقتصاد مقاومتی مطرح کردند؛ یعنی اقتصاد مقاومتی آن حصن حصینی است که دور کشور ما پیچیده و مانع از آن خواهد شد که دشمن بتواند وارد مرزهای جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی کشور ما شود.
ما بهراحتی میتوانیم با مقاومت از این مرحله عبور کنیم و مسلما امدادهای الهی که امروز در عرصه میدانی در کشورهایی مثل یمن و عراق و لبنان و سوریه به عینه میبینیم حتما به ما کمک خواهد کرد و نتیجه جنگ را بهسمتی میبرد که دشمن مغلوب شود. از طرفی برداشتم این است که رهبر معظم انقلاب به تاسی از پیامبر اکرم(ص) که زمینهای را باعث شدند تا بین مشرکین نقار و شکاف ایجاد شود ایشان هم تاکید میکنند که مثلا روابط با کشورهایی مثل چین و روسیه باید روابط حسنه و بهتری باشد. فعالیتها و اقداماتی هم در این باره شروع شده است. امروز هیچکس نمیداند که 1+5 در موضوع هستهای ایران به یک اتفاق نظر رسیدند. اگر از تاریخ درس نگیریم محکوم به تکرار تاریخ هستیم. بهراحتی میتوانیم با تاسی به رفتار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیغمبر اکرم(ص) از این مرحله عبور کنیم.
حالا و در شرایط حاضر تکلیف ما برای دو قطبینشدن فضای پیرامون مذاکرات چیست؟
رهبر معظم انقلاب در فرمایشهایشان اشاره کردند که در موضوع سیاست خارجی نباید فضای کشور را به سمتی ببریم که جریانی که قائل به مقاومت و ایستادگی است بخواهد به این دوقطبی دامن بزند و زمینه را ایجاد کند که این دوقطبی در جامعه ایجاد شود و فکر میکنم که مسئله هستهای چون اساسا در سطح تحلیل سیاسی است باید در سطح همان تحلیل سیاسی حل شود. اینکه بخواهیم وارد سطح تحلیل اجتماعی، فضاهای اردوکشی خیابانی و تجمعات غیرقانونی خیابانی شویم، هر دو طرف هم موافقین مذاکره و هم منتقدین مذاکره این لطمه جدی را ایجاد خواهد کرد.
بههرحال مذاکرهکنندگان ما همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند فرزندان شجاع و غیور انقلاب هستند و سایر تعابیری که ایشان اخیرا درباره این افراد بهکار بردند. دشمن ما هم دشمن غدار و توانمندی است و نباید این را هم نادیده گرفت. اینها هم دارند تمام تلاش خود را متناسب با فهم و خطوط قرمزی که مقام معظم رهبری ترسیم کردند میکنند و میتوانند نتایج لازم را بهدست بیاورند. حالا اینکه چهقدر موفق شدند و چقدر توانستند جلو بروند برمیگردد به گردونه مذاکرات.
به هرحال انتهای کار ما با شیطانی به نام آمریکا روبهرو هستیم و باید حواسمان جمع باشد. این حواس جمع شاید خودش به نوعی اختلاف برانگیز باشد.
در مقابله با خصومت و کینه آمریکاییها و غربیها در مقابل جمهوری اسلامی ایران مسئله هستهای تنها بهانهای است و بعد از هستهای موضوعات دیگری را طرح خواهند کرد و بیشتر پیش خواهند برد؛ همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند نهایت حرف اینها این است که شما مردمسالاری دینی را تعطیل کنید و نظام اسلامی را کنار بگذارید و اجازه بدهید آدم دستنشاندهای که از جانب آمریکاییها مورد تایید است در ایران حکومت کند مثل اتفاقی که در تاریخ ایران امثال محمدرضا پهلوی و پدر خائنش رضاخان تا پادشاهان دوران قاجار افتاد. لکن عرض بنده این است که در دشمنی دشمن تردید نکنیم. دوست را جای دشمن و دشمن را جای دوست ننشانیم. نگذاریم جابجایی بین دشمن و دوست اتفاق بیفتد و این خیلی مسئله مهمی است.
حالا بد نیست به همین بهانه نظر شما را در مورد تیم مذاکرهکننده بدانیم.
جناب آقای ظریف، جناب آقای عراقچی، جناب آقای تخت روانچی و مجموعهای از تیم مذاکرهکنندهای که امروز در حال مذاکره هستند بخشی از ظرفیت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایراناند و تلاش خود را میکنند. این به معنای آن است که ما تمام تلاش دیپلماتیک خود را هنوز به میدان نیاوردیم. شاید لازم باشد اگر ببینیم تیم مذاکرهکننده علیرغم تمام تلاشهایی که میکنند نتوانند اهداف جمهوری اسلامی ایران را برآورده و تحصیل کنند سایر ظرفیتهای دیپلماتیک را هم بهکار بیندازیم. شاید در مقطعی نیاز باشد تیم مذاکرهکننده را تعویض کنیم. اینکه نزدیک به دو سال است تیم مذاکرهکننده فعلی دارند زحمت میکشند و تلاش میکنند و تلاششان هم قابل تقدیر است، اما اگر نتوانند مبتنیبر خطوط قرمزی که مقام معظم رهبری ترسیم فرمودند اهداف و منافع نظام جمهوری اسلامی را تامین کنند شاید لازم باشد که این تیم تقویت یا تعویض شوند و جمع و گروه دیگری حضور یابند.
به هر حال در مذاکراتی که دوستان انجام میدهند انشاءالله که بتوانند نتایج لازم را بهدست بیاورند، اما اگر توانایی تامین منافع را نداشته باشند ـ به هر دلیلی، چون این تیم قوی، خوب و کارآمد است، اما به این معنا نیست که تمام ظرفیت دیپلماتیک جمهوری اسلامی به کار رفته باشد، ما ظرفیتهای قوی داریم و این ظرفیتها میتواند پشت میز مذاکره منافع ما را خیلی بهتر تامین و راهحلهای بهتری را طرح کنند و در جزئیات بیشتر پیش بروند. فکر میکنم اگر در مقطعی ببینیم که مذاکرات به این سمت و سو جواب نمیدهد و منابع جمهوری اسلامی تامین نمیشود اگر لازم به تعویض تیم مذاکرهکننده باشد شخص آقای دکتر روحانی و شورای عالی امنیت ملی کشور به این نتیجه برسند که ظرفیتهای دیگر خود را امتحان کنیم و اجازه بدهیم نیروها و عناصر کارآمد دیگری که میشود گفت تجارب مذاکرات خوبی دارند وارد میدان شوند.
ما در گذشته که در سطح رئیس شورای عالی امنیت ملی گفتگو میکردیم هم موفقیتهایی داشتیم.
در دورههای گذشته مثلا در دوران دکتر لاریجانی یا قبلتر با وجود فراز و نشیب در مذاکرات موفقیتهایی بهدست آوردیم، ولی مشکلات و مسائلی هم وجود داشت. عرض بنده این است که اینطور نشود تمام ظرفیتهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی در آقای ظریف و آقای عراقچی و تخت روانچی خلاصه شود. یک چیزی را باب کردند و میگویند که آقای ظریف متخصصترین آدم است و از ایشان بهتر نیست و ایشان نهایت دیپلماسی ماست، ولی واقعا اینطور نیست. در مقابل گزینههایی که آمریکاییها و 1+5 در مذاکرات مطرح میکنند حداقل اعتقاد بنده این است که میشد راهحلهای بهتری را پیدا کرد که هم مذاکرات ادامه پیدا کند و هم منافع جمهوری اسلامی ایران تامین شود، اما اینکه جریان آقای دکتر ظریف یا جریانی که از ایشان حمایت میکند در فضای افکار عمومی و فضای سیاسی کشور وانمود کنند همه ظرفیتهای دیپلماتیک کشور در آقای ظریف خلاصه شده است و راهحلهایی که اینها به آن رسیدند تنها راهحلهای موجود بوده است اینطور نیست.
نزدیک به 37 سال تجربه دیپلماتیک در جمهوری اسلامی داریم حالا ممکن است یک نفر بگوید آقای دکتر جلیلی بهواسطه اینکه در دولت قبلی بوده است نتوانند. منظور بنده بهطور خاص آقای جلیلی نیست، ولی در دولتهای قبلی در دولت آقای هاشمی و خاتمی و دولت مقام معظم رهبری ظرفیتهایی مثل دکتر جواد لاریجانی، آقای دکتر ولایتی و سایر بزرگانی را دارید که تجربه قطعنامه 598 و قضیه آتشبس جنگ را دارند. اینها ظرفیتهای عظیمی هستند و فکر کنم اگر این ظرفیتها پای مذاکره بیایند شاید راهحلهای بهتری پیدا کنند که مذاکرات ادامه یابد، چون بعید میدانم کسی در جمهوری اسلامی مخالف مذاکره باشد همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند اتفاقا معتقد به مذاکره هستیم. منتهی قائل به این هستیم که مذاکره باید منجر به توافق خوبی شود. اگر قرار باشد بعد از مذاکره تمام هستی و داشتههای خود را از دست بدهیم و در مقابل هیچ مابهازای منطقی هم نباشد اینکه مذاکره نشد. این نوعی باجدادن و پاککردن صورت مسئله است.
لذا پیشنهاد میکنم جایی به این نتیجه برسیم تیم فعلی توانایی ادامه مذاکرات و رسیدن به نتایج مطلوب را ندارد و میتوانیم از سایر ظرفیتها استفاده کنیم یا حداقل همین دوستان را تقویت کنیم. مثلا حضور جناب آقای دکتر صالحی چقدر توانست موفق باشد. به هر حال ایشان در موضوع اراک توانستند راهحلی را پیشنهاد بدهند. عناصر دیگری هم میتواند به این تیم اضافه یا تیم تعویض و فرد دیگری متولی این کار شود که به راهحلها و نتایج بهتری برسیم.