قطعه ای ازبهشت
اقدام و عمل
در دبیرستان شهید بهشتی، شناخته شده بود. تقید خاصی در عمل به فرایض داشت، با مصلحت و بی مصلحت دروغ نمیگفت. پس از شهادت در وسایل شخصی وی...
قطعه ای ازبهشت
مردودی دیگر بس است
ترکش به سینهاش خورد و جانباز شد، اما شهید نه! همین بود که نوشت: «از خدا میخواهم این بار قبولم کند و مرا بپذیرد. مردودی دیگر بس است!» او...
قطعه ای ازبهشت
سخت می گرفت بر نفسش
لباسهایش را بخشید و رفت. شب ها روی زمین می خوابید. می گفت: باید سختی کشید تا در مواقع سخت به مشکل بر نخوریم. رفت! در شلمچه جایی که همه...
قطعه ای ازبهشت
آن بالا پیش شهدا
عباس آقا خادم مسجد میگفت: یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد...
قطعه ای ازبهشت
من او را شناختم
شب میگرید و مینالد و همینهاست که فردا شرق و غرب را به زانو در میآورد و آمریکا را در صحرای طبس در می نهد و منافقین را یکشبه بر خاک...
قطعه ای ازبهشت
روحت را هم تاب نیاوردند
تویی که مقابل مومنان نرم خو و متواضع و در مقابل مستکبران و ظالمان قاطع بودی. تویی که به جسد به آسمان پر کشیده ات هم رحم نکردند و شهادتت را...
قطعه ای ازبهشت
کلاس بالاتر
هرچه توفیقات او بیشتر میشد، بیشتر مورد بیمهری یک جریان خاص در داخل قرار میگرفت. شاید از همین رو بود که در وصیتنامه نوشت: «هرچه به...