روز پژوهش بیشتر ما را به یاد دانشگاه میاندازد، در حالی که باید چنین انتظاری را از مدارسمان هم داشته باشیم که پژوهشـمحور باشند. به نظر شما چگونه باید پژوهشـمحوری را از مدارسمان شروع کنیم که به تبع آن این اتفاق برای دانشگاههایمان هم بیفتد؟
در سند تحول آموزش و پرورش یکی از محورهایی که روی آن تاکید شد، این باشد که آموزش ما بهجای حافظهـمحوری باید تفکرـمحوری بود. پژوهشگری یکی از روشهای تدریس در نظام آموزشی تفکرـمحوری است و لذا آموزش ما حتی از دوره ابتدایی باید بر همین اساس تفکرـمحوری و پژوهشگری برنامهریزی شود و این سیستم مستلزم آن است که ما در کتب، مواد و روشهای آموزشیمان و روش تدریس معلمها و تفهیم مطالب به دانشآموزان اساس را بر تفکرـمحوری و پژوهش قرار بدهیم و این شیوه را به دانشآموزانمان منتقل کنیم.
مشکل اینجاست که خود معلمها و حتی اساتید دانشگاههای ما پژوهشـمحور نیستند.
البته بحث دانشگاهها متفاوت است. ولی بالاخره باید کار را از یک جایی شروع کنیم. قرار بود نظام آموزشی ما چهار مقطع سه ساله باشد و کتب آموزشی در چارچوب نظام جامع آموزش و پرورش که در شورای انقلاب فرهنگی تصویب شد و به تایید مقام معظم رهبری رسید، تدوین شوند و بهتدریج وارد بدنه آموزش و پرورش شود تا حداکثر در شش تا دوازده سال یک سیستم پیشرفته تفکرـمحور داشته باشیم و مطالب به صورتی در کتب تدوین شده باشند که دانشآموز از طریق تفکر و پژوهش یاد بگیرد و معلمها هم بهتدریج آموزش ببینند که کمکم خود را با این سیستم آموزشی تطبیق بدهند، اما متاسفانه این سند تحول اجرا نشده است. آموزش و پرورش در دو سال آخر دولت دهم ناگهان مقطع دبستان را شش کلاسه و دوره دبیرستان هم تبدیل به سیکل اول و سیکل دوم و راهنمایی را منحل کرد. که با عجله برای سال اول دبستان تدوین شد و نکاتی که در سند تحول آموزش و پرورش روی آن تاکید شده بود، در نظر گرفته نشد. حتی این کار باید بهتدریج انجام میگرفت که علاوه بر تغییر کتاب که باید بر اساس سند تحول آموزش و پرورش باشد، معلمها هم تعلیم ببینند و خود را با سیستم جدید و آنچه که در سند تحول آموزش و پرورش دیده شده است تطبیق بدهند و علاوه بر اینها فضاهای آموزشی هم باید تحول پیدا کنند. متاسفانه هیچکدام عملا رعایت نشدند و فقط یک تغییر شکلی دادیم و نهایتا دوره راهنمایی را حذف کردیم و این چیزی نبود که در شورای انقلاب فرهنگی و در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش مد نظر بود. آن برنامه دارد ادامه پیدا میکند و معتقدم باید همت کنیم و خودمان را با سند تحول در نظام آموزش و پرورش که به تایید مقام معظم رهبری رسیده است تطبیق بدهیم و آنوقت میتوانیم امیدوار باشیم به آموزش بر اساس تفکرـمحور بودن و نفوذ پژوهش، تحقیق و خو گرفتن با تحقیق برسیم.
فکر میکنم در مورد دانشگاهها نظرتان مخالف این است و معتقدید پژوهش محور هستند؟
در دانشگاهها چند مشکل وجود دارد. ما در مقاطع فوقلیسانس و دکترا دانشجویان بسیار خوبی داریم و اساتید هم بهرغم وضع معیشتی نه چندان مناسب و اینکه نمیتوانند تمام وقت خود را صرف برنامه خاصی بکنند و ناچارند ساعات تدریس بیشتری را بگیرند یا در خارج از دانشگاه به کار دیگری بپردازند که معیشت او تامین شود، پژوهشهای مختلفی تحت عنوان پروژههای لیسانس، فوقلیسانس و بهخصوص دکترا انجام میگیرند، اما شکافی بین آنچه که در جامعه ما میتواند کاربردی شود و دستگاههای خارج از دانشگاه وجود دارد و باید به پژوهشهای دانشگاهی توجه کنند و در حقیقت دانشگاه را در این راستا مدد بدهند، به این صورت که هم از پژوهشهای دانشگاهی استفاده و هم اعتبارات تحقیقاتی خود را در جهت به کارگیری پتانسیل تحقیقاتی دانشگاهها صرف کنند.
آنچه را که مقام معظم رهبری به عنوان ارتباط دانشگاه با صنعت و بهطور کلی ارتباط دانشگاه با خارج از دانشگاه مطرح میفرمایند، مشاهده نمیکنیم. به خاطر همین تحقیقات گستردهای در دانشگاهها صورت میگیرند، ولی فقط درصد کمی وارد صنعت میشود و این پژوهشها در حل مشکلات کشور به کار گرفته نمیشوند.
از طرف دیگر در کشور ما به پژوهش به عنوان یک کالای لوکس نگاه میشود. درست است؟
بله، به خاطر همین است که هر جا اعتبار کم میآوریم و اعتبارات دولت کاهش مییابد، از اولین جاهایی که قربانی میشود اعتبارات پژوهشی است که یا قطع میشوند یا به اندازه کافی بدان اختصاص داده نمیشوند و لذا بسیاری از پروژهها راکد میمانند که در نتیجه انگیزه را از محقق سلب میکند. پروژههای ملی تعریفشده در شورای عالی اطلاعات و فناوری و حتی تعریفشده در نقشه جامع علمی کشور بهطور کلیتر اولویتبندی میشوند، باید در اعتبارات بودجه دیده شوند که این توجه را نمیبینیم. مثلا در برنامه پنج ساله پنجم و حتی در برنامههای پنج ساله دوم، سوم و چهارم ذکرشده که 3 درصد از تولید ناخالص ملی باید به امر پژوهش اختصاص پیدا کند، ولی عملا در پایان هر دولتی که برنامه برای آن دولت تکلیف شده نهایتا به 7/0 درصد رسیده و حتی به 1 درصد هم نرسیده است. بین 7/0 درصد تا 3 درصد فاصله زیاد است. مقام معظم رهبری هر سال روی این درصد اعتبارات در برنامههای پنج ساله و حتی نقشه علمی جامع کشور تاکید داشتهاند که در این نقشه تا 4 درصد ذکر شده است، ولی میبینیم هر ساله بین 5/0 تا 7/0 درصد اختصاص داده میشود که عملا انگیزه را از محقق میگیرد، چون اعتباری باقی نمیماند که بخواهد تحقیق کند.
در توجیه عدم پژوهش محوری به بحث فرار مغزها اشاره میشود. بحث اینجاست که اگر فرار مغزها از کشور کم شود، آیا بحث پژوهش ما حل خواهد شد؟
اولا اینجور نیست که پژوهش ما به خاطر فرار مغزهاست که لطمه میخورد. بحث فرار مغزها مقوله دیگری است. تحصیلات تکمیلی در کشور ما گسترش پیدا کرده است و لذا تنها عامل فرار مغزها کمبود بودجههای پژوهشی نیست.
سوالم برعکس بود. سوالم این است که اگر این افراد بمانند در کشور ما پژوهش انجام خواهند داد؟
جوانان بسیار خوب و محققی داریم که فرار هم نکردهاند، ولی بهطور مؤثر به کار گرفته نمیشوند و پژوهشهای ما به دلیل اینکه فرار مغزها داریم از پژوهشهای نامطلوب صدمه نمیخورند. محقق به اندازه کافی داریم، اما شرایط بهگونهای نیست که درست به کار گرفته شوند.
اگر شرایط را به شکل مناسبی آماده کنیم و نیروهای جوان زبدهای را که در کشور مانده و خوب هم تحصیل کردهاند به کار بگیریم، پژوهشهای ما پیشرفت میکند و کسانی که نمیروند میتوانند به خواستههایشان برسند. اگر پژوهش در کشور ما توسعه یابد تا حدودی میتواند روی فرار مغزها تاثیر بگذارد، اما فرار مغزها علل دیگری دارد که باید در جای خودش بررسی شود. ضمن اینکه فرار مغزها موجب نشده است پژوهشهای ما به این دلیل صدمه بخورند، چون ما اساتید و جوانان بسیار خوبی داریم که در دانشگاهها هستند و علاقه دارند در همین کشور پژوهش کنند، اما امکانات محدود است. اگر امکانات پژوهشی را فراهم کنیم، قطعا میتوانیم پیشرفتهای اساسی را در این زمینه شاهد باشیم.