گفتگوی ویژه

پرسش از شما، پاسخ از شما

یکی از دانشجویان مقطع دکترا، با طرح تعدادی سوال از دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، دیدگاه های وی را درباره شرایط سیاسی اجتماعی کشور جویا شد. از این شماره پرسش های این دانشجوی عزیز و پاسخ های دکتر بادامچیان تقدیم شما می شود.

وفاق و همدلی یا تضاد و دوقطبی

در جامعه ی ایران پس از انقلاب و به تبع آن در نظام جمهوری اسلامی هم می توان به نمادهایی از وفاق و همدلی اشاره کرد و هم به نمادهایی از تضاد و دو قطبی بودن. اما در دو سال گذشته ما شاهد تشیع جنازه با شکوه سردار سلیمانی(بسیج سیاسی) از یک سو و کاهش شدید مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری(انتخابات سیاسی) بوده ایم. شما این موضوع را چگونه تبیین می کنید؟

موضوع سوال وفاق و همدلی در جامعه ی ایرانی، نمادهایی از تضاد و یا چند قطبی بودن است.

در نظام مشروطه سلطنتی پایانی با پادشاهی رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی، بین ملت و جامعه ی ایرانی با حکومت و حاکمان تضاد و نفرت، و تقابل وجود داشت. حکومت با دیکتاتوری و استبداد و خفقان سلطه خود را برقرار کرده، با حمایت استعمار انگلستان و همدستانش در غرب، و سپس آمریکا و همدستانش در اروپا، و سرکوب و کشتار مخالفان و جلوگیری از هر صدای مخالف ولو در قالب یک صلوات برای امام خمینی، حکومت کرد.

مردم با رهبری روحانیت و مبارزان، همواره در صدد براندازی آن رژیم بودند تا در 22 بهمن 57 موفق شدند و نظام جمهوری اسلامی با اصل ولایت فقیه تاسیس شد؛ با نظام مردم سالارانه اسلامی، انتخابات آزاد و مکرر مردمی و به قدرت رسیدن هر رئیس جمهور که با هر تفکر و سیاست و مواضع رای اکثزیت مردم را داشته باشد.

لذا تضاد و تقابل و مبارزه برای براندازی حکومت و نظام جای خود را به قبول، همکاری،حمایت و همراهی با حکومت، نظام و دولت ها داد.

مشروعیت شرعی را هم ولی فقیه و رهبر و ولی امر تامین کرد، هم در تنفیذ و هم در حمایت ها و اظهار نظر درباره ریاست جمهوری و دولت و بقیه ی حاکمان.

آزادی انتخابات و موثر بودن آراء اکثریت انتخاباتی، رای مردم را تامین نمود و جایی برای تضاد و تقابل باقی نگذاشت و مخالفت ها در چارچوب انتخابات ها مطرح شدند.

استقلال ایران پس از 200 سال که دستخوش نفوذ، سلطه و اعمال حاکمیت سلطه ای بیگانگان شده بود دوباره حاصل شده و ملت و حاکمیت، خواست مردم و نظام را اعمال می کردند و می کنند و حالا ایران با اقتدار در برابر تحمیل های بیگانگان، استوار ایستاده است و مردم را در حفظ این استقلال و پرهیز از اقداماتی که استقلال را دچار مشکل کند مصمم کرده است.

اقتدار ایران و توسعه های سیاسی، اقتصادی، بنیادی و پایه ای امنیت و ثبات نظام، قدرت بالای دفاعی و نظامی، گسترش دانش ها از فضا و ماهواره، پزشکی هسته ای و نانو و دانش های مدیریتی و سیاسی و... مردم را به اصل نظام و حاکمیت معتقد و متعهد کرده و این امر در هر مورد که نماد حمایت از نظام یا ارائه ی خشم و مخالفت با برنامه دشمنان بیرونی و داخلی در آن مورد جلوه داشته باشد، ظهور و بروز در ابعاد گوناگون می یابد. مانند مقابله با سیاست های خصمانه آمریکا و همدستان اروپایی آن، منافقین و مواردی مثل شهادت سردار سلیمانی که کاملا آشکارا مردم با سلیقه ها و تفکر های متفاوت و حتی نارضایتی از گرانی و تورم به صحنه می آیند.

در راستای این حمایت و وفاداری مردم به نظام جمهوری اسلامی ولایی و استقلال ایران، در میدان و سپهر سیاست ایران، از آغاز نظام در سال 1357، انواع تضاد و تقابل، مخالفت و تخاصم، فعال بودن جریان ها، قطب ها، جناح ها و رقبای قدرت، مشاهده شده و می شود و در آینده هم آیندگان شاهد آن خواهند بود.

این امر کاملا طبیعی است و بر اساس سیر حرکت انسانی در همه ی جوامع به ویژه جوامع مردمی و انقلابی می باشد.

این مسائل و نگرش ها را در کتاب شناخت انقلاب اسلامی و ریشه های آن نوشته ام، در آن کتاب شرح داده ام:

انقلاب ها در مرحله ی اول آغاز تا پیروزی، دوره های مختلفی را طی می کنند؛ از تکوین هسته اولیه تا فعال شدن، تا دوران همه با هم در برابر قطب حاکم ستمگر و پیروزی بر قطب حاکم ساقط کردن آن.

و در مرحله دوم پس از تاسیس نظام دلخواه نیز دوره های مختلف از شادی اولیه، آغاز درگیری ها بین مبارزان که حالا هر بخش، هر تشکل، هر ذهنیت و تفکر و نگرش می کوشد خود به حکومت دست یابد و افکار و خواسته هایش را پیاده کند و در نتیجه با دیگران درگیر می شود و کار حتی به حذف یکدیگر می انجامد؛ مانند سازمان مجاهدین خلق که با تشکیل میلشیا و کار گسترده تشکیلاتی و تبلیغی در صدد قبضه قدرت برآمد و در کودتای شهری 30 خرداد 1360 تمام نیروهایش را جمع کرد ولی شکست خورد و خواست با انفجار هفتم تیر و هشتم شهریور و ترورهای گسترده، نظام حاکم را فرو بریزد و خود حاکم شود که نتوانست.

یا جریان بنی صدر و جریان کمونیستی و چریکی مانند کومله و دموکرات و کمونیستی وابسته مانند حزب توده که از طریق نفوذ کوشیدند به قدرت برسند و مقابل نظام قرار گرفتند و درگیر تضاد با نظام شدند. آنها هم شکست خوردند.

این مجموعه ها و تشکل ها و جریان هایی که در نهاد و تفکر با نظام اسلامی ولایی، هماهنگی و همفکری نداشتند اکنون در جامعه ی ایران کم اثر و یا بی رنگ و بی اثرند، که با انقلاب اسلامی به تعریف امام و رهبری و روحانیت و مرجعیت و تفکر عناصر مذهبی پیرو آنها همسوئی ندارند. ولی می خواهند در همین نظام به قدرت برسند و افکار خود را حاکم سازند و بطور طبیعی با انقلابیون و امثال سردار شهید سلیمانی مغایرت فکری و مسیری دارند ولی تضاد علنی و ضد نظام ندارند و حکومت نیز با آنها مدارا و تسامح می کند.

اینان رسانه های خود را دارند. شبکه های مجازی آنها فعال است و تقابل در حد مواضع و رد مواضع صورت می گیرد و این استمرار خواهد داشت هرچند در گام دوم بیشتر کمرنگ خواهند شد.

این نوع فضای سیاسی، گاه موجب شدت حضور طرفداران هر تفکر در صحنه ی سیاست و انتخابات می شود و گاه باعث کاهش مشارکت درصدی مردم در انتخابات ها می گردد.

در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم موجب کاهش حدود 10 درصد شد و مشارکت را از بالای 50 درصد به 48.2 درصد رساند، اگرچه باز هم رقم کمی نیست یعنی حدود 50 درصد است.

در انتخابات مجلس یازدهم در برخی حوزه ها ی انتخابیه که رقابت حتی رقابت محلی گسترده بود، میزان شرکت مردم آن منطقه رقم های بالای 70 درصد داشت و در برخی رقم های پایین و این در ادامه ثبات نظام و آرامش سیاسی تکرار خواهد شد.

البته شرکت در انتخابات، یک معیار مهم است ولی تمام معیار برای شرکت مردم در نظام نیست. زیرا حضور مردم در صحنه های انقلاب، گسترده تر و فراتر از انتخابات ها است.

https://shoma-weekly.ir/OtUvYW