40 سال آشنایی و تجربه مبارزه و زندان مشترک در مشهد در زمان پهلوی همه ی آن چیز هایی نیست که بین حمید رضا ترقی و حاج حبیب الله عسکر اولادی گذشته است. حضور در شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی و کمیته امداد امام خمینی و فعالیت مشترک در عرصه سیاسی کشور به واسطه ی فعالیتهای حزبی حالا دیگر همه خاطره شده اند. حمید رضا ترقی از این 40 سال آشنایی می گوید.
جناب آقای ترقی خدمت شما تسلیت عرض میکنیم. به دلیل همکاریهای شما در کمیته امداد با مرحوم حاج آقا عسگراولادی علاقمندیم در زمینه توجه ایشان به محرومین و مستضعفین صحبت بفرمایید.
آشنایی ما با آقای عسگراولادی قریب به 40 سال پیش و از دوران زندان مشهد شروع میشود. قبل از انقلاب ایشان و دوستانشان ضمن این که به خاطر مبارزه با رژیم گذشته در زندان به سر میبردند، ولی قبل از زندان، به عنوان معتمدین امام در بازار، از طرف ایشان وظیفه کمک به مبارزین و انقلابیون را هم به عهده داشتند و دستورات حضرت امام را در این زمینه به انجام میرساندند.
ایشان همان ویژگی را بعد از آزادی از زندان و اوجگیری انقلاب همچنان دنبال کردند و مهمترین مسئولیتشان در ابتدای انقلاب اسلامی کمک به خسارتدیدگان از حوادث انقلاب، اعتصابها، تظاهرات و درگیریهای دوران انقلاب بود. این مسئولیت اصلی ایشان در ابتدای انقلاب بود و نشان میداد این خصوصیت و ویژگی را حضرت امام کاملاً در ایشان سراغ داشتند که این نوع مسئولیتها را به ایشان واگذار میکردند.
مسئولیت اولین نهادی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 14 اسفند 57 تأسیس شد، به عهده ایشان گذاشته شد و حضرت امام در حکمی که برای ایشان نوشته بودند تأکید کردند که چون شما از انقلابیون اول و در واقع جزو السابقون السابقون آشنا به مبانی انقلاب هستید، این مسئولیت را انجام بدهید و از آن مقطع بود که ایشان سعی کردند بال عاطفی انقلاب و حضرت امام را از طریق کمیته امداد بهگونهای در سطح کشور بگسترانند که همه فقرا و نیازمندان جامعه را در دورترین نقاط کشور دربرمیگیرد و شاید کمتر مسئولی مثل آقای عسگراولادی به همه نقاط محروم کشور از نزدیک سرکشی کرده باشد. ایشان به منطقه ای مثل بشاگرد، آن هم در سالهایی که رفت و آمد به آن نقاط بسیار بهسختی انجام میشد و حتی وسایل نقلیه هم بهسختی عبور میکردند، رفت و از نزدیک آن منطقه را دید و برای حل مشکلات این قشر گام برمیداشت. من فکر نمیکنم ایشان حتی یک روز را هم در زمینه خدمترسانی به مردم تعطیل کرده باشد. حتی در روزهای تعطیل هم وقتی را به خانوادههای نیازمند اختصاص میداد و عده زیادی از خانوادههای گرفتار در روزهای تعطیل به ایشان مراجعه و از نزدیک مشکلاتشان را مطرح و عقدههای دلشان را خالی میکردند و ایشان میشنید و چارهاندیشی میکرد.
در ایجاد انگیزه در امدادگران برای خدمت به نیازمندان ید طولایی داشت و میتوانست با صحبتها، سخنان و سخنرانیهای خود انگیزه خدمت به نیازمندان را در بین کارکنان کمیته امداد تقویت کند. این مسئولیت موجب شد ایشان علاوه بر نمایندگی ولیفقیه در کمیته امداد، نماینده ولیفقیه در ستاد احیای زکات کشور هم در سالهای اخیر باشند و نظارت بر مصرف زکات را که فریضهای تازه احیاشده در کشور ماست به عهده داشته باشند.
خستگیناپذیری ایشان که تا آخر عمر هم ادامه داشت از کجا ناشی میشود؟
خستگیناپذیری ایشان به روحیه انقلابی و اخلاص ایشان در خدمت به مردم برمیگردد. ایشان به زندگی به عنوان یک فرصت نگاه میکرد که باید از لحظه لحظه آن استفاده کرد. همیشه میگفتند معلوم نیست چند ساعت دیگر زنده هستیم و باید از همین یک ساعت هم که اختیارش در دست خودمان است برای خدمت به مردم، نظام و رهبری استفاده کنیم، لذا ایشان به عمر خود پس از آزادی از زندان به عنوان عمر جدید نگاه میکرد و میگفت ما حبس ابد بودیم و باید در زندان از بین میرفتیم. حالا که خدا به برکت انقلاب اسلامی فرصت جدیدی برای زندگی به ما داده است و حیات دو باره یافتهایم تا به انقلاب اسلامی خدمت کنیم، این فرصت را نباید از دست بدهیم و باید از لحظه لحظه آن استفاده کنیم، لذا ایشان هیچ به فکر جسم خود، خستگی، خواب، استراحت و رفاهش نبود و از تمام این لحظات برای خدمت به مردم استفاده میکرد.
شاهدیم عده زیادی از مسئولین هستند که کار خیر انجام میدهند و مسئولیتهایی هم دارند، اما کارهایشان خیلی در بوق و کرنا میشود. حاج آقا عسگراولادی اصلاً دنبال این نبودند تلاشهایشان را به کسی معرفی کنند و شاید کسی هم از این تلاشها خبری ندارد. علت این رویکرد چه بود؟
این به خلوص ایشان و برای خدا کار کردن ایشان برمیگشت.
اگر کسی متوجه میشد چه اشکالی داشت؟
اشکالی که نداشت. ممکن بود ، موجب تشویق دیگران هم شود، ولی ایشان چون هم میخواست کرامت انسانی افراد را حفظ کند و هم در عین حال رفتاری علیوار و دقیقاً منطبق بر سیره اولیای الهی را میشناخت و میخواست دنبال کند، سعیاش بر این بود که این خدمات در جاهایی علنی شوند که اثر مثبتی برای جذب مردم و تقویت روحیه احسان و نیکوکاری مردم داشته باشد. در غیر این صورت بسیاری از کمکها را میخواست به مستضعفان آبرومند و کسانی برساند که روی این را نداشتند تا دست نیاز به سوی کسی دراز کنند و صورتشان را با سیلی سرخ نگه دارند و ایشان آنها را از طرق مختلف شناسایی کرده بود. اطلاعاتی که به ایشان میرسید که چه افرادی آبرومند و نیازمند هستند. ایشان سعی میکرد به این نوع افراد برسد، چون بقیه بالاخره یا خودشان مراجعه میکنند یا کمیته امداد آنها را شناسایی میکند، اما عدهای هستند که نه روی این را دارند که نیاز خود را به کسی اعلام کنند، نه رو دارند به دستگاههای حمایتی مراجعه کنند، اما ما که اطلاع داریم موظفیم به اینها کمک کنیم. این نوع کمک کردن را هم از امام یاد گرفته بودند و خاطراتی را نقل میکردند که مثلاً حضرت امام روزی به ایشان گفته بودند شما برو و این مبلغ را به فلان فرد قرض بده تا مشکلش حل شود. بعد متوجه میشدند طرف چقدر نیازمند بوده است و امام از راههایی متوجه شده و ایشان را مأمور کرده بودند که برود و رسیدگی کند. ایشان این روشها را دقیقاً از مشی حضرت امام آموخته بود و همان را هم عملی میکرد، به همین خاطر بسیاری از قشرهایی را که از ایشان کمک میگرفتند و نیازهایشان را با ایشان مطرح میکردند، غیر از خود ایشان کسی آنها را نمیشناخت و اطلاعی از وضع آنها نداشت و حالا که ایشان به رحمت ایزدی پیوسته است، قطعاً به مرور زمان مشخص میشود اینها چه کسانی بوده و چه نیازهایی داشتهاند و ایشان چه مشکلاتی را از خانوادهها رفع میکرده است.
از حضور ایشان در مؤتلفه و سمت و سویی که به مؤتلفه میدادند، بفرمایید.
آقای عسگراولادی جزو مؤسسین و بنیانگذاران مؤتلفه اسلامی بود و از ابتدا که حضرت امام به ایشان برای مبارزه و تلاش در راه تحقق آرمانهای اسلامی خط و جهت میدادند، ایشان رابط بین مؤتلفه و حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» بودند. مؤتلفه سعی میکرد با استفاده از این ارتباط حرکت خود را با رهبری، مرجعیت و ولایت تنظیم کند.
در ابتدای انقلاب مؤتلفه بنا به مصلحت مسئولین انقلاب و نظام در حزب جمهوری اسلامی ادغام شد و فعالیت خود را در آنجا مستقر کرد و دیگر فعالیتش را به صورت مستقل دنبال نمیکرد، ولی بعد از تعطیلی حزب یعنی از سال 64 به بعد آقای عسگراولادی با اذنی که از رهبر معظم انقلاب گرفتند، حزب مؤتلفه را به صورت مستقل دنبال کردند و کار آن دنبال شد. در طول این مدت مشی آقای عسگراولادی این بود که برای جوانگرایی در حزب زمینهسازی و بسترسازی کند و مؤتلفه را به طرف مؤتلفه زمان پیش ببرد و نگذارد مؤتلفه در همان سالهای قبل از انقلاب و با همان افکار و اندیشهها بماند، بلکه رشد و ارتقا پیدا کند و به سطح مورد نیاز امروز جامعه برسد.
نکته دیگر این است که ایشان سعی میکرد حزب مؤتلفه را در مسیر اعتدال و عقلانیت قرار بدهد تا حرکت آن همراه با پختگی و عمقدهی باشد و اجازه نمیدهند حزب به سمت مواضع قشری و سطحی و فاقد پشتوانه عقلانی و پختگی سیاسی حرکت کند.
در واقع ایشان تلاش میکرد حزب را به کمککننده به وحدت نیروهای انقلاب تبدیل کند و آن را به سنگ زیرین آسیایی انقلاب و تشکیلاتی که هدف آن کسب قدرت نیست، بلکه سپردن انقلاب به دست صالحان و اهل ایمان است، تبدیل کنند. تلاش ایشان معطوف به این بود که حزب را فدای انقلاب کنند و این روحیه کاملاً در مواضع ایشان مشهود بود. از طرف دیگر چون از غنای فکری، فقهی و اسلامشناسی برخوردار بودند، از تعامل و تضارب آرا با جریانهای سیاسی دیگر ابا نداشتند. در دوران مدیریت ایشان در مؤتلفه شاهد نامهنگاریهای متعدد ایشان با جریانات مختلف سیاسی با نخبگان و مسئولین سیاسی کشور در زمینههای مختلف سیاسی، اعتقادی و حتی اجرایی بودیم که نشان میدهد ایشان میخواستند با تعامل، تضارب آرا و مناظره مکتوب و بعضاً منعکس شده در رسانهها فضای رقابت سالم را در جامعه پدید آورند و تلاش میکردند رقابتها را با نزاع و جدال غیر احسن به سمت جدال احسن و رقابتهای منطقی و سالم سوق بدهند تا در این مسیر حقایق برای نیروهای سیاسی روشن و تبیین شود و امکان انتخاب صحیح را به همه بدهد.