سیاسی

موتلفه و 15خرداد

۱۵ خرداد یک حرکت خودجوش مردمی بود. مردمی که با اعلامیه ها و سخنرانی ها آگاه شده بودند، حرکت هایی را شروع کردند که منجر به انقلاب ۱۵ خرداد شد. و
واقعه حماسی 15 خرداد سال 1342 منجر به شهادت بسیاری از انقلابی ها شد. بسیاری از پیر و جوانان در دفاع از مرجعیت در این واقعه از جان خود گذشتند و نگذاشتند بی احترامی به مرجعیت بی پاسخ بماند.آنچه پیش رودارید روایت برخی چهره های شاخص موتلفه اسلامی از آن روز تاریخی است.

روایت مرحوم حاج سعید امانی از واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲

حرکت خودجوش و مردمی بود

برنامه تقریباً از ساعت ۸ صبح شروع شد. محیط طوری آماده شده بود که مردم حرکت کنند. مسائلی مثل دستگیری امام، بازداشت علمای تهران، خبری که از قم آمد و سر و صداهایی که بلند شد جملگی زمینه را آماده کرد. یادم هست صبح آن روز، برادری که الان نام او را به خاطر ندارم، در کوچه غریبان نزدیک بازار فریاد می زد:« امام را دستگیر کردند.» قبل از آنکه مردم عادی بیرون بیایند، اعلام این خبر بازار را تعطیل کرد. جمعیت بیرون ریختند و همان اتفاقاتی که در تاریخ ثبت شده رخ داد. من خودم در خیابان ۱۵ خرداد (بوذر جمهری سابق) بودم. دستجاتی از میدان تره بار شوش به طرف کلانتری میدان ارک آمدند. کنار ساختمان رادیو زد و خوردهای پیش آمد که تا ساعت یک یا دو بعد از ظهر طول کشید. بعد از آن هم مردم خسته شدند و به خانه های خود رفتند. رژیم هم بعد از آن شدت عمل به خرج داد و از ظهر به بعد با مردم مقابله کرد، طوری که هر سری از کوچه بیرون میآمد به طرفش شلیک می شد. ماموران شاه در محله های جنوبی شهر مثل بی سیم کشتار عجیب و غریبی کردند. هرچه و هرکه بود می زنند. فردا و پس فردای آن روز هم در خود بازار تظاهرات پراکندهای انجام شد و آن سیدی که از بالای طاق چهار سو به او تیر اندازی شد، به شهادت رسید. سید معروفی بود ولی من الان نام او را به خاطر ندارم. بالاخره در بازار هم چند روز پیاپی تیراندازی و زد و خورد بود. در نتیجه مردم تا حدودی ساکت شدند. شاه دوباره با قدرت بر اوضاع مسلط شد. امام و جمعی از روحانیون هم در زندان بودند. آن روزها شایعات زیادی بر سر زبانها بود، مثلا میگفتند خود دولت مردم را به خیابان کشانده تا آنها را سرکوب کند. ولی این مسائل نبود چون حرکت ۱۵خرداد یک حرکت خودجوش و مردمی بود و اینطور نبود که کسی در آن دست داشته باشد. جمعیت زیادی از ورامین آمدند و گروهی از آنان به شهادت رسیدند. در بعضی شهرستانها هم اتفاق مشابهی رخ داد.

روایت مرحوم حاج حبیب الله شفیق از مقدمات ۱۵خرداد

امام فرمود پیروزی زمان لازم دارد

۱۵ خرداد یک حرکت خودجوش مردمی بود. مردمی که با اعلامیه ها و سخنرانی ها آگاه شده بودند، حرکت هایی را شروع کردند که منجر به انقلاب ۱۵ خرداد شد. وقتی حضرت امام سخنرانی داشتند، از تهران به قم می رفتیم. سخنرانی یا در فیضیه بود یا در منزل خودشان. در حیاط قدیمی که بیرونی و اندرونی با اتاقهای متعدد داشت، خدمت ایشان میرسیدیم. خود امام وقتی تشریف می آوردند در اتاق وسطی می نشستند و کسی می خواست به دیدن ایشان میرفت و مسائل خودش را مطرح کرد. ضمن صحبت هایی که شد من عرض کردم:« گفته می شود ما پیروزیم اما روز به روز داره سخت می شه، پس از پیروزی کجا است؟ حضرتشان فرمود: گفتیم پیروزی با ماست. زمان معلوم نکردیم. پیروزی زمان لازم دارد.» به دستور حضرت آیت الله خمینی برنامه منابر در دهه عاشورا تعطیل شد. در آن زمان از طرف دربار در کاخ گلستان سه روز مجلس می گرفتند و روضه خوانی می کردند که یکی از آن سه روز شاه هم شرکت می کرد. من خدمت حضرت آیت الله خمینی(ره) عرض کردم:« این افرادی که به عنوان مداحی و یا روضه خوان در کاخ منبر می روند اینها خلاف دستور شما عمل می کنند اگر اجازه بفرمایید در یک کوچه پس کوچه اینها را گیر بیاوریم و یک بلایی سرشان بیاوریم تا اینطور رفتار نکنند.» حضرتشان فرمود:« اهلش نیستید اگر بودید اول عمل می کردید بعد می آمدید و گزارش می کردید.»

سید محمود محتشمی پور از ضرورت شناخت واقعه ۱۵ خرداد؛

شناخت ۱۵ خرداد یک وظیفه شرعی انقلابی است

مسئله ۱۵ خرداد تنها یک واقعه تاریخی نیست و بزرگداشت آن نمیتواند تنها با تعظیم و تکریم یک روز به عنوان یوم الله برگزار شود بلکه بنا به فرموده صریح رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) ملت ما وظیفه دارند که ضمن بزرگداشت این روز و زنده نگه داشتن خاطره آن، درباره این حادثه بزرگ به تعمق و تفکر بپردازند و آن را کاملاً بشناسند و با پدیدآورندگان و تداوم دهندگان خط ۱۵ خرداد آشنا شوند و برای تداوم این نهضت یعنی نهضت کنونی ایران از آن بهره بگیرند. در مورد قضایای ۱۵ خرداد نباید هیچ گونه ابهامی وجود داشته باشد تا شیاطین و منحرفان نتوانند این جریان نمونه تاریخی را در جهت اغراض انحرافی و اعتقادی خود به کار گیرند. این وظیفه شرعی و انقلابی را حضرت امام به طور مکرر در سخنان خود اظهار فرمودند. حضرت امام در سخنرانی ۱۵ خرداد سال ۱۳۵۸ یعنی چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی مطالبی درباره ۱۵ خرداد بیان داشتند از جمله فرمودند:« ۱۵ خرداد چرا به وجود آمد؟ مبدا پیدایش آن چه بود؟ سابقه تاریخی آن به چه زمانی باز می گشت؟ تاثیرش بر وقایع امروز ایران چیست؟ چه تاثیری بر آینده خواهد گذاشت؟ ۱۵ خرداد را چه کسی به وجود آورد؟ چه کسی ادامه داد؟ در حال حاضر ادامه دهنده آن کیست و پس از این چه کسی آن را ادامه خواهد داد؟» اینها فرازهایی از سخنان امام و توصیه ها و فرمایشات ایشان درباره آن بود؛« ما باید مقصود از ۱۵ خرداد را بشناسیم. کسانی که ۱۵ خرداد را به وجود آوردند و کسانی که آن را دنبال کردند و نیز کسانی که در آینده آن را ادامه خواهند داد و مخالفان آن را بشناسیم.» اینها همگی فرازهایی از فرمایشات امام بود که در بیاناتشان تاکید شده بود. می بینیم که حضرت امام با چه دقتی درباره ۱۵ خرداد تاکید فرموده اند. مگر ۱۵ خرداد چیست که تا این اندازه مورد توجه امام بوده است؟ اگر استکبار جهانی، شاه و طاغوتیان، گروه های انحرافی و التقاطی، دسته های کافر و مرتد و ملی گرایان بی اعتناء به مذهب از پانزده خرداد و یادآوری آن، بیش از انقلاب وحشت داشتند و میکوشیدند تا آن را به طور انحرافی تحلیل و تفسیر کنند؛ چرا پس از پیروزی انقلاب اسلامی مخالفان انقلاب همان روش را دنبال کردند و می کنند؟ شناخت ۱۵ خرداد یک وظیفه شرعی انقلابی است و انسانی که معتقد به اسلام و انقلاب اسلامی است باید در حد توان خود و در ابعاد مختلف، آن را شرح و به ملت و نسل آینده بشناساند.

روایت جواد مقصودی از عاشورای ۱۳۴۲ قم؛

رژیم به دنبال تحریف 15خرداد بود

در قم امام قصد داشتند صحبت کنند و هم رژیم و هم مردم متوجه شده بودند که امام سخنرانی مهمی خواهند داشت. رژیم خیلی سعی کرد جلو این سخنرانی را بگیرد. حتی شایعه کرد که ممکن است امام کشته بشود ولی امام مصمم بودند که صحبت کند و حرف هایشان را بزنند. نطق امام برای رژیم به معنای مبارزه علنی و درگیری رودرروی امام با شاه بود. از سخنرانی امام آنقدر یادم است که خطاب به شاه گفته بودند: ای مردک کاری نکن که به مردم بگویم از کشور بیرونت کنند. گوشزد خطر اسرائیل، خطر شاه و سعی در الغای مذهب، حاکمیت قوانین ظالمانه و غیر اسلامی از دیگر محورهای سخنرانی تاریخی امام در فیضیه بود. به گونه ای که حتی بدن شیر می لرزید.

دستگیری امام و حادثه ۱۵ خرداد

بعد از آن نطق تاریخی، صبح روز ۱۵ خرداد خبر رسید که امام دستگیر شده است. در تهران قم و رامین مردم به خیابانها ریختند. کسی سر از پا نمی شناخت. آن روز ما از طرف خانی آباد به طرف میدان ارک حرکت کردیم. جنازه شهیدی که گلوله نصف سرش را برده بود روی یک نردبان گذاشتیم، آن را بر دوش گرفتیم و با شعار مرگ بر شاه حرکت کردیم. از میدان اعدام که گذشتیم، دیدم عده ای دارند می آیند و آنها گفتند: دارند مردم را مثل برگ درخت بر زمین می ریزند. نزدیکیهای سید نصرالدین جمعیت بیشتری بر میگشتند. می گفتند هر کس که از آن طرف رد شود هدف قرار میگیرد و کشته میشود. آن روز، روزی فوق العاده نگران کننده بود. عده ای که رفته بودند ساختمان رادیو را در میدان ارک تصرف کنند به خاک و خون کشیده شده بودند. ماموران مسلح رژیم همه را تار و مار کردند. مردم را بی رحمانه کشتند. پانزده خرداد را کسی پیش بینی نکرده بود کسی آن را هدایت نمیکرد نه روحانیت، نه موتلفه و نه گروه یا دسته ای دیگر. به نظر من قیام ۱۵ خرداد حرکت خودجوش بود چون نه پیشبینی شده بود که امام را می گیرند و می برند و نه پیشبینی شده بود که اگر امام را گرفتند چه باید کرد. بنابراین هر کس که خبر دستگیری امام را شنید به خیابان آمد. هیچ مبدا مشخصی برای شروع تظاهرات نبود مثلاً یک عده از میدان اعدام به حرکت درآمدند، عده ای همراه طیب ، از میدان بار راه افتادند. عده ای از سرچشمه و جاهای مختلف. مردم به طرف هر جا که نمادی از حکومت بود هجوم می آورند. همه شعار مرگ بر شاه را فریاد می زدند. تظاهرات ۱۵ خرداد را رژیم به خاک و خون کشید یا به اصطلاح خودشان قلع و قمع کرد. بعد از دستگیری امام یک هفته اعتصاب و تعطیلی بود، تظاهرات برپا میشد. راهپیمایی در ورامین خیلی تظاهرات مهمی بود، دسته ای عظیم از ورامین به سوی تهران حرکت می کنند که آنها را به آتش می کشند و از بین می برند.

تحریف حادثه ۱۵ خرداد از سوی رژیم

علم در یکی از اظهاراتش گفت:« ۱۵نفر از پیشوایان مذهبی از جمله خمینی که بازداشت شده اند محاکمه صحرایی خواهند شد.» شاه هم در یکی از سخنرانیهایش گفت:« مردم نفری ۲۵ ریال گرفتند که بیایند و تظاهرات کنند.» ما هم گفتیم که مردم بیچاره به خاطر ۲۵ خود را به کشتن می دهند؟! یعنی یک مملکت بدبختی را درست کرده اند. در سفری شاه برای دادن سند مالکیت به زارعین به همدان رفته بود، گفته بود که ارتجاع سیاه چه کرد، کتابخانه ها را آتش زد، کتابخانه پارک شهر و کیوسکها را آتش زدند، ماشین ها را آتش زدند. رژیم می خواست در دنیا منتشر کند که اینها یک مشت آدم های وحشی بودند که این کارها را کردند. البته در میان مردم یک عده از عوامل ساواک میرسیدند و مثلا میگفتند که بروید و فلان جا را آتش بزنید، کیوسکها را آتش بزنید، ماشین ها را آتش بزنید و خودش مواد آتشزا آورده بودند. آنها به این مسائل دامن میزدند و فیلمبرداری هم میکردند. شاه در یکی از نطقهایش گفته بود روحانیون میگویند حالا که عصر فضا است باید با همان الاغ حرکت کرد و مردم نباید چیزهای جدید یاد بگیرند. او روحانیت را متهم کرد.

روایت مرحوم سید رضا نیری از واقعه 15 خرداد؛

خبر دستگیری امام را به ورامین رساندم

خبر دستگیری حضرت امام، توسط دوستان به تهران رسید. بازار یکپارچه تعطیل شد. حرکت تظاهرکنندگان در روز ۱۵ خرداد از بازار کفاشان شروع شد. در بازار مردم با نیروهای رژیم درگیر شدند. نیروهای مسلح چند نفر از مردم را هدف گلوله قرار دادند. بعد از آن مردم وارد خیابان بوذرجمهری شدند. آن روز صحنه اصلی درگیری و نقطه ازدحام مردم میدان ارک بود. مردم معترض تلاش میکردند تا اداره رادیو را به تصرف خود درآوردند. در اثر ازدحام مردم ماشینهای آتشنشانی و آبپاشی از صحنه درگیری فرار کردند. عمال رژیم مردم بیدفاع را به طور وحشیانه ای میکشتند. من به اتفاق تعدادی از برادران، مجروحان را با هر وسیله ممکن به بیمارستان بازرگانان رساندیم. در آن روز حضور مردم بسیار گسترده بود. مردم در خیابان سیروس (خیابان شهید مصطفی خمینی) به مغازه های مشروب فروشی حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. به خاطر دارم در یکی از بیمارستان ها، کاسبی تهرانی یک ساک پر از پول آورده بود تا به بیمارستان بدهد در قبال آن مجروحان مداوا شوند. او به دکتر معالج التماس میکرد و با گریه می خواست تا به مجروحان رسیدگی کند. دکتر وقتی این وضع را دید با گریه گفت:« حاج آقا شما چه میگویید! ماموران آمدند و تمام سرم و آمپول ها را از دست مردم کشیدند و بعد از ما خواستند تا کاری کنیم که مجروحان از بین بروند.» مدتی از درگیری گذشته بود که من به سرای دماوند برگشتم. در آنجا برادران عسکراولادی و اعضای هیئت موتلفه جمع شده بودند. آنها به من گفتند:« به دلیل اینکه مدت دو سال در ورامین بوده ای و آنجا سابقه خوبی داری باید سریع بروی و به مردم عزادار اطلاع دهی که امام دستگیر شده است.» در میان آتش و دود و رگبار گلوله ها به راه افتادم. چندین بار هدف شلیک گلوله قرار گرفتم اما خوشبختانه موفق به گلریز شدم. برای اینکه هر چه سریعتر بتوانم این خبر را برسانم، یک بنز کرایه کردم که به نرخ آن زمان ۲۵ تومان از من گرفت تا مرا به آنجا ببرد و برگرداند. در ورامین مردم مشغول عزاداری بودند. یکی از برادران نوحه خیلی زیبایی می خواند. صدای زیبای او را هنوز به یاد دارم. آقای به نام مقدس خداوند او را رحمت کند میاندار هیات بود. من بلافاصله به میان جمعیت رفتم و خبر دستگیری حضرت امام را به آن ها دادم. با صدای بلند گفتم:« مردم! حاج آقا روح الله را دستگیر کردند، حالا شما آمدید اینجا به سر و سینه خود می زنید؟» بعد از رساندن این پیام، به جمع دوستان برگشتم. کفن پوشانی از ورامین و روستاهای اطراف آن به تظاهرات پرداختند. نزدیک پل باقرآباد مردم را به رگبار بستند و جمعیت زیادی را به شهادت رساندند. عده ای هم مفقود شدند. نزدیکی های غروب، مجدداً به جمع مردم پیوستم. چندین بار به سوی من شلیک شد اما آن روز قسمت نبود که به شهادت برسم.

روایت مرحوم مصطفی حائری زاده

همه به میدان آمدند

دهه عاشورا بود و هیئت ما، هر شب برنامه داشت. جلساتمان سیار بودند. از یک ماه مانده به محرم اعلامیه ها در میآمد، ولی در محرم، اعلامیهها بیشتر و تندتر شد تا آن اعلامیه مشهور آیتالله میلانی که: «شما سربازان و افسران اسلام هستید و اگر حرفی نزنید، نمک خوردهاید و نمکدان را شکستهاید.» خلاصه هیئتها داغ شدند و شعار: «خمینی، خمینی/ فرزند حسینی» بلند شد. همینطور هم دستجات عزاداری، شعار: «از شجاعت تو واویلا، واویلا/ جان را به کف بنهادهای از بهر قرآن» میدادند. بهتدریج اعلامیهها بیشتر شدند و وعاظ روی منبرها، سخنرانیهای آتشینی کردند، از جمله آیتالله وحید و مرحوم فلسفی و حتی کسانی هم که به قول شهید عراقی زده بودند گاراژ، به رژیم اعتراض کردند.

تا زمانی که تدارک راهپیمائی روز عاشورا شد. در آنجا هر کسی هرکاری از دستش برآمد کرد و طوری بود که یک وقت میدیدی یکی اعلامیهای را چاپ و پخش کرده و ما هم همان اعلامیه را چاپ و پخش کرده بودیم. وضعیت تشکیلاتی و به قول امروزیها سیستماتیک نبود. مرتبا اعلامیه در میآمد که من الان بعضی را در آرشیوم دارم. شاید قبل از 15 خرداد حدود 150 اعلامیه بیرون آمد. علمای نجفآباد، علمای اصفهان، شیراز، مشهد، علمای آباده، کازرون، خلاصه همه اعلامیه میدادند و از امام حمایت میکردند. مثلا حاج آقا حسن قمی ، مرتبا اعلامیههای تند و حادی میداد.اینها تقریبا در اقلیت قرار گرفته بودند، ولی سخت مخالفت میکردند تا شب تاسوعا که هم منبرها به اوج خود رسیدند و هم شعارهای هیئتها داغ شدند و کنترل اوضاع از دست رژیم هم در رفت. شعارها همه درباره امام بود، میخواندند و سینه میزدند که: «دانشگاه، فیضیه/ چون دشت ماریه/ شد موسم یاری/ مولانا خمینی.»

روز عاشورائی که آن راهپیمائی عظیم راه افتاد، آقای مهدی عراقی جلودار بود و صحبت کرد. راهپیمائی در مسیر مخبرالدوله، دانشگاه، کاخ مرمر و مسجد شاه انجام شد. جمعیت حیرتانگیزی بود. من از مسجد حاج ابوالفتح پشت سر عراقی بودم و هوای او را داشتم، اسلحهاش را هم داده بود به من و نگهش داشته بودم. آقا مهدی روی سکوئی در مسجد حاج ابوالفتح ده دقیقهای صحبت کرد. ناصر جگرکی و دار و دستهاش آمده بودند که اوضاع را به هم بریزند که حاج مهدی گفت: «دسته مال امام حسین(ع) است و اگر این کارها را بکنی، پایش را میخوری.» و ناصر تویسرزنان و حسینحسینگویان رفت. بعد آمدیم بیرون و مردم جمع شدند. اینکه چقدر جمعیت بود، همینقدر بگویم که آقا مهدی توی مخبرالدوله صحبت میکرد و من نگاه که کردم دیدم تا بهارستان، جمعیت موج میزند. پیادهروها هم پر بودند. خیابان شاهآباد از مخبرالدوله که مجسمه هم داشت تا خود بهارستان پر بود. بعد هم از مخبرالدوله آمدیم و رفتیم تا دانشگاه که باز آقای مهدی در آنجا صحبت کرد و همینطور آقا محمدعلی جلالی و از آنجا آمدیم جلوی کاخ مرمر. جوانها شور و هیجان داشتند و میخواستند بریزند توی کاخ و شعار میدادند: «خمینی! خمینی! خدانگهدار تو/ بمیرد بمیرد دشمن جبار تو» این شعار از میدان جلوی مسجد سپهسالار (مطهری) شروع شد تا مخبرالدوله و بعد تا آخر. بعد از ظهر آن روز، حاج مهدی با آقای توکلی یا آقای عسگراولادی رفتند قم که گزارش راهپیمائی صبح را به امام بدهند.

https://shoma-weekly.ir/CVdZQp