احتمالا نه نتانیاهو به آمال خود دست مییابد و نه اوباما. نتانیاهو احتمالا زمانی از کار برکنار میشود که نتوانسته جلوی ایران را بگیرد و اوباما در حالی دوران ریاست جمهوریاش به پایان میرسد که نتوانسته توافقی با ایران به امضا برساند و جایگاه آمریکا در خاورمیانه تغییر نکرده است. البته شکست هریک از این دو فرد، به معنای تسلیمشدن در برابر دیگری نیست؛ زیرا هر دو اعتقاد دارند که دستکشیدن از مواضعشان در قبال ایران، بهمعنای تغییر دیدگاهشان درباره خودشان است.
بعد از امضای توافق ژنو، قرار بود تا طرفین طی مدت شش ماه به یک برنامه زمانبندی مناسب برای اجرای گام نهایی توافق برسند؛ زمانی که دوبار تمدید شد تا نهایتا تیرماه سال 94 بهعنوان آخرین مهلت نهاییشدن توافق جامع از سوی ایران و گروه 1+5 تعیین شود.
اصلیترین بازیگر در این میان را باید واشنگتن و تلآویو دانست. نتانیاهو میخواهد چرچیل باشد. او همانند چرچیل، از پذیرفتن خستگی غرب از جنگها خودداری میکند. برای او پذیرفتن اینکه توافق هستهای با ایران میتواند مفید باشد و برنامه هستهای ایران از مجاری دیپلماتیک حل شود، به این معناست که اقرار کند مقایسه ایران با نازیها ایراد داشته و جهان به چرچیل دیگری نیاز ندارد؛ یعنی نخست وزیری او هم معنای تاریخی بزرگی نخواهد داشت.
اوباما هم مثل نتانیاهو به برداشت خود از مسائل جهانی مطمئن است. او هم مثل نتانیاهو به هیچ مسئله دیگری در سیاست خارجی فکر نمیکند. اوباما هم به تعهداتش درباره ایجاد رابطه جدید میان ایالات متحده و مسلمانان پایبند نیست، مذاکرات صلح را پیش نمیبرد، وعدههایش درباره افزایش گرمشدن زمین را عملی نکرده، نتوانسته رابطه آمریکا و روسیه را «بازتنظیم» کند، سیاستهای جدیدی درباره آسیا تعریف نکرده و حتی بازداشتگاه گوانتانامو را تعطیل نکرد، بیشتر سربازان آمریکایی از افغانستان و عراق خارج نشدهاند و کشورش نیز در مسیر خوبی قرار نگرفته است.
ایران آخرین شانس اوباما است. اگر ایالات متحده جنگ سرد با تهران را به پایان برساند، شریک دیگری برای انرژی خود پیدا کرده و از اتکایش به عربستان سعودی میکاهد، رابطه بهتر میان تهران و واشنگتن میتواند به ایالات متحده کمک کند تا افغانستان و عراق را از جنگ مدنی نجات دهد و فرصت جدیدی را برای پایاندادن جنگ داخلی در سوریه فراهم میکند. ایران میتواند به متحدی در نبرد علیه افراطیهایی نظیر داعش تبدیل شود. برای درک بهتر آنچه اوباما درباره تهران آرزو دارد، به اقداماتش در قبال کوبا توجه کنید. اگر چرچیل الگوی نتانیاهو است، برای اوباما، ریچارد نیکسون الگو است. نیکسون دریافت که جهان کمونیست در حال فروپاشی است و تلاش کرد این فروپاشی را با ساختن رابطه جدید با چین به فرصت تبدیل کند. اوباما معتقد است با ایجاد رابطه با ایران و کاهش وابستگی به عربستان و مصر، میتواند جایگاه ایالات متحده را در خاورمیانه به گونهای تاریخی تغییر دهد. در بطن این قیاسها، دو دیدگاه کاملا متفاوت از جهان خفته است. دستاوردهای چرچیل با جدیگرفتن ایدئولوژی نازیها محقق شد و نیکسون زمانی موفق شد که ایدئولوژی حاکم بر چین را نادیده گرفت و منافع ملی آمریکا را در نظر گرفت. با این حال، احتمالا نه نتانیاهو به آمال خود دست مییابد و نه اوباما. نتانیاهو احتمالا زمانی از کار برکنار میشود که نتوانسته جلوی ایران را بگیرد و اوباما در حالی دوران ریاست جمهوریاش به پایان میرسد که نتوانسته توافقی با ایران به امضا برساند و جایگاه آمریکا در خاورمیانه تغییر نکرده است. البته شکست هریک از این دو فرد، به معنای تسلیمشدن در برابر دیگری نیست؛ زیرا هر دو اعتقاد دارند که دستکشیدن از مواضعشان در قبال ایران، بهمعنای تغییر دیدگاهشان درباره خودشان است.