سیاسی

مجاهدی خطر پذیر بود

حاج صادق امانی بعد از جریان اعدام حسنعلی منصور مخفی بود و قرار بود ایشان را به جاهایی ببرند و مخفی کنند. خانم آقای عسگراولادی مریض و باردار بود و شرایط خوبی نداشت. بعضی از کسانی که اظهار می‌کردند خیلی انقلابی هستند، حاج صادق امانی را نپذیرفتند، ولی آقای عسگراولادی درحالی که شرایط منزلش به هیچ‌وجه اجازه نمی‌داد، حاج صادق را به منزلش برد.
ابوالفضل حاج حیدری جدای از نسبت خویشاوندی که با مرحوم عسکراولادی داشت؛ همراه دائمی وی از قبل از آغاز مبارزات تا دادگاه و زندان و ایوان بوده است و همچنین از اعتماد فوق العاده استاد فقید برخوردار بود. از این رو شاید هیچ کس همچون وی از مرحوم عسکراولادی شناخت ندارد. اما وی با تمام سوابق مبارزاتی و مسئولیت هایی که پس از پیروزی انقلاب داشته است؛ همواره گریزان از شهرت بوده و از این رو مصاحبه با او کار دشواری است و برای تاریخ پژوهان مغتنم. آنچه پیش رو دارید، حاصل گفتگویی است با وی در خصوص مرحوم عسکراولادی.

نحوه آشنایی شما با مرحوم عسکراولادی چگونه بود؟

بنده ابوالفضل حاج حیدری، خواهرزاده آقای عسگراولادی هستم. از زمانی که وارد بازار کار شدم، ارتباط ما با ایشان بیشتر شد، چون قبل از این که وارد بازار کار شوم تحصیل میکردم، اما در زندگی پدرم شرایطی پیش آمد که ناچار شدم بعد از گرفتن گواهینامه ششم ابتدایی وارد بازار کار شوم. وارد بازار کار شدم و تماس و ارتباطم با آقای عسگراولادی بیش از قبل شد.

آقای عسگراولادی چه میکردند؟

فعالیت ایشان در زمینه برنج، روغن و حبوبات بود.

بازار قدیم تهران؟

ایشان درخیابان ناصرخسرو، سهراه تهرانچی با سه برادر به نام اخوان شایقی شریک بودند. قدیم این طور بود که مغازههای خواربارفروشی میآمدند و برنج و روغن را از بازار میخریدند و هفتگی به اقساط میپرداختند.

و شما هم رفتید آنجا؟

بنده هم رفتم و در آنجا مشغول به کار و در واقع در آنجا شاگرد شدم. این ارتباطهای کاری که برقرار شد و در فرصتهایی که پیش میآمد همراه با ایشان به مسجد امینالدوله در بازار چهل تن که آن موقع آشیخ محمدحسین زاهد در آنجا اقامه جماعت و تدریس دروس حوزوی میکردند، میرفتیم. بعد از ارتحال ایشان آیتالله حقشناس اقامه جماعت و تدریس دروس حوزوی را به عهده گرفتند. با این رفت و آمدها آشنایی با مسائل اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی از همان جا در کنار ایشان شکل گرفت. مسجد امینالدوله در دوره قبل از انقلاب یکی از پایگاههای مبارزاتی بود.

از آشنایی ایشان با مرجعیت و وارد شدن در عرصه مبارزه بفرمایید.

آقای عسگراولادی از پانزده شانزده سالگی در عین حال که دروس حوزوی را میخواندند ـبعضی از کلاسهایشان صبح بود و بعضی شبها بعد از کارـ فعالیت سیاسی هم داشتند. فعالیت سیاسی ایشان از فعالیت در کنار آیتالله کاشانی آغاز شد و از همان ابتدا این فعالیت در کنار روحانیت بود. آن روزها گروههای مختلفی بودند، اما ایشان فعالیت همراه با روحانیت را برگزیدند.

این فعالیت ادامه داشت تا این که نهضت امام شروع شد. بعد از ارتحال آیتاللهالعظمی بروجردی در مسجد امینالدوله در مسئله تقلید بحث و گفتگویی وجود داشت که باید به چه کسی مراجعه کرد؟ یادم هست در آن زمان یک روز پس از ارتحال آیتاللهالعظمی بروجردی عکس مراجع قم و مشهد را زدند. در پایین عکسها عکس حضرت امام بود که آن موقعها به ایشان میگفتند حاج آقا روحالله. در روزهای بعد عکس حضرت امام را حذف کردند. از همان روزها حساسیت روی ایشان وجود داشت. افکار امام از همان روزها برای رژیم طاغوت مشخص بود و مهمترین هدف رژیم هم این بود که مرجعیت را از قم به نجف ببرند. ما که در مسجد امینالدوله تفحص میکردیم که باید به چه کسی مراجعه کنیم. خدا رحمت کند آقای حقشناس را که از شاگردان حضرت امام بود. ایشان ویژگیهای حضرت امام را برای ما تشریح کردند. ما با مراجع مختلف دیدار و ملاقات کردیم و خدمت حضرت امام هم رسیدیم و مجموعه برادرها به این نتیجه رسیدند که تفاوت امام با سایر آقایان مراجع بسیار زیاد است، بنابراین از همان زمان برادران هیئتهای مؤتلفه که در مسجد امینالدوله بودند تصمیم گرفتند از امام تقلید کنند.

زندگی مرحوم آقای عسگراولادی را میشود به چند مقطع تقسیم کرد، از جمله مبارزه و تبعید. در این باره به نکاتی اشاره بفرمایید.

یکی از ویژگیهای ایشان این بود که به قول قدیمیها دلش غنج میزد برای این که مشکل مستضعفین را حل کند. بخشی از فعالیتهای ایشان هم فعالیتهای سیاسیشان بود. یک بخش هم در خدمت نظام و ولایت بودن بود. آقای عسگراولادی دینباور بود، ضمن این که دینشناس هم بود. ایشان در باره تبعیت از ولایت به عنوان یک امر دینی نگاه میکرد. از آغاز انقلاب تا روزهای آخر عمر هیچگاه موضع خلاف حضرت امام و مقام معظم رهبری نگرفتند، یعنی خودشان را به تبعیت از ولی امر موظف میدانستند.

بعد از ترور حسنعلی منصور شما و ایشان به زندان محکوم شدید. مشی شما مشی مسلحانه بود یا گفتگو؟

به نکته حساسی اشاره کردید. در سال 43 بعد از تبعید دوم حضرت امام و ایشان را به ترکیه تبعید کردند، نهایت تلاش شهربانی رژیم طاغوت ایجاد یک فضای خوف و وحشت بود. بسیاری از مبارزین و مدعیان مبارزه به دلیل جو سنگین اختناق از مبارزه ناامید شده بودند. در جمعیت مؤتلفه این شرایط اجتماعی بررسی شد و به این نتیجه رسیدند یک بخش فعالیت سیاسی کند و یک بخش شاخه نظامی را تشکیل بدهد. شاخه نظامی نیازمند یکسری امکانات بود که فراهم شد. یکی از کسانی که این امکانات را فراهم کرد خود بنده بودم. از قبل برنامهریزی و ارتباطات برقرار شد و به اصفهان رفتیم و چهار اسلحه به تهران آوردیم. طبیعی است منِ نوعی که معتقد به اسلام، روحانیت، فقه و فقاهت هستیم، باید اعمالی را انجام بدهیم که توجیه شرعی داشته باشد. من به شخصه راجع به این موضوع سئوال کردم، یعنی با آرامش خاطر وارد این عرصه شدم.

از چه کسی سئوال کردید؟

مرحوم شهید بهشتی، چون ما یک شورای فقه وروحانیت داشتیم که آیات بهشتی، مطهری، انواری و آقای آشیخ احمد مولایی بودند. جمعیت مؤتلفه وقتی به تصمیماتی میرسید، آنها را به این هیئت عرضه میکرد که خلاف شرع نباشد. بنابراین در آن فضای خوف و وحشتی که ایجاد شده بود و واقعاً ناامیدی بر همه جا سایه انداخته بود، مخصوصاً مبارزین ناامید شده بودند و این حرکت خیلی بجا و جلوی مجلس انجام شد و انعکاس بسیار خوبی داشت.

با انجام این اعدام انقلابی حرکتهای بعدی بسیار مهمی انجام شدند. حزب ملل اسلامی و گروههای دیگری که وارد عرصه مبارزه شدند، بعد که به زندان آمدند خودشان اقرار به این موضوع میکردند که این حرکت باعث شد آنها وارد عرصه مبارزه شوند. این حرفی نبود که ما بزنیم. آن فضای خوف و اختناق بسیار تفاوت کرد و فعالیتهای سیاسی شروع شد.

آقای عسگراولادی به پاریس رفتند و با امام بازگشتند. پس از انقلاب اولین مسئولیتی که گرفتند چه بود؟

با توجه به عنایت ویژهای که امام نسبت به وضع محرومین داشتند و با توجه به این که شرایط اقتصادی فوقالعاده بد بود و روستاییان ما در شرایط بسیار سختی زندگی میکردند، اولین نهادی را که دستور فرمودند تشکیل شود کمیته امداد انقلاب اسلامی بود. موقعی که این حکم صادر شد، اعضای مؤتلفه خدمتشان بودیم و عرض کردیم برای شروع این کار اعتباراتی لازم است. یک کیسه کنار دست ایشان بود. فرمودند: «این را بردارید ببرید و کار را شروع کنید». به کیسه نگاه کردیم و عرض کردیم: «حضرت امام! این مسئولیتی را که شما به ما محول فرمودید با این کیسه...؟» حضرت امام فرمودند: «ببرید و شروع کنید» و واقعاً هم بردیم و روز به روز امکاناتمان در سرویسدهی و خدمات در کمیته امداد افزایش یافت. کمکهای مردمی در کمیته امداد در شرایط فعلی با آن روز اصلاً قابل مقایسه نیست و دائماً در حال رشد است. در مناسبتهای مختلفی که اعلام و درخواست کمک میکنیم یا حتی در بعضی از حوادث اعتماد مردم در سراسر کشور یاریگر امدادگران ماست.

به چند مورد از سمتها و مسئولیتهای آقای عسگراولادی اشاره کنید.

آقای عسگراولادی عضو شورای مرکزی کمیته امداد و عضو معتمدین امام و رهبری بودند که ریاست این شورا را به عهده داشتند. عضو شورای مجمع مصلحت نظام بودند، در مؤسسات مختلف دیگری که نهادهای خیر هستند، عضو بودند. شاید بد نباشد به نکتهای اشاره کنم. مقام معظم رهبری تعبیر «یار وفادار و معتمد امام» را در باره ایشان به کار بردند که واقعیتی است. هر موقع خدمت حضرت امام میرفتیم و مسائلی را به ایشان منتقل میکردیم یا وقتی شورای مرکزی کمیته امداد خدمت امام مشرف میشدیم و مسائل را مطرح میکردیم، امام اعتماد خاصی به ایشان داشتند. یک نمونه را در مورد اعتماد مردمی عرض میکنم. این اواخر که آقای عسگراولادی بستری بودند، فردی مبلغ قابل توجهی را آورد و به بنده داد. 50 میلیون تومان را آورد و به من داد و گفت: «میخواهم این را به حاجآقا بدهم» و فردی را هم نام برد و گفت: «میخواهم مقداری از این را حاجآقا به آن آقا وام بدهند». چرا؟ چون آقای عسگراولادی یک کارشناس عالم بود و دانش بررسی استحقاق کمک و میزان آن را داشت، بنابراین این عزیز آورد و این پول را در اختیار گذاشت.

از ناگفتههای زندگی ایشان نکتهای هست که بخواهید بفرمایید؟

به نظرم باید به خطرپذیری آقای عسگراولادی اشاره کنم که در فرمایشهای مقام معظم رهبری هم بود. حاج صادق امانی بعد از جریان اعدام حسنعلی منصور مخفی بود و قرار بود ایشان را به جاهایی ببرند و مخفی کنند. خانم آقای عسگراولادی مریض و باردار بود و شرایط خوبی نداشت. بعضی از کسانی که اظهار میکردند خیلی انقلابی هستند، حاج صادق امانی را نپذیرفتند، ولی آقای عسگراولادی درحالی که شرایط منزلش به هیچوجه اجازه نمیداد، حاج صادق را به منزلش برد.

https://shoma-weekly.ir/8ycrd7