از لاله افتخاری آثاری همچون کتابهای قرآنی سوره نور، زنان (سوره نساء)، زنان آزموده (سوره ممتحنه و احزاب)، کتاب نقد و بررسی روایات تفسیری باقرین (ع)، ترجمه کتاب «لیتنی کنت اعلم» تألیف بنت الهدی صدر و 40 اثر پژوهشی در زمینههای قرآنی، دینی، تاریخی، رجال و حدیث، وحدت مذاهب اسلامی، زنان و خانواده منتشر شده است. مطالعه و تحقیقات وی در موضوعات حقوق زنان، الگوی زن مسلمان و علوم قرآنی در سمینارها و میزگردهای تلویزیونی از شبکههای داخلی و برون مرزی مطرح شده است. وی در حال حاضر عضو هیئت علمی و استادیار دانشگاه، داور مسابقات قرآنی و پژوهشی، عضو گروه مبلغان زباندان امور بینالمللی سازمان حج و زیارت، عضو جمعیت زنان انقلاب اسلامی و عضو دائم مرکز دانش پژوهان شاهد است. او همچنین، به عنوان زن نمونه از سوی مؤسسه فرهنگی شجره طوبی لوح افتخار دریافت کردهاست.
به مناسبت روز وفات حضرت امالبنین(س)، گفتوگویی با این بانوی صبور داشتهایم که مشروح آن را در زیر میخوانید.
چگونه از شهادت همسرتان مطلع شدید.
پیش از رسیدن خبر شهادت، همسرم از شهادتش خبردار شده بودم؛ شهید عامریان قبل از شهادت در خواب دیدند که امام زمان(عج) وعده زندگی والا به او دادند و من همانجا گفتم خوش به سعادتت که این مقدمه شهادت است و خداوند هم توفیق داد تا همسرم علیرغم فشردگی و مشغولیات کاری که داشت در جبهه حضور یافت تا بتواند وظیفه خودش را انجام دهد. قبل از شهادت همسر میدانستم که او شهید خواهد شد، یعنی زمان شهادتش، حالم بیجهت تغییر کرد و آن لحظه احساس کردم و یقین داشتم که اتفاقی برایش افتاده است. با وجود آنکه خواب نبودم اما میدانستم که شهید شده است و منتظر خبر بودم. ابتدا خبر شهادت همسرم رسید. پدر و همسرم باهم در عملیات کربلای 4 بودند که پدرم مجروح شد و پس از دو هفته از شهادت همسرم، به درجه شهادت رسید. لحظات سختی را گذراندم، چراکه با وجود سه فرزند، همسرم و پدرم را از دست دادم. در همه لحظات دیگران را دلداری میدادم. همچنین قبل از شهادت همسر و پدرم، هر دوی آنها همزمان به خواب من و مادرم آمده بودند و خبرشهادتشان را به ما داده بودند و خودشان ما را آماده شنیدن خبر شهادتشان کرده بودند. در حقیقت خودشان اولین کسانی بودند که خبر شهادتشان را به ما دادند و سپس واسطهها خبر شهادت را برایمان آوردند. ما و خانوادهمان به شهادت باور داریم چراکه خانوادهمان مکرر شهدایی را تقدیم نظام و انقلاب کردند. از جمله چند برادر باهم و بسیاری از اقوام در عملیاتها حضور داشتند، به همین دلیل انتظار شهادت را داشتیم؛ چراکه شاهرود در عرصه جهاد خط شکن بود و همیشه عده زیادی شهید میآوردند و ما همیشه رصد می کردیم که نوبت کدام خانواده است و همیشه آمادگی داشتیم. با ایمانی که به شهادت داشتیم، روحمان با این خوابها تقویت میشد و احساس می کردیم از هم جدا نیستیم.
با توجه به اینکه در مدت کوتاهی همسر و پدرتان را از دست دادید، روزهای زندگی بر شما چگونه گذشت؟
شهادت، سختیهای خودش را دارد. برای بچههایی که حاضر نبودند از پدر جدا باشند و تا زمانی که پدرشان به خانه نیاید، شام نمیخوردند، پذیرش شهادت پدرشان بسیار سخت بود، اما زمانی که میدیدند ما چگونه مقاومت کرده و به شهادت عزیزانمان افتخار میکنیم، طبیعی بود که بچهها هم این سختیها را تحمل کنند. بچهها گاهی گریه و گاهی صبوری میکردند و همه این مسائل طبیعی بود. با وجود سه فرزند در نبود پدر و همسر، سختیهای زندگی چند برابر بود. همسر و پدرم درسال 65 به شهادت رسیدند که در آن زمان فرزندم حسین 8ساله، حسن 5 ساله و علی 2ساله بود.
چگونه توانستید در بروز این مصیبتها صبور باشید.
صبر من از ایمان به هدفی بود که به آن اعتقاد داشتم. ما خودمان را شرمنده اهل بیت(ع) میدانیم و از اینکه میبینم عزیزان ما نه به اسارت رفتهاند و نه مصیبتهایی که بر اهلبیت روا شده است را متحمل شدهاند کمی ما را آرام میکند، همه اینها مسائلی بود که سبب میشد ما احساس کنیم شرمندهایم و برای اهلبیت(ع) کم گذاشتهایم. همین احساس کمک میکرد تا صبوری کرده و بتوانیم مصیبت را تحمل کنیم؛ چرا که مصیبت ما بسیار کمتر از مصیبت اهل بیت(ع)، امام حسین(ع) و خانوادهشان بود. به هرحال فرزندانم شبهای دلتنگی و مریضی داشتند. شبهای عید را باید بدون پدر میگذراندند. گاهی یکی از آنها از تب میسوخت اما نمیتوانستم دو فرزند دیگر را تنها بگذارم و آن یکی را به بیمارستان ببرم، به همین دلیل مجبور میشدم آنها را هم همراه خودم ببرم. درآن زمانها به شهدا متوسل میشدم؛ در عیدها فرزندانم بیشتر دلتنگی میکردند، هر چند که در آن زمانها کنار مزارشان میرفتیم اما به هرحال غم خودش را دارد.
در یکی از برنامهها از زبان شما شنیدیم که برخی از حرفها شما و فرزندانتان را اذیت کرده است، کمی در این مورد برای ما توضیح بفرمایید.
بعضی از حرفهایی که مردم آگاهانه و یا ناآگاهانه میزنند و مطالبی را مطرح میکنند که دلمان را میآزارد. مردم همیشه فکر میکنند، نظام به فرزندان و خانوادههای شهدا چیزهای زیادی داده است درحالی که در طرح نایب شهید برای یک میلیون و صد نفر کارت توزیع شد و مدیریت این طرح توسط فرزندانم انجام شد. فرزندانم هیچ زمانی نیامدند بگویند حقمان را از نظام میخواهیم، بلکه برعکس گفتند پدرانمان رفتند و امروز وظیفه ما است که پرچم وحدت، همگرایی، گسترش فرهنگ ایثار و شهادت را به دوش بگیریم. فرزند آخرم زمانی که دو سال داشت، پدرش به شهادت رسید. کودک دو سالهای که در آغوش پدرش احساس آرامش میکرد باید بدون پدر بزرگ میشد و در این مدت فشارهایی بر فرزندانم، خودم و مادرم وارد شد که بسیار سخت بود اما مادرم مثل یک مرد کنارم بود و کمکهای بسیاری به من کرد.
از پدرتان برایمان بگویید؟
پدرم شهید محمدحسین افتخاری، مردی بسیار صبور، باگذشت و بسیار بخشنده بود و چیزی برای ما کم نگذاشت. او داروخانهای داشت که همان داروخانه، پایگاه امر به معروف و نهی از منکر بود. همچنین مسجدی را تأسیس کرد و کنار آن یک مرکز فرهنگی برای بانوان تاسیس شد. پس از شهادتش، جای خالیاش نه تنها برای ما بلکه برای مردم هم احساس میشد و مردم بسیار بیتابی میکردند همچنین خاطرههایی که از او داشتند، تا سالهای سال در میان محله برای هم تعریف میکردند و نبودش برای تمامی کسانی که ایشان را میشناختند یک خلا بود.
همسرتان چطور؟
همسرم همیشه در کارهای خیر فعال بود؛ نبود پدر و همسرم برایمان بسیار سخت بود، چراکه بسیار وابستهشان بودیم اما زمانی که میدیدیم برای خدا قدم برداشتند و نوعی انجام وظیفه است، ما هم در برابر اهل بیت(ع) احساس شرمندگی میکردیم. در زمان طاغوت به دلیل فضای موجود درس را رها کردم و در زمان شهادت همسرم 26 ساله بودم و مقطع سوم دبیرستان را تحصیل میکردم اما پس از شهادت همسرم به دلیل نگهداری از بچهها، ترک تحصیل کردم اما پس از چند ماه تحصیلاتم را ادامه دادم تا مقطع دکترا به پایان رساندم و البته در مقطع دکترا دانشجوی نمونه بودم. همچنین دو برادر بزرگتر از خود دارم که یکی از آنها استاد دانشگاه و دیگری داروساز هستند و یک خواهر کوچکتر از خودم دارم.
چندین سال نماینده ملت و به نوعی نماینده مجلس بودید، آیا احساس وظیفه کردید که باید راه همسرتان را در این بخش ادامه دهید؟
نمایندگی من در حقیقت یک ورق از انجام وظیفه بود. من همچنان فکر میکنم برگی دیگر از انجام وظیفه است و ما نباید آنقدر بیهنر باشیم که انجام وظیفه را در یک قالب ببینیم؛ گاهی در کسوت مادری باید دید، گاهی در کسوت همسری و فرزندی، گاهی در کسوت استاد دانشگاهی باید ببینیم و گاهی در کسوتهای مختلف اما مهم این است که انجام وظیفه شود و مهم نیست که در کدام لباسی باشیم بلکه مهم این است که اسلام کجا به ما نیاز دارد و ما توفیق انجام وظیفه داشته باشیم در غیر این صورت بسیاریها ممکن است که تنها یک هنر داشته باشند و فکر نمیکنم تک هنر بودن هنری باشد. اگر انسان بتواند در قسمتهای مختلف نقش داشته باشد این بهتر است. ما باید پیام و رسالت شهدا را درک کنیم. مردم ما باید بدانند شهدای ما برای چه رفتند. باید شخصیت شهدا را بشناسند و در راه آنها حرکت کنند. صرفا خانواده شهید بودن نمیتواند ارزش بیاورد، وقتی میتواند ارزش مضاعف داشته باشد که همچنان که در قرآن کریم به همسران پیامبران میفرماید اگرتقوا داشته باشید با دیگر زنان مساوی نیستید، ولی اگر نداشته باشید مساوی نیستید. خانواده شهید هم به همین گونه است. اگر در راه شهید باشد و بفهمد شهید برای انجام وظیفه رفتند. شهدا از همه دلبستگیها و از آسایششان گذشتند. شهدای ما شغل داشتند و گاهی هم زندگی دیگران را با منابع مالی و کمکهای خیرشان مدیریت میکردند و به نوعی امید دیگران بودند و حتی به گونهای نبود که آنها مرخصی بگیرند و برای روزهای مرخصیشان پول بگیرند چراکه شغل آزاد مرخصی ندارد و حتی حقوقی ندارند؛ بنابراین آنها بنا به انجام وظیفه به جبههها رفتند. خانواده و فرزند شهدا باید در راهشان باشند، یعنی پیام آنها را بگیرند. اگر آن روز جنگ و اسلحه بود، امروز قلم، تقوا، تلاش، پاکدستی و حمایت از تولید ملی، افزایش جمعیت و دفاع از ولایت فقیه است. اگر آن روز مدل اطاعت از ولایت بود، امروز به این گونه است. اطاعت از ولایت، جنبههای مختلف دارد که باید انحام شود، در آن زمان میتوانیم بگوییم که واقعا مقامشان همان مقامی هست که ولایت فقیه میفرمایند. همچین مقام معظم رهبری میفرمایند: مقام خانواده شهدا را تنها با خانواده شهدا میشود سنجید. وقتی آنها در راه شهید باشند، مقامشان با آدمهای معمولی نباید سنجید. کسی که اختلاس میکند و با این کار ایمان مردم را از بین میبرند باید دو برابر مجازات شوند، اول به دلیل اختلاسشان و دوم اینکه به اسم مسئولین نظام این کار را میکند. معتقدم باید به مردم آگاهی داده شود تا از احساسات زودگذر دست بردارند.اکثر مردم همینطور هستند؛ چراکه روز 22 بهمن رفراندمی برای نظام جمهوری اسلامی ایران بود؛ در حقیقت مردم ما با نظام خود آشتی و دلبسته هستند و 22 بهمن به میدان میآیند. تخلف مسئولان نباید مردم را از نظام جدا کنند. این مسأله بصیرت میخواهد که الحمدالله مردم ما دارد و باید خدا را شکر کرد.
از طرفی انتظار میرود مردم به بقیه آگاهی دهند و بدانند اگر مسئولان کار نادرستی انجام میدهند، نباید به پای نظام و انقلاب نوشته شود. به حضرت امام(ره) عرضی شد که روحانی دزدی کردند و ایشان فرمودند روحانی دزدی نمیکند بگویید دزدی لباس روحانی پوشیده است، اینجا هم مسئولان نظام جمهوری اسلامی دزدی نمیکنند، باید بگوییم دزدی آمده و با لباس مسئولان جمهوری اسلامی دزدی میکند. مردم ما باید اینها را تفکیک کنند و کوتاه هم نیایند. مردم با کسی تعارف نداشته باشند و اگر تخلفی دیدند، باید برخورد کنند چراکه یک مسئولی تخلفی کند به نظام آسیب میزند و اگر کارگری تخلفی کند، آسیب کمتری میزند. به تناسب آسیبرسانی باید مجازاتش صورت گیرد، اگر این ها انجام شود اندک دلخوری که مردم ما داشتهاند که باعث میشود که اشتباه بروند و در خیابان فریاد بزنند، حل خواهد شد. به هرحال آن عده که در خیابان فریاد میزنند، شاید میخواهند واقعا حرف حساب بزنند و نمیدانند حرفشان را باید به چه کسی بگویند. به نظر میرسد به این مردمی که در سرما، گرما، برف و باران، روز 22 بهمن و با زبان روزه، در راهپیمایی روز قدس شرکت می کنند، نباید دلشان بشکنند و باید مسئولان به مردم درباره عملکردشان درست یا نادرست توضیح دهند.
سه فرزند شما و حتی خود شما درجات عالی تحصیلی را طی کردهاید. برایتان پیش آمده است که بگویند از سهمیه ایثارگری استفاده کردهاید؟
پرسش را با یک مثال پاسخ میدهم. ممکن است فردی شکست خورده است و نمیتواند شکست خود را قبول کند به همین دلیل شکستش را گردن دیگران میاندازد و گاهی ما و سهمیه ایثارگری را بهانه میکنند. باید به این افراد توضیح داده شود. بسیاری از زمانها شنیدم که گفتند بچههایم با سهمیه ایثارگری در دانشگاه قبول شدند و یا همه سهمیهها را به خانواده شهدا میدهند. در زمان دانشجویی، نخبه بودم و نخبگی دیگر سهمیه نمیخواهد. درد خانوادههای شاهد و ایثارگر بالاتر از همان نخبگان و خانوادههای عادی است. گاهی عنایت شهدا سبب موفقیت فرزندانشان میشود. بارها به این افراد توضیح دادم که سهمیه شاهد اصلا سهمیهای نیست که از سهم دیگران کم کند و نگران این مسأله نباشند.
در زمانهای سختی تا چه اندازه تلاوت قرآن به شما کمک کرده است؟
از کودکی حافظ قرآن هستم و در خانه همیشه صبحها برای مادرم قرآن میخواندیم؛ ایشان جلسات تفسیر قرآن برگزار می کردند و در آن محافل شرکت میکردم. آیات قرآن در آرامش زندگیام بسیار تاثیر داشته و دارد. همچنین خواندن نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه که بر نور دل انسان می افزاید؛ مونس کودکی و جوانی ام بوده است. معتقد هستم بدون قرآن واهل بیت(ع) چراغ راهی برای زندگی بشری وجود ندارد.
اگر روزی پسرانتان بخواهند مدافع حرم بشوند، قبول میکنید؟
عمدتا من در راهی که خیر باشد، مانع فرزندانم نمیشوم و اگر آنها هم بخواهند خدمتی کنند به آنها کمک میکنم.
سخن پایانی....
خداوند به ما توفیق داد تا در زمان جنگ، مردانمان را به جبهه بفرستیم و امروز هم باید در راستای گسترش فرهنگ ایثار و شهادت تلاش کنیم. مردم ما باید به قرآن عمل کنند به اندازهای که قدر کسانی را بدانند که ایثار کردهاند و شجاعت کردهاند تا آنها سربلند باشند. باید قدرشناس جانبازان شیمیایی باشیم. آنها نیازی به قدرشناسی ندارند چراکه آنها با خدا معامله کردند اما برای خود انسان خوب است که قدرشناس باشد، بعضیها احساس میکنند برای دیدار با خانواده شهدا و جانبازان باید هدیه ببرند که البته گاهی آنها ناراحت میشوند. معتقدم باید نهضت خاطرهنویسی راه اندازی شود که البته اتحادیه فرزندان شهدا در این راستا اقدامات خوبی را انجام دادهاند و در داخل و خارج از کشور طرحهایی را اجرا میکنند. البته گاهی هم در میان فرزندان شهدا، کسانی باشند که شهادت پدران شان را درک نکردهاند و خود را ارزان فروختهاند؛ بنابراین نمیتوان گفت که همه عصمت دارند و قدر خودشان را میدانند . ما فرزندان شهدا که راه اشتباه میروند را جدا از فرزندان شهدایی که راه درست میروند میکنیم و تلاشمان برای برگرداندن آنها به این سمت است. همچنین معتقدم آنهایی که در بهشت زهرا دفن شدهاند، مدافع حرم بودند. همیشه به همسرم همه این حرفها را میزدم. حتی همسرم آنقدر سرش شلوغ بود که وصیتنامهاش را خودم نوشتم. پرسشهایی از او میکردم و پاسخهایش را در وصیتنامه به نگارش درمیآوردم. شهدای ما از نظر زندگی هیچ کم و کسری نداشتند و تنها برای رضای خدا در این راه قدم گذاشتند.