سیاسی

فرزندمان را پیش پایمان ذبح نکنید

بیایید یک بار دیگر همت شویم و باکری، فریاد هل من ناصر سر دهیم و برای هدفمان والایمان جانفشانی کنیم. بیایید همچون روزهای نبرد پای بر مین بگذاریم و خود را فدا کنیم. اما شاهد ذبح شدن هدفمان نباشیم. نیروهای بالقوه را بالفعل کنیم. ما حمایت علما و رهبری نظام را داریم. نفس های گرم قشر مستضعف همراه ماست. باید از تمامم امکانات ممکن استفاده کنیم.
چندی است که اخبار ناگواری میشنوم. در ابتدا باور نمیکردم که حقیقت دارد ولی هر چه گذشت، گویا جدی و جدیتر شد. خبر کوتاه بود و گزنده:

صندوقهای قرضالحسنه سراسر کشور تحت پوشش بانک مرکزی در آمدند.

اشک در چشمانم حلقه زد و بغض راه نفس را بست. در بهت و حیرت فرو رفتم. آخر مگر میشود.

شاید بگوئید مگر چه شده؟ اتفاقی که نیافتاده. ولی چرا اتفاقی افتاده، آن هم بس خطرناک.

مگر میشود همنشینی صندوق و بانک. مگر میشود قرض الحسنه کنار سودآوری بنشیند. چه زیبا گفت، آنکه گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز. همنشین ما کبوتر است و کار ما عشقبازی، نه نشست و برخاست با عقاب تیز پنجه که سراسر افکارش صید شکار است. ما منزلگه مرغ عاشق و بلبل بودیم، ما را چه به دوستی با هیزم شکن.

خوب گوش کنید! آیا می شنوید صدای تبر را، نه بر شاخ و تنه، بلکه بر ریشه و بن. تیر بر ریشه میزنند و ما نظارهگر برگهای سرشاخه هستیم که هنوز سبز ماندهاند. آنگاه که ریشه را قطع کنند، نه تنهای ماند و نه شاخص و نه برگی.

ما بسیجی هستیم نه نیروهایی که در مقابل کارشان مزد طلب میکنند. مزد و اجرت کار و فعالیت ما عشق است نه حقوق واریزی سر ماه. آخر مگر آب با روغن مخلوط شد که ما در سیستم بانکی و اداری دولتی حل شویم. جنس ما از جنس مسجد است، از جنس هیئت، مسجد و هیئت را نمیشود با بخشنامه اداره کرد. باید از جنس مسجد و هیئت باشی تا بتوانی بفهمی در کوران جنگ تحمیلی ارسال آن تعداد خودرو و تجهیزات برای نبرد رزمندگان علیه باطل یعنی چه.

با تفکر بانکی و نظام سودآور، این کار جز مجنونی معنی دیگری نمیدهد. ما لبخند انسان مستأصلی را میبینیم که مشکلش حل شده و آنها به بهره‌‌ای فکر میکنند که باید روی پولشان بیاید. پس نمیشود که نمی شود. آب با آتش هیچ سنخیتی ندارد.

حال چرا نشستهایم و جان دادن جوان برومند خود را مینگریم. این صندوق فرزند ماست که با چه خون دلها، بزرگش کردهایم و حال که وقت دادن ثمرش رسیده، با تبر به جانش افتادهاند.

بیایید یک بار دیگر همت شویم و باکری، فریاد هل من ناصر سر دهیم و برای هدفمان والایمان جانفشانی کنیم. بیایید همچون روزهای نبرد پای بر مین بگذاریم و خود را فدا کنیم. اما شاهد ذبح شدن هدفمان نباشیم. نیروهای بالقوه را بالفعل کنیم. ما حمایت علما و رهبری نظام را داریم. نفس های گرم قشر مستضعف همراه ماست. باید از تمامم امکانات ممکن استفاده کنیم.

یک یا علی بگوییم و این جوان در حال احتضار را نجات دهیم. که اگر ندهیم، باید به فکر پاسخگویی به آن کودک یتیم و یا برادر دینیمان باشیم که در آیندهای نزدیک از ما طلب کمک میکنند.

فقط این را بدانیم که او پذیرای پاسخ شرمندگی ما نیست، چرا که هنوز امیدی به زنده ماندن این جوان هست.

بیایید امید مردم را ناامید نکنیم. امیدوارم بتوانیم خدمتها را با مدیریت خودمان قانونمندکنیم که دیگر هر کسی نتواند وقت و بی وقت به ما حمله کند. ان شاءالله

یکی از بانیان صندوق های قرض الحسنه تهران

https://shoma-weekly.ir/3MpFQ0