سیاسی

عاشق خدمت به مردم

ایشان راه سعادت ملت را پیروی بدون شرط از ولایت می دانست و خدمت به انقلاب و مردم و روشنگری مردم برای پیروی از رهنمود های مقام معظم رهبری و حرکت در مسیر انقلاب را وظیفه خود می دانست.
سیده فاطمه فخر- آقای محمد نبی حبیبی فردی سخت کوش و پرتلاش و مقاوم در خط ولایت و رهبری بودند و برای استمرار و اعتلای نام اسلام و انقلاب از هیچ کوشش و تلاشی غفلت نمی ورزیدند. ایشان اهل تهجد و عبادت بودند. دائم الوضو و پر مطالعه و کم خواب بودند. ایشان رمز پیروزی انقلاب اسلامی را اعتقاد به خدا و اسلام با محوریت ولایت فقیه و اتحاد و همبستگی مردم می دانست و خود را نسبت به هر کدام از این اصول پایبند و استمرار آن را وظیفه خود قلمداد می‌کرد. همواره به این فرمایش حضرت امام (ره) که ما نباید بپرسیم انقلاب برای ما چه کرده است بلکه باید بپرسیم ما برای انقلاب چه کرده ایم اشاره می‌کرد.

* راهکار برای گرفتن تصمیم های بزرگ

با اعتقاد محکم به این که نام و اندیشه حضرت امام خمینی (ره) و عنایات خاص انبیا و اولیا به ویژه پیامبر اعظم اسلام (ص) و چهارده معصوم (ع) باعث جاودانگی انقلاب شکوهمند اسلامی است در مسیر خدمت موضع فکری صحیح را انتخاب می‌کرد و در مواردی که مشکلات سیاسی و یا اجتماعی بغرنج می شد ایشان دو رکعت نماز می خواندند و توسل می کردند و تصمیم می گرفتند. در هر سمتی که بودند مشکلات مردم را نصب العین قرار می دادند با تمام توان سعی می‌کردند که در محدوده مسئولیت و امکانات خود و یا با کمک از حوزه های دیگر از مشکلات و مسائل مردم بکاهند.

اگر کسی با مشکلی به ایشان مراجعه می‌کرد ایشان اصرار داشتند آن مشکل را حل کنند و در این مسیر حاضر بودند که به دیگران حتی اگر دوستی ای بینشان وجود نداشت رو بیندازند و می‌گفتند مردم باید به انقلاب و مسئولین امیدوار باشند.

ایشان راه سعادت ملت را پیروی بدون شرط از ولایت می دانست و خدمت به انقلاب و مردم و روشنگری مردم برای پیروی از رهنمود های مقام معظم رهبری و حرکت در مسیر انقلاب را وظیفه خود می دانست.

حضور خود در حزب موتلفه اسلامی را یک عبادت می دانست و از هیچ تلاشی برای تشکیلاتی کردن این حزب خدایی دریغ نداشت و سعی کرد که ارکان یک حزب کامل را در آن فراهم سازد.

اصولا ایشان در هر مسئولیتی که بودند سعی بر ارتقاء کیفیت و بهبود خدمت رسانی آن دستگاه داشتند.

به حضرات آیات عظام و جامعه مدرسین و روحانیت و آیت الله مهدوی کنی ارادت خاصی داشتند و در برنامه های دینی، سیاسی، اجتماعی، شغلی و حزبی با آنان ارتباط گرفته و از رهنمود های ایشان بهره میبردند.

بسیار مردم دار و رئوف و با انصاف بودند. حتی در مناظره ها و رو در روئی های سیاسی از حد انصاف و صداقت خارج نمیشدند.

فردی پاکدست، دقیق و با تجربه بودند و در عین وسعت کاری در پستهای مختلف همواره مسائل مالی را به دقت زیر نظر میگرفتند و از عدم رعایت حق الناس و بی نظمی مالی و اقتصادی به شدت جلوگیری می نمودند.

* کارمندی که اخراج و یاری شد

به عنوان نمونه در زمان شهرداری تهران مامورانی برای برسی وضعیت مغازه داران و کسبه به عنوان بازرس اعزام می شدند. در یکی از ماموریتها یکی از ماموران دو سه روز پس از بازدید به یکی از مغازه های مورد بازدید مراجعه و یک ماشین لباسشویی را با تخفیف بسیار، به واسطه جایگاهش در شهرداری، خریداری کرده بود.

این خبر به ایشان رسیده بود.ایشان بلافاصله آن مامور را که از جایگاه خود سوء استفاده کرده بود را اخراج نموده و کار دیگری در جای دیگری برای او در نظر گرفتند. چند روز بعد آن شخص تقاضای ملاقاتی با آقای حبیبی کرد که با همسر و فرزندش با ایشان دیدار کند. حاج آقا در منزل به ایشان وقت دادند. روز جمعه آن فرد با همسرش که بسیار ضعیف بود و فرزند بیمارش به منزل ما آمدند.آن مرد گفت : مرا ببخشید من از روی استیصال آن ماشین لباسشویی را خریداری کردم. زیرا فرزندم کلیه اش بیمار است و مرتبا نیاز به نظافت دارد و ضمنا مجاری اشکی او نیز بسته است و مرتبا اشک روی صورتش میریزد و اینها نیازمند دستمال و ملحفه بسیار است.

حاج آقا پس از اطلاع از وضعیت او برای درمان این کودک دست به کار شدند و با معرفی وی به پزشکان حاذق و وساطت برای کاهش هزینه های درمان مشکل این فرد را برطرف نمودند.

بعد من به ایشان گفتم پس کاش شما کار این فرد را عوض نمی کردید. ایشان در جواب گفتند: این به جای خود، آن هم به جای خود تا هر ماموری بداند که نباید به فکر برقراری و ارتباط و سود مالی باشد. درمان این بچه بیمار هم ضروری است و باید انجام شود تا مادر او از این گرفتاری رهایی یابد.

* نجات جان جانبازان در عربستان

زمانی که در بنیاد جانباران مشغول خدمت بودند در نهایت مدارا و دلسوزی و مدیریت، امور جانبازان را برسی و اداره می نمودند. در یکی از ایام حج که جانبازان 70% به بالا را به حج می بردند، تراکم جمعیت بین مکه و منا بقدری زیاد شده بود که برای مردم عادی هم احساس خطر می شد، و نهایتا عده ای مصدوم و فوت شده بودند.

در آن زمان اگر مدت زیادی جانبازان 70% در آن شرایط می ماندند. آسیب جانی برایشان پیش می آمد ایشان گفتند در آن موقع به همراهان جانبازان گفتم ویلچرها را اینجا بگذارید و جانبازان را به کول بگیرید و از این معرکه خارج کنید .همین باعث نجات صد در صد جانبازان که هیچ قدرت دفاع از خود را نداشتند گردید.

* هدف از فعالیت در بنیاد بین المللی غدیر

حضور در بنیاد بین المللی غدیر و معاونت آیت الله خزعلی را سعادت بزرگ و وسیله خیری برای ارادت ورزی بیشتر به مولای متقیان امیرالمومنین (ع) می دانست و برای گسترش اهداف والای این بنیاد در کشور و سایر کشورها تلاشهای بی وقفه داشتند. روزی به ایشان گفتم رعایت سلامتی برای شما لازم است و بهتر است کار خود را کم کنید. ایشان مثل همیشه این پیشنهاد را نپذیرفتند و گفتند فعالیت در بنیاد غدیر را برای آخرتم گذاشتم.

با همه کارهای سنگینی که برعهده داشتند نسبت به خانواده و صله ارحام و جمع خانوادگی اهمیت بسیار قائل بودند و سعی می‌کردند با حضور خود ولو محدود، کمبودها را جبران نمایند.

با فرزندان انس و الفت خاصی داشتند و نمی گذاشتند که عدم حضورشان در کنار خانواده باعث آزردگی ایشان گردد.

در دوران دانشجویی برای یک برنامه تحقیقی که از طرف استاد تعیین شده بود ایشان موضوع قیام سربداران را تحقیق و ارائه کردند که در آن زمان خطرات زیادی دربرداشت . استاد به ایشان گفته بود شما خیلی برای این تحقیق زحمت کشیده اید ولی این نوع کار را تکرار نکنید و این مقاله را حفظ کنید.

* اولین مشکل جدی کاری

مدیریت بسیار قوی و کارساز داشتند و در اولین مسئولیت که معاونت سیاسی استانداری کرمان بود و در آن زمان موضوع خاصی وجود داشت که جوانان و فارغ التحصیلان دبیرستان ها فکر کرده بودند بلافاصله بعد از انقلاب همه مشکلات حل خواهد شد و فقر و بیکاری از بین خواهد رفت. گروهی به نام دیپلمه های بیکار شکل گرفته بود که اکثراً چریک های فدایی و مجاهدین خلق از آنها سوء استفاده کرده و ایشان را تحریک و به خیابانها می آوردند. ایشان گفتند روزی به استانداری رفتم دیدم عده کثیری جوان استانداری را محاصره و شعار میدهند. جلو رفتم و آنها مرا نشناختند. از دربان استانداری پرسیدم موضوع چیست. گفت از صبح زود اینجا جمع شدند و عده‌ای از دیوار پریده و وارد استانداری شدند و می‌گویند ما کار می خواهیم. ایشان گفتند من وارد استانداری شدم و به اتاقم رفتم آنها هم به دنبال من به اتاق آمدند. من کار اداری خود را شروع کردم. آنها هم ایستادند و نگاه کردند تا کارم تمام شد. رو به ایشان کردم و گفتم شما چه می خواهید چرا اینجا جمع شده اید گفتند ما کار می خواهیم.ایشان گفتند اگر واقعاً می ‌خواهید مشکل را حل کنید بیرون بروید و از بین خودتان سه نفر نماینده داخل بفرستید تا صحبت کنیم.آنها رفتند و خبری نشد. از دربان پرسیدم پس چه شدند؟ گفت شما آنچه که گفته بودید را به این افراد اعلام کردند اما به زودی همگی متفرق شدند و رفتند.

در روزهای اول انقلاب که سوء قصد زیاد بود ایشان بدون واهمه در هر جایی لازم بود حضور پیدا می‌کردند . در ۳۱ شهریور که جنگ شروع شد با توجه به هجمه سنگین دشمن از همان شب خانواده ها را از خرمشهر و آبادان به سرعت دور کردند .در آن زمان آقای حبیبی استاندار استان فارس بودند.

صبح روز بعد برای رفتن به محل کار از خانه خارج شدم و با جمعیت کثیری از زنان و کودکان خردسال روبرو شدم که اینها خانواده های جنگ زده بودند که به شیراز آورده شده بودند. آنان از خستگی و شدت سرما اظهار ناراحتی می‌کردند. من از آنها خواهش کردم کمی صبر کنند. به منزل آمدم و با استانداری تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. فرد مسئول بلافاصله با من صحبت کرد و گفت دیشب ستاد تشکیل شده و محل اسکان برای تعداد زیادی از هموطنان جنگ زده آماده شده است و هم اکنون در حال بستن بسته های صبحانه هستیم. به خانم ها بگویید از کوچه خارج شده و در کنار خیابان منتظر باشند تا ماشین ها برای انتقال ایشان به محل اسکان به آنجا بیایند و همین کار هم در همان زمان انجام شد و سازماندهی وسیع و گسترده ای را برای سامان بخشی به امور فرهنگی و معیشتی جنگ زدگان به عمل آوردند.


https://shoma-weekly.ir/DDwVZv