تاکنون یک 3 گانه مالی، فرهنگی و نظامی- سیاسی، در جهان عرب نقش داشته که بحث مالی دست عربستان، بحث فرهنگی دست مصر و نظامی و امنیتی در اختیارسوریه بوده است، یعنی این 3 کشور همواره محور تحولات منطقه بوده اند. عربستان به دلیل تمکن مالی و نقش برادر بزرگی که برای شیوخ عرب دارد، مصر به دلیل تنوع فرهنگی و قدرت علمی و دانشگاه الازهرودانشگاهها دیگر و سوریه هم به دلیل سیستم امنیتی، قدرت نظامی و سابقه مقابله ای که با اسراییل دارد، ارکان جهان عرب محسوب میشوند.
با توجه به تحولات و اتفاقات منطقه این کشورها همچنان این جایگاه را حفظ کرده اند؟
به نظر میرسد این زیر ساخت مناسب به دلایل مختلف همچنان فعالیت میکند. در تحولات اخیر منطقه این 3 کشور با وجود این که با جنگ درگیر و تضعیف شده اند اما همچنان نقش آفرینی خود را مانند گذشته دارند و هیچ کشوری نتوانسته جای این 3 را بگیرد. هنوز هیچ کشوری نتوانسته جای عربستان را در حوزه مالی بگیرد. مصرهمچنان در بعد فرهنگی حرف اول را میزند. در بحث نظامی و امنیتی با وجود جنگ در سوریه بازهم در منطقه هنوز هیچ کشوری نتوانسته مانند سوریه در جنگهای کلاسیک و یا ارتش منظم و به دلیل تجربه مقابله با اسراییل از این جایگاه برخوردار باشد.
بهار عربی وارد اردن نشد، یعنی این کشور از تحولات سال 2010 تاکنون دور مانده و کمتر درگیر حواشی منطقه میشود. دلیل این مساله چیست؟
زمانی که ملک حسین زنده بود، خیلی تلاش کرد که بین جبهه به اصطلاح «پایداری» متشکل از سوریه، مصر و لیبی که مقابل اسراییل بودند، نقش یک تسهیل گر را ایفا کند، یعنی یک کشور میانه رو برای حل مساله فلسطین اما در زمان پادشاه جدید شرایط قدری تغییر کرد. ملک عبدالله تحصیلکرده غرب است و ارتباطات مناسبی با غرب دارد و تلاش میکند که نقش پدر را حفظ و در عین حال مباحث مدرنیسم و توسعه کشور خود را هم دنبال کند.حقوق زنان، انتخابات و تا حدودی تغییر سبک زندگی در داخل نمونه ای از این تلاش است. از این جهت با نگاهی به دانشگاههای اردن و یا گروههای سیاسی این کشور و یا بحثهای مربوط به چاپ و نشر میتوان گفت اردن پیشرفت قابل توجهی داشته است.از سویی، ملک عبدلله در تلاش است که از اردن یک عنصر فرهنگی بسازد. اگر چه اردن بنابه دلایل مختلف دارای زمینهها و نمادهای لازم نیست که بتوان آن رایک کشور کاملا فرهنگی قلمداد کرد اما در تلاش است تا خود را یک به کشور و مسالمت جو با یک متغیر رفاه ملی تبدیل کند.
ترکیه از نزدیک شدن به دنیای عرب چه اهدافی را دنبال میکند؟
به نظر میرسد، ترکها در منطقه همیشه یک سیاست عمل گرایی فرصت طلبانه را دنبال میکنند و به دنبال این هستند که منافعشان چگونه تامین شود. در دوره ای با تفکر «داوود اوغلو»، بحث صفر کردن مشکلات با همسایگان خود را دنبال کردند، در این راستا با ایران، سوریه و لبنان و همه کشورهای همسایه خود روابط حسنه ای برقرار کردند، لذا قبل از بحران سوریه ترکیه تلاش کرد که روابط با دوستان منطقه ای را حفظ کند، چرا که فکر میکرد با توجه به نزدیکی جغرافیایی، بازار خوب پولی و فرصتهای اقتصادی مطلوب چون منابع زیر زمینی میشود اقتصاد خود را شکوفا کند که البته موفق هم بود. بعد از انتخاب اردوغان و شرایط و تحولات پس از آن ترکها تلاش کردند که اقتصاد خود را فراگیر کنند، یعنی آن را به صورت الگو به مناطق دیگر منتقل کنند.پس از آن که منطقه تحت تاثیر سیاستهای بزرگ آمریکا قرار گرفت و در جریان مساله سوریه و عراق و همچنین نقشی که در جریان بیداری اسلامی در خصوص ارایه یک مدل دموکراسی اسلامی ایفا کردند ترکها با آمریکا همراه شدند و اکنون نیز همچنان در این شرایط درصدد اجرای این مدل در منطقه در جهان عرب هستند. یعنی بگویند که ما مدل اسلام مدرن و مترقی هستیم که هر کسی از ما تبعیت کند میشود با دنیا تعامل داشته و زندگی مناسبی را طراحی کند.آن چه در خصوص ترکها قابل توجه است این که این مدل در داخل این کشور پذیرش نداشته و از این جهت در خارج هم موفق نخواهد بود، چرا که این انتقاد به آنها وارد است که سیاستهای منطقه ای این کشور نمیتواند یک مدل مناسب باشد. از طرفی برخی معتقدند که اردوغان یک تفکر نئوعثمانیسم دارد، یعنی دنبال هیمنه و هیبت امپراتوری عثمانی برای ترکیه است تا در سایه آن بتواند منطقه را مدیریت و اصطلاحا حکمرانی کند. شاید ترکها نشانه گذاریهای درستی در خصوص ارتباط با غرب و یا برخی از مسائل چون گردشگری و یا خرید اسلحه داشته اند اما در حوزه سیاستهای منطقه ای خود که گام دوم برای پیوند با جهان بوده موفق عمل نکرده اند.