سیاسی

سودای جامعه نمونه اسلامی

ایشان روزهای جمعه را هم که دستگاه‌ها و ادارات تعطیل هستند، به کمیته امداد می‌رفتند و با تک‌تک کسانی که برای تأمین نیازهایشان مراجعه می‌کردند و نیازهایشان را تشخیص می‌دادند و از کار آنها گره‌گشایی می‌کردند. از جمله این که به دورترین نقاط کشور می‌رفتند و به تعبیری ایشان و گروهشان بودند که بشاگرد را کشف کردند و مرحوم والی را مسئول آنجا و به مردم رسیدگی کردند تا آنها را از فقر نجات بدهند.
با استاد عزیزمان حضرت آقای عسگراولادی از سالهای 43 به بعد که در زندان به ملاقات پدرم میرفتم و بچه بودم آشنا شدم و ایشان را از پشت میلههای زندان قصر در کنار حضرت آیتالله انواری، شهید عراقی و سایر زندانیان میدیدم. پس از آن توفیق چندانی نداشتیم تا سال 56 که ایشان از زندان آزاد شدند و گاهی منزل ما تشریف میآوردند و با مرحوم ابوی ما شهید اسلامی در زمینه نهضت امام جلساتی داشتند، چون امام فرموده بودند: «دور هم جمع شوید و ریشه خبیثه پهلوی را از زمین بر کنید». اینها تشکیلاتی به عنوان حزبالله درست کرده بودند و گسترش یافت و تظاهرات قبل از انقلاب از سال 56 به عهده این جمع بود که با دوستانشان جلسات مکرر داشتند و سازماندهی کرده بودند و برنامههای مفصلی در زمینههای سیاسی، تظاهرات و حتی نظامی داشتند.

در سال 58 که جنگ شروع شد، ما در کمیته امداد جمعی بودیم که آموزش دیده بودیم و به جبههها اعزام شدیم و از آن موقع آشنایی ما با ایشان بیشتر شد.

پس از انفجار حزب خدمت ایشان رسیدم و حدود دوازده سال از محضر و کلاسهای تفسیریشان استفاده میکردم و در خدمتشان بودم. جلسات دیگری هم بودند که استفادههای دیگری از ایشان میبردیم. ایشان در حوزه معارف اسلامی، سیاسی و... فعال بودند و در حوزه علمیه درس خوانده و شاگرد مرحوم آشیخ محمدحسین زاهد بودند و از نوجوانی در زمینه خودسازی تلاش و در مسجد عزیزالدوله در محضر آمیرزا کریم حقشناس تلمذ کرده بودند و در نهضت امام در خدمت ایشان بودند و با بسیاری از بزرگان ارتباط داشتند. در محضر علامه شعبانی که از فحول علمی بودند تلمذ کرده بودند. ایشان دروس حوزوی و در محضر آیتالله مصطفوی تفسیر خوانده بودند. در زندان هم با آیتالله انواری و عدهای از علمای بزرگ محشور بودند و این مباحث را با هم تبادل میکردند. یادداشتهایی از قرآن داشتند که بعداً اینها را برای ما بیان میکردند، لذا میتوان گفت در این حوزهها فرد بیبدیلی بودند.

در طول 30 سال کم و بیش در محضرشان بودیم، چون گاهی در سفر خدمتشان بودم، از جمله سفر به مشهد و سفرهای اداری و یک بار هم توفیق داشتم در مکه در خدمتشان باشم. ایشان در سفر و حضر انصافاً فوقالعاده بودند. ایشان در ولایت ذوب بود و آنچه که ولی امر میگفت به گوش جان میشنید و آویزه گوش قرار داده بود. آن مرحوم در دوره ریاست جمهوری شهید رجایی ترور شدند، آسیب دیدند، به بیمارستان رفتند و جانباز بودند، ولی هیچوقت از این قضیه استفاده نکردند. میشود گفت ایشان تنها شخصی بودند که در دوره دوم مجلس خبرگان ثبتنام کردند که آزمون اجتهادی بدهند و برای مجلس خبرگان انتخاب شوند که در مکه مشرف بودند و برگشتند و در حوزه اصفهان امتحان دادند و قبولشان نکردند و گفتند: «خوب بهانهای شد برای این که دیگران را رد کنیم».

در مورد توفیقاتی که ایشان در 30 سالی که نمایندگی حضرت امام و مقام معظم رهبری را در کمیته امداد داشتند و رسیدگی به محرومان در سراسر کشور واقعاً فوقالعاده بودند. دقت و وسواس ایشان در این حوزه مثالزدنی است. مستحضرید که حضرت امام خامنهای به ایشان برای جمعآوری زکات در کشور حکم دادند که امر مهمی بود و کمیته امداد در این زمینه توفیق داشت که زکاتهای مردم را جمعآوری کند و به مصرف برساند. ایشان نهتنها برای مستضعفان ایران که برای مستضعفان سایر کشورها نیز تلاش میکرد و در آنجا هم به دنبال این بود که مستضعفینی را پیدا و برایشان برنامهریزی و سازماندهی کند، بهویژه مسلمینی که در بوسنی، افریقا و آسیا آسیب دیده بودند.

بالطبع ایشان به خاطر شناختی که از تفکرات منافقین داشتند مورد حمله، طعن و تهاجم منافقین در زندان بودند. بعد هم که آزاد شدند جزو لیست گروه فرقان بودند که میخواستند ایشان را ترور کنند و مثل شهید عراقی ایشان را از ما بگیرند، اما خدا لطف کرد و ایشان برای ما باقی ماندند و در این 30 سال به فعالیت خود ادامه دادند. منافقین بارها تلاش کردند ایشان را ترور کنند که الحمدلله موفق نشدند.

نمایندگی ایشان از سوی حضرت امام در آغاز نهضت امام یعنی در سالهای اولیه و سال 42 که وکیل امام بودند، برای ایشان و کسانی که با ایشان آشنا بودند، افتخاری بود و وجوهاتی را که لازم بود دریافت میکردند و به ولایت و مرجعیت میرساندند و این وکالت در دوره حضرت امام خامنهای هم ادامه داشت و در زمینههای مختلفی وکالت ایشان را داشتند.

آقای عسگراولادی چون یک انسان تشکیلاتی بودند، از ابتدا در تشکلهایی مثل حوزه و بیرون از آن به دنبال این بودند که وظایف شرعیشان را انجام بدهند، لذا هیئتهایی مثل هیئت مؤید در مسجد امینالدوله را قبل از سال 42 ایجاد کرده بودند و با مدیریت و رهبری علما فعالیتهای سیاسی داشتند. فعالیتها از زمان حضرت آیتالله کاشانی شروع شده بود. آقای عسگراولادی به امر ایشان به میدان بهارستان آمدند و دستگیر شدند و بعدها هم دستگیریهای متعددی داشتند تا نهضت امام و ایامی که امام(ره) در پاریس بودند خدمت ایشان مشرف شدند و مسئولیتهایی را به عهده و حضرت امام هم به ایشان عنایت ویژهای داشتند.

ایشان برای مجلس هم انتخاب شدند و عضو هیئت رئیسه و نائب رئیس مجلس بودند، ولی شهید باهنر به ایشان گفتند بیایید و بازرگانی کشور را اداره کنید و ایشان با اذن امام و در شرایط بحرانی و جنگی که داشتیم و منافقین حملات تروریستی را شروع کرده بودند، در این زمینه شروع به فعالیت کردند و یکی از سئوالات مجلس آن زمان از ایشان این بود که چرا ما 70 کشتی روی آب داریم و دموراژ میپردازیم؟ خود من برای مأموریتی به جنوب رفته بودم و دیدم 60، 70 کشتی روی آب منتظر پهلوگیری در اسکله و تخلیه بودند و در شرایط جنگ با خزانه خالی ایشان توانست به چنین موفقیتی برسد و اینها را وارد کند. هنگامی که حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد، ایشان از امام اجازه گرفتند که حزب مؤتلفه اسلامی به حزب جمهوری بپیوندند، اما امام فرموده بودند شما تشکل احتیاطی خودتان را حفظ کنید که در نتیجه ایشان جلساتی را دوستان مؤتلفهای خودشان داشتند. پس از این که قرار شد احزاب ثبت شوند، از امام اجازه گرفتند و ایشان فرمودند هر جور مصلحت میدانید عمل کنید و در واقع یک چک سفید امضا به ایشان دادند. معتقد بودند حزب مؤتلفه اسلامی حزب امام است، لذا برای ورود جوانان و نیز مدیران نظام به حزب از امام اجازه گرفتند و امام اجازه فرمودند.

پس از رحلت امام هم از مقام معظم رهبری اجازه گرفتند که آیا بمانیم و فعالیت کنیم یا خیر که حضرت به ایشان اجازه فرمودند و گفتند: «امام که به شما اجازه دادند. من هم تشکیلاتی هستم و به این موضوع اعتقاد دارم و ادامه بدهید».

در حدود سالهای 68 بود که من راجع به مؤتلفه اسلامی از مقام معظم رهبری سئوال کردم که آیا شما در آنجا نمایندهای نخواهید داشت؟ ایشان فرمودند: «آقای عسگراولادی هستند»، یعنی در واقع ایشان بهنوعی نمایندگی مقام معظم رهبری را هم در مؤتلفه اسلامی داشتند. ایشان با تلاشی که میکردند انصافاً سعی در جمعآوری نیروهای اصولگرا و افراد معتقد به انقلاب، نظام و ولایت داشتند، لذا جبهه پیروان خط امام را تشکیل دادند و با این که سنشان بالا بود، در تمام انتخاباتها تلاش فوقالعادهای میکردند که نیروهای مذهبی و انقلابی و معتقد به نظام با مدیریت روحانیت و جامعه مدرسین بتوانند هماهنگ شوند و ذیل این پرچم حرکت کنند. پارسال در دهه محرم فرمودند: «احساس میکنم تکلیفی دارم و باید این تکلیف را انجام بدهم و آن این است که فضایی را در کشور ایجاد کنیم که اقشار مختلف بتوانند فعالیت کنند و وارد صحنه شوند و آنها را حذف نکنیم». بر این اساس تلاش کردند و نامههایی را به مسئولین دادند که در رسانهها منعکس شدند. حتی ایشان به عنوان شخص خودش به اوباما هم نامه داد و گفت در ایران فضایی ایجاد شده است. از این فضا استفاده کن تا بتوانند برای این نظام مقدس و این کشور و مردم خوبش فرصتهایی را فراهم کنند. ایشان با این که مسن بودند و در آستانه 82 سالگی به رحمت خدا رفتند، ولی فکر و ذهن جوانی داشتند و انتخاب ایشان توسط مقام معظم رهبری برای شرکت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به همین دلیل بود. ایشان در زندان موفق شدند دروس دانشگاهی را هم مثل دروس حوزوی ادامه بدهند و تقریباً تا سطح فوقلیسانس خواندند، منتهی در زندان بیشتر از دیپلم مدرک نمیدادند. مثلاً ایشان تافل دو را درس میدادند و خودشان تافل سه رو میخواندند.

تلاشهایی هم که در زندان برای جذب جوانان کردند فوقالعاده بود. مثلاً ایشان با این که در زندان بودند، ولی مجاهدین و چپیها هم زندان دیگری در اطراف ایشان ایجاد و وی را بایکوت کرده بودند؛ لذا آن مرحوم را به زندان مشهد تبعید کردند و مدتی ایشان مدتی در آنجا بود. مدتی هم ایشان را به زندان برازجان تبعید کردند و در آن هوای گرم و طاقتفرسا، همراه با شهید عراقی، آیتالله انواری و سایر دوستانشان مدتی را هم در آنجا بهسر بردند.

خلاصه چه در زندان چه در ایوان، ایشان تلاش میکردند و تعبیرشان این بود که نمیدانم خداوند چگونه ما را بین این چرخ و دندهها حفظ کرده است و کجا هستیم، ولی ایشان در عمر پربرکتشان نشان دادند برای ساختن یک جامعه نمونه اسلامی آنچه را که از دستشان برآمد انجام دادند.

حتی ایشان روزهای جمعه را هم که دستگاهها و ادارات تعطیل هستند، به کمیته امداد میرفتند و با تکتک کسانی که برای تأمین نیازهایشان مراجعه میکردند و نیازهایشان را تشخیص میدادند و از کار آنها گرهگشایی میکردند. از جمله این که به دورترین نقاط کشور میرفتند و به تعبیری ایشان و گروهشان بودند که بشاگرد را کشف کردند و مرحوم والی را مسئول آنجا و به مردم رسیدگی کردند تا آنها را از فقر نجات بدهند.

در شهرهای دیگر خودکفایی و کارگاههای تولیدیای که برای محرومان ایجاد کردند، نمونههای اندکی از کارهای ایشان در این حوزه است. لذا در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تشکیلاتی، تقنینی و اجرایی آنچه را که در توان داشتند، انصافاً به منصه ظهور رساندند و در خدمت این نظام مقدس قرار دادند.

روحشان شاد. انشاءالله که بتوانیم رهروان خوبی برای آن عزیز باشیم.

https://shoma-weekly.ir/i6UaFB