سیاسی

سرنوشت جاماندگان و سبقت گیرندگان از امام خمینی(ره)

نهضت آزادی از آغاز در حرکت انقلاب اسلامی امام(ره) نیست. در مساله جنگ و جهاد هم نهضت آزادی‌ها با امام(ره) اختلاف نظر داشتند. هر روز آقای بازرگان بحث‌هایی می‌کرد که به درد دشمنان می‌خورد. بارها بیان کردم نهضت آزادی و جبهه ملی در مبارزه با شاه نقش دارند، چون مبارز بودند، اما در انقلاب اسلامی هیچ نقشی ندارند، زیرا انقلاب نه شرقی و نه غربی نشات‌گرفته از رهبری امام(ره) را باور نداشتند.
اسدالله بادامچیان از مواجهه امام با دو جریان لیبرال و رادیکال می‌گوید.

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با دانشجویان از دو جریان معارض با گفتمان انقلاب اسلامی و تفکر و رفتار انقلاب نام بردند؛ گروه اول کسانی که با اصل انقلاب و تفکر انقلابی زاویه داشتند و گروه دوم کسانی که خارج از ساختارهای انقلاب و حکومت اقدام می‌کنند و نام آن را رفتار انقلابی می‌گذارند. «فرهیختگان» در گفت‌وگو با دکتر اسدالله بادامچیان، از فعالان سیاسی و باسابقه انقلاب و نایب رییس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی برخی مصادیق تاریخی این رفتارها را مورد بررسی قرار داده است. مشروح این گفت‌وگو در ادامه از نظر می‌گذرد.

تاریخ روایت می‌کند که نهضت آزادی از جمله گروه‌هایی است که چندان معتقد به پارامترهای انقلاب امام خمینی(ره) نبود. این جریان کلا به انقلابی بودن اعتقادی نداشت. علت این امر چه بود؟

نهضت آزادی در سال 1340 به این دلیل شکل گرفت که جبهه ملی می‌گفت ما به مذهب کاری نداریم، در حالی که فضای جامعه به علت فوت مرحوم آیت‌ا... بروجردی و توجه مردم به دین کاملا مذهبی بود.

فعالان جبهه ملی در دوره دوم افراد مذهبی از جمله آقای بازرگان و آقای سحابی را به جبهه راه ندادند و گفتند اینها حزب اسلامی راه انداختند در حالی که جبهه ملی جای احزاب غیرمذهبی است. این شد که نهضت آزادی شکل گرفت.

نکته مهم این است که وقتی این نهضت راه افتاد، از همان ابتدا نام اسلامی بر تشکیلات سیاسی خود نگذاشتند. آیت‌ا... شهید بهشتی می‌گفت: «من خوشحال شدم که حزبی مسلمان تشکیل شده، ولی بعدا دیدم اسمی از اسلام در اسناد آنها نیست. گفتم چرا؟ گفتند ما می‌خواهیم همه افراد را جذب کنیم.» یعنی غیرمسلمانان را جذب کنند و این با یک حزب اسلامی همخوانی ندارد.

این حزب از ابتدا شروع کرد در سال 41 با نهضت امام(ره) و انجمن‌های ایالتی و ولایتی برخورد کرد. آنها در ابتدا اعلامیه ندادند و از امام(ره) حمایت نکردند. بعد آیت‌ا... طالقانی فشار آورد اینها اعلامیه‌ای دادند و گفتند مصدق رهبر واقعی و محبوب همه ملت ایران است و به جای مطالبات اسلامی باید آزادی انتخابات خواسته شود.

این جماعت از همان جا راه خود را از امام(ره) جدا کردند. جدایی راه اینها با امام(ره) به علل مختلف بود؛ یکی به علت تفکر عقیدتی آنها بود. تفکر عقیدتی نهضت آزادی و بازرگان یک تفکر اسلام غرب‌گراست، لذا در کتاب «وحی یا شعور مرموز» آقای بازرگان وحی را که وحی الهی است، شعور و از جنس مادی دنیا می‌داند. آن هم مرموز می‌داند، در حالی که وحی اصلا مرموز نیست. وحی امری الهی بر پیامبران است و شفاف و روشن به انبیا بیان شده است. کتاب «راه طی‌شده» که زمینه‌ساز «راه انبیا»ی سازمان مجاهدین خلق و منافقین شد، کاملا از نظر مبانی و موازین اسلامی با اصول مغایرت دارد، به همین علت با نظر امام(ره) تفاوت دارند.

آیا به نظر شما بازرگان نقاط مثبتی هم داشت؟

چرا، بازرگان هم نقاط مثبت و هم نقاط به شدت منفی دارد . او در برهه‌ای در حوالی سال 1328، در دانشگاه مذهب را مطرح کرد و از این‌رو باید بگوییم که آقای بازرگان به اسلام خدمات هم کرده است، چراکه در روزگاری حرف‌ها را بیان می‌کرد که غرب، برای روشنفکران قبله بود، اسلام منفی بود و می‌گفتند دین با علم مغایر است، در حالی که بازرگان می‌گفت مغایر نیست. ولی کوشید که ثابت کند دین اسلام بر پایه علم و عقل است. گرچه گاهی توجیه های جالبی هم مطرح می شد مثل اینکه بعضی از نهضت آزادی‌ها می‌گفتند نماز چیزی همانند ورزش است و به درد بدن می‌خورد.

برداشت آقای بازرگان در کتاب مرجعیت و روحانیت که بعد از فوت مرحوم آیت‌ا... بروجردی منتشر شد، با نظر فقه اسلام مغایر بود. او می‌گفت مرجع همانند متخصص علمی است و فقط متخصص شرایط شرعی نماز و روزه و... هستند. من تحلیل نهضت آزادی و نقاط مثبت و منفی آن و علت اینکه امام، آقای بازرگان را نخست وزیر موقت گذاشت و اختلافات بازرگان و جریان فکری و سیاسی او با امام و خط امام(ره) در کتاب نهضت آزادی شرح داده ام.

به جز مسائل دینی و اسلامی در مسائل دیگر مانند مسائل سیاسی هم همین منوال بود؟

بله، سیاست نهضت آزادی و آقای بازرگان و دکتر سحابی سیاست همراهی با غرب و قبول منشور سازمان ملل به‌عنوان یک منشور اصلی و اساسی برای کشورها بود، لذا در اساسنامه نهضت آزادی در سال 41 نوشته شده که ما می‌خواهیم دنیا زیر نظر سازمان ملل اداره شود. این در اساسنامه آنها وجود دارد.

در حالی که امام استقلال ملت ها را می‌خواست به‌ویژه در کشورها و ملت‌های اسلامی که بنا بر قاعده نفی سبیل نمی توانند تسلط سازمان غیراسلامی را بپذیرند.

همین جریان در مذاکرات الجزایر حضور داشتند. آقای بازرگان با آقای برژینسکی دیدار کرد، علت هم این بود که می‌خواستند مسائل بین ایران و آمریکا را حل کنند، آن هم به دور از نظر امام(ره)؛ یعنی به امام(ره) اطلاع ندادند و درنهایت مذاکرات را برای امام(ره) نفرستاده بودند. آنها می‌خواستند با آمریکا همراهی کنند که به علت مخالفت امام به جای همراهی با امام استعفا دادند تا ایشان را در فشار بگذارند ولی امام این استعفا را پذیرفت.

جریان نهضت آزادی در مورد انقلاب با امام(ره) اختلاف نظر دارند. آنها معتقد بودند نباید انقلاب شود و این اقدام زودرس است. بازرگان در پاریس با امام(ره) برخورد کرد و گفت انقلاب زود است. خودش در جزوه ایران و اسلام که توسط نهضت آزادی چاپ شده، این نکات را بیان کرده است.

می‌گوید: «در پاریس به امام گفتم آمریکا قدرت بین‌المللی است و اجازه نمی‌دهد در ایران انقلاب شود.» و در مصاحبه همچنین تاکید می‌کند: «من دریافتم آیت‌ا... خمینی هیچ چیزی از سیاست نمی‌داند.» این مطلب را بازرگان صریح بیان می‌کند.

خاطره شخصی هم از این نوع رفتارها دارید؟

یادم هست در سال 57 همان زمانی بود که امام(ره) قانون مشروطه را لغو کرده بودند.برای قانع کردن آنها جلسه ای در منزل مرحوم حاج اکبر پوراستاد تشکیل دادیم آقای بازرگان و اطرافیان اعلام کردند که می‌‌خواهند علیه اقدام امام اعلامیه بدهند. علت را پرسیدم و برخی توضیح دادند. البته آقای بازرگان یک کلام از ابتدا تا انتهای جلسه صحبت نکرد.

آقای دکتر سحابی گفت چرا امام(ره) این اقدام را انجام داد؟ مانع دیکتاتوری شاه، قانون اساسی مشروطه بود و امام(ره) کار شاه را آسان کرد تا هر نوع دیکتاتوری بخواهد انجام می‌دهد. آقای سحابی صریحا گفت: من اگر نگویم این کار بالاترین خطای امام(ره) است، از بزرگ‌ترین اشتباهات امام(ره) است.

من گفتم پرچم انقلاب اکنون روی دوش امام(ره) است و مردم پیرو حرف امام(ره) هستند. گفتن این حرف‌ها تنها مقابل مردم ایستادن است، امام(ره) حرف خود را پس نمی‌گیرند، قانون اساسی هم حذف شده است و اگر شما اعلامیه بدهید، تنها به خود آسیب می‌رسانید.

آنجا با توصیه ما و جلسه‌ای که برگزار شد، آنها اعلامیه ندادند. این تفکر را ببینید. امام(ره) قانون اساسی مشروطه غرب‌زده را لغو می‌کنند و اینها تفکر این‌چنینی دارند.

این با تفکر امام(ره) کاملا مغایر است. آنها معتقد بودند شاه بماند و سلطنت کند و حالا انقلاب نشود. امام(ره) می‌گفتند همان زمان باید انقلاب شود. مصاحبه آقای بازرگان با خانم اوریانا فالاچی در آبان 58 که ایشان هنوز نخست‌وزیر است، مصاحبه جالبی است. همان حرف‌ها را بیان می‌کند.

این جریان اداره کشور را برعهده داشت. در آن ایام یعنی در دولت موقت هم همین روند طی شد؟

بله در مساله اداره جامعه بازرگان اعتقاد لیبرالی داشت، کمااینکه عضو موثر حزب توده را استاندار کردستان گذاشتند و او موجب سلطه کمونیست‌ها شد و اگر امام(ره) انقلابی عمل نکرده بودند، پادگان عظیم کردستان که پر از سلاح و مهمات بود، به دست‌کمونیست‌ها می‌افتاد و ممکن بود کردستان را از ایران جدا کنند.

بنابراین در اداره کشور هم با امام(ره) اختلاف داشتند. حتی در کابینه اختلاف داشت. امام(ره) به او فرمودند از جبهه ملی و نهضت آزادی در کابینه استفاده نکن و همه حضور داشته باشند و او تنها همین حزب‌ها را گذاشت. این جریان در اداره جامعه بی‌عرضه بودند.

امام(ره) را به ولایت قبول نداشتند. اصلا ولایت فقیه را قبول نداشتند. به همین علت وقتی مجلس خبرگان تصمیم گرفت بحث ولایت فقیه را شروع کند، آقای بازرگان و دوستان نهضت آزادی درصدد انحلال مجلس خبرگان برآمدند.

در جنگ هم این جریان ورودهایی داشتند. درست است؟

نهضت آزادی از آغاز در حرکت انقلاب اسلامی امام(ره) نیست. در مساله جنگ و جهاد هم نهضت آزادی‌ها با امام(ره) اختلاف نظر داشتند. هر روز آقای بازرگان بحث‌هایی می‌کرد که به درد دشمنان می‌خورد. بارها بیان کردم نهضت آزادی و جبهه ملی در مبارزه با شاه نقش دارند، چون مبارز بودند، اما در انقلاب اسلامی هیچ نقشی ندارند، زیرا انقلاب نه شرقی و نه غربی نشات‌گرفته از رهبری امام(ره) را باور نداشتند.

مثال‌های دیگری هم هست؟ نظر امام(ره) در این موارد چه بود؟

امام(ره) نسبت به این گروه‌ها قبل از انقلاب و تشکیل نظام موضع‌گیری نداشتند. امام(ره) در جایی که لازم بود برای انقلاب اعلام موضع می‌کردند. مثال دیگر مربوط به سال 49 است؛ زمانی که تراب حق‌شناس و حسین روحانی از سازمان منافقین نزد امام(ره) رفتند و دو ماه امام(ره) حرف‌های آنها را گوش داد، نهج‌البلاغه و قرآن و راه مسلحانه خود را بیان کردند و امام(ره) حرف‌های آنها را شنیدند و گفتند مطالب شما دور از اسلام است و این خط مسلحانه شما هم مصلحت نیست و به بن‌بست می‌خورید.

آن موقع من با سازمان مجاهدین خلق همراهی می کردم، اینها به دروغ به ما گفتند امام(ره) ما را تایید کرد. اینها چنین تفکری داشتند.

جریان دیگری که در مقابل انقلاب و تفکر انقلابی می‌ایستاده، جریان نزدیک به دفتر آیت‌ا... منتظری یعنی سیدمهدی هاشمی بود. درخصوص تیم مهدی هاشمی ارزیابی و تحلیل شما چیست؟

آقای مهدی هاشمی و اطرافیان او در قهدریجان، انسان‌های ماجراجویی بودند. بدانیم که اسلام انقلابی با ماجراجویی فرق دارد. اسلام دین عدل و قسط و عدالت و اخلاق است. بنده سال 55 با آقای منتظری در زندان اوین بودیم.

من به آقای منتظری گفتم چرا آقای شمس‌آبادی را دارودسته اینها کشتند؟ فقط به این اکتفا کرد که بگوید: «اینها بد کردند، بی‌خود کردند که کشتند». واقعیت ماجرا اما این بود که جریان مهدی هاشمی چون خود را طرفدار امام(ره) و شمس‌آبادی را طرفدار آیت‌ا... خویی می‌دانستند و از قضا آیت‌ا... شمس‌آبادی فردی خدوم و متنفذ در بین مردم بود، منتظری در زندان گفت: این جماعت ترسیدند موقعیت آیت‌ا... خویی بالا برود و موقعیت امام(ره) آسیب ببیند. لذا مرحوم شمس آبادی را کشتند، پرسیدم این مجوز قتل یک روحانی متدین و خدوم می‌شود؟ گفت نه و حالا آنها غلطی کرده‌اند.

از دیدگاه من اینها افراد دنیاطلبی بودند، مخصوصا مهدی هاشمی که فردی دنیاطلب و مقام‌پرست بود. قبل از انقلاب وقتی در دادگاه گیر کرد و دید که در شرف اعدام است، در دادگاه زمان شاه افتضاح به بار آورد، ستایش شاه را کرد و از ترس کشته شدن به آقای خوانساری و فلسفی و دیگران نامه نوشت که کشته نشود.

از ترس کشته شدن به ساواک قول همکاری داد. همکار ساواک شد. بعد از پیروزی انقلاب به دفتر آیت‌ا... منتظری نزدیک شد و از این طریق نهضت‌های آزادی‌بخش را پیگیری و در آنها نفوذ کرد.

او سراغ نهضت‌آزادی بخش سپاه رفت و این حضور هم با فشار آقای منتظری انجام شد. این جریان سپس در افغانستان و جاهای دیگر حضور یافتند و در مواردی جنایت کردند. همه این کارها خلاف نظر انقلاب و اسلام و امام(ره) بود.

در داخل چطور؟

اینها در داخل درصدد برآمدند گروه مسلح درست کنند و دختر و پسر را آموزش دهند تا در زمان مناسب بتوانند قیام مسلحانه شهری و کودتا داشته باشند. وقتی افرادی همچون مرحوم ربانی املشی که دادستان وقت بود و متوجه خطوط اینها شده بود، با اقدامات‌شان مخالفت کرد، توسط یک دانشجو با قرص شیمیایی مسموم و مبتلا به سرطان شد. داستان این اقدام را هم صریحا خود مهدی هاشمی در اعترافاتش بیان می‌کند.

در آخرین شب قبل از اعدام، در آخرین حرف‌های خود این موضوع را توضیح داده است. اینکه چگونه قرص شیمیایی را داده است. آن شب که این حرف‌ها را بیان می‌کرد، برای این بود که او را اعدام نکنند. از مردن بیم داشت.

اینها گمان می‌کردند از امام(ره) بهتر می‌فهمند. خود را انقلابی‌تر از امام(ره) می‌دانستند.

منبع: فرهیختگان

https://shoma-weekly.ir/iqwrjB