اگر فرهنگ، اقتصاد و سیاست سه رکن مهم نیاز اجتماعی انسان به شمار بیاید، فرهنگ از همه اینها مهمتر است، برای این که هویت انسانی به فرهنگ است، نه به اقتصاد و سیاست. لذا اگر فرهنگ مبتذل باشد، هویت انسانی مبتذل میشود، ولی اگر فرهنگ انسانی، صحیح، عقلانی و الهی باشد، هویت انسان هم انسانی و الهی خواهد شد.
امیر زینلی - انقلاب فرهنگی در کشور ما قرار بود تحول عظیمی در فرهنگ ایجاد کند. قرار بود شورای عالی انقلاب فرهنگی جمع شود و فکر کند و فکر کند تا به برنامه ریزی درست فرهنگی برسد و بعد هم ابلاغ کند تا اجرا شود. این روز ها سالگرد انقلاب فرهنگی در چین است. انقلابی که موفق می نماید. و می گوید که چینی ها به اهداف فرهنگی شان رسیده اند. اما ما که داعیع دار فرهنگ هستیم و انقلاب فرهنگی هم داشته ایم، نرسیده ایم. و این گمانه زنی نیست. حرف دل مقام معظم رهبری است. آن روز که گفتند فرهنگ مانند هوایی است که تنفس می کنیم. وقتی ایشان پس از 35 سال که از انقلاب گذشته هنوز هم نگران فرهنگ هستند، یعنی انقلاب فرهنگی جواب نداده! یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی... بگذریم. در باره همین موضوعات سراغ حجت الاسلام والمسلمین خسرو پناه استاد حوزه و دانشگاه رفته ایم.
***
چرا بحث فرهنگ این قدر مهم است و مقام معظم رهبری در این چند سال اخیر تا این اندازه روی آن مانور داده، در باره آن صحبت کردهاند و دغدغههای فراوانی دارند؟
اگر فرهنگ، اقتصاد و سیاست سه رکن مهم نیاز اجتماعی انسان به شمار بیاید، فرهنگ از همه اینها مهمتر است، برای این که هویت انسانی به فرهنگ است، نه به اقتصاد و سیاست. لذا اگر فرهنگ مبتذل باشد، هویت انسانی مبتذل میشود، ولی اگر فرهنگ انسانی، صحیح، عقلانی و الهی باشد، هویت انسان هم انسانی و الهی خواهد شد.
این همه تأکیدی که حضرت آقا روی فرهنگ دارند به چه دلیل است و چرا در جامعه ما این قدر در باره فرهنگ بحث میشود؟
فرهنگ مربوط به هویت انسان است، اهمیتش هم برای رهبران جامعه، مقام معظم رهبری و مردم روشن است. به هر حال تمام فعالیتهای سیاسی و اقتصادی هم در پرتو فرهنگ است که شکل پیدا میکنند و جهتدار میشوند. اگر هویت فرهنگی تحلیل پیدا کند، فعالیتهای سیاسی و اقتصادی هم رویکرد پیدا خواهند کرد.
دغدغههای مقام معظم رهبری در بخش فرهنگ چیست؟ اگر مصداق هم بفرمائید، خوب است.
مقام معظم رهبری دو دغدغه مهم دارند. یکی دغدغه ایجابی است که ما فرهنگ اصیل اسلامیمان را بتوانیم در جامعه خودمان و در دنیا تحقق ببخشیم و رشد، توسعه و پیشرفتی در زمینه فرهنگ اسلامی داشته باشیم. دغدغه دوم ایشان سلبی است، یعنی وضعیتی که تهاجم یا به تعبیر دیگر ناتوی فرهنگی در جامعه ما ایجاد کرده و از طریق رسانههای مختلف، فیلم، موسیقی، سینما، اینترنت، بازیهای رایانهای و سایر فعالیتهای رسانهای دارند به نسل جوان و نوجوان ما آسیب میرسانند و فهّامیت اسلامی و ایرانی را از آنها میگیرند.
رهبری روی این دو نقش تأکید دارند که باید در برابر تهاجم فرهنگی هوشیار باشیم و عالمانه و آگاهانه در برابر این ناتو و شبیخون فرهنگی مقاومت کنیم و بایستیم و از آن طرف هم نسبت به فعالیت ایجابی یعنی پیشرفت در عرصه فرهنگ اسلامی تلاش ویژهای داشته باشیم. این دغدغه حضرت آقا در حوزه فرهنگ است.
تهاجم فرهنگی چقدر در جامعه ما موفق به نفوذ بوده است؟
نقش تهاجم فرهنگی را نباید نادیده گرفت. البته دشمن خیلی دارد کار میکند و از طریق مجلات، مطبوعات، فضای مجازی و شبکههای تلویزیونی پیامهایش را به مخاطبان میرساند. الان دهها شبکه تلویزیونی فارسی، عربی، کردی و... زبان فعال هستند و مخاطبان ایرانی در اقشار و گویشهای مختلف را هدف قرار دادهاند و در زمینههای مختلف مسائلشان را مطرح میکنند.
شبکههائی وجود دارند که نظام خانواده را هدف قرار دادهاند و دقیقاً میخواهند نظام خانواده را از بین ببرند، رابطه نامشروع زنان و مردان متأهل را عادیسازی کنند. شبکههائی وجود دارند که اعتقادات دینی مخاطب را هدف قرار دادهاند و میخواهند مخاطب را نسبت به اسلام و تشیع زده و بهنوعی اعراض و دوری از اسلام و تشیع پیدا کنند. حالا یا گرایش به بیدینی و یا بعضی از شبکهها به مسیحیت تبشیری، زرتشت و مانند اینها دعوت میکنند. بعضیها هم تلاش میکنند ناسیونالیسم ترکی، عربی و ایرانی را مطرح کنند.
به هر حال تلاش اینها این است که هویت ایرانی یا اسلامی را از ما بگیرند و دارند از هر دو جنبه ضربه میزنند و این ضربهها فوقالعاده جدی هستند و ابلهانه و سادهانگارانه است که کسی اینها را نبیند یا نادیده بگیرد. متأسفانه بعضی از رسانههای داخلی ما، از جمله بعضی از روزنامههای ما هم همان شبهات را مطرح میکنند تا بتوانند با این شبهات اخلاقی و اعتقادی بر جامعه تأثیر بگذارند. بنابراین تهاجم دشمن یک تهاجم جدی است و جنگ و شبیخون بسیار شدید فرهنگی است که مخاطب را هدف قرار داده است.
معنای این حرف این نیست که در حوزه فرهنگ در جامعه ما کاری صورت نمیگیرد. واقعاً تلاشهای زیادی صورت گرفته است. فعالیتهای فرهنگی و دینی، از جمله جلسات هیئات و مساجد خیلی هم تأثیرگذار بوده، اما اصل تهاجم یک بحث کاملاً جدی است و مخاطب ایرانی، مخصوصاً جوانان را هدف قرار دادهاند و تأثیر خود را میگذارند و ماهوارهها آسیبهای جدی به فرهنگ خانوادهها میزنند.
اگر ما مسئله را جدی نگیریم، چه بسا این ویروس جامعه را به یک سرطان فرهنگی مبتلا کند و دیگر نشود جلوی آن را گرفت. به نظرم همین حالا هم دیر شده است و نهادهای فرهنگی باید با هماهنگی یکدیگر و با یک نقشه دقیق فرهنگی، دغدغههای مقام معظم رهبری را دنبال کنند.
پس شما معتقدید نهادهای فرهنگی از قبیل هیئات موفق بودهاند، اما باید فعالیتهای فرهنگی بیشتر شوند.
معتقدم فعالیتهای فرهنگی از قبیل هیئات و فعالیتهای مساجد، مراسمهای اعتکاف، شبهای قدر، روز عرفه و... که برگزار میشوند و صدا و سیما ترویج میکند، اعزام روحانی به مناطق مختلف که از طریق سازمان تبلیغات و اوقاف انجام میشود، کارهای بسیار ارزشمندی است. تصمیمهائی که شورای عالی فرهنگی برای مثلاً بازیهای رایانهای و چیزها دیگر گرفته، کارهای بسیار مفیدی است که باید از این زحمات تشکر کرد، لکن هجمهای که مهاجمان فرهنگی دارند، بیش از این فعالیتهائی است که نهادهای فرهنگی ما انجام میدهند.
مدتی است که بحثی مطرح می شود که تهاجم فرهنگی به هیئتها هم رسیده است و در بعضی از آنها نکاتی دیده میشود که از غرب سرچشمه گرفتهاند.
وقتی خود دستگاههای فرهنگی مورد تهاجم قرار میگیرند، چگونه باید با آنها برخورد کرد؟
مهاجمان فرهنگی وقتی میخواهند به فرهنگ ما آسیب بزنند همیشه این طور نیست که آسیب سلبی و صد در صدی بزنند و هیئات را از بین ببرند یا مساجد را خراب کنند. البته اگر بتوانند این کار را میکنند، ولی وقتی میبینند نمیتوانند مسجد را از مردم بگیرند یا امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) را از مردم بگیرند، یکسری تحریفها و انحرافاتی را در آن عرصه شروع میکنند. مثلاً مسجد میشود، مسجد ضرار. یا در عزاداری روی قمه زدن متمرکز میشوند تا چهره خشن و بیمنطقی را از تشیع نشان بدهند یا رفتارهای متحجرانه و غیرعقلائی را در بعضی از مراسم عزاداری انجام میدهند، مثلاً اسبی را به عنوان ذوالجناح در نظر بگیرند، به او آب بدهند، به او تبرک بجویند یا کارهای خیلی سخیفی که انجام میدهند. یا مثلاً مداحها از موسیقی راک و متال استفاده میکنند و اشعار مذهبی را در آهنگهای مدرن و پسامدرن اجرا کنند. اینها انحرافاتی هستند که در هیئت و مسجد صورت میگیرد.
طبیعتاً باید مراقب این مسائل بود و باید شوراهای مداحان درست کرد و اینها را آموزش داد و هدایت کرد که حواسشان باشد در دستگاههای سنتی ـ مذهبی مداحیها را بخوانند و از دستگاههای انحرافی و غِنای لهوی استفاده نکنند.
خلاصه این که ما در بخش فرهنگ نیاز به یک کانون رصد فرهنگی داریم که دائماً رصد و جهتهای آسیبها را شناسائی و حتی پیشگیری کنند که یک وقت نهادهای فرهنگی که به آنها اشاره کردم و بسیار مفید و مؤثرند، دچار آسیب نشوند.
آیا فقط کشور ما درگیر این تهاجم فرهنگیای که سالهاست داریم از آن صحبت میکنیم یا کشورهای دیگر هم با آن درگیر شدهاند؟
همه کشورها گرفتار این تهاجم فرهنگی شدهاند و خود غرب بیش از دیگران درگیر شده است. امریکا و کشورهای اروپائی آسیب تهاجم فرهنگی را خیلی از ما جدیتر میبینند. فروپاشی نظام خانوادگی به شکل خیلی جدیتری در اروپای مرکزی مطرح هست. مردم سوئد، نروژ، فنلاند و... خیلی اهل کلیسا رفتن نیستند. از آن طرف هم نظام خانوادهشان بهشدت دارد آسیب میبیند و طلاقها زیاد و ازدواجهای شرعی بسیار کم است. مردان و زنان از یکدیگر جدا هستند و با فرزندانشان زندگی میکنند. افسردگی فوقالعاده رو به افزایش و آمار طلاق گسترش پیدا کرده است. اینها هم زائیده تهاجم فرهنگی است. این طور نیست که خیال کنید تهاجم فرهنگی فقط کشور ایران را گرفتار کرده است. همه کشورها گرفتار شدهاند، اما دشمن به دلایلی سعی میکند به جمهوری اسلامی ایران بیشتر آسیب بزند.
مؤلفهها و نهادهائی که ما داریم، از قبیل مساجد، هیئات و مراسم عزاداری خیلی کمک کردهاند. پیوندی که ایرانیها با اهلبیت(ع) دارند، حرم حضرت امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه(س) و امامزادههائی که در شهرهای مختلف هستند، ظرفیتهای بسیار بالائیاند که بخش مهمی از تهاجم فرهنگی را خنثی میکنند.
البته مسئولین فرهنگی هم سالهاست به این بخشها توجه ویژهای داشتهاند. اینها همه جلوی هجمه فرهنگی را میگیرد یا کاهش میدهد و بسیار هم مهم هستند و به نظرم بیشتر از گذشته باید به این مسائل فرهنگی مثبت توجه کنیم.
با توجه به این که میفرمائید خود غرب هم گرفتار تهاجم فرهنگی شده است، پس مهاجم کیست؟
مهاجمان فرهنگی جبههای از غربیها هستند که عدهای از شرقیها هم به عنوان سربازان از آنها حمایت میکنند. عدهای از غربیها که مهاجمان فرهنگی اصلی هستند، برای رسیدن به سود کلان اقتصادی وحتی برای آسیب زدن به غرب هم این کار را میکنند. اینها صهیونیستهائی هستند که مجلات انحراف اخلاقی تولید و در غرب توزیع میکنند و دغدغهشان واقعاً آسیب زدن به غرب است تا صهیونیستها بتوانند رشد اقتصادی بیشتری پیدا کنند.
به هر حال میدانیم یهود هیچوقت با مسیحیت کنار نیامده است و رژیم صهیونیستی آرزوی نابودی مسیحیت را دارد، همان طور که آرزوی نابودی اسلام را دارد، به همین خاطر صهیونیستها و فراماسونها که منشاء صهیونیستی دارند، بسیار در این تهاجم فرهنگی نقش مؤثری دارند تا هم به مسیحیت و هم به اسلام آسیب بزنند.
مشکلی که ما در کشور داریم این است که با تغییر دولتها، رویکردهای فرهنگیمان هم عوض میشود. آیا فرهنگهای دولت ها با هم متفاوت هستند که با تغییر دولتها نگاه های فرهنگی هم عوض میشود؟
این تغییرات چند ساحت میتوانند داشته باشند. یک وقت تغییرات در مبانی است که این بسیار خطرناک است. مثلاً کسی بگوید من معتقد به فرهنگ اسلامی نیستم و فرهنگ اسلامی و غیراسلامی نداریم. این حرف غلط و خطرناکی است که مسئولی از نظام بگوید به فرهنگ اسلامی قائل نیستم. به نظر من چنین فردی صلاحیت مسئولیت فرهنگی در کشور را ندارد و نباید از این افراد استفاده شود. بهکارگیری این افراد خطرناک است. گاهی اوقات تغییر رویکرد مربوط به احکام و قوانین فرعی فرهنگی است. مثلاً در قانون اساسی تصریح شده است که نباید اجازه نشر کتب ضاله را بدهیم. حالا کسی میآید و میگوید این نظر را قبول ندارم و نمیخواهم این حکم را اجرا کنم. معنایش این است که نمیخواهد قانون اساسی را اجرا کند و کسی که قانون اساسی را قبول نداشته باشد، نمیتواند مسئولیت اجرائی کلان فرهنگی را به دست بگیرد.
اما یک وقت تغییرات، تغییر در تاکتیکها، روشها و نوع فعالیتهاست. مثلاً میگویند ما نظارت را قبول داریم، منع نشر کتب ضاله را هم قبول داریم، اما این را بهجای این که به شکل الف اجرا کنیم، میخواهیم به شکل ب اجرا کنیم. اینها اشکال ندارد و نباید کسی را که مدیریت اجرائی کلان دارد تحت فشار قرار بدهیم که چرا میخواهی به این صورت مدیریت کنی و نمیخواهی مثل آقای ایکس مدیریت کنی؟
بنابراین باید بین این دو ساحت تغییر فرق بگذاریم. تغییر در مبانی اصلاً درست نیست، ولی تغییر در احکام شرعی هم حتماً درست نیست، اما تغییر در شیوههای مدیریت اجرائی یا در تاکتیکها مانعی ندارد و باید به دولتهای جدید اجازه بدهیم با سبک اجرائی خودشان مدیریت کنند و از پیش آنها را مجبور نکنیم که شما باید سبکی را که ما میگوئیم اجرا کنید. این کار معقولی نیست و اساساً معنای تغییر دولتها همین است که روشهای اجرائیشان تغییر پیدا کند.
یعنی معتقدید دولتها در مبنا تغییر ایجاد نمیکنند و فقط تاکتیکهایشان عوض میشود.
عرض کردم ممکن است افرادی در دولتها باشند که موضوعشان تغییر مبانی و احکام باشد. اینها خطرناک هستند و باید جلویشان را گرفت.
ما تا به حال چهار دولت داشتهایم و به نظر میرسد گاهی مبانی هم عوض شدند.
برای این که این اتفاق نیفتد نیاز به یک نظارت بیرونی داریم که جلوی این تغییرات را بگیرند، ولی به نظرم تغییر در تاکتیکها و روشهای اجرائی اشکال ندارد و باید به دولتها اجازه بدهیم روشهای اجرائی خود را داشته باشند.
آیا این همه تنوع و گستردگی در حوزه فرهنگ ـ از کتاب و مطبوعات گرفته تا بحث حجاب ـ مطلوب است؟
به هر حال چه مطلوب بدانیم چه ندانیم، اینها فعالیتهای فرهنگی هستند. درست مثل این است که بگوئیم آیا در پزشکی مطلوب است که هم چشمپزشک داشته باشیم، هم متخصص گوش، حلق و بینی و هم عرصههای دیگر. اینها ضرورتهای زندگی هستند. وقتی بدن متشکل از اعضای مختلف باشد، باید متخصصهای مختلف هم داشته باشد. جامعه هم متشکل از عرصههای مختلف است و در نتیجه چه بخواهیم چه نخواهیم، متشکل از عرصههای مختلف فرهنگی هم هست و اهل فرهنگ باید به این تنوعها توجه کنند.
برداشتی که از فرمایشهای حضرت آقا داریم این است که دو نوع فرهنگ داریم. یکی فرهنگ انقلابی و دیگری جریانی که در مقابل آن قرار میگیرد و فرمودند من با کسی که در مقابل جریان فرهنگ انقلابی قرار بگیرد، مقابله میکنم. در باره ویژگیهای این دو جریان صحبت بفرمائید.
فرهنگ انقلابی فرهنگی است که مبانی مشخصی دارد. اولاً توحیدمحور است، ثانیاً اسلام را قبول دارد و سکولاریسم را نمیپذیرد. در شناخت و فعالیتهای اجرائی و فرهنگی از عقلانیت و وحیانیت استفاده میکند. دغدغه سعادت انسان را دارد. در واقع فرهنگ انقلابی اسلامی مبتنی بر اسلام ناب محمدی است. کسانی که با این فرهنگ مخالفند، وابسته به فرهنگ سکولار و یا بهجای فرهنگ خدامحوری طرفدار فرهنگ اومانیستی هستند. طبیعی است که این دو فرهنگ با هم قابل جمع نیستند و نمیشود گفت هم انقلابی هستیم، هم طرفدار فرهنگ سکولاریسم. این دو پارادوکسیکال هستند و قابل جمع نیستند.
زمانی که انقلاب فرهنگی در کشور ما اتفاق افتاد، قرار بود این مسائل فرهنگی یکجا درست شوند. لااقل انتظاری که آن موقع ایجاد شد این بود. به نظر شما ما راه را کجا اشتباه رفتیم که بعد از 35 سال هنوز این قدر دغدغه فرهنگی داریم؟
به نظرم یک علت این است که در این زمینه نقشه جامعی نداریم. البته مهندسی فرهنگی هم نوشته شد، ولی به شکلی توقف یافت. فرهنگ را نمیشد از ادارات شروع کرد. فرهنگ انقلابی را باید از کودکستانها و دبستانها شروع کرد. یعنی باید در سیستم آموزشی ما فرهنگ اسلامی حضور داشته باشد. متأسفانه روی نسل نونهال و نوجوان کمتر سرمایهگذاری میکنیم و تازه وقتی این نسل ساختار و هویت پیدا میکند، میخواهیم فرهنگ اسلامی را به او منتقل کنیم که جواب نمیدهد و کار بسیار دشواری است. ما واقعاً در سطح دبستان و در دوره کودکی نقش فرهنگ انقلابی اسلامی را به کودکان منتقل نمیکنیم. به نظرم هم باید به نقشه کلان فرهنگ اسلامی و هم به آموزش این فرهنگ از مقاطع پائین و کودکان تا مقاطع بالاتر توجه کنیم.
این روزها سالگرد انقلاب فرهنگی چین است. کشورهائی از قبیل چین و ژاپن از لحاظ فرهنگی کجا ایستادهاند؟
آنها هم مشکلات زیادی دارند. تلاش اولیه چین و ژاپن توسعه تکنولوژی و گره زدن آن با فرهنگ بومی بوده، اما واقعیت این است که در مرحله دوم موفق نشدهاند. مثلاً در توکیو لباس سنتی ژاپن را خیلی کم میبینید و در پکن، شانگهای و جاهای دیگر سبک زندگی کاملاً غربی شده است و بافت سنتی خود را از دست دادهاند، ولی دارند تلاشهائی میکنند و مثلاً شبکههای اجتماعی بسیار مفسدهانگیز را فیلتر یا جامعه را تشویق میکنند در فضای مجازی از شبکههای اجتماعی چینی استفاده کنند، ولی واقعیت این است که آنها هم دچار مشکلات جدی فرهنگی هستند.
فیلترینگ و محدودیتها تا چه حد جایزند؟
همه جوامع از فیلترینگ استفاده میکنند، حتی خود اروپا و امریکا، اما بر اساس سیاستها و اهدافی که دارند، فیلترینگ و قلمرو آنها متفاوت است. بنابراین اگر کسی بگوید با اصل فیلترینگ مخالف است، هیچ جامعهای نمیپذیرد و اصلاً حرف عقلائیای نیست، اما نوع فیلترینگ تفاوت دارد. شاید کسانی بگویند بهجای سرمایهگذاری محض روی فیلترینگ بهتر است کار ایجابی انجام بدهیم و اینترنت سالم را تعریف کنیم. مسئولین مخابرات هنوز مسئله سرعت اینترنت را که حقیقتاً وضعیت افتضاح و اسفباری دارد حل نکردهاند و آن وقت در باره فیلترینگ بحث میکنند، درست مثل این که هنوز ساختمانی را نساختهاید و دارید در باره رنگ و روغن آن صحبت میکنید، مضافاً بر این که اصل فیلترینگ یک اصل پذیرفته شده در تمام دنیاست و همه عقلای عالم آن را پذیرفتهاند و اگر هم اختلاف نظرهائی هست در مورد چگونگی مدیریت آن است.
***
چرا بحث فرهنگ این قدر مهم است و مقام معظم رهبری در این چند سال اخیر تا این اندازه روی آن مانور داده، در باره آن صحبت کردهاند و دغدغههای فراوانی دارند؟
اگر فرهنگ، اقتصاد و سیاست سه رکن مهم نیاز اجتماعی انسان به شمار بیاید، فرهنگ از همه اینها مهمتر است، برای این که هویت انسانی به فرهنگ است، نه به اقتصاد و سیاست. لذا اگر فرهنگ مبتذل باشد، هویت انسانی مبتذل میشود، ولی اگر فرهنگ انسانی، صحیح، عقلانی و الهی باشد، هویت انسان هم انسانی و الهی خواهد شد.
این همه تأکیدی که حضرت آقا روی فرهنگ دارند به چه دلیل است و چرا در جامعه ما این قدر در باره فرهنگ بحث میشود؟
فرهنگ مربوط به هویت انسان است، اهمیتش هم برای رهبران جامعه، مقام معظم رهبری و مردم روشن است. به هر حال تمام فعالیتهای سیاسی و اقتصادی هم در پرتو فرهنگ است که شکل پیدا میکنند و جهتدار میشوند. اگر هویت فرهنگی تحلیل پیدا کند، فعالیتهای سیاسی و اقتصادی هم رویکرد پیدا خواهند کرد.
دغدغههای مقام معظم رهبری در بخش فرهنگ چیست؟ اگر مصداق هم بفرمائید، خوب است.
مقام معظم رهبری دو دغدغه مهم دارند. یکی دغدغه ایجابی است که ما فرهنگ اصیل اسلامیمان را بتوانیم در جامعه خودمان و در دنیا تحقق ببخشیم و رشد، توسعه و پیشرفتی در زمینه فرهنگ اسلامی داشته باشیم. دغدغه دوم ایشان سلبی است، یعنی وضعیتی که تهاجم یا به تعبیر دیگر ناتوی فرهنگی در جامعه ما ایجاد کرده و از طریق رسانههای مختلف، فیلم، موسیقی، سینما، اینترنت، بازیهای رایانهای و سایر فعالیتهای رسانهای دارند به نسل جوان و نوجوان ما آسیب میرسانند و فهّامیت اسلامی و ایرانی را از آنها میگیرند.
رهبری روی این دو نقش تأکید دارند که باید در برابر تهاجم فرهنگی هوشیار باشیم و عالمانه و آگاهانه در برابر این ناتو و شبیخون فرهنگی مقاومت کنیم و بایستیم و از آن طرف هم نسبت به فعالیت ایجابی یعنی پیشرفت در عرصه فرهنگ اسلامی تلاش ویژهای داشته باشیم. این دغدغه حضرت آقا در حوزه فرهنگ است.
تهاجم فرهنگی چقدر در جامعه ما موفق به نفوذ بوده است؟
نقش تهاجم فرهنگی را نباید نادیده گرفت. البته دشمن خیلی دارد کار میکند و از طریق مجلات، مطبوعات، فضای مجازی و شبکههای تلویزیونی پیامهایش را به مخاطبان میرساند. الان دهها شبکه تلویزیونی فارسی، عربی، کردی و... زبان فعال هستند و مخاطبان ایرانی در اقشار و گویشهای مختلف را هدف قرار دادهاند و در زمینههای مختلف مسائلشان را مطرح میکنند.
شبکههائی وجود دارند که نظام خانواده را هدف قرار دادهاند و دقیقاً میخواهند نظام خانواده را از بین ببرند، رابطه نامشروع زنان و مردان متأهل را عادیسازی کنند. شبکههائی وجود دارند که اعتقادات دینی مخاطب را هدف قرار دادهاند و میخواهند مخاطب را نسبت به اسلام و تشیع زده و بهنوعی اعراض و دوری از اسلام و تشیع پیدا کنند. حالا یا گرایش به بیدینی و یا بعضی از شبکهها به مسیحیت تبشیری، زرتشت و مانند اینها دعوت میکنند. بعضیها هم تلاش میکنند ناسیونالیسم ترکی، عربی و ایرانی را مطرح کنند.
به هر حال تلاش اینها این است که هویت ایرانی یا اسلامی را از ما بگیرند و دارند از هر دو جنبه ضربه میزنند و این ضربهها فوقالعاده جدی هستند و ابلهانه و سادهانگارانه است که کسی اینها را نبیند یا نادیده بگیرد. متأسفانه بعضی از رسانههای داخلی ما، از جمله بعضی از روزنامههای ما هم همان شبهات را مطرح میکنند تا بتوانند با این شبهات اخلاقی و اعتقادی بر جامعه تأثیر بگذارند. بنابراین تهاجم دشمن یک تهاجم جدی است و جنگ و شبیخون بسیار شدید فرهنگی است که مخاطب را هدف قرار داده است.
معنای این حرف این نیست که در حوزه فرهنگ در جامعه ما کاری صورت نمیگیرد. واقعاً تلاشهای زیادی صورت گرفته است. فعالیتهای فرهنگی و دینی، از جمله جلسات هیئات و مساجد خیلی هم تأثیرگذار بوده، اما اصل تهاجم یک بحث کاملاً جدی است و مخاطب ایرانی، مخصوصاً جوانان را هدف قرار دادهاند و تأثیر خود را میگذارند و ماهوارهها آسیبهای جدی به فرهنگ خانوادهها میزنند.
اگر ما مسئله را جدی نگیریم، چه بسا این ویروس جامعه را به یک سرطان فرهنگی مبتلا کند و دیگر نشود جلوی آن را گرفت. به نظرم همین حالا هم دیر شده است و نهادهای فرهنگی باید با هماهنگی یکدیگر و با یک نقشه دقیق فرهنگی، دغدغههای مقام معظم رهبری را دنبال کنند.
پس شما معتقدید نهادهای فرهنگی از قبیل هیئات موفق بودهاند، اما باید فعالیتهای فرهنگی بیشتر شوند.
معتقدم فعالیتهای فرهنگی از قبیل هیئات و فعالیتهای مساجد، مراسمهای اعتکاف، شبهای قدر، روز عرفه و... که برگزار میشوند و صدا و سیما ترویج میکند، اعزام روحانی به مناطق مختلف که از طریق سازمان تبلیغات و اوقاف انجام میشود، کارهای بسیار ارزشمندی است. تصمیمهائی که شورای عالی فرهنگی برای مثلاً بازیهای رایانهای و چیزها دیگر گرفته، کارهای بسیار مفیدی است که باید از این زحمات تشکر کرد، لکن هجمهای که مهاجمان فرهنگی دارند، بیش از این فعالیتهائی است که نهادهای فرهنگی ما انجام میدهند.
مدتی است که بحثی مطرح می شود که تهاجم فرهنگی به هیئتها هم رسیده است و در بعضی از آنها نکاتی دیده میشود که از غرب سرچشمه گرفتهاند.
وقتی خود دستگاههای فرهنگی مورد تهاجم قرار میگیرند، چگونه باید با آنها برخورد کرد؟
مهاجمان فرهنگی وقتی میخواهند به فرهنگ ما آسیب بزنند همیشه این طور نیست که آسیب سلبی و صد در صدی بزنند و هیئات را از بین ببرند یا مساجد را خراب کنند. البته اگر بتوانند این کار را میکنند، ولی وقتی میبینند نمیتوانند مسجد را از مردم بگیرند یا امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) را از مردم بگیرند، یکسری تحریفها و انحرافاتی را در آن عرصه شروع میکنند. مثلاً مسجد میشود، مسجد ضرار. یا در عزاداری روی قمه زدن متمرکز میشوند تا چهره خشن و بیمنطقی را از تشیع نشان بدهند یا رفتارهای متحجرانه و غیرعقلائی را در بعضی از مراسم عزاداری انجام میدهند، مثلاً اسبی را به عنوان ذوالجناح در نظر بگیرند، به او آب بدهند، به او تبرک بجویند یا کارهای خیلی سخیفی که انجام میدهند. یا مثلاً مداحها از موسیقی راک و متال استفاده میکنند و اشعار مذهبی را در آهنگهای مدرن و پسامدرن اجرا کنند. اینها انحرافاتی هستند که در هیئت و مسجد صورت میگیرد.
طبیعتاً باید مراقب این مسائل بود و باید شوراهای مداحان درست کرد و اینها را آموزش داد و هدایت کرد که حواسشان باشد در دستگاههای سنتی ـ مذهبی مداحیها را بخوانند و از دستگاههای انحرافی و غِنای لهوی استفاده نکنند.
خلاصه این که ما در بخش فرهنگ نیاز به یک کانون رصد فرهنگی داریم که دائماً رصد و جهتهای آسیبها را شناسائی و حتی پیشگیری کنند که یک وقت نهادهای فرهنگی که به آنها اشاره کردم و بسیار مفید و مؤثرند، دچار آسیب نشوند.
آیا فقط کشور ما درگیر این تهاجم فرهنگیای که سالهاست داریم از آن صحبت میکنیم یا کشورهای دیگر هم با آن درگیر شدهاند؟
همه کشورها گرفتار این تهاجم فرهنگی شدهاند و خود غرب بیش از دیگران درگیر شده است. امریکا و کشورهای اروپائی آسیب تهاجم فرهنگی را خیلی از ما جدیتر میبینند. فروپاشی نظام خانوادگی به شکل خیلی جدیتری در اروپای مرکزی مطرح هست. مردم سوئد، نروژ، فنلاند و... خیلی اهل کلیسا رفتن نیستند. از آن طرف هم نظام خانوادهشان بهشدت دارد آسیب میبیند و طلاقها زیاد و ازدواجهای شرعی بسیار کم است. مردان و زنان از یکدیگر جدا هستند و با فرزندانشان زندگی میکنند. افسردگی فوقالعاده رو به افزایش و آمار طلاق گسترش پیدا کرده است. اینها هم زائیده تهاجم فرهنگی است. این طور نیست که خیال کنید تهاجم فرهنگی فقط کشور ایران را گرفتار کرده است. همه کشورها گرفتار شدهاند، اما دشمن به دلایلی سعی میکند به جمهوری اسلامی ایران بیشتر آسیب بزند.
مؤلفهها و نهادهائی که ما داریم، از قبیل مساجد، هیئات و مراسم عزاداری خیلی کمک کردهاند. پیوندی که ایرانیها با اهلبیت(ع) دارند، حرم حضرت امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه(س) و امامزادههائی که در شهرهای مختلف هستند، ظرفیتهای بسیار بالائیاند که بخش مهمی از تهاجم فرهنگی را خنثی میکنند.
البته مسئولین فرهنگی هم سالهاست به این بخشها توجه ویژهای داشتهاند. اینها همه جلوی هجمه فرهنگی را میگیرد یا کاهش میدهد و بسیار هم مهم هستند و به نظرم بیشتر از گذشته باید به این مسائل فرهنگی مثبت توجه کنیم.
با توجه به این که میفرمائید خود غرب هم گرفتار تهاجم فرهنگی شده است، پس مهاجم کیست؟
مهاجمان فرهنگی جبههای از غربیها هستند که عدهای از شرقیها هم به عنوان سربازان از آنها حمایت میکنند. عدهای از غربیها که مهاجمان فرهنگی اصلی هستند، برای رسیدن به سود کلان اقتصادی وحتی برای آسیب زدن به غرب هم این کار را میکنند. اینها صهیونیستهائی هستند که مجلات انحراف اخلاقی تولید و در غرب توزیع میکنند و دغدغهشان واقعاً آسیب زدن به غرب است تا صهیونیستها بتوانند رشد اقتصادی بیشتری پیدا کنند.
به هر حال میدانیم یهود هیچوقت با مسیحیت کنار نیامده است و رژیم صهیونیستی آرزوی نابودی مسیحیت را دارد، همان طور که آرزوی نابودی اسلام را دارد، به همین خاطر صهیونیستها و فراماسونها که منشاء صهیونیستی دارند، بسیار در این تهاجم فرهنگی نقش مؤثری دارند تا هم به مسیحیت و هم به اسلام آسیب بزنند.
مشکلی که ما در کشور داریم این است که با تغییر دولتها، رویکردهای فرهنگیمان هم عوض میشود. آیا فرهنگهای دولت ها با هم متفاوت هستند که با تغییر دولتها نگاه های فرهنگی هم عوض میشود؟
این تغییرات چند ساحت میتوانند داشته باشند. یک وقت تغییرات در مبانی است که این بسیار خطرناک است. مثلاً کسی بگوید من معتقد به فرهنگ اسلامی نیستم و فرهنگ اسلامی و غیراسلامی نداریم. این حرف غلط و خطرناکی است که مسئولی از نظام بگوید به فرهنگ اسلامی قائل نیستم. به نظر من چنین فردی صلاحیت مسئولیت فرهنگی در کشور را ندارد و نباید از این افراد استفاده شود. بهکارگیری این افراد خطرناک است. گاهی اوقات تغییر رویکرد مربوط به احکام و قوانین فرعی فرهنگی است. مثلاً در قانون اساسی تصریح شده است که نباید اجازه نشر کتب ضاله را بدهیم. حالا کسی میآید و میگوید این نظر را قبول ندارم و نمیخواهم این حکم را اجرا کنم. معنایش این است که نمیخواهد قانون اساسی را اجرا کند و کسی که قانون اساسی را قبول نداشته باشد، نمیتواند مسئولیت اجرائی کلان فرهنگی را به دست بگیرد.
اما یک وقت تغییرات، تغییر در تاکتیکها، روشها و نوع فعالیتهاست. مثلاً میگویند ما نظارت را قبول داریم، منع نشر کتب ضاله را هم قبول داریم، اما این را بهجای این که به شکل الف اجرا کنیم، میخواهیم به شکل ب اجرا کنیم. اینها اشکال ندارد و نباید کسی را که مدیریت اجرائی کلان دارد تحت فشار قرار بدهیم که چرا میخواهی به این صورت مدیریت کنی و نمیخواهی مثل آقای ایکس مدیریت کنی؟
بنابراین باید بین این دو ساحت تغییر فرق بگذاریم. تغییر در مبانی اصلاً درست نیست، ولی تغییر در احکام شرعی هم حتماً درست نیست، اما تغییر در شیوههای مدیریت اجرائی یا در تاکتیکها مانعی ندارد و باید به دولتهای جدید اجازه بدهیم با سبک اجرائی خودشان مدیریت کنند و از پیش آنها را مجبور نکنیم که شما باید سبکی را که ما میگوئیم اجرا کنید. این کار معقولی نیست و اساساً معنای تغییر دولتها همین است که روشهای اجرائیشان تغییر پیدا کند.
یعنی معتقدید دولتها در مبنا تغییر ایجاد نمیکنند و فقط تاکتیکهایشان عوض میشود.
عرض کردم ممکن است افرادی در دولتها باشند که موضوعشان تغییر مبانی و احکام باشد. اینها خطرناک هستند و باید جلویشان را گرفت.
ما تا به حال چهار دولت داشتهایم و به نظر میرسد گاهی مبانی هم عوض شدند.
برای این که این اتفاق نیفتد نیاز به یک نظارت بیرونی داریم که جلوی این تغییرات را بگیرند، ولی به نظرم تغییر در تاکتیکها و روشهای اجرائی اشکال ندارد و باید به دولتها اجازه بدهیم روشهای اجرائی خود را داشته باشند.
آیا این همه تنوع و گستردگی در حوزه فرهنگ ـ از کتاب و مطبوعات گرفته تا بحث حجاب ـ مطلوب است؟
به هر حال چه مطلوب بدانیم چه ندانیم، اینها فعالیتهای فرهنگی هستند. درست مثل این است که بگوئیم آیا در پزشکی مطلوب است که هم چشمپزشک داشته باشیم، هم متخصص گوش، حلق و بینی و هم عرصههای دیگر. اینها ضرورتهای زندگی هستند. وقتی بدن متشکل از اعضای مختلف باشد، باید متخصصهای مختلف هم داشته باشد. جامعه هم متشکل از عرصههای مختلف است و در نتیجه چه بخواهیم چه نخواهیم، متشکل از عرصههای مختلف فرهنگی هم هست و اهل فرهنگ باید به این تنوعها توجه کنند.
برداشتی که از فرمایشهای حضرت آقا داریم این است که دو نوع فرهنگ داریم. یکی فرهنگ انقلابی و دیگری جریانی که در مقابل آن قرار میگیرد و فرمودند من با کسی که در مقابل جریان فرهنگ انقلابی قرار بگیرد، مقابله میکنم. در باره ویژگیهای این دو جریان صحبت بفرمائید.
فرهنگ انقلابی فرهنگی است که مبانی مشخصی دارد. اولاً توحیدمحور است، ثانیاً اسلام را قبول دارد و سکولاریسم را نمیپذیرد. در شناخت و فعالیتهای اجرائی و فرهنگی از عقلانیت و وحیانیت استفاده میکند. دغدغه سعادت انسان را دارد. در واقع فرهنگ انقلابی اسلامی مبتنی بر اسلام ناب محمدی است. کسانی که با این فرهنگ مخالفند، وابسته به فرهنگ سکولار و یا بهجای فرهنگ خدامحوری طرفدار فرهنگ اومانیستی هستند. طبیعی است که این دو فرهنگ با هم قابل جمع نیستند و نمیشود گفت هم انقلابی هستیم، هم طرفدار فرهنگ سکولاریسم. این دو پارادوکسیکال هستند و قابل جمع نیستند.
زمانی که انقلاب فرهنگی در کشور ما اتفاق افتاد، قرار بود این مسائل فرهنگی یکجا درست شوند. لااقل انتظاری که آن موقع ایجاد شد این بود. به نظر شما ما راه را کجا اشتباه رفتیم که بعد از 35 سال هنوز این قدر دغدغه فرهنگی داریم؟
به نظرم یک علت این است که در این زمینه نقشه جامعی نداریم. البته مهندسی فرهنگی هم نوشته شد، ولی به شکلی توقف یافت. فرهنگ را نمیشد از ادارات شروع کرد. فرهنگ انقلابی را باید از کودکستانها و دبستانها شروع کرد. یعنی باید در سیستم آموزشی ما فرهنگ اسلامی حضور داشته باشد. متأسفانه روی نسل نونهال و نوجوان کمتر سرمایهگذاری میکنیم و تازه وقتی این نسل ساختار و هویت پیدا میکند، میخواهیم فرهنگ اسلامی را به او منتقل کنیم که جواب نمیدهد و کار بسیار دشواری است. ما واقعاً در سطح دبستان و در دوره کودکی نقش فرهنگ انقلابی اسلامی را به کودکان منتقل نمیکنیم. به نظرم هم باید به نقشه کلان فرهنگ اسلامی و هم به آموزش این فرهنگ از مقاطع پائین و کودکان تا مقاطع بالاتر توجه کنیم.
این روزها سالگرد انقلاب فرهنگی چین است. کشورهائی از قبیل چین و ژاپن از لحاظ فرهنگی کجا ایستادهاند؟
آنها هم مشکلات زیادی دارند. تلاش اولیه چین و ژاپن توسعه تکنولوژی و گره زدن آن با فرهنگ بومی بوده، اما واقعیت این است که در مرحله دوم موفق نشدهاند. مثلاً در توکیو لباس سنتی ژاپن را خیلی کم میبینید و در پکن، شانگهای و جاهای دیگر سبک زندگی کاملاً غربی شده است و بافت سنتی خود را از دست دادهاند، ولی دارند تلاشهائی میکنند و مثلاً شبکههای اجتماعی بسیار مفسدهانگیز را فیلتر یا جامعه را تشویق میکنند در فضای مجازی از شبکههای اجتماعی چینی استفاده کنند، ولی واقعیت این است که آنها هم دچار مشکلات جدی فرهنگی هستند.
فیلترینگ و محدودیتها تا چه حد جایزند؟
همه جوامع از فیلترینگ استفاده میکنند، حتی خود اروپا و امریکا، اما بر اساس سیاستها و اهدافی که دارند، فیلترینگ و قلمرو آنها متفاوت است. بنابراین اگر کسی بگوید با اصل فیلترینگ مخالف است، هیچ جامعهای نمیپذیرد و اصلاً حرف عقلائیای نیست، اما نوع فیلترینگ تفاوت دارد. شاید کسانی بگویند بهجای سرمایهگذاری محض روی فیلترینگ بهتر است کار ایجابی انجام بدهیم و اینترنت سالم را تعریف کنیم. مسئولین مخابرات هنوز مسئله سرعت اینترنت را که حقیقتاً وضعیت افتضاح و اسفباری دارد حل نکردهاند و آن وقت در باره فیلترینگ بحث میکنند، درست مثل این که هنوز ساختمانی را نساختهاید و دارید در باره رنگ و روغن آن صحبت میکنید، مضافاً بر این که اصل فیلترینگ یک اصل پذیرفته شده در تمام دنیاست و همه عقلای عالم آن را پذیرفتهاند و اگر هم اختلاف نظرهائی هست در مورد چگونگی مدیریت آن است.