بین الملل

رمز گشایی از جعبه سیاه روابط ایران و مصر

روبیر جکسون نویسنده آمریکایى در کتابش درباره حسن‏البناء می گوید: «اگر عمر این مرد طولانى مى ‏شد، ممکن بود مصر به موفقیتهاى زیادى نایل آید. به ویژه اگر حسن‏ البناء و آیت‏ اللَّه کاشانى رهبر ایرانى به اجراى توافق خود موفق مى‏ شدند که به اختلاف میان شیعه و سنى پایان دهند.
نرگس قدیری-  بیداری اسلامی و تحولات منطقه خصوصا در مهمترین بخش آن یعنی کشور مصر تا بدانجا اهمیت دارد که در بیانات مقام عظمای ولایت در مناسبت های گوناگون همواره مورد توجه قرار گرفته و معظم له ابعاد مختلف این بیداری را موشکافانه تحلیل میکنند.اما این سئوال پیش می آید که در میان کشورهایی که انقلاب در آنها اتفاق افتاد چرا مصر تا این حد مورد توجه و اقبال هم از سوی موافقان بیداری اسلامی و هم از سوی دشمنان و مخالفان آن قرار دارد؟

پاسخ به این سئوال با بررسی تاریخچه تحولات این کشور و شاخص بودن آن وتاثیراتش بر کل کشورهای اسلامی و همراهی و همسویی جریانات سیاسی آن با نهضت اسلامی معنا پیدا میکند. البته ناگفته پیداست که برخی بدون کنکاش در تاریخچه این دگردیسی به صورت برشی و مقطعی فقط دوره تقریبا سه ساله اخیر را تحلیل می کنند اما آنچه که مورد نظر مقام ولایت است با توجه به اشراف کامل معظم له بر تاریخ تحولات اسلامی در این کشور و منطقه پایه ریزی شده که باید مورد دقت قرار گیرد.

کشور مصر با همه عظمت و بزرگی و تاریخ تمدن بی نظیرش که از هزاران سال پیش مهدانبیاء و پیامبران و حتی محل توطئه های فراوان از سوی فراعنه و کافران و بت پرستان بوده به کرات در قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته و از این سرزمین و صحرای سینا به عنوان ارض مقدس نامبرده شده است.به طور خلاصه میتوان گفت ،مصر به علت موقعیت خاصش در طول تاریخ بشریت همواره محل کشمکش حق و باطل بوده است که بررسی آن در این مجال نمیگنجد اما آنچه که مورد بحث ماست تحولات معاصر این سرزمین به عنوان مناره اسلام اهل سنت و مرکز مهم اسلامی و فرهنگی و سیاسی در جهان اسلام است که کوچکترین تلاطم وتغییری در آن تمامی کشورهای اسلامی و خصوصا عربی را متلاطم ومتحول میکند.

v پایه ریزی بیداری اسلامی در مصر توسط یک عالم ایرانی

ما در این مقاله به مهمترین تحول در این نقطه از جهان اسلام میپردازیم که در طول قریب به یک قرن وسیله نگرانی و توطئه مستکبران بوده است و پرچمدار این تحول کسی نبود جز عالمی ایرانی وشاگرد شیخ مرتضی انصاری "سید جمال الدین اسد آبادی "که با سفر خود به مصر ،سنگ بنای نهضتی را گذاشت که هنوز با گذشت 80 سال منکوب و سرکوب و قتل و زندانی کردن پیروانش همچنان مقاومت میکند.

در بیان تاریخ این کشور نکته حائز اهمیت این است که مصر همواره محل نزاع و کشمکش قدرتها بوده و در بخش مهمی از تاریخ خود تحت سلطه و مستعمره دول بزرگ زمان خود،همچون امپراطوری رم،امپراطوری ایران،و اعراب مسلمان وامپراطوری عثمانی و فرانسه و انگلستان بوده و هم اکنون نیز توسط مثلث شوم امریکا و اسرائیل و آل سعود به صورت مستقیم و غیر مستقیم اداره میشود.در ابتدای قرن حاضر انگلیسیها در پی گسترش قدرت و نفوذ خود در خاورمیانه ملک فؤاد اول و سپس پسرش ملک فاروق را به سلطنت مصر منصوب کردند . در زمان حکومت این پادشاهان وابسته،انگلستان عنان و اختیار کامل برای تسط بر همه شئون و مقدرات ملت مصر را داشت وقاهره به ستاد جنگ انگلیس در جنگ اول و دوم جهانی تبدیل شده بود و از طریق همین پایگاه تشکیل دولت یهود در اراضی اشغالی توسط انگلیس حمایت میشد . فساد و بلا اراده بودن پادشاه و درباریان در مقابل انگلستان و فرانسه و نارضایتی عمومی مردم و ضعف اروپائیان بعد از جنگ دوم جهانی فضای کشور را به سوی آشوب و قیام پیش میبرد .از سوی دیگر نوعی از بیداری اسلامی که سید جمال الدین اسد آبادی با تربیت شاگردانی همچون محمد عبده و از طریق آن شاگردش"شیخ حسن البنا"که جوانی مومن و معتقد و پرشور و انقلابی بود ،پایه های بیداری اسلامی در مصر را بنا کرد. حسن البنا به سال ۱۹۰۶ در دهکده محمودیه در دلتای رود نیل از نواحی بحیره مصر چشم به جهان گشود. او در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافت ،پس از اتمام دورهٔ تحصیلات در دانش سرای مقدماتی معلمان، در شانزده سالگی به قاهره رفت تا در دارالعلوم که مؤسس آن محمد عبده بود تحصیل کند. در آنجا وی به عضویت انجمن مکارم اخلاق الاسلامی و همچنین انجمن جوانان مسلمان در آمد. حسن بنا در ۱۹۲۷، معلم دولتی شهر اسماعیلیه شد و در مارس ۱۹۲۸، جمعیت اخوان‌المسلمین را با شش عضو طرفدار و شاگردان محلی تشکیل داد که این تشکل بسرعت در سراسر مصر گسترش یافت.در ابتدای فعالیت های مذهبی و در عین حال فعالیت های خیریه ای و کمک به فقراء توسط او سفارت انگلستان که کلیه تحرکات مذهبی و سیاسی را در مصر زیر نظر داشت، برای جهت دادن به حرکت البنا نماینده ای را برای هدیه کردن مبالغی هنگفت پول به بهانه کمک دولت انگلیس به موسسات خدمات اجتماعی ومذهبی به سوی وی میفرستد.فرستاده دولت انگلیس به شیخ میگوید :دولت انگلیس برای موسساتی که خدمات اجتماعی و مذهبی ارائه میدهند کمک های مالی اختصاص داده و ما شنیده ایم که شما نیز فعالیت های عام المنفعه ای انجام میدهید که در مقابل آن هیچ پولی دریافت نمیکنید به همین دلیل ما مقداری کمک های مالی برای شما آورده ایم و چکی با مبلغ بسیار هنگفتی را به شیخ تقدیم میکند.شیخ حسن با رد آن در مقابل اصرار شدید نماینده انگلیسی میگوید شما در حال جنگ هستید و به این پول بیشتر از ما احتیاج دارید.نماینده انگلیسی بر مبلغ می افزاید و شیخ در مقابل حیرت اطرافیان آن را رد میکند.وی در برابر اعتراض برخی از اطرافیان که ما به این مبلغ خیلی نیاز داشتیم چرا قبول نکردید میگوید:دستی که به سوی دیگران دراز شد را نمیتوان پوشاند(یعنی تمام اسرار ما و کارهایمان لاجرم بر آنها باید فاش شود)و دستی که صدقه گرفت نمیتواند آزادانه به طرف مقابل(منظور استعمار انگلیس)ضربه بزند ما با قدرت خودمان با آنها مبارزه میکنیم نه با امکانات آنها و با عقیده خودمان با آنها میجنگیم نه با سیاست های آنان . البنا در کتاب «مذاکرات الدعوه و الداعیه» حرکت خود را استمرار راه سیدجمال و عبده می داند. سیدجمال اسدآبادی در دست گرفتن حکومت را مهمترین ابزار در جهت هدف خود یعنی بازگشت به خویشتن اسلام می‌دانست، و شاگردش محمد عبده بر عنصر تربیت نیرو تاکید بسیار داشت.

حسن البنا می‌خواست هردوی این عناصر را ترکیب کند. یعنی هم روش انقلابى و هم روش اصلاح و تربیت نیرو‏ را. او معتقد بود اسلام میان شیوه‌های اصلاحی و انقلابی، پیوند انعطاف پذیری برقرار کرده است.

برای وی بیش از هرچیز بازسازی مرجعیت و رهبری امت اسلام که منجر به وحدت و استمرار حرکت اسلامی می‌شد، اهمیت داشت.

البنا بر این باور بود که تکوین جماعت الهی و هسته اولیه داعیان اسلامی، مرحله اول حرکت به سوی اصلاح جامعه است. وی اصلاح فرد مسلمان را هسته مرکزی برنامه‌های اصلاحی امت اسلامی و زیربنای حاکمیت اسلام بر جامعه می‌دانست. او می‌گفت تمام شیوه‌های اصلاحی باید در خدمت زندگی جدید و طرح تغییر انقلاب جامعه باشد.

البنا با پیوند زدن شیعه و سنی و ارتباطش با آیت الله کاشانی در ایران و با ایده امت واحده اسلامی و لزوم دخالت دین در سیاست که خط قرمز مستکبران بود و سرعت رشد و پیشرفت این ایده در مصر زنگهای خطر را برای استعمار گران به صدا در آورد.

شیخ عمر التلمسانى، از شاگردان شیخ دیدگاه شهید حسن‏البنا درباره شیعه و سنى را چنین بیان مى‏کند: "شیخ حسن توجه خاصى به وحدت اسلامى داشت. در سال‏هاى دهه 40میلادی آیت الله محمد تقی قمى - که یک عالم شیعى ایرانی بود - در ساختمان مرکزى اخوان، به‏عنوان میهمان اقامت داشت. در آن هنگام شیخ حسن، به‏طور جدى در راه تقریب بین مذاهب اسلامى مى‏کوشید تا دشمنان نتوانند از جدایى مسلمانان سوءاستفاده کرده و وحدت امت اسلامى را از بین ببرند".

علامه شیخ محمد تقی قمی که بارها از سوی مقام رهبری به علت جایگاه والایشان در تقارب بین مسلمین تجلیل شده اند ،از ایران برای ارتباط بیشتر و هماهنگی بین روحانیت شیعه و اهل سنت مصر به این دیار رحل اقامت می افکند و ارتباط مستمر خود را با حوزه علمیه قم حفظ میکند و در دیدارهایی با علماء شیعه زمینه تقارب بین مسلمین را فراهم می آورد .وی مرتبط کننده آیت الله بروجردی در ایران و شیخ شلتوت در مصر میشود و فتوی معروف شیخ شلتوت در تایید مذهب شیعه با توجه به روشنگری ها و ارتباطات بین الازهر و حوزه علمیه قم صادر میشود.

این پیشرفت در راه تقارب و توجه روحانیت شیعه به این حرکت مثبت در میان اهل تسنن و اتحاد این دو قدرت بزرگ تغییرات شگرفی در مسیر حکومت جهانی اسلام ایجاد میکند.

v ترور شیخ حسن البنا

شیخ حسن البنا در این راستا مهره خطرناکی برای قدرتهای مستکبر به حساب می آمد. روبیر جکسون نویسنده آمریکایى در کتابش درباره حسن‏البناء می گوید: «اگر عمر این مرد طولانى مى‏شد، ممکن بود مصر به موفقیتهاى زیادى نایل آید. به ویژه اگر حسن‏البناء و آیت‏اللَّه کاشانى رهبر ایرانى به اجراى توافق خود موفق مى‏شدند که به اختلاف میان شیعه و سنى پایان دهند.

مدتی پس از جنگ اعراب‌(۱۹۴۸) و اختلافات بین حکومت پادشاهی و جامعه مصر که نیروهای داوطلبی به این جنگ اعزام نموده بود، بالا گرفت. با افزایش شمار هواداران اخوان، شایعاتی نیز مبنی بر قصد جماعت اخوان در مورد کودتا پخش شد که نهایتاً باعث شد که در دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی نخست وزیر "محمود فهمی نقراشی پاشا" جماعت اخوان المسلمین را غیرقانونی اعلام کرده و اعضایش را دستگیر و زندانی کند. متعاقب آن یکی از دانشجویان عضو اخوان المسلمین اقدام به ترور محمود فهمی می کند و نخست وزیر در جریان این ترور کشته می شود. حسن البنا بیانیه‌ای می‌دهد و در آن این اقدام را محکوم و اعلام می کند که ترور شیوه اسلام نیست.اما این اتفاق زمینه و توجیه حذف شیخ را فراهم می آورد.البته اتهامات زیادی به شیخ البنا و اخوان منتسب میشد که بیشتر ساخته و پرداخته شبکه های جاسوسی خارج از مصر بود که توسط عوامل داخلی آنان پشتیبانی می گردید و دشمنان تفکر حکومت بر مبنای اسلام تلاش میکردند تا اخوانی ها را افرادی یهودی الاصل ، فراماسون و مشکوک و مرتبط با عوامل خارجی نشان دهند وبا کمک گرفتن از شیوه های جنگ روانی و شایعه پردازی، تا جایی که میتوانند از محبوبیت رو به رشد اخوان و این تفکر بکاهند.

در 12 فوریه ۱۹۴۹ با حسن البنا قرار یک جلسه در دفتر جماعت جوانان مسلمان در قاهره از سوی دولت گذاشته میشود وی که منتظر رسیدن زکی علی پاشا به نمایندگی از دولت جهت مذاکره بود مدتی معطل میشود ولی او نمی آید. هنگامی که حسن البنا به همراه عبدالکریم منصور ،شوهر خواهرش، از دفتر بیروان آمده و منتظر تاکسی بودند، توسط دو مرد و با شلیک گلوله کشته میشوند.

با کشته شدن البنا اما تشکیلات منسجم و قوی اخوان به فعالیت خود ادامه میدهد.اوج تلاش این جنبش و امواج بیداری اسلامی همزمان با افول قدرت انگلیس در مصر وظهور قدرتی همچون امریکا بود. امریکائیان پس از جنگ جهانی دوم ،تازه نفس از راه رسیده بودند در صدد بودند تا میدان را از رقیب پیر و فرتوت خود انگلیس و در کنار آن فرانسویان بگیرند و اجازه ندهند تا اوضاع به نفع ملت مصر و گرایش های اسلامی از کنترل خارج شود.امریکا که برخلاف مدل انگلیسی ،نظام سلطنتی که منفور ملت مصر بود را مناسب برخورد و جلوگیری از رشد ایده اسلام سیاسی و بیداری اسلامی نمیدانست ،به دنبال برقراری نظامی بود که چابک تر بوده و عامه پسندانه تر و در پشت نقاب شعارهای زیبا بتواند قاطبه ملت را بسیج کرده و با مشارکت مردمی منافعش را تامین کند و بتواند هیجان ملت برای تغییر را از چرخش به سوی مدل اسلامی حکومت به سوی مدل های مورد تایید غرب و شرق و مدل های غیر اسلامی هدایت نماید. بر همین مبنا ارتش به عنوان بهترین گزینه برای به دست گرفتن قدرت در مصر انتخاب شد.درست در بحبوهه التهابات سیاسی و اجتماعی در مصرو قبل از غیر قابل کنترل شدن اوضاع به نفع اسلامگراها ، عده ای از افسران ارتش مصر به نام "افسران آزاد "در 23 ژوئیه 1952پیش دستی کرده ودر حرکتی منهای ملت، اقدام به کودتا برعلیه ملک فاروق کردند .اگرچه آنها نام انقلاب مردمی بر کودتای ارتش گذاشتند اما ملت کاملا از این جریان جدا بوده وارتش با ممنوع کردن خروج مردم از خانه ها وبا اشغال ساختمان رادیو و محاصره کاخ ریاست جمهوری از فاروق خواستند که کناره گیری کند. شاه بی کفایت و غرق در فساد مصر نیز با شرط اینکه فرزند خردسالش فؤاد دوم جانشین او باشد تسلیم شد و از کشور خارج شده و به اروپارفت اما ارتش آزاد با گذشت چند ماه فرزند را نزد پدرفرستاده ودر 17ژوئن 1953 رسما اعلام جمهوری کردند.افراد مهم افسران آزاد که نقش اصلی در تحولات بعدی بازی کردند ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر و انور سادات بودند که دو نفر آخر بعدها این تغییر حکومت را بشدت و با خشن ترین شیوه ها از دسترس اسلام گراها خارج کردند.ژنرال نجیب که از افراد مسن تر و پخته تر این افسران و اولین رئیس جمهور تاریخ مصر بود خود دچار تسویه حساب دیگر افسران که به قدرتهای خارجی وابسته بودند گردید و زمانی که ایده بازگشت ارتش به پادگانها و محول کردن امور به نهاد های مردمی و منتخب را مطرح کرد مورد غضب قرار گرفت .

ناصر که از قدرت اجتماعی و پایگاه مردمی اخوانی ها که مدافع حکومت بر اساس شریعت اسلامی بودند به شدت واهمه داشت به بهانه سوءقصد نافرجام‌ به‌جانش در 4 آبان‌ 1333/ 26 اکتبر 1954 در اسکندریه‌، بدون اینکه عوامل اصلی آن شناسایی شوند ، آن را به‌ اخوان‌المسلمین‌ نسبت‌ داد و از این‌رو، فشار بیشتری‌ بر این‌ گروه‌ وارد گردید و هزاران‌ تن‌ از اعضای‌ آن‌ بازداشت‌ و شش‌ تن‌ از رهبران‌ آن‌ در دادگاه‌ خلق‌، متشکل‌ از افسران‌ شورای‌ فرماندهی‌ انقلاب‌ از جمله‌ انورسادات‌، محاکمه‌ و به‌ اعدام‌ محکوم‌ شدند. در جریان‌ محاکمه‌ رهبران‌ اخوان‌المسلمین‌، ژنرال‌ نجیب‌ متهم‌ شد که‌ با آنان‌ ارتباط‌ داشته‌ است‌. ازاین‌رو، وی‌ در 23 آبان‌ 1333/ 14 نوامبر 1954 از ریاست‌ جمهوری‌ برکنار و تا پایان‌ عمرش‌ در خانه‌ خود، در حومه‌ قاهره‌، حبس‌ شد و پس از ژنرال نجیب جمال عبدالناصر با گرایش چپ و سوسیالیستی روی کار آمد .

v نواب صفوی و اخوان

این ایام که همزمان بود با سفر شهید نواب صفوی به مصر وآشنایی و دوستی و اتحاد بین علماء شیعه و سنی در دو کشور ،فعالیت اخوان غیر قانونی و آنان را گروهی تروریست اعلام کردند و سران آن را به زندان انداختند. رابطه فداییان اسلام با اخوان المسلمین مصر از این جا شروع می شود که در سال 1332یعنی یکسال قبل از این واقعه از شهید نواب صفوی) رهبر جمعیت فداییان اسلام) برای شرکت در همایش کشورهای اسلامی (به مناسبت رهایی قدس شریف)در بیت المقدس دعوت به عمل می آید در این همایش شهید نواب صفوی چهره انقلابی و مبارز خود را نشان میدهد و با سخنرانی های آتشین ، مسلمانان وکشورهای عربی را به دفاع از ملت فلسطین ومقابله با صهیونیست ها دعوت میکند . جلسه «مؤتمر اسلامی» که تمام میشود، نواب همراه 70 نفر از سران کشورهای اسلامی برای بازدید از منطقههای اشغال شده قدس به مرز بیتالمقدس میروند.در کنار مرز، نواب مسجد مخروبهای را میبیند که داخل بخش اشغالی بیتالمقدس واقع شده است. روی تخته سنگی می ایستد و میگوید: «آن مسجد مخروبه را میبینید، میخواهیم آنجا نماز بخوانیم، هرکس آماه شهادت است با ما همراه شود.» سید راه می افتد و بقیه هم پشت سر او حرکت میکنند. نواب با دستش سیم خاردارها را پایین می کشد. سربازان اسراییلی دست به اسلحه می برند، آماده شلیک میشوند و با حیرت نگاه میکنند. سران دنیای اسلام به سید جوان اقتدا کرده و نواب، قامت به خدای قیامت میبندد.

نواب صفوی کنار سیمخاردارهایی که بین اردن و اسراییل کشیده شده بود، میگوید: «این ننگآور نیست که جز با اجازه اسراییل، ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟»

«سوکارنو»، رییسجمهور وقت اندونزی، بعد از نماز از نواب میپرسد: «چرا اینکار را کردی؟ نزدیک بود همه را به کشتن دهی.» نواب میگوید: «بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند.»

عملکرد وسخنرانی های شهید نواب صفوی در این همایش،باعث تاثیر شگرف بر اعضای اخوانی شرکت کننده در این مراسم می شود به طوری که سید قطب از اعضای اصلی تشکل اخوان المسلمین از شهید نواب صفوی برای دیدار از مصر دعوت به عمل می آورد . نواب صفوی از این دعوت استقبال می کند ولی به علت مشکلاتی از جمله کمبود هزینه های مالی ناچار این سفر را به زمان دیگری موکول می کند در راه بازگشت از همایش، به دیدار استاد خود علامه امینی ( مولف کتاب الغدیر) می رود و استاد را از ماجرای دعوت جریان اخوان المسلمین از خود آگاه می کند. استاد با شنیدن این خبر، نواب را برای تقریب بین مذاهب شیعه و سنی به این سفر راغب می کند و این رغبت را با پرداخت هزینه های سفر شهید نواب عملی می کند.با ورود شهید نواب به کشور مصر، اخوان المسلمین از وی درخواست میکند در همایشی که در بزرگداشت دو تن از شهدای این جمعیت که در دانشگاه قاهره بر گزار می شود شرکت کند.در این همایش جمعیتی حدود هفتاد هزار نفر به دعوت اخوان المسلمین که اکثر آنها جوان ونوجوان بودنددر دانشگاه قاهره مصر جمع می شوند. نواب صفوی در این همایش یک سخنرانی انقلابی وحماسی ایراد می کند به طوری که باعث می شود تا مقامات دولت مصر وارد عمل شوند واین همایش رابه هم بریزند و بعد از آن حکم انحلال جماعت اخوان المسلمین را صادر کنند. نواب صفوی این ماجرا را این گونه نقل میکند : "جمعیت نسبت به من و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده کردند فریاد:"حی الله ابطال ایران"،"حی الله زعیم ایران "،"حی الله زعیم اسلام" به آسمان رفت. وقتی نوبت سخن به من رسید من در سخنرانی خود خواستارملی شدن کانال سوئز و بیرون راندن انگلیسی ها شدم و ناگهان شعار"کانال سوئز باید ملی گردد،انگلیسی ها باید بیرون بروند" همه جارا پر کرد. شور و هیجان جمعیت به قدری بود که اگر فرمان حمله به کانال را می دادند همه با هم می رفتیم . بعد از این سخنرانی، شهید نواب توسط مقامات دولتی مصر دستگیر و حکم اخراجش صادر می شود.اما با این شرط که مهمان اختصاصی مقامات دولتی مصر باشد این حکم لغو می گردد. نواب که از دستگیری رهبران اخوان المسلمین بسیار ناراحت بود برای پیگیری آزادی آنها با اصرار به دیدار ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر می رود و ناراحتی عمیق خود را از انحلال تشکل اخوان المسلمین اعلام می کند و خدمات بسیار این تشکل را در راه مبارزه با استعمار و کمک به ارتش مصر را به آنها یادآور می شود و با اصرار از ژنرال نجیب قول آزادی آنها را می گیرد. دکتر عزت العزیزی که در آن زمان همراه نواب بوده در خاطرات خود مینویسد:پس از سخنرانى نواب صفوى در دانشگاه قاهره و پیامدهاى آن که منجر به درگیرى میان دانشجویان و افراد پلیس در دانشگاه شد، فرصت و بهانه مناسبى را براى عبدالناصر که مدت‌ها به دنبال آن مى‌گشت، فراهم آورد.همان شب، پس از روز حادثه، عبدالناصر دستور ویژه خود را در رابطه با «انحلال سازمان اخوان‌المسلمین»در مصر و بستن دفتر مرکزى آن و دیگر ارگان‌هاى وابسته، صادر کرد و سازمان را از هرگونه فعالیتى، در هر زمینه‌اى منع کرد.آن شب نواب صفوى نخوابید. حتى دراز هم نکشید که کمى استراحت کند. گویى کوه آتشفشانى بود که مى‌غرید، مى‌خروشید و درد و اندوه و خشم خود را ابراز مى‌داشت و آنچه را که رخ داده بود، به شدّت تقبیح مى‌کرد.

صبح فردا، در نخستین ساعات کار رسمى ادارى، از من خواست او را به دفتر جمال عبدالناصر ببرم. گفتم: من نمى‌دانم دفتر کار او کجاست و آشنایى ندارم و اگر هم مى‌دانستم، بدون مقدمات و تشریفات خاص ادارى نمى‌توانیم به او دسترسى پیدا کنیم، به ویژه که شرایط غیرعادى است.

نواب صفوى گفت: پس در این صورت تلفنى با او صحبت مى‌کنم. تلفن کاخ ریاست جمهورى را گرفتم و به تلفن چى گفتم: نواب صفوى مى‌خواهد با جمال عبدالناصر صحبت کند. تلفن را به دفتر دیگرى وصل کردند و از آنجا هم به دفتر دیگر، تا اینکه به دفتر مسئول کل کاخ وصل شد و پس از لحظاتى، به نواب صفوى دادم. هرگز باور نداشتم نواب صفوى این چنین شجاعانه، صریح و قاطع با عبدالناصر سخن بگوید. مرحوم نواب در یک حالت انقلابى و جوشان، با لحنى تند و خشن، و فقط با انگیزه اسلامى خالص، او را مورد خطاب و توبیخ قرارداده وگفت:

اى عبدالناصر! تو چگونه به خود اجازه دادى دفتر حرکت اسلامى را ببندى؟ مگر تو مسلمان نیستى؟ آیا از خدا نمى‌ترسى؟ آیا نمى‌دانى که هرکسى در مقابل اسلام بایستد، دچار خشم خداوند مى‌شود؟ اى عبدالناصر! تو چگونه یک سازمان اسلامى را منحل شده اعلام مى‌کنى؟ مگر نمى‌دانى هر کس حرکت اسلامى را منحل کند، خود به‌دست خداوند منحل‌مى‌شود؟!.

شاید حدود ده دقیقه گفتگوى تلفنى ادامه یافت و نواب صفوى، به جاى گوش دادن، بیشتر حرف مى‌زد. از شدت خشم مى‌غرید و عبدالناصر را پشت تلفن تهدید مى‌کرد و او را از عاقبت کارى که کرده است مى‌ترسانید که در دنیا و آخرت دچار خسران خواهد شد.

در پایان، نواب صفوى به عبدالناصر گفت: مى‌خواهد او را ببیند. ظاهراً عبدالناصر نخواسته بود تلفنى به نواب صفوى پاسخ بدهد، بنابراین به نیرنگى دست زده و به او گفته بود: ترتیبى مى‌دهم که با عبدالناصر ملاقات کنید!

تلفن قطع شد و مرحوم نواب صفوى رو به من کرد و گفت: مى‌گوید که ترتیب ملاقات با عبدالناصر را خواهم داد، مگر به شما نگفتند که خود عبدالناصر پشت خط است؟ مگر او خودش نبود؟

گفتم: چرا، مسؤول کاخ وقتى که خط را به اتاق کار عبدالناصر وصل کرد، به من گفت: جمال پشت خط است و من بلافاصله گوشى را به شما دادم.

نواب صفوى به فکر فرو رفت و مى‌اندیشید که چه باید بکند؟ ما نیز ناراحت و آشفته بودیم که ناگهان یکى از افسران پلیس به همراه گروهى از افرادش به سراغ ما آمدند و افسر از مرحوم نواب صفوى خواست که همراه او به دیدار جمال عبدالناصر برود و افزود از امروز میهمان حکومت مصر خواهد بود. نواب صفوى نمى‌توانست این دعوت را رد کند، چون دعوت در واقع نوعى بازداشت و مجبور ساختن وى به رفتن همراه آنان بود.

نواب هنگامى که مى‌خواست با آنها برود، به ما توصیه کرد با بردبارى مقاومت کنیم و افزود پس از مذاکره با جمال عبدالناصردرباره انحلال سازمان و بسته شدن مراکز وابسته، به نزد ما برمى گردد... ولى چند ساعت از رفتن نواب صفوى نگذشته بود که گروه دیگرى از افراد پلیس به سراغ ما آمد، و از ما خواستند آنجا را ترک کنیم و آن وقت درب محل را لاک و مُهر کردند و رفتند.

من بعد فهمیدم که نواب صفوى دو روز تمام کوشش کرده که با ما تماس بگیرد، یا با ما دیدار کند، ولى به او این اجازه را نداده بودند و طبعاً دیگر نمى‌دانم در دیدار با عبدالناصر چه سخنانى بین آنها رد و بدل شده است و آیا اصولا دیدارى داشته‌اند یا نه؟!

پس از این دیدار، سران اخوان المسلمین از زندان آزاد می شوند و حکم انحلال این جمعیت نیز ملغی می شود .نواب در مصر به دیدار رهبران اخوان المسلمین می رود و دیدگاه های خود را برای نزدیکی و وحدت مذاهب اسلامی بیان می کند و این ماجرا سرآغاز پیوند این دو جمعیت می شود البته رابطه فداییان اسلام واخوان المسلمین به همین دیدارها ختم نمی شود و شهید نواب پس از بازگشت ازمصر، مقاله ای ازحسن البنا (موسس جمعیت اخوان المسلمین) را در روزنامه های ایران منتشر می کند و با این کار، ارادت خود را به این جنبش و تلاشش برای وحدت بین جریان های اسلامی را نشان می دهد. «محمدعلى ضناوى» از «برنارد لویس» نقل مى‌کند: «با وجود اینکه فدائیان اسلام پیرو مذهب تشیع اند، ولى اندیشه‌اى که درباره وحدت اسلامى دارند، تا حدود زیادى با اندیشه اخوان مصر همانندى دارد و میان آنها تماس‌هایى برقرار بوده است».

ضناوى وقتى بخشى از اصول برنامه فدائیان اسلام را بررسى مى‌نماید، در آنها وحدت مى‌یابد. «اولا: اسلام یک نظام فراگیر براى زندگى است. ثانیاً: فرقه‌گرایى میان مسلمانان، یعنى میان سنى و شیعه مردود است». سپس از قول نواب صفوى نقل مى‌کند: «بیایید با اتحاد، براى اسلام تلاش کنیم و هر آنچه را جز جهادمان در راه عزت اسلام است، به فراموشى بسپاریم. آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان حقایق را درک کنند و اختلاف میان شیعه و سنى را رها سازند؟»


استاد فتحى یکن ماجراى دیدار نواب صفوى از قاهره و شور و شوق اخوان‌المسلمین، هنگام استقبال از وى را بیان مى‌کند. سپس راجع به صدور حکم اعدام وى از سوى شاه، چنین سخن مى‌گوید: «این حکم ظالمانه، بازتاب شدیدى در کشورهاى اسلامى داشت. توده‌هاى مسلمان که به دلاوریها و مجاهدت‌هاى نواب صفوى ارج مى‌گذارند از این حکم تکان خورده و به آن شوریدند و با مخابره هزاران تلگرام از سراسر جهان اسلام، حکم صادر شده بر ضد آن مجاهد مؤمن و قهرمان را محکوم نمودند. اعدام وى در دوران معاصر، خسارت بزرگى به شمار مى‌آید.»
به نقل از نواب صفوى چنین آمده است: «ما اطمینان داریم عاقبت کشته خواهیم شد، و این، اگر امروز نباشد فردا خواهد بود، ولى خون‌ها و فداکارى‌هاى ما اسلام را زنده خواهد کرد و آن را به خیزش واخواهد داشت. اسلام امروز به این خون‌ها و فداکارى‌ها نیاز دارد و بدون آن، هرگز به پا نخواهد خاست.»

· ادامه تحرکات ناصر

اماناصر نیز به تحرکات خود ادامه میدهد و در مقابل جنبش اسلامی ،افکار عمومی را به سوی شعارهای ناسیونالیستی از جمله پان عربیسم سوق میدهد تا با بزرگ کردن قومیت و ملیت عربی در مقابل شعار امت واحده اسلامی ،عربیت ونه اسلامیت را ملاک برتری قراردهد .او قصد داشت خود را رهبر کشورهای عربی کرده و نام جعلی الخلیج العربی را نیز او بر روی خلیج فارس میگذارد .اما ناصر که با ملی کردن کانال سوئز و لشگر کشی صهیونیست ها و اشغال صحرای سینا وپیاده شدن نیروهای انگلیس و فرانسه در بندر شمالی مصر به نام پورت سعید و.....شکست میخورد،سرخورده و مایوس مسئولیت شکست را میپذیردو در مقابل صفحه تلویزیون گریه میکندو پس از آن است که نرمش او به سوی امریکا به جای شوروی سابق آغاز میشود.

· انور سادات، عروسکی در دستان امریکا و صهیونیستها

پس از مرگ ناصر در سال 1970بر اثر سکته قلبی ،انور سادات یکی دیگر از افسران کودتا گر قدرت را بدست میگیرد .وی در موضع گیری و سخنرانی های خود تاکید میکند که هر گونه دخالت دین در سیاست و یا سیاست در دین مردود بوده و بر موضع ضد اخوانی ناصر صحه میگذارد .مصر در دوران سادات کاملا در دستان آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گرفته و سادات به بازی کردن نقش مرد صلح و آرامش میپردازد . اوضاع اسف بار ملت مصر و گرفتاریهای روز افزون آنها در فقر و فلاکت و حکومت نظامی و پلیسی شدت می یابد. مصر با اسرائیل قرار داد صلح کمپ دیوید را امضا میکند که به موجب آن به عنوان اولین کشور اسلامی، موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد؛ و مدتی بعد نیز سادات برای ایراد سخنرانی در کنیست صهیونیستها به بیت المقدس میرود.

پس از این اقدامات و موج جدید بیداری اسلامی که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران میان مبارزان و فعالین سیاسی در کشورهای منطقه به وجود آمده بود و بیم از تکرار این بیداری و نهضت عظیم بر مبنای الگوی حکومت اسلامی ، به نگرانی امریکا و صهیونیستها دامن میزند و انتقادات فراوانی از سوی مبارزان در کشورهای عربی و مخالفین سیاسی سادات در داخل و خارج مصر به دلایل مختلف خصوصا امضای قرارداد صلح با اسرائیل موسوم به "کمپ دیوید"شکل میگیرد و به ایجاد جو سیاسی _امنیتی خشن و برخوردهایی میان گروه‌های مختلف مصری و دولت وقت منجر میشود.لذا در سپتامبر سال ۱۹۸۱ میلادی، سادات اقدام به سرکوب گروه‌های مختلف سیاسی در جهت آرام کردن و کنترل کامل اوضاع مصر نموده و دستور دستگیری گروه‌های همچون اخوانی ها که بیشترین احساس خطر از جانب آنها بود و پیشینه نزدیکی فکری و عملی با ایران داشتند،کمونیستها، ناصریستها (ملی گراهای عرب)، فمینیستها ، اسلام‌گراها و همچنین گروه‌هایی از دانشجویان فعال سیاسی را صادر میکند.

در سالروز رژه پیروزی ۶ اکتبر ۱۹۸۱در قاهره، یعنی کمتر از یک ماه از آغاز دستگیری مخالفان، انور سادات در جایگاه ویژه به دست تنی چند از سربازان ارتش مصر که وابسته به گروه جهاد اسلامی مصر بودند ترور میشود. این گروه معترض به صلح میان مصر و اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن رژیم اشغالی توسط مصر بود. فتوای قتل انور سادات را عمر عبدالرحمان که یک روحانی بلندپایه مصری بود صادر کرد.وی هم اکنون در زندانهای امریکا بسر میبرد.

مدت زمان سوءقصد به انور سادات جمعاً ۲ دقیقه به طول انجامید. در روز رژه، انور سادات توسط محافظان حفاظت می‌شد. درست در زمانی که هواپیماهای میراژ از بالای میدان رژه با ارتفاعی پائین و به طور هماهنگ پرواز می‌کردند و تا حدی باعث پرت شدن حواس محافظان می‌شدند، جیپ نظامی ای در روبروی جایگاه مخصوص که انور سادات در مقابل آن سان نظامی میدید ،در حال عبور بود که ناگهان افراد مستقر در داخل جیپ با پرتاب نارنجک و شلیک مسلسل اقدام به حمله به سوی جایگاه و به سوی شخص انور سادات کردند. انور سادات که در آن لحظه ایستاده بود مستقیماً و از ناحیه سر مورد هدف تیر مسلسل قرار گرفت و درجا به قتل رسید. سادات پس از اصابت تیر مسلسل به سرش، به داخل جایگاه سقوط کرد. اما مهاجمان اقدام به جلو آمدن تا مقابل جایگاه ویژه کردند. زیرا گمان می‌کردند وی خود را به داخل زمین جایگاه انداخته ‌است تا مانع از قرار گرفتن در معرض تیر شود. یکی از مهاجمان به نام خالد اسلامبولی موفق به قرارگرفتن در مقابل جایگاه ویژه شد و با فریاد "مرگ بر فرعون مصر " اقدام به بستن رگبار به سوی جسد انور سادات نمود. نهایتاً وی و یکی از همدستانش به نام عبدالحمید عبدالسلام و عطا طایل مضروب و دستگیر و دو نفر دیگر از افراد مستقر در جیپ نظامی توسط محافظین انور سادات کشته شدند .خالد اسلامبولی و یارانش بعدا در دادگاه به اعدام محکوم شده و به شهادت رسیدند.

· حسنی مبارک ،تثبیت کننده سیاست عداوت با اندیشه حکومت اسلامی

حسنی مبارک معاون رئیس جمهور وقت مصر که در روز حادثه ترور در جایگاه قرار داشت و از ناحیه دست مورد اصابت تیر قرار گرفته بود، بر طبق قانون زمام امور را به دست گرفت تا سریال به قدرت رسیدن نظامیان و ارتشیان در مصر و حفاظت از عدم شکل گیری اندیشه حکومت اسلامی همچنان به قوت خود باقی بماند.وی که وارث ژنرالهای پیش از خود بود در ادامه همان سیاست ها ،عداوت با اخوانی ها که راه حل همه مشکلات را در رجوع به احکام اسلام و حکومت دینی میدانستند ،با اهتمام و خشونت بیشتری در پیش گرفت.

حسنی مبارک از تاریخ ۱۴ اکتبر ۱۹۸۱ که به مقام ریاست‌جمهوری مصر رسید، چندین بار در انتخابات ریاست‌جمهوری، بدون این که رقیبی در برابرش باشد به 7%شرکت کننده همواره به پیروزی میرسید.وی در طول سی سال ریاست جمهوری خود، «حالت فوق‌العاده» که از زمان جنگ شش روزه میان اعراب و اسرائیل برقرار شده‌ بود را حفظ کرد و سیاست خارجی انور سادات در رابطه با «صلح با اسرائیل» را ادامه داد.مبارزان مسلمان در زمان او در بدترین شرایط به سر میبردند . او با کمک گرفتن از سیستم امنیتی صهیونیستها بزرگترین زندانها و شرایط مخوف اطلاعاتی و امنیتی را بر کشورش حاکم کرد تا به امریکا و اسرائیل این اطمینان را بدهد که اجازه نخواهد داد هیچ تحرک اسلامی در مصر اتفاق بیفتد او در مهمترین گام خود از هرگونه برقراری ارتباط با ایران که بیم سابقه دوستی بین مبارزان اسلام گرای اخوانی با روحانیت شیعه و سیاست های جمهوری اسلامی میرفت ممانعت به عمل آورد.اخوانی ها و اسلامگراهایی همچون جماعت اسلامی در دوران مبارک یا اکثرادر زندان بوده و یا در تبعید و در خارج از کشور به سر میبردند. اما یکی از خباثت آمیزترین اقدامات مبارک باز کردن راه برای آل سعود در مصر بود .آل سعود که پس از افول ستاره عظمت مصر در معادلات منطقه ای از طرف قدرتهای خارجی و ضعف اقتصادی و آزادی های علمی و تحقیقاتی در الأزهر و دیگر مراکز علمی و دانشگاهی ،به دنبال به دست آوردن جایگاه رهبری کشورهای عربی _اسلامی در منطقه بود و مناره اسلام را از الأزهر به سوی خودکه عنوان خادمین حرمین شریفین را یدک میکشید متمایل کرده و خود را پدر خوانده اعراب میدانست ، با سرعت هر چه تمامتر کوشید تا افکار مسموم و و جعلی وهابیت را در مصر با توجه به موقعیت حساسش گسترش داده و زمینه انحرافات در گروهای اسلامی را با توجه به تبلیغات شدید و صرف اموال فراوان و با کمک گرفتن از ابزار جدید ارتباطی و جدایی بین مسلمانان و شیعه و سنی کردن گرایشهای اسلامی فراهم آورد .وهابیت اسلام افراط گرایانه سنی سلفی و تکفیری را در مصر سازماندهی کردو با تبلیغ اینکه خطر شیعیان و ایرانیان بیشتر از امریکا و صهیونیستهاست کوشید تا احساسات اسلام خواهانه مصریان را از تعادل و وحدت با شیعیان دور کرده و به سوی حرکت های تند طائفه ای و فرقه ای متمایل کند.اگر چه در این دوران و با پراکنده شدن بزرگان اخوان در دیگر کشورها و یا در زندان و حصر بودن آنها ضربات مهمی به این تشکل وارد آمد و افکار و عقاید و قرائت های مختلفی در میان آنها رواج داده شد اما بخش مرکزی اخوان که در مصر فعال بود به ایده های البنا پایبند مانده و با ایران احساس قرابت داشتند و برخلاف تبلیغات تکفیری ها به ایران به چشم کشوری متحد و همسو مینگریستند.کشمکش های سیاسی در مصر بین اخوانی ها و نظام مبارک که پیر و فرتوت شده بود و رسوایی مبارک و درباریانش در حیف و میل و غارت اموال ملت و سرسپردگی اونزد امریکایی ها و اسرائیلی ها و نارضایتی قاطبه ملت از زندانهای مخوف و سیستم افسار گسیخته امنیتی آن به حدی رسیده بود که به گفته ناظران بیرونی مصر به مثابه زندان بزرگی بود که همه ملت مصر ساکنان آن بودند و خفقان سیاسی و تلاش حکومت برای عقب نگهداشتن ملتی که خود را از منظر فرهنگ و دانش و پیشرفت "ام الدنیا"یعنی مادر همه کشورها میدانستند، به شدت احساس حقارت و فقر و افول دوران اقتدار را به ارمغان آورده بود.

· بازگشت اخوان به عرصه سیاسی با انتخابات مجلس

اگرچه مبارک گسترش فقر و بیسوادی و قلع و قمع را عامل استحکام خود میدانست و هرگونه قیام بر علیه خود را غیر ممکن میدید اما نگرانی همپیمانان خارجی مبارک از زمانی جدی تر شد که به اخوان که فشار زیادی برای تحرکات سیاسی به حکومت می آورد اجازه داده شد تا در انتخابات مجلس مصر در سال 2000و 2005شرکت کند.اخوانی ها که پس از سالها فرصت تاریخی برای حرکتی سیاسی پیدا کرده بودند با شعر"الإسلام هو الحل " با توجه به پایگاه و بدنه اجتماعی قوی ای که داشتند، تعداد زیادی از نمایندگان خود را به مجلس فرستادند.این جمعیت که 17 نماینده را در سال 2000روانه مجلس کرده بود موفق شد با افزایش چشم‌گیر تعداد کاندیداهای منسوب به جنبش اخوان‌المسلمین 20% آرا یعنی 88 کرسی پارلمان را در سال 2005 به دست آورند. افزایش تعداد نمایندگان جنبش اخوان‌المسلمین پس از دهه‌ها ممنوعیت و غیرقانونی اعلام شدن، برای حزب حاکم، احزاب مخالف و تحلیل‌گران مسائل مصر تعجب برانگیر بود. این تعداد همراه با کاندیداهای همسو با آنان افزایش یافته و با مجموع 144 کاندیدای منسوب به اخوان، 61% از آنها موفق به تصاحب کرسی‌های پارلمان گردیدند.این پیروزی سیاسی برای اخوان وبدست آوردن جایگاه قانونی برای فعالیت های سیاسی زمینه رشد و تحرک بیشتر آنها را به دنبال داشت که باعث نگرانی قدرتهایی بود که در دهه های متوالی "اخوان هراسی" را با تمام قوا تبلیغ میکردند.

· پیروزی امواج جدید بیداری اسلامی در مصر

این پیروزی ها زمینه فشار بیشتر بر اخوان را فراهم آورد اما حکومت مبارک سست تر از آن بود که بتواند بر امواج عظیم نارضایتی توده های مردم و رغبت شدید برای تغییر حکومت پوسیده مبارک فائق آید اما نکته تاریخی در این میان عقب ماندن قدرتهای اداره کننده سیاست در مصر از سلف خود است و اینبار بیداری اسلامی که در زمان تغییر حکومت سلطنتی ملک فاروق توانسته بود بر اسلام گراها دست برتری داشته باشد از عرصه کمی عقب ماند . مبارک و هم حزبی های او در اشتباهی تاکتیکی عنوان کردند که در انتخابات آتی ریاست جمهوری جمال مبارک فرزند حسنی را کاندید خواهند کرد.این مسئله موروثی کردن نظام به اصطلاح جمهوری بود که غالب ملت آن را به شدت رد کردند.اما حکومت به سوی عملی کردن این طرح پیش میرفت که جرقه بیداری اسلامی در تونس اراده قوی ملت مصر و اسلام گراها را فعال ساخت و به یکباره همه را غافلگیر کرد.آتش خشم ملت مصر اینبار چنان شعله کشید که از دست مثلث شوم ،امریکا و اسرائیل و عربستان که اداره کننده حکومت مصر بودند کاری بر نیامد و مبارک طی ضربه های سهمگین ملت در عقب نشینی گام به گام و در طی 18روز سرنگون شد، اما این همه ماجرا نبود.قدرتهای غافلگیر شده که نگران تعبیر کابوس شان مبنی بر پیوند اخوان و اسلامگراها با ایران و اتحاد مسلمین و به قول یکی از مقامات اسرائیلی رسیدن امام خمینی به پشت مرزهای رژیم اشغالگر قدس بودند تمام تلاش خود را به کار بردند تا از فرو ریختن همه پایه های قدرت خود در مصر جلوگیری کنند .در مدیریت این بحران اگرچه مبارک مجبور به استعفا شد اما همدستانش در سیاستی مزورانه اجازه نداند تا زمام امور از دست ارتش خارج شود و ژنرال طنطاوی که وزیر دفاع بود را به عنوان فرمانده بزرگترین و قدرتمند وثروتمند ترین نیرو در مصر ،جانشین وی کردند تا حکومت یک و نیم ساله طنطاوی و دست به دست شدن دولتهای موقت و انتقالی فرصت مناسب را برای برنامه ریزی در زمینه کنترل این بحران برای همان رؤس فتنه در مصر فراهم آورد.در این فرصت پیش آمده صهیونیستها با نفوذ خود کوشیدند تا از این فرصت حداکثر استفاده را کرده و با دستور آنان ارتش طی عملیات های وسیعی اقدام به قطع شریانهای حیاتی مردم غزه از طریق تخریب تونل های موجود میان مصر وغزه کرد و مرز رفح را برای مدت های مدیدی بست تا فشار بر فلسطینی ها افزایش یابد.

همزمان با این تحولات در مصر بیداری اسلامی در لیبی و یمن نیز به پیروزی رسید و دیکتاتورهای دست نشانده یکی پس از دیگری سقوط کردند.در این بحبوحه حوادث که نیاز به رهبری برای خط دهی به این امواج خروشان وجود داشت، مقام عظمای ولایت وارد عرصه شدند .ایشان که از ابتدا این تغییرات خجسته را رصد میکردند و حتی در دوران مقاومت 18روزه در میدان تحریر قاهره پیام استقامت و مژده پیروزی به ملت مصر داده بودند،با راه اندازی مجمع جهانی بیداری اسلامی که همه کشورهای انقلاب کرده را به یکدیگر متصل کرده و حلقه وصل و اتحاد بین آنان باشد را راه اندازی کردند که با دعوت از همه کشورهای اسلامی همایش های بزرگی را با حضور خود معظم له برگزار کردند تا زمینه ساز موفقیت های بیشتر و گامهای بلند تری برای پیروزی باشد و توطئه های دشمنان را برای آنان تشریح نماید.با ورود و هدایت رهبری به جریان بیداری اسلامی مستکبران به شدت به وحشت افتادند .آنان که از قدرت نفوذ و ویژگی های منحصر به فرد و جایگاه ایشان و تیز بینی و دشمن شناسی و سجایای اخلاقی علمی و سیاسی و مذهبی شان مطلع بودند بشدت احساس خطر کردند و برای حل آن بهتر دیدند تا قلب تپنده حوادث یعنی مصر را مورد هجوم و دگردیسی قرار دهند تا بیداری اسلامی در دیگر کشورها نیز ناخودآگاه دچار آشفتگی و هرج و مرج و انحراف شود.

· پیروزی اخوان در انتخابات ریاست جمهوری مصر و خروج قدرت از دست ارتش

سر انجام با فشارهای مردمی بر نظامیان که اصرار بر برگزاری انتخاباتهای واقعی با حضور حقیقی مردم در پای صندوق های رای داشتند و بر خاتمه 60 سال حکومت نظامیان اصرار داشتند،برای اولین بار در مصر انتخابات ریاست جمهوری آزاد با شرکت کاندیداهای مختلف از گروههای سیاسی متنوع در کشور برگزار شد و کاندید اخوان "محمد مرسی" با کسب 52%رأی مردم در مقابل ژنرال شفیق به حکومت رسید.پس از به قدرت رسیدن اخوانی ها زنگ های خطر برای آمریکایی ها واسرائیلی ها و عربستانی ها که در طول یکسال و نیم پس از سقوط مبارک تا پیروزی اخوان تلاش کرده بودند تا إیده اسلام سیاسی به قدرت نرسد و نگران پیوند اخوان با ایران و اتحاد دو کشور بودند به صدا در آمد.آنان پس از پیروزی مرسی چندین استراتژی را دنبال کردند:

1_زیر سئوال بردن مشروعیت رای مرسی

2_مامور کردن عربستان و برخی کشورهای عربی مزدور برای فشارهای سیاسی _اقتصادی بر مرسی با استفاده از آشفته بازار سیاسی و وضعیت اسفبار اقتصادی مصر و وابستگی کامل اقتصاد این کشور به واردات و ورشکستگی تولید کنندگان داخلی و نیاز شدید مصر به پول.

3_ بسیج سیاهی لشگر وهابی و سلفی ، تکفیری مطیع آل سعود و متصل کردن آنها به بدنه اجتماعی اخوان برای وارد عمل کردن شان در جهت سیاست های عربستان سر بزنگاه.

4_کشاندن وسرگرم کردن مرسی و دولت وی به درگیری های منطقه ای خصوصا فتنه سوریه با دمیدن در روح عظمت جویی و بازگشت مصر به جایگاه خود در بین اعراب و با بهانه ضدیت اخوان سوریه با بشار اسد و مایل کردن مرسی برای کمک به سقوط دولت بشار و بازی خوردن مرسی در این قضیه که زمینه غافل شدن دولت وی را از تحرکات دشمنان در داخل و سستی در حل مشکلات داخلی کشور به همراه داشت.

5_تلاش برای دور کردن مرسی از ایران خصوصا در سفر او به تهران برای تحویل ریاست جنبش عدم تعهد که عربستان در ابتدا تمام تلاش خود را برای انصراف مرسی به کار برد و حتی کار به تهدید رسید و پیشنهاد شد که او بیماری یا اشکال فنی در هواپیما را بهانه نرسیدن به اجلاس قرار دهد اما هنگامی که مرسی از پذیرش این پیشنهادها سر باز زد مجبور شد تا اولا در ابتدای سخنرانی خود مسئله ای اختلاف برانگیز بین شیعه و سنی را مطرح کرده و سپس بلافاصله بدون هرگونه ملاقات با مقام های ایرانی خصوصا مقام معظم رهبری ایران را ترک کند.نکته ای که میتوانست احساسات ایران را جریحه دار کرده و مرسی را از ایران دورکند و اختلافات مذهبی بین دوکشور را دامن بزند.عربستانی ها نگران بودند که مرسی در ملاقات رو در رو با رهبری مجذوب شخصیت و آراء ایشان که با مشی حکومت اسلامی آنان بر نظریه حسن البنا در تضاد نبود شده و مشترکات دو طرف زمینه را برای ارتباط بیشتر فراهم آورد.

6_بسیج سکولارها و لیبرالها و ناصری ها و بخشی از مسیحیان مصر و طرفداران نظام مبارک و کلیه وابستگان به نظام های گذشته مصر.

7_ساماندهی سیستم تبلیغاتی و رادیو و تلویزیونی و رسانه ها وخبرگزاریهای دولتی و خصوصی مصر هنرمندان و خوانندگان ،اساتید دانشگاهها و نخبگان وابسته و...بر علیه مرسی و اقدامات وی و سیاه نمایی از اوضاع داخلی و دمیدن بر مشکلات و مطالبات انباشته شده ملت.

8_تحرکات سیستم امنیتی مصر که همان جریان زمان مبارک و عمر سلیمان بر آن حاکم بوده و با ایجاد خرابکاریهای امنیتی و انتساب آن به اخوانی ها زمینه نارضایتی های مردمی را فراهم می آوردند.

9_ارتباط دائمی و پشت پرده امریکائیان و اسرائیلی ها با ارتش که شاید بتوان مهمترین بخش این توطئه نامید برای زمینه سازی کودتای ارتش و بازگرداندن دوباره قدرت به دست نظامیان وابسته.

10_خرابکاری عناصر نظام سابق که عمدتا بر سر پست های قبلی خود بوده و عدم پاکسازی آنان که این افراد را در پروژه ناراضی تراشی و اخلال در سیستم حکومت جدید از امکانات خود نهایت بهره برداری را میکردند.

11_ارتباط برقرار کردن امریکایی ها با حکومت مرسی و سرگرم کردن آنها به وعده های پوچ حمایت از حکومت وی که تا روزهای آخر حکومت اخوان با اعتماد به سخنان آنان به نوعی تخدیر دچار شده و گمان دور زدنشان از سوی امریکائیها و سازماندهی کودتا از سوی آنان را غیر ممکن میدانستند.

12_گسیل نیروهای تروریستی و سلاح به داخل مصر با توجه به نا امنی های موجود در لیبی و از طریق مرز لیبی و همچنین دریای سرخ و صحرای سینا برای بهم ریختن اوضاع امنیتی مصر و استفاده از نیروهای القاعده و مهمات آنان بر علیه حکومت جدید.

13_سازماندهی شبکه های غیر دولتی و ایجاد انبوهی از احزاب خلق الساعه .

14_متشکل کردن احزاب قدیمی و رقیب همچون حزب الوفد بر علیه اخوان .

15_......

· ایران هراسی زمینه ساز کودتا علی مرسی

مجموعه این اقدامات هماهنگ دشمنان اخوان زمانی شدت یافت که اخوانی ها کم کم با ورود به بحث های منطقه ای و بررسی تحولات بر این نکته واقف شدند که برخلاف مانورهای عربستان که خود را به عنوان نیروی برتر و قدرت اول منطقه معرفی میکند ، این ایران است که بر اساس همه فاکتورها دست برتر در منطقه بوده و همه قدرتهای خارج و داخل منطقه از این کشور حساب میبرند و هر کشوری که متحد ایران باشد همچون سوریه حتی در مقابل بسیج همه قدرتهای جهانی و تروریستی شکست ناپذیر خواهد شد . پس از این بود که مرسی با گذشت چند ماه از ریاست جمهوری خود حرکت نرم و چرخش خود را به سوی ایران آغاز کرد. این چرخش که از دید مثلث سه گانه امریکا اسرائیل و عربستان دور نمانده بود ، به تحرکات و فشارهای آنان بر علیه مرسی شدت بخشید.مرسی در اولین گام خود برای حل بحران سوریه پیشنهاد تشکیل کمیته ای با حضور ایران را داد و اذعان کرد مذاکرات صلح در سوریه بدون وجود ایران ارزشی نخواهد داشت .این موضع مصر که محل اتحادیه عرب و مکان فعالیت أخضر ابراهیمی به عنوان نماینده سازمان ملل برای حل و فصل بحران سوریه و همچنین محل فعالیت سوری های ضد بشار بود نشان از نگاه حقیقی مرسی برای حل مشکل سوریه داشت ،اما این چرخش مثبت از سوی دولت جدید مصر بر عربستان بسیار گران آمد و نماینده عربستان این نشست را تحریم کرد. در گامهای بعدی زمینه اعزام گروهها و اقشار مختلف ملت مصر که بعد از پیروزی بیداری اسلامی در این کشور دسته دسته از سوی نمایندگی ایران در قاهره برای آشنایی بیشتر مصریان با ماهیت واقعی حکومت اسلامی ورای تبلیغات سوء ومسموم از ایران بازدید و با مقامات بلند پایه همچون رئیس جمهور ،رئیس مجلس و یا وزیر خارجه و...و پیشرفت های اقتصادی و سیاسی اجتماعی آشنا میشدند شدتی دو چندان یافت.گروهایی اعم از :علماء و روحانیون الإزهر ،اساتید دانشگاهها،اصحاب رسانه ها ،هنرمندان و سینماگران،دانشجویان و جوانان،اطباء،نخبگان علمی، زنان،نویسندگان و متفکرین و....فوج فوج میهمان ایران میشدند تا نگاهی عمیق و دقیق ورای دیوارهای بتنی زمان حکومت نظامیان به ایران انداخته و با واقعت ایران و نظام اسلامی از درون آشنا شوند. این سفرها و مراودات از سوی همان مخالفان قدیمی هرگونه ارتباط بین دو ملت بسیار گران می آمد اما اوج این خشم و عصبانیت زمانی بود که از رئیس جمهور ایران رسما برای سفر به مصر دعوت به عمل آمد.این دعوت در کنار ماهیت ضد استکباری و ضد صهیونیستی رئیس جمهور ایران و محبوبیت شدید وی در نزد مصریان به ناگاه بمب های تهاجم و توهین را بر علیه مرسی منفجر کرد و به جرأت میتوان گفت این سفر که همان مثلث شوم را به وحشت انداخته بود برای سرنگونی هر چه سریعتر مرسی قبل از آنکه شرایط کاملا به نفع ایران تغییر پیدا کند وارد فاز عملیاتی کرد.

حضور محمود احمدی نژاد در مصر و استقبال پرشور وگرم و صمیمی مردم از وی و بازتابهای وسیع این سفر که اشتیاق ملت مصر برای برقراری روابط دیپلماتیک و سیاسی و اقتصادی با ایران را شعله ور کرده بود بر همه تبلیغات سوء و مسموم دستگاههای تبلیغاتی وسیاسی غلبه کرد و در همین راستا توافق های مطلوب بین مقامات و وزراء ایرانی همراه رئیس جمهور ایران و مقامات دولت مصر آرامش را از امریکائیان صهیونیستها و عربهای وابسته خصوصا عربستان سعودی ربود. آنان از سوی دیگر نیز نگران بودندکه با مالکیت ایران بر تنگه هرمز و مالکیت مصر بر کانال سوئز و در صورت اتحاد دو کشور زمینه هماهنگی مشترکی به وجود بیاید که طرفین در مواقع لزوم بتوانند با هماهنگی با یکدیگر و با بستن این دو منطقه استراتژیک خطر بزرگی را برای منافع همان رؤس فتنه ایجاد نماید و از این قدرت عظیم خود در جهت منافع امت اسلامی بهره ببرند. دیدار رئیس جمهور ایران از مصر که در اواخر بهمن 91انجام شد زمینه ارسال گردشگران ایرانی به مصر را فراهم آورد.مصریان از این توافقنامه که به سیستم گردشگری مصر که یکی از منابع اصلی درآمد مصریان بود و در طی دوران انقلاب به رکود کشیده بود جان دوباره ای میبخشید و نوید رونق اقتصادی را به ملت مصر میداد استقبال کردند، اما از آنجا که زمینه ورود وآشنایی و نزدیکی دو ملت را فراهم می آورد دوباره قلبهای دشمنان نزدیکی دو ملت را به لرزه در آورد.در این مقطع عربستان برای دفع و چاره جویی این امر ماموریت یافت تا از همان بدنه اجیر شده خود یعنی وهابیون و سلفی های و تکفیری های مصر کمک گیرد .به یک باره تمامی منبر ها و مساجد سلفی ها و سیستم رسانه ای آنها به ورود جهانگردان ایرانی تاختندو شیعه هراسی و ایران هراسی به ابزاری برای تحرک پیاده نظام تابع وهابیون مورد استفاده قرار گرفت.بنر های بزرگ تبلیغاتی دروغ ها و تهمت های وهابیون درباره شیعیان را در خیابانها به رخ میکشید وبروشورها وماشینهایی که با نصب بلند گو خطر ورود شیعیان را تبلیغ میکرد خصوصا در مناطق گردشگری ، مصریان را از هرگونه مراوده وگفتگو با ایرانیان برحذر میداشتند و شیعیان را بدتر و خطرناکتر از یهودیان و صهیونیستها معرفی میکردند.اگرچه قاطبه ملت با افکار و عقاید افراطی این جماعت مخالف بودند اما پول و امکانات آل سعود و ریشه دوانی و سازماندهی آنان در طول دوران مبارک و پنهان شدنشان در پشت شعارهای دینی دفاع از ارزشهای اسلامی واصحاب رسول الله و امهات مومنین و شعارهای عوام فریبانه ای از این قبیل به وسیله ای برای توجیه اقدامات منافی اسلام آنها در آمد و تبلیغات مسموم شان به جایی رسید که تحرکات وقت و بی وقت آنها که پس از سرنگونی مبارک و سفر مصریان به ایران آنها را از شدت خشم وادار میکرد تا تجمعات و حملاتی را در مقابل دفتر نمایندگی ایران در قاهره داشته باشند به تهدیدات مستقیم علیه نماینده ایران در مصر و تبلیغات تلویزیونی و رسانه ای برای حمله و به آتش کشیدن اقامتگاه وخانواده نماینده ایران و دیپلماتهای ایرانی در قاهره رساند تا با این فشارها مانع از رسیدن به قول آنان " مد شیعی" به مصر شوند.این گروه هنگامی که با بی توجهی ایران و ورود اولین فوج گردشگران ایرانی مواجه شد تهدید خود را عملی کرده ودر فروردین 92 با تبلیغات قبلی عده ای از آنان را به مقابل اقامتگاه نماینده ایران در مصر کشاندند تا با حمله به این مکان رعب و وحشت ایجاد کرده و روابط دو کشور و روند اتصال دو ملت را متوقف سازند.آنان در واقع در صدد بودند تا دولت مصر را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و مقامات مصری را وادار به عقب نشینی کنند اما هنگامی که این توطئه ها نیز به هدف مطلوب نرسید و توطئه حمله و نابود کردن اقامتگاه نماینده ایران و دیپلماتهای ایرانی با دلاوری و جانفشانی ایرانیان موجود در آن و به معجزه الهی شکست خورد و فوج دوم گردشگران وارد مصر شدند،نوک پیکان حمله مجدد به سوی مرسی بازگشت .البته این گروه برای بدنام کردن مرسی و تخریب چهره او در نزد شیعیان جهان و دامن زدن به تنفر از وی در میان علماء شیعه توطئه به شهادت رساندن شیخ شحاته که عالمی شیعی و مبلغی برجسته در مصر بود و ارتباطات خوبی با شیعیان در ایران و عراق و یمن داشت و در منبرهای پرشورش وهابیون و سلفی های تند رو را با زبانی بلیغ و علمی به چالش میکشید،کلید زدند تا خشم شیعیان در داخل و خارج از مصر را بر علیه حکومت مرسی بسیج کنند.آنان در روز نیمه شعبان که شیخ به همراه عده ای از یارانش در حومه قاهره جشن نیمه شعبان برگزار کرده بودند به آنان حمله کردند.سلفی ها با محاصره روستا برای جلوگیری از دخالت پلیس و با تبلیغات دروغین و بسیج اهل سنت روستا به این بهانه که این گروه برای توهین به عائشه و بزرگان اهل سنت و ارتکاب اعمال خلاف شرع دور هم جمع شده اند اهالی را بر علیه شیخ شوراندند و به همراه گروه بزرگی از سلفی هایی که از خارج از روستا آمده بودند به خانه ای که جشن میلاد حضرت حجت در آن برپا بود و عده ای از زنان و کودکان نیز در آن بودند حمله کردند و بابیرون کشیدن مردانی که خود را سپر دفاع از زنان کرده بودند خصوصا شیخ شحاته و برادرش آنان را به طرز فجیعی به شهادت رساندند .با شهادت شیخ انگشت اتهام به سوی دولت مرسی گرفته شد و احساسات جریحه دار شده جهان اسلام بر علیه او به جنبش در آمد وسلفی ها را به هدف خود برای فروریختن بیشتر جایگاه مرسی رساند.آنان از یک سو زبان گویای شیعیان در مصر را کوتاه کرده و انتقام خود را از شیخ گرفتند و از سوی دیگر انتقام خود از مرسی برای نزدیک شدن او به ایران و شیعیان را با این جنایت به هدف اجابت رساندند. سلفی ها که زمانی خود را حامی حکومت اسلامگراها نشان میدادند خود به عناصری برای سرنگونی مرسی و حاکمیت اسلامگراها در آمدند.

· صدای پای کودتای امریکایی ارتش

تابستان 92در حالی از راه رسید که اتحاد سلفی ها ،لیبرالها،مسیحیان،ریاست شیخ الأزهر،طاغوتیان و بازماندگان حکومت های پیشین،رسانه ها و دستگاههای تبلیغاتی ،هنرمندان و برخی از جوانان انقلابی بی تجربه ،عوامل سرویس های جاسوسی داخلی وبین المللی در مصر و....خود را برای کودتایی بر علیه مرسی به رهبری ارتش و به شکل دقیق تر با چهره ای همچون عبدالفتاح السیسی که مقام وزارت دفاع در دولت مرسی را داشت و با همراهی وزیر کشور که نیروی پلیس را در اختیار داشت آماده کردند تا برای اولین سالگرد انتخاب مرسی به ریاست جمهوری ، سرنگونی حکومت اخوانی ها را کلید بزنند.آنان که فضا را با تبلیغات و فشارهای اقتصادی و سیاسی به شدت ملتهب کرده و با کارشکنی مایحتاج مردم را از دسترس خارج میکردند و گرانی و کمبود مایحتاج روزمره مردم و قطع برق و نبود بنزین و .....همه را کلافه کرده بود همه انگشت های اتهام را به سوی مرسی و حکومت نشانه گرفتند تا ملت آنان را مسبب همه نابسامانی ها که بسیاری از آنها از ورای مرزها مدیریت میشد بدانند.

همه گروههای مخالف مرسی با تحرکات میدانی شدید و در صفحات اجتماعی بدون کنترل در اینترنت احساسات ملت را برای شرکت در تظاهراتی بزرگ در اولین سالروز پیروزی اخوان در مصر در 30 ژوئن(9تیرماه 1392)بسیج کردند و عنوان میکردند که اخوان و دولت مرسی را سرنگون خواهند کرد.این تحرکات که در پشت پرده آن همان مثلث زر و زور و تزویر (عربستان و امریکا و اسرائیل )بودند،با تمامی امکانات میکوشیدند تا این تظاهرات را به عنوان پله ای برای به شکست کشاندن بیداری اسلامی در منطقه قرار دهند.از سوی دیگر این کشورها خصوصا امریکا و عربستان در دیدارهای خود با مرسی و حکومت آن همه جور وعده کمک و همراهی میدادند تا نگرانی ها و اقدامات دولت را در این مقطع سرنوشت ساز کنترل کرده و شکست بیداری اسلامی را تضمین کنند.امریکائیان تا آخرین روز های حکومت مرسی وعده میدادند که با مرسی و حکومت وی خواهند بود و از او حمایت خواهند کرد و مرسی نیز دلخوش به قول امریکائیها و بیخبر از توطئه های نیروهای امنیتی و نظامیان بر علیه حکومتش از شکست مخالفان مطمئن بوده و اقدامات جدی ای را بر خلاف هشدارهای متناوب دوستانش از جمله ایران به کار نگرفت.

· سقوط مرسی در اولین سال حکومت اخوان

تظاهرات وعده داده شده در 9تیر ماه بر علیه مرسی انجام گرفت .این تظاهرات که بنا بر فیلم های موجود و محاسبه مسیر های انجام گرفته آن بسیار کمتر از اعداد ادعایی مخالفان بود ،از سوی آنان رقم عجیب تظاهرات 33 میلیون نفری اعلام شد.در حالی که حتی به دو ملیون نفر هم نمیرسید اما همین تعداد نیز که بوق های تبلیغاتی با دمیدن در ارقام شرکت کنندگان ، آن را انتفاضه مردم بر علیه حکومت اخوانی تبلیغ میکردند دست مایه انجام کودتا گردید.

پس از این راهپیمایی عبدالفتاح سیسی در رسانه ها ظاهر شد تا فاز دوم کودتا را کلید بزند.وی به دولت 48ساعت فرصت داد به درگیریهای خیابانی که از مدتها قبل از سوی مخالفان و موافقان حکومت قانونی مصر در میدان التحریر در جریان بود و از سوی همان دستهای خارجی هدایت میشد پایان دهد و الا برای کنترل اوضاع و برای پیگیری مطالبات مردمی که سقوط دولت است جامه عمل خواهد پوشاند.این حرکت سیسی حکومت را غافلگیر کرد.مرسی طی سخنانی در این 48 ساعت مدام به جایگاه قانونی خود و غیر قانونی بودن حرکت ارتش و مخالفان اذعان میکرد اما صدای طبل های تبلیغاتی چنان گوش ها را پر کرده بود که کسی به سخنان خشمگینانه او توجهی نمیکرد .از سوی دیگر همپیمانان او در کشورهای عربی نیز به امر اربابان خود پشت او را خالی کردندو امریکائیان که توانسته بودند شکار خود را تا آخرین لحظه سرگرم کرده و با قول های مساعد او را به بازی بگیرند مزورانه به صحنه های پیروزی خود لبخند میزدند و بر جسد نیمه جان حکومت اخوانی ها میتاختند.

مهلت 48 ساعته ارتش به پایان رسید در حالی که طرفداران حکومت قانونی و مخالفان آن در خیابانهای قاهره به شدت با یکدیگر درگیر بودند.در پایان مهلت ارتش در روز 11تیرماه 92ساعت 7 عصر ،عبد الفتاح السیسی به دیدن مرسی در کاخ ریاست جمهوری رفت و به علت هماهنگی پلیس با ارتش و نیروهای امنیتی، گارد ریاست جمهوری و یا محافظان وی هیچ ممانعتی به عمل نیاوردند.او در ملاقات خود با مرسی اعلام کرد که به نام ملت و بنا برخواسته آنان وی را دستگیر میکند .واکنش های مرسی و اعتراض او هیچ فایده ای نداشت و مرسی از سوی همان نیروهای موجود دستگیر شد و به مکان نامعلومی منتقل گردید. همزمان ارتش به معدود شبکه های تلویزیونی موافق مرسی حمله کرده و به دستگیری کارکنان و تعطیلی آنها پرداخت .ارتش با محاصره ساختمان رادیو و تلویزیون ملی مصر نیروهای خود را در راهروهای آن مستقر کرد و پخش کلیه برنامه ها وبخش های خبری را تحت کنترل گرفت.شبکه های تلویزیونی هماهنگ شده با کودتا نیز ذوق زده اخبار این کودتا را لحظه به لحظه به نفع کودتا گران مخابره میکردند.در همین حین تلویزیون مصر اعلام کرد که تا ساعاتی دیگر وزیر دفاع عبدالفتاح سیسی در کنفرانسی مطبوعاتی به تشریح اوضاع و نقشه راه خواهد پرداخت. مردم در سراسر مصر که از این اقدام ارتش شوکه شده بودند و حتی بسیاری از منتقدان مرسی و تظاهرات کنندگان نیز انتظار و انگیزه سرنگونی دولت را نداشتند، منتظر ماندند تا ببینند سیسی چه خواهد گفت. سیسی در حالی پس از ساعت ها انتظار مردم در آخرین ساعت های شب در کنفرانسی شرکت کرد که مجموعه ای از چهره های شاخص سیاسی و مذهبی را بر روی جایگاهی نشانده بود تا به کودتای خود لباس مشروعیت بپوشاند. افراد شاخص در این میان اعم بودند از شیخ طیب ریاست الأزهر به عنوان بالاترین مرجع مذهبی رسمی مسلمانان،پاپ تواضروس رهبر مسیحیان مصر همچنین چهره های لیبرالی همچون البرادعی و نماینده جریان سلفی و تکفیری هاو...که پس از سخنرانی السیسی و اعلام سرنگونی دولت قانونی مرسی و تشریح نقشه راه و اعلام اینکه ارتش خود زمام امور را بدست گرفته و به تعیین رئیس جمهور موقت خواهدپرداخت هرکدام از شخصیت های موجود در این نمایشنامه نیز این توطئه را تایید کرده و چند کلمه ای مبنی بر موافقت خود برای سرنگونی دولت صحبت کردند.شخص ملک عبدالله رسما اولین شخصی بود که پیروزی کودتا را تبریک گفت.اما امریکائیان و اروپایی ها که هنوز از پیروزی کامل کودتاگران مطمئن نبودند جانب احتیاط را رعایت کرده و مواضع دو پهلو گرفتند که مایه رنجش و تعجب کودتاگران را نیز بدنبال داشت.

· سقوط مصر در آتش کودتا

پس از این کودتا بود که مصر دیگر روی آرامش به خود ندید . کودتاگران که تصور میکردند با حمله ای گاز انبری حکومت اخوانی ها را سرنگون کرده و همه راهها را به روی آنها بسته اند ناگهان با خشم پیش بینی نشده ای از سوی ملت که به یکباره پرده جادوی کودتا گران از چهره واقعی آنان برافتاده بود مواجه شدند.ارتش در برنامه ریزی خود تحلیل کرده بود که با وجود نزدیکی ماه مبارک رمضان میتوانند با حمله ای برق آسا حکومت را سرنگون کرده و چون ملت روزه دار در گرمای هوای شرجی مصر تحمل ماندن در خیابانها را ندارند قاعدتا فرصت یک ماهه این ماه روزه داری زمان کافی را به آنان برای خالی کردن خیابانها از مخالفان و استحکام پایه های کودتا خواهد بخشید. تصوری که عکس آن به اثبات رسید.خیابانهای قاهره در آن روزها محل جولان تانک ها و نفربرهای ارتشی و نیروهای ارتش و پلیس بود.مردم دسته دسته در تظاهرات های مخالف کودتا شرکت میکردند و پلیس و ارتش در کشتن و قلع و قمع مخالفان کودتا که همگی لزوما اخوانی نبوده بلکه اقشار مختلف با گرایشهای گوناگون را در بر میگرفت هیچ کوتاهی نمیکردند و نیروهای سیستم امنیتی نیز به شکار معترضان در حاشیه تظاهراتها پرداخته و در خیابانهای اطراف هر تجمعی افراد فعال در سازماندهی و هدایت راهپیمایی را به قتل میرساندندو سپس انگشت اتهام را به سوی اخوانی ها میگرفتند. یکی از این قتل عامها در مقابل گارد ریاست جمهوری مصر اتفاق افتاد.معترضانی که در اعتصابی آرام در مقابل مرکز گارد ریاست جمهوری تحصن کرده بودند در اعتراض به این که چرا گارد که وظیفه حفاظت از رئیس جمهور را دارد اجازه دستگیری رئیس جمهور را داده است در صبحی تاریک و زمانی که متحصنان مشغول خواندن نماز صبح بودند ارتش با قطع چراغهای خیابان آنان را بیرحمانه به گلوله بست تا نشان دهد تحمل هیچ صدای مخالفی را ندارد.در این قتل عام بیش از 50نفر اعم از زن ومرد و کودک کشته شدند و صدها نفر نیز زخمی گردیدند.پس از این فاجعه قتل عام دیگری در خیابان نصر قاهره در مقابل قبر و جایگاه ترور سادات رخ داد که در طی آن نیز دها نفر کشته شدند.این جنایت ها چشم های بسیاری را بر ماهیت این کودتا که عوامل آن نام قیام مردمی بر آن میگذاشتند باز کرد.در حالی که ارتش با افتخار از کشتن مردم با عنوان مبارزه با تروریسم یاد میکرد همزمان به قلع و قمع شدید مطبوعات ومنابر مساجد و حتی گفتگوهای عادی مردم در ادارات و اماکن عمومی می پرداخت.در یک کلام میتوان گفت حکومتی پلیسی تر وخفقان شدید تری از زمان مبارک بر ملت تحمیل میشد و ملت که در زمان مرسی طعم آزادی کامل در بیان نظرات و نقد و گفتگو را داشتند دوباره در چنگال سیستم امنیتی و مخوف مصر گرفتار آمدند.با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان که در میان مصریان از حال و هوای خاصی برخوردار است اما بر خلاف تصور ارتش این مخالفت ها جلوه ویژه ای یافت و مقاومت اسلامی ملت با جلوه های مذهبی تلفیق زیبایی به وجود آورد. ملت میدان رابعه العدویه و میدان النهضه که نزدیک به دانشگاه قاهره است را به عنوان مراکز تجمعات اعتراضی خود انتخاب کردند.آنان با برپایی خیمه هایی در حاشیه های میدان سرپناهی برای خود از آفتاب داغ و روزهای شرجی قاهره در تابستان و در حال روزه داری بر پا کردند و مسجد رابعه را به مرکز طبی برای کمک های اولیه به مردم قرار دادند.آنان درطول یک ماه روزه داری برنامه های معنوی و زیبایی برگزار میکردند و با صمیمیت افطار و سحر های ساده ای را دور هم داشتند برپایی نماز جماعت و مراسم دعا و تضرع به خداوند برای نجات و رهایی آنان از فتنه پیش آمده تاثیرات بسیاری بر افکار عمومی داشت .برنامه های سخنرانی برای تشریح اهداف کودتا و رسوا کردن چهره امریکایی ارتش و تشیع جنازه شهدایی که روزانه توسط ارتش و یا نیروهای امنیتی به شهادت میرسیدند با حضور خانواده شهدا وسخنرانی های پرشور آنان و پخش سرودهای انقلابی، کودتا گران را بسیار نگران و عصبانی کرده بود.خشمی که زمینه ساز یکی از جنایات بزرگ در تاریخ را به وجود آورد تا کودتای امریکایی مصر را کاملا به جهانیان و ملت های آزاده معرفی کرده واز سوی دیگر انقلابیون و طرفداران بیداری اسلامی در تمامی کشورها را از مقاومت بر علیه فتنه ها مایوس کنند.

· قتل عام ملت توسط ارتش

صبح روز 5مرداد ماه 1392 در حالی آغاز شد که یکی از قتل عام های هولناک در تاریخ بشریت در مقابل دوربین ها و چشم میلیونها نفر اتفاق افتاد.پس از اذان صبح تانکهای ارتش به محاصره میدان رابعه و النهضه پرداختندو همه خیابانهای اطراف را اشغال کردند.آنان به هیچ کس اجازه ورود و خروج ندادند و با طلوع آفتاب فرمان قتل عام صادر شد.چندین هزار نفر که در میان تانکها و هلی کوپترها و گلوله ها محاصره شده بودند درو میشدند و دوربین خبرنگاران و شبکه های مستقر در میدان که هر روزه برنامه های تبلیغی آنان را پوشش میداد این جنایت را به صورت زنده برای میلیونها نفر در جهان پخش میکردند.جهانیان و ملت مصر یکپارچه فریاد شده بودند که قتل عام را متوقف کنید اما صدای شلیک گلوله ها گوش شنوایی برای ارتش وپلیس مصر باقی نگذاشته بود و آنان مطیع فرمان اربابان خود به خاموش کردن هر صدای مخالفی با شدت هرچه تمامتر میکوشیدند.ظرف چند ساعت و تقریبا تا ساعت 11 صبح این جنایت ادامه یافت و ارتش با اشغال میدان به قلب مقاومت در مسجد رابعه که محل جمع آوری مجروحان و شهدا بود رسید و با ورود به مسجد همه پزشکان و مجروحان را به رگبار بسته و مسجد را با شهدا و مجروحان و قرآنهای داخل آن به آتش کشید.سپس ارتش به پاکسازی خیمه ها پرداخته و هر کسی را که باقی مانده بود را یا دستگیر کرده و یا به قتل رساند بسیاری از خبرنگاران موجود در میدان نیز به شهادت رسیدندو سپس خیمه ها را نیز آتش زد.با آتش گرفتن خیمه ها کپسول های خوراک پزی که در خیمه ها وسیله آماده کردن افطار و سحر و غذای متحصنان بود یکی پس از دیگری منفجر میشد و صحنه های رعب انگیزی از آتش دود و جنازه های آتش گرفته را به نمایش میگذاشت.مسجد و میدانی که تا شب قبل محل راز و نیاز و شور و شعور بود غریبانه با شهدای به خون تپیده در آن در شعله های فتنه دیکتاتورهای منطقه ای و مصری میسوخت و چکمه های خونین ارتشیان ناجوانمردانه بر روی جنازه های شهدا رژه پیروزی میرفت .تا ظهر روز 5 مرداد قریب به 4 هزار نفر شهید و 10هزار نفر مجروح گزارش شدند در حالی که بیمارستانها نیز از پذیرش مجروحانی که با تیر مستقیم زخمی شده و در شرایط بسیار وخیمی به سر میبردند منع شده بودند . آماری دقیقی از دستگیر شده ها نیز نبود. ملت مصر بهت زده به این جنایت مینگریستند و شوک ناشی از این جنایت انشقاق و هیاهوی عجیبی به راه انداخت.مردمی که فرزندان و بستگانشان در میان این معترضان بودند حیران به دنبال عزیزان خود میگشتند و مصر در داغ بزرگی که در تاریخ آن سابقه نداشت فرو رفته بود. وزیر کشور مصر بعد از ظهر آن روز در کنفرانسی مطبوعاتی با افتخار اعلام کرد که ما فتنه عظیمی را سرکوب کردیم و افرادی که کشته شدند همه از تروریستهای خطرناکی بودند که وجودشان برای امنیت مصر خطر بزرگی محسوب میشد.اما ارتش بعد از این جنایت هرگز روی خوش ندید. شعله های آتش میدان و مسجد رابعه به سراسر مصر رسید و همه وجدانهای بیدار در جهان را تکان داد.پس از این جنایت همه شهرهای مصر محل اعتراضات گسترده ملت شده بود .اسکندریه و سوئز که کانال سوئز از آن میگذرد و از شمال تا جنوب مصر حتی روستاها نیز در این التهاب و داغ و غم میسوخت.

از آن تاریخ به بعد که هنوز یکسال نشده است ، این ملت هرگز روی آرامش را ندیدند حتی کودتا گران نیز که همه ابزار زور و قدرت و تبلیغات را در دست داشتند نیز نتوانستند بر خلاف تصورشان به اهداف خود برسند. آنان که با انحلال مجلس و تغییر قانون اساسی و غیر قانونی اعلام کردن فعالیت های اخوان المسلمین و تروریست خواندن آنها و احزاب همسو با آنان و دستگیری گسترده همه فعالان سیاسی مخالف کودتا و از جمله اخوانی ها و رهبر آن و ضبط اموالشان میکوشیدند تا اوضاع را به نفع خود سامان دهند حتی در میان طرفداران خود نیز چهره مثبت و موفقی را نشان نداده اند. ارتش که زندانیان پس از کودتا را بنا بر گزارش های منابع حقوق بشری به رقم 44هزار نفر در سراسر مصر رسانده بود سعی میکرد تا با رعب و وحشت مخالفانش را در تحت بدترین شکنجه ها و شرایط قرار دهد تا آنها مقاومت و تاکیدشان را بر غیر قانونی بودن اقدامات ارتش انکار کنند.اگرچه گفته میشود این رقم هم اکنون به 21هزار نفر زندانی رسیده است اما هنوز هم مفقودان بسیاری پس از کودتا هستند که معلوم نیست به چه سرنوشتی دچار شده اند.

· انتخابات ریاست جمهوری پس از کودتا

پس از شکست ظاهری بیداری اسلامی در مصر این شتاب مقدس پاکسازی منطقه از دیکتاتورهای فرسوده و حکومت های پدرسالار و موروثی در شکل مرئی آن متوقف شد و کشورهایی همچون عربستان و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس نفس راحتی کشیدند و عربستان با وارد کردن نیرو به بحرین سعی کرد اجازه ندهد تا این بیداری اسلامی از شمال افریقا گام به کشورهای خلیج فارس بگذارد.در گام بعدی عربستان و امریکا و اسرائیل با امکانات خود سیسی را متقاعد کردند تا با برگزاری انتخابات هرچه زودتر مشروعیت و مقبولیت نداشته اش را به نحوی رنگ و لعاب قانونی بدهد. و مقرر شد انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه گذشته برگزار شود.در این انتخابات همچون زمان مبارک فقط 2کاندید توانستند شرکت کنند عبدالفتاح السیسی و حمدین صباحی.حمدین از ناصری ها و از مخالفان تاریخی اخوانی ها و از جمله شرکت کنندگان در تظاهرات به نفع کودتا بود اما به مرور کمی ژست منتقدحکومت نظامیان به خود گرفت. وی دارای چهره ای ملی و با گرایشهای سوسیالیستی و غیر ارتشی بود و در مقابل سیسی که تمامی امکانات دولتی و ارتشی و رسانه ای را داشت هیچ شانسی برای پیروزی نداشت اما تلاش میکرد تا خود را در فضای جدید سیاسی مصرفعال و مطرح نشان دهد.

انتخابات بر طبق روال گذشته در طی دو روز برگزار شد اما برخلاف انتظار سیسی و همپیمانان داخلی و خارجی اش اقبال کم مردم و تحریم گسترده توده ناراضی مردم از حکومت نظامیان و اخوانی ها و بسیاری از دانشجویانی که هر روزه طعم تلخ هجوم پلیس و درگیری و قتل و زندانی شدن هم کلاسی هایشان را چشیده بودند نتوانست بیش از 10 الی 12 درصد را به پای صندوق های رای بیاورد.در پایان روز دوم رای گیری ارتشیان وحشت زده دست به کار جدیدی زدند و انتخابات را برای اولین بار به روز سوم کشاندند.حمدین صباحی و طرفدارانش به قضیه اعتراض کردند اما چون ارتش نیاز به زمان داشت تا قبل از بسته شدن صندوقها کاری برای افزایش آمار و جلوگیری از یک افتضاح بزرگ سیاسی را سازماندهی کند،در روز سوم و در حالی که تقریبا هیچ مراجعه کننده چشمگیری در پای صندوقها حاضر نشده بودند به یک باره آمار شرکت کنندگان را از 11 درصد به 47 درصد رساندو با افتخار سیسی را پیروز این تقلب بزرگ قلمداد کرد.آماری که همه ملت که شعبه های خالی را دیده بودند به آن پوزخند زدند و حمدین صباحی نیز اعلام کرد این آمار توهین به شعور ملت است.اما به هر حال کسی جرات اعتراض جدی به این انتخابات که ملت نام نمایش خیمه شب بازی بر آن گذاشته بودند را نداشت.البته ناکامی سیسی به همین حضور کم رنگ ملت محدود نشد و او که مراسم تحلیف پر طمطراقی برای خود تدارک دیده بود و از بسیاری از سران کشورها دعوت کرده بود با عدم استقبال سران کشورها شوکه شد و نتوانست نه در میان ملت خود و نه در میان سایر ملل جایگاه مورد نظرش را به دست آورد.

· احکام اعدام اخوانی ها

دادگاههای مصر که میراث دار عهد سیاه مبارک هستند پس از پیروزی سیسی به فعالیت خود شدت بخشیدند.آنان که تا قبل از این هم احکام اعدام دسته جمعی مانند حکم اعدام برای بیش از 500 اخوانی را صادر کرده بودند پس از پیروزی سیسی به سراغ اعضاء مرکزی اخوان همچون مرشد این جماعت به نام محمد بدیع و یا کادر مرکزی آن همچون صفوت حجازی و بلتاجی و خیرت شاطر و..رفتند .افرادی که فرزندان بسیاری از آنها در میدان رابعه و یا جنایات متعدد پس از آن به شهادت رسیده بودند و این دادگاهها حکم اعدام این افراد را برای تایید به مفتی مصر دادند تا یک بار دیگر در کشاکش میان اسلام سیاسی و ارتشیان همان سناریوی قدیمی اعدام سران اخوان و دستگیری و زندانی کردن الباقی دوباره نوشته شود....سناریویی که با تغییرات وسیعی که پیش آمده اینبار قطعا بسیار متفاوت تر از قبل خواهد بود.

· خاموشی بیداری اسلامی فرضیه یا واقعیت؟

با شکست ظاهری آزادی خواهی و بیداری اسلامی در مصر و بازگشت این ملت به شرایطی بسیار اسف بارتر از دوران مبارک و در پی آن توطئه های وسیع در لیبی و یمن و تونس وهمچنین گسیل تروریستهای مزدور مثلث شوم به سوریه و لبنان و اخیرا عراق برای به نابودی کشاندن خط مقاومت و همپیمانان حکومت سیاسی اسلام به رهبری ایران به نظر میرسد بارقه امیدی که بر دل مظلومان و محرومان منطقه برای آزادی و رهایی از یوغ مستکبران تابیده بود به سوی خاموشی میرود اما در واقع میتوان گفت این فرضیه خامی است که هرگز تحقق نخواهد یافت. در واقع میتوان گفت که بیداری اسلامی مولود مبارکی است که متولد شده و هرگز به دوران جنینی خود باز نخواهد گشت. این مژده ای است که مقام معظم رهبری نیز بر آن تکیه کرده اند و با توجه به نقطه مرکزی این توطئه ها در مصر که شرح کامل آن در قبل آمد این فتنه ها حتی در این کشور نیز نتوانسته است به قوام و استحکام لازم دست یابد و حکومت سیسی بر پایه های بسیار لرزان و سستی تکیه کرده که هر لحظه امکان ریزش آن متصور است.ملت مصر امروز خشمگین و ناراضی به وقایع یک سال گذشته خود مینگرد و شرایط امروز را بسیار وخیم تر از زمان مرسی میداند با گذشت اندک زمانی ناتوانی سیسی در اداره امور و شرایط بشدت پلیسی و امنیتی مصر و زخم های داغ دیدگان و زندانیان و دانشجویان معترض و تمامی گروههایی که طعم آزادی واقعی در دوران مرسی را چشیده بودند سر باز خواهد کرد و از چنین حکومتی تمکین نخواهند کرد و عصیان مدنی اشکال گسترده تری می یابد.قطعا بیداری اسلامی از همان نقطه ای که سرکوب شد دوباره شعله خواهد کشید.

· رهنمودهای مقام معظم رهبری به مصریان

مقام معظم رهبری در ابتدای این بیداری و طی رهنمود هایی کراراً تاکتیک ها و نقاط ضعف و قوت این انقلابها و همچنین راهکارهای لازم برای فائق آمدن بر مشکلات و دشمنان را بیان فرمودند و بنا بر شرایط پیش آمده و توطئه های رنگارنگ و بنا به موقعیت های خاص هشدارهای لازم را به انقلابیون پیروز میدادند که اگر از سوی آنها به طور کامل مورد توجه قرار میگرفت شاید هم اکنون سرنوشت بهتری داشته و آسیب های شدیدی را که متحمل شدند را به گونه ای دیگر مدیریت کرده و تهدیدها را به فرصت تبدیل میکردند ایشان در اولین سخنان خود بعد ار پیروزی بیداری اسلامی در مصر فرمودند :سابقه‌ی جهاد و روشنفکری و تربیت شخصیتهای بزرگ مجاهد و متفکر در مصر این توقع را در دل ما برمی‌انگیخت. اما از مصر صدای واضحی شنیده نمی‌شد. من در دل خطاب به ملت مصر این شعر ابوفراس را زمزمه میکردم " اَراکَ عَصِیَّ‌ الدَّمعِ شیُمتُک الصبر ـ اَما لِلهوی نهیٌ علیک و لا امرٌ ...؟وقتی ملت مصر را در میدان تحریر و میادین دیگر شهرهای مصر دیدم‌ پاسخ خود را شنیدم. ملت مصر با همان زبان دل به من میگفت "بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعهٌ ولکنَّ مِثلی لایُذاعُ لهُ سِرٌّ ..این سرّ مقدس یعنی انگیزه و عزم قیام به تدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظه‌ی مناسب تاریخی عریان در صحنه‌ئی پرشکوه به میدان آمد.

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در بهمن‌ماه 1390 در خطبه‌های نماز جمعه خطاب به گروه‌های سیاسی مصری فرمودند: برادران و خواهرانم! مراقب این امانت بزرگ باشید. غرور و نیز ساده‌انگارى، 2 آفت بزرگ پس از نخستین پیروزى‌هایند. شما مسؤول‌ترین افراد در عرصه‌ نظام‌سازى، حفظ دستاوردهاى مردم و حل مشکلات جنبش هستید. قدرت‌هاى ضربه خورده‌ جهان و منطقه، بى‌شک در افکار شیطانى بسر می‌برند؛ از فکر حذف و انتقام، تا طرح فریب دادن و متزلزل کردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود کردن انقلاب‌ها و پدید آوردن اوضاع- و العیاذ باللّه- بدتر از گذشته مى‌اندیشند. تصمیمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاریخى خواهد یافت و این دوره، «شب قدر» تاریخ کشورهاى شماست.

ایشان در ادامه خطاب به گروه‌های مصری فرمودند: به آمریکا و ناتو اعتماد نکنید. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمى‌اندیشند. همچنین از آنان نترسید. آنان پوشالى‌اند و به‌سرعت ضعیف‌تر نیز شده‌اند. حاکمیت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان امید نبندید و از آنان حساب نبرید. تنها به خداى متعال اعتماد کنید و فقط مردم خود را باور کنید. آنان در عراق شکست خوردند و با دست‌هاى خالى خارج شدند؛ در افغانستان چیزى به دست نیاورده‌اند؛ در لبنان از حزب‌اللّه، و در غزه از حماس شکست خوردند و اینک در مصر و تونس به دست مردم، به پایین کشیده شده‌اند. هیچ چیز طبق برنامه‌ آنان پیش نرفته است، بت غرب نیز چون بت کمونیزم شکست و ترس ملت‌ها ریخت. مراقب آینده باشید که شما را نترسانند.

رهبر معظم انقلاب در ادامه تصریح کردند: مراقب بازى‌هاى آنها باشید. همچنین وارد بازى دلارهاى نفتى وابستگان و متحدان غرب در میان اعراب نشوید که در آینده از این بازى‌ها سالم بیرون نخواهید آمد. اسرائیل رفتنى است، نباید بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضت‌هاى کنونى، تن دادن به بقای رژیم صهیونیستى است و ادامه‌ مذاکرات سازش و تسلیم که رژیم‌هاى ساقط شده آن را پایه‌گذارى کرده‌اند.

مقام معظم رهبری تاکید کردند: کار اصلى شما این خواهد بود که چگونه یک تاریخ عقب‌ماندگى و استبداد و بى‌دینى و فقر و وابستگى حاکم بر کشورهایتان را در کوتاه‌ترین زمان‌ها ان‌شاءاللّه جبران کنید و چگونه با رویکرد اسلامى و به شیوه‌اى مردم‌سالارانه و رعایت عقلانیت و علم، جامعه‌سازى کنید و تهدیدهاى داخلى و خارجى را یک به یک از سر بگذرانید؛ چگونه «آزادى و حقوق اجتماعی» منهاى «لیبرالیزم»، و «برابرى» منهاى «مارکسیزم»، و «نظم» منهاى «فاشیزم غرب» را نهادینه کنید؛ چگونه تقید خویش به شریعت مترقى اسلام را حفظ کنید، بى‌آنکه گرفتار جمود و تحجر شوید؛ چگونه مستقل شوید، بى‌آنکه منزوى شوید؛ چگونه پیشرفت کنید، بى‌آنکه وابسته شوید؛ چگونه مدیریت علمى کنید، بى‌آنکه سکولاریزه و محافظه‌کار شوید.مواردی که سران سابق مصر به آن بی‌توجه بودند و دقیقا از همین ناحیه ضربه خوردند. تعریف‌ها باید بازخوانى و اصلاح شوند. 2 الگوى «اسلام تکفیرى» و «اسلام لائیک» از سوى غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوى «اسلام اصولگراى معتدل و عقلانى» در میان انقلاب‌هاى منطقه تقویت نشود. کلمات را دوباره و به‌دقت تعریف کنید.

مقام معظم رهبری تصریح کردند: به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى که رژیم صهیونیستى را تحمل می‌کند، ولى با مذاهب اسلامى دیگر بیرحمانه مواجه می‌شود، دست آشتى به سوى آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبیله‌اى و مذهبى دامن می‌زند و اشداء با مومنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکایى و انگلیسى بدبین باشید که شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى می‌کشانند. در دهه‌هاى گذشته، هم نخبگان و هم حاکمان، به وابستگى بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریکا یا شوروى افتخار می‌کردند و از سمبل‌هاى اسلامى می‌گریختند؛ و امروز همه چیز برعکس شده است.

در آخرین اظهارات ایشان پس از پس از سقوط بیداری اسلامی در مصر ایشان میفرمایند:

بیداری اسلامی پدیده بسیار مهمی است که با آنتی تزهای استکباری از بین نمی رود،این حوادث نشان می دهد که عمق بیداری اسلامی در این کشورها وجود دارد اما به علت اینکه مسائل خوب مدیریت نشد و ناشیگری کردند امروز اوضاع کشور بزرگ مصر، بسیار دردناک شده است.
معظم له در مرقد مطهر حضرت امام نیز در خرداد ماه 93 فرمودند:

جبهه استکبار در خطایی راهبردی تصور می کند بیداری اسلامی را ریشه کن کرده اما درک و فهمی که منجر به بروز بیداری اسلامی شد، از بین رفتنی نیست و این پدیده، دیر یا زود گسترش خواهد یافت.

بنا بر فرموده مقام عظمای ولایت این شور و انقلاب خاموش شدنی نیست و ممکن است در مقطعی کمی درخشش آن افول کند اما وعده برحق پیروزی مظلومان و مستضعفان بر مستکبران قطعی و عملی خواهد بود.انشاءالله

رمز گشایی از جعبه سیاه روابط ایران و مصر

نرگس قدیری

بیداری اسلامی و تحولات منطقه خصوصا در مهمترین بخش آن یعنی کشور مصر تا بدانجا اهمیت دارد که در بیانات مقام عظمای ولایت در مناسبت های گوناگون همواره مورد توجه قرار گرفته و معظم له ابعاد مختلف این بیداری را موشکافانه تحلیل میکنند.اما این سئوال پیش می آید که در میان کشورهایی که انقلاب در آنها اتفاق افتاد چرا مصر تا این حد مورد توجه و اقبال هم از سوی موافقان بیداری اسلامی و هم از سوی دشمنان و مخالفان آن قرار دارد؟

پاسخ به این سئوال با بررسی تاریخچه تحولات این کشور و شاخص بودن آن وتاثیراتش بر کل کشورهای اسلامی و همراهی و همسویی جریانات سیاسی آن با نهضت اسلامی معنا پیدا میکند. البته ناگفته پیداست که برخی بدون کنکاش در تاریخچه این دگردیسی به صورت برشی و مقطعی فقط دوره تقریبا سه ساله اخیر را تحلیل می کنند اما آنچه که مورد نظر مقام ولایت است با توجه به اشراف کامل معظم له بر تاریخ تحولات اسلامی در این کشور و منطقه پایه ریزی شده که باید مورد دقت قرار گیرد.

کشور مصر با همه عظمت و بزرگی و تاریخ تمدن بی نظیرش که از هزاران سال پیش مهدانبیاء و پیامبران و حتی محل توطئه های فراوان از سوی فراعنه و کافران و بت پرستان بوده به کرات در قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته و از این سرزمین و صحرای سینا به عنوان ارض مقدس نامبرده شده است.به طور خلاصه میتوان گفت ،مصر به علت موقعیت خاصش در طول تاریخ بشریت همواره محل کشمکش حق و باطل بوده است که بررسی آن در این مجال نمیگنجد اما آنچه که مورد بحث ماست تحولات معاصر این سرزمین به عنوان مناره اسلام اهل سنت و مرکز مهم اسلامی و فرهنگی و سیاسی در جهان اسلام است که کوچکترین تلاطم وتغییری در آن تمامی کشورهای اسلامی و خصوصا عربی را متلاطم ومتحول میکند.

v پایه ریزی بیداری اسلامی در مصر توسط یک عالم ایرانی

ما در این مقاله به مهمترین تحول در این نقطه از جهان اسلام میپردازیم که در طول قریب به یک قرن وسیله نگرانی و توطئه مستکبران بوده است و پرچمدار این تحول کسی نبود جز عالمی ایرانی وشاگرد شیخ مرتضی انصاری "سید جمال الدین اسد آبادی "که با سفر خود به مصر ،سنگ بنای نهضتی را گذاشت که هنوز با گذشت 80 سال منکوب و سرکوب و قتل و زندانی کردن پیروانش همچنان مقاومت میکند.

در بیان تاریخ این کشور نکته حائز اهمیت این است که مصر همواره محل نزاع و کشمکش قدرتها بوده و در بخش مهمی از تاریخ خود تحت سلطه و مستعمره دول بزرگ زمان خود،همچون امپراطوری رم،امپراطوری ایران،و اعراب مسلمان وامپراطوری عثمانی و فرانسه و انگلستان بوده و هم اکنون نیز توسط مثلث شوم امریکا و اسرائیل و آل سعود به صورت مستقیم و غیر مستقیم اداره میشود.در ابتدای قرن حاضر انگلیسیها در پی گسترش قدرت و نفوذ خود در خاورمیانه ملک فؤاد اول و سپس پسرش ملک فاروق را به سلطنت مصر منصوب کردند . در زمان حکومت این پادشاهان وابسته،انگلستان عنان و اختیار کامل برای تسط بر همه شئون و مقدرات ملت مصر را داشت وقاهره به ستاد جنگ انگلیس در جنگ اول و دوم جهانی تبدیل شده بود و از طریق همین پایگاه تشکیل دولت یهود در اراضی اشغالی توسط انگلیس حمایت میشد . فساد و بلا اراده بودن پادشاه و درباریان در مقابل انگلستان و فرانسه و نارضایتی عمومی مردم و ضعف اروپائیان بعد از جنگ دوم جهانی فضای کشور را به سوی آشوب و قیام پیش میبرد .از سوی دیگر نوعی از بیداری اسلامی که سید جمال الدین اسد آبادی با تربیت شاگردانی همچون محمد عبده و از طریق آن شاگردش"شیخ حسن البنا"که جوانی مومن و معتقد و پرشور و انقلابی بود ،پایه های بیداری اسلامی در مصر را بنا کرد. حسن البنا به سال ۱۹۰۶ در دهکده محمودیه در دلتای رود نیل از نواحی بحیره مصر چشم به جهان گشود. او در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافت ،پس از اتمام دورهٔ تحصیلات در دانش سرای مقدماتی معلمان، در شانزده سالگی به قاهره رفت تا در دارالعلوم که مؤسس آن محمد عبده بود تحصیل کند. در آنجا وی به عضویت انجمن مکارم اخلاق الاسلامی و همچنین انجمن جوانان مسلمان در آمد. حسن بنا در ۱۹۲۷، معلم دولتی شهر اسماعیلیه شد و در مارس ۱۹۲۸، جمعیت اخوان‌المسلمین را با شش عضو طرفدار و شاگردان محلی تشکیل داد که این تشکل بسرعت در سراسر مصر گسترش یافت.در ابتدای فعالیت های مذهبی و در عین حال فعالیت های خیریه ای و کمک به فقراء توسط او سفارت انگلستان که کلیه تحرکات مذهبی و سیاسی را در مصر زیر نظر داشت، برای جهت دادن به حرکت البنا نماینده ای را برای هدیه کردن مبالغی هنگفت پول به بهانه کمک دولت انگلیس به موسسات خدمات اجتماعی ومذهبی به سوی وی میفرستد.فرستاده دولت انگلیس به شیخ میگوید :دولت انگلیس برای موسساتی که خدمات اجتماعی و مذهبی ارائه میدهند کمک های مالی اختصاص داده و ما شنیده ایم که شما نیز فعالیت های عام المنفعه ای انجام میدهید که در مقابل آن هیچ پولی دریافت نمیکنید به همین دلیل ما مقداری کمک های مالی برای شما آورده ایم و چکی با مبلغ بسیار هنگفتی را به شیخ تقدیم میکند.شیخ حسن با رد آن در مقابل اصرار شدید نماینده انگلیسی میگوید شما در حال جنگ هستید و به این پول بیشتر از ما احتیاج دارید.نماینده انگلیسی بر مبلغ می افزاید و شیخ در مقابل حیرت اطرافیان آن را رد میکند.وی در برابر اعتراض برخی از اطرافیان که ما به این مبلغ خیلی نیاز داشتیم چرا قبول نکردید میگوید:دستی که به سوی دیگران دراز شد را نمیتوان پوشاند(یعنی تمام اسرار ما و کارهایمان لاجرم بر آنها باید فاش شود)و دستی که صدقه گرفت نمیتواند آزادانه به طرف مقابل(منظور استعمار انگلیس)ضربه بزند ما با قدرت خودمان با آنها مبارزه میکنیم نه با امکانات آنها و با عقیده خودمان با آنها میجنگیم نه با سیاست های آنان . البنا در کتاب «مذاکرات الدعوه و الداعیه» حرکت خود را استمرار راه سیدجمال و عبده می داند. سیدجمال اسدآبادی در دست گرفتن حکومت را مهمترین ابزار در جهت هدف خود یعنی بازگشت به خویشتن اسلام می‌دانست، و شاگردش محمد عبده بر عنصر تربیت نیرو تاکید بسیار داشت.


حسن البنا می‌خواست هردوی این عناصر را ترکیب کند. یعنی هم روش انقلابى و هم روش اصلاح و تربیت نیرو‏ را. او معتقد بود اسلام میان شیوه‌های اصلاحی و انقلابی، پیوند انعطاف پذیری برقرار کرده است.

برای وی بیش از هرچیز بازسازی مرجعیت و رهبری امت اسلام که منجر به وحدت و استمرار حرکت اسلامی می‌شد، اهمیت داشت.

البنا بر این باور بود که تکوین جماعت الهی و هسته اولیه داعیان اسلامی، مرحله اول حرکت به سوی اصلاح جامعه است. وی اصلاح فرد مسلمان را هسته مرکزی برنامه‌های اصلاحی امت اسلامی و زیربنای حاکمیت اسلام بر جامعه می‌دانست. او می‌گفت تمام شیوه‌های اصلاحی باید در خدمت زندگی جدید و طرح تغییر انقلاب جامعه باشد.

البنا با پیوند زدن شیعه و سنی و ارتباطش با آیت الله کاشانی در ایران و با ایده امت واحده اسلامی و لزوم دخالت دین در سیاست که خط قرمز مستکبران بود و سرعت رشد و پیشرفت این ایده در مصر زنگهای خطر را برای استعمار گران به صدا در آورد.

شیخ عمر التلمسانى، از شاگردان شیخ دیدگاه شهید حسن‏البنا درباره شیعه و سنى را چنین بیان مى‏کند: "شیخ حسن توجه خاصى به وحدت اسلامى داشت. در سال‏هاى دهه 40میلادی آیت الله محمد تقی قمى - که یک عالم شیعى ایرانی بود - در ساختمان مرکزى اخوان، به‏عنوان میهمان اقامت داشت. در آن هنگام شیخ حسن، به‏طور جدى در راه تقریب بین مذاهب اسلامى مى‏کوشید تا دشمنان نتوانند از جدایى مسلمانان سوءاستفاده کرده و وحدت امت اسلامى را از بین ببرند".

علامه شیخ محمد تقی قمی که بارها از سوی مقام رهبری به علت جایگاه والایشان در تقارب بین مسلمین تجلیل شده اند ،از ایران برای ارتباط بیشتر و هماهنگی بین روحانیت شیعه و اهل سنت مصر به این دیار رحل اقامت می افکند و ارتباط مستمر خود را با حوزه علمیه قم حفظ میکند و در دیدارهایی با علماء شیعه زمینه تقارب بین مسلمین را فراهم می آورد .وی مرتبط کننده آیت الله بروجردی در ایران و شیخ شلتوت در مصر میشود و فتوی معروف شیخ شلتوت در تایید مذهب شیعه با توجه به روشنگری ها و ارتباطات بین الازهر و حوزه علمیه قم صادر میشود.

این پیشرفت در راه تقارب و توجه روحانیت شیعه به این حرکت مثبت در میان اهل تسنن و اتحاد این دو قدرت بزرگ تغییرات شگرفی در مسیر حکومت جهانی اسلام ایجاد میکند.

v ترور شیخ حسن البنا

شیخ حسن البنا در این راستا مهره خطرناکی برای قدرتهای مستکبر به حساب می آمد. روبیر جکسون نویسنده آمریکایى در کتابش درباره حسن‏البناء می گوید: «اگر عمر این مرد طولانى مى‏شد، ممکن بود مصر به موفقیتهاى زیادى نایل آید. به ویژه اگر حسن‏البناء و آیت‏اللَّه کاشانى رهبر ایرانى به اجراى توافق خود موفق مى‏ شدند که به اختلاف میان شیعه و سنى پایان دهند.


مدتی پس از جنگ اعراب‌(۱۹۴۸) و اختلافات بین حکومت پادشاهی و جامعه مصر که نیروهای داوطلبی به این جنگ اعزام نموده بود، بالا گرفت. با افزایش شمار هواداران اخوان، شایعاتی نیز مبنی بر قصد جماعت اخوان در مورد کودتا پخش شد که نهایتاً باعث شد که در دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی نخست وزیر "محمود فهمی نقراشی پاشا" جماعت اخوان المسلمین را غیرقانونی اعلام کرده و اعضایش را دستگیر و زندانی کند. متعاقب آن یکی از دانشجویان عضو اخوان المسلمین اقدام به ترور محمود فهمی می کند و نخست وزیر در جریان این ترور کشته می شود. حسن البنا بیانیه‌ای می‌دهد و در آن این اقدام را محکوم و اعلام می کند که ترور شیوه اسلام نیست.اما این اتفاق زمینه و توجیه حذف شیخ را فراهم می آورد.البته اتهامات زیادی به شیخ البنا و اخوان منتسب میشد که بیشتر ساخته و پرداخته شبکه های جاسوسی خارج از مصر بود که توسط عوامل داخلی آنان پشتیبانی می گردید و دشمنان تفکر حکومت بر مبنای اسلام تلاش میکردند تا اخوانی ها را افرادی یهودی الاصل ، فراماسون و مشکوک و مرتبط با عوامل خارجی نشان دهند وبا کمک گرفتن از شیوه های جنگ روانی و شایعه پردازی، تا جایی که میتوانند از محبوبیت رو به رشد اخوان و این تفکر بکاهند.

در 12 فوریه ۱۹۴۹ با حسن البنا قرار یک جلسه در دفتر جماعت جوانان مسلمان در قاهره از سوی دولت گذاشته میشود وی که منتظر رسیدن زکی علی پاشا به نمایندگی از دولت جهت مذاکره بود مدتی معطل میشود ولی او نمی آید. هنگامی که حسن البنا به همراه عبدالکریم منصور ،شوهر خواهرش، از دفتر بیروان آمده و منتظر تاکسی بودند، توسط دو مرد و با شلیک گلوله کشته میشوند.

با کشته شدن البنا اما تشکیلات منسجم و قوی اخوان به فعالیت خود ادامه میدهد.اوج تلاش این جنبش و امواج بیداری اسلامی همزمان با افول قدرت انگلیس در مصر وظهور قدرتی همچون امریکا بود. امریکائیان پس از جنگ جهانی دوم ،تازه نفس از راه رسیده بودند در صدد بودند تا میدان را از رقیب پیر و فرتوت خود انگلیس و در کنار آن فرانسویان بگیرند و اجازه ندهند تا اوضاع به نفع ملت مصر و گرایش های اسلامی از کنترل خارج شود.امریکا که برخلاف مدل انگلیسی ،نظام سلطنتی که منفور ملت مصر بود را مناسب برخورد و جلوگیری از رشد ایده اسلام سیاسی و بیداری اسلامی نمیدانست ،به دنبال برقراری نظامی بود که چابک تر بوده و عامه پسندانه تر و در پشت نقاب شعارهای زیبا بتواند قاطبه ملت را بسیج کرده و با مشارکت مردمی منافعش را تامین کند و بتواند هیجان ملت برای تغییر را از چرخش به سوی مدل اسلامی حکومت به سوی مدل های مورد تایید غرب و شرق و مدل های غیر اسلامی هدایت نماید. بر همین مبنا ارتش به عنوان بهترین گزینه برای به دست گرفتن قدرت در مصر انتخاب شد.درست در بحبوهه التهابات سیاسی و اجتماعی در مصرو قبل از غیر قابل کنترل شدن اوضاع به نفع اسلامگراها ، عده ای از افسران ارتش مصر به نام "افسران آزاد "در 23 ژوئیه 1952پیش دستی کرده ودر حرکتی منهای ملت، اقدام به کودتا برعلیه ملک فاروق کردند .اگرچه آنها نام انقلاب مردمی بر کودتای ارتش گذاشتند اما ملت کاملا از این جریان جدا بوده وارتش با ممنوع کردن خروج مردم از خانه ها وبا اشغال ساختمان رادیو و محاصره کاخ ریاست جمهوری از فاروق خواستند که کناره گیری کند. شاه بی کفایت و غرق در فساد مصر نیز با شرط اینکه فرزند خردسالش فؤاد دوم جانشین او باشد تسلیم شد و از کشور خارج شده و به اروپارفت اما ارتش آزاد با گذشت چند ماه فرزند را نزد پدرفرستاده ودر 17ژوئن 1953 رسما اعلام جمهوری کردند.افراد مهم افسران آزاد که نقش اصلی در تحولات بعدی بازی کردند ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر و انور سادات بودند که دو نفر آخر بعدها این تغییر حکومت را بشدت و با خشن ترین شیوه ها از دسترس اسلام گراها خارج کردند.ژنرال نجیب که از افراد مسن تر و پخته تر این افسران و اولین رئیس جمهور تاریخ مصر بود خود دچار تسویه حساب دیگر افسران که به قدرتهای خارجی وابسته بودند گردید و زمانی که ایده بازگشت ارتش به پادگانها و محول کردن امور به نهاد های مردمی و منتخب را مطرح کرد مورد غضب قرار گرفت .

ناصر که از قدرت اجتماعی و پایگاه مردمی اخوانی ها که مدافع حکومت بر اساس شریعت اسلامی بودند به شدت واهمه داشت به بهانه سوءقصد نافرجام‌ به‌جانش در 4 آبان‌ 1333/ 26 اکتبر 1954 در اسکندریه‌، بدون اینکه عوامل اصلی آن شناسایی شوند ، آن را به‌ اخوان‌المسلمین‌ نسبت‌ داد و از این‌رو، فشار بیشتری‌ بر این‌ گروه‌ وارد گردید و هزاران‌ تن‌ از اعضای‌ آن‌ بازداشت‌ و شش‌ تن‌ از رهبران‌ آن‌ در دادگاه‌ خلق‌، متشکل‌ از افسران‌ شورای‌ فرماندهی‌ انقلاب‌ از جمله‌ انورسادات‌، محاکمه‌ و به‌ اعدام‌ محکوم‌ شدند. در جریان‌ محاکمه‌ رهبران‌ اخوان‌المسلمین‌، ژنرال‌ نجیب‌ متهم‌ شد که‌ با آنان‌ ارتباط‌ داشته‌ است‌. ازاین‌رو، وی‌ در 23 آبان‌ 1333/ 14 نوامبر 1954 از ریاست‌ جمهوری‌ برکنار و تا پایان‌ عمرش‌ در خانه‌ خود، در حومه‌ قاهره‌، حبس‌ شد و پس از ژنرال نجیب جمال عبدالناصر با گرایش چپ و سوسیالیستی روی کار آمد .

v نواب صفوی و اخوان

این ایام که همزمان بود با سفر شهید نواب صفوی به مصر وآشنایی و دوستی و اتحاد بین علماء شیعه و سنی در دو کشور ،فعالیت اخوان غیر قانونی و آنان را گروهی تروریست اعلام کردند و سران آن را به زندان انداختند. رابطه فداییان اسلام با اخوان المسلمین مصر از این جا شروع می شود که در سال 1332یعنی یکسال قبل از این واقعه از شهید نواب صفوی) رهبر جمعیت فداییان اسلام) برای شرکت در همایش کشورهای اسلامی (به مناسبت رهایی قدس شریف)در بیت المقدس دعوت به عمل می آید در این همایش شهید نواب صفوی چهره انقلابی و مبارز خود را نشان میدهد و با سخنرانی های آتشین ، مسلمانان وکشورهای عربی را به دفاع از ملت فلسطین ومقابله با صهیونیست ها دعوت میکند . جلسه «مؤتمر اسلامی» که تمام میشود، نواب همراه 70 نفر از سران کشورهای اسلامی برای بازدید از منطقههای اشغال شده قدس به مرز بیتالمقدس میروند.در کنار مرز، نواب مسجد مخروبهای را میبیند که داخل بخش اشغالی بیتالمقدس واقع شده است. روی تخته سنگی می ایستد و میگوید: «آن مسجد مخروبه را میبینید، میخواهیم آنجا نماز بخوانیم، هرکس آماه شهادت است با ما همراه شود.» سید راه می افتد و بقیه هم پشت سر او حرکت میکنند. نواب با دستش سیم خاردارها را پایین می کشد. سربازان اسراییلی دست به اسلحه می برند، آماده شلیک میشوند و با حیرت نگاه میکنند. سران دنیای اسلام به سید جوان اقتدا کرده و نواب، قامت به خدای قیامت میبندد.

نواب صفوی کنار سیمخاردارهایی که بین اردن و اسراییل کشیده شده بود، میگوید: «این ننگآور نیست که جز با اجازه اسراییل، ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟»

«سوکارنو»، رییسجمهور وقت اندونزی، بعد از نماز از نواب میپرسد: «چرا اینکار را کردی؟ نزدیک بود همه را به کشتن دهی.» نواب میگوید: «بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند.»

عملکرد وسخنرانی های شهید نواب صفوی در این همایش،باعث تاثیر شگرف بر اعضای اخوانی شرکت کننده در این مراسم می شود به طوری که سید قطب از اعضای اصلی تشکل اخوان المسلمین از شهید نواب صفوی برای دیدار از مصر دعوت به عمل می آورد . نواب صفوی از این دعوت استقبال می کند ولی به علت مشکلاتی از جمله کمبود هزینه های مالی ناچار این سفر را به زمان دیگری موکول می کند در راه بازگشت از همایش، به دیدار استاد خود علامه امینی ( مولف کتاب الغدیر) می رود و استاد را از ماجرای دعوت جریان اخوان المسلمین از خود آگاه می کند. استاد با شنیدن این خبر، نواب را برای تقریب بین مذاهب شیعه و سنی به این سفر راغب می کند و این رغبت را با پرداخت هزینه های سفر شهید نواب عملی می کند.با ورود شهید نواب به کشور مصر، اخوان المسلمین از وی درخواست میکند در همایشی که در بزرگداشت دو تن از شهدای این جمعیت که در دانشگاه قاهره بر گزار می شود شرکت کند.در این همایش جمعیتی حدود هفتاد هزار نفر به دعوت اخوان المسلمین که اکثر آنها جوان ونوجوان بودنددر دانشگاه قاهره مصر جمع می شوند. نواب صفوی در این همایش یک سخنرانی انقلابی وحماسی ایراد می کند به طوری که باعث می شود تا مقامات دولت مصر وارد عمل شوند واین همایش رابه هم بریزند و بعد از آن حکم انحلال جماعت اخوان المسلمین را صادر کنند. نواب صفوی این ماجرا را این گونه نقل میکند : "جمعیت نسبت به من و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده کردند فریاد:"حی الله ابطال ایران"،"حی الله زعیم ایران "،"حی الله زعیم اسلام" به آسمان رفت. وقتی نوبت سخن به من رسید من در سخنرانی خود خواستارملی شدن کانال سوئز و بیرون راندن انگلیسی ها شدم و ناگهان شعار"کانال سوئز باید ملی گردد،انگلیسی ها باید بیرون بروند" همه جارا پر کرد. شور و هیجان جمعیت به قدری بود که اگر فرمان حمله به کانال را می دادند همه با هم می رفتیم . بعد از این سخنرانی، شهید نواب توسط مقامات دولتی مصر دستگیر و حکم اخراجش صادر می شود.اما با این شرط که مهمان اختصاصی مقامات دولتی مصر باشد این حکم لغو می گردد. نواب که از دستگیری رهبران اخوان المسلمین بسیار ناراحت بود برای پیگیری آزادی آنها با اصرار به دیدار ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر می رود و ناراحتی عمیق خود را از انحلال تشکل اخوان المسلمین اعلام می کند و خدمات بسیار این تشکل را در راه مبارزه با استعمار و کمک به ارتش مصر را به آنها یادآور می شود و با اصرار از ژنرال نجیب قول آزادی آنها را می گیرد. دکتر عزت العزیزی که در آن زمان همراه نواب بوده در خاطرات خود مینویسد:پس از سخنرانى نواب صفوى در دانشگاه قاهره و پیامدهاى آن که منجر به درگیرى میان دانشجویان و افراد پلیس در دانشگاه شد، فرصت و بهانه مناسبى را براى عبدالناصر که مدت‌ها به دنبال آن مى‌گشت، فراهم آورد.همان شب، پس از روز حادثه، عبدالناصر دستور ویژه خود را در رابطه با «انحلال سازمان اخوان‌المسلمین»در مصر و بستن دفتر مرکزى آن و دیگر ارگان‌هاى وابسته، صادر کرد و سازمان را از هرگونه فعالیتى، در هر زمینه‌اى منع کرد.آن شب نواب صفوى نخوابید. حتى دراز هم نکشید که کمى استراحت کند. گویى کوه آتشفشانى بود که مى‌غرید، مى‌خروشید و درد و اندوه و خشم خود را ابراز مى‌داشت و آنچه را که رخ داده بود، به شدّت تقبیح مى‌کرد.

صبح فردا، در نخستین ساعات کار رسمى ادارى، از من خواست او را به دفتر جمال عبدالناصر ببرم. گفتم: من نمى‌دانم دفتر کار او کجاست و آشنایى ندارم و اگر هم مى‌دانستم، بدون مقدمات و تشریفات خاص ادارى نمى‌توانیم به او دسترسى پیدا کنیم، به ویژه که شرایط غیرعادى است.

نواب صفوى گفت: پس در این صورت تلفنى با او صحبت مى‌کنم. تلفن کاخ ریاست جمهورى را گرفتم و به تلفن چى گفتم: نواب صفوى مى‌خواهد با جمال عبدالناصر صحبت کند. تلفن را به دفتر دیگرى وصل کردند و از آنجا هم به دفتر دیگر، تا اینکه به دفتر مسئول کل کاخ وصل شد و پس از لحظاتى، به نواب صفوى دادم. هرگز باور نداشتم نواب صفوى این چنین شجاعانه، صریح و قاطع با عبدالناصر سخن بگوید. مرحوم نواب در یک حالت انقلابى و جوشان، با لحنى تند و خشن، و فقط با انگیزه اسلامى خالص، او را مورد خطاب و توبیخ قرارداده وگفت:

اى عبدالناصر! تو چگونه به خود اجازه دادى دفتر حرکت اسلامى را ببندى؟ مگر تو مسلمان نیستى؟ آیا از خدا نمى‌ترسى؟ آیا نمى‌دانى که هرکسى در مقابل اسلام بایستد، دچار خشم خداوند مى‌شود؟ اى عبدالناصر! تو چگونه یک سازمان اسلامى را منحل شده اعلام مى‌کنى؟ مگر نمى‌دانى هر کس حرکت اسلامى را منحل کند، خود به‌دست خداوند منحل‌مى‌شود؟!.

شاید حدود ده دقیقه گفتگوى تلفنى ادامه یافت و نواب صفوى، به جاى گوش دادن، بیشتر حرف مى‌زد. از شدت خشم مى‌غرید و عبدالناصر را پشت تلفن تهدید مى‌کرد و او را از عاقبت کارى که کرده است مى‌ترسانید که در دنیا و آخرت دچار خسران خواهد شد.

در پایان، نواب صفوى به عبدالناصر گفت: مى‌خواهد او را ببیند. ظاهراً عبدالناصر نخواسته بود تلفنى به نواب صفوى پاسخ بدهد، بنابراین به نیرنگى دست زده و به او گفته بود: ترتیبى مى‌دهم که با عبدالناصر ملاقات کنید!

تلفن قطع شد و مرحوم نواب صفوى رو به من کرد و گفت: مى‌گوید که ترتیب ملاقات با عبدالناصر را خواهم داد، مگر به شما نگفتند که خود عبدالناصر پشت خط است؟ مگر او خودش نبود؟

گفتم: چرا، مسؤول کاخ وقتى که خط را به اتاق کار عبدالناصر وصل کرد، به من گفت: جمال پشت خط است و من بلافاصله گوشى را به شما دادم.

نواب صفوى به فکر فرو رفت و مى‌اندیشید که چه باید بکند؟ ما نیز ناراحت و آشفته بودیم که ناگهان یکى از افسران پلیس به همراه گروهى از افرادش به سراغ ما آمدند و افسر از مرحوم نواب صفوى خواست که همراه او به دیدار جمال عبدالناصر برود و افزود از امروز میهمان حکومت مصر خواهد بود. نواب صفوى نمى‌توانست این دعوت را رد کند، چون دعوت در واقع نوعى بازداشت و مجبور ساختن وى به رفتن همراه آنان بود.

نواب هنگامى که مى‌خواست با آنها برود، به ما توصیه کرد با بردبارى مقاومت کنیم و افزود پس از مذاکره با جمال عبدالناصردرباره انحلال سازمان و بسته شدن مراکز وابسته، به نزد ما برمى گردد... ولى چند ساعت از رفتن نواب صفوى نگذشته بود که گروه دیگرى از افراد پلیس به سراغ ما آمد، و از ما خواستند آنجا را ترک کنیم و آن وقت درب محل را لاک و مُهر کردند و رفتند.

من بعد فهمیدم که نواب صفوى دو روز تمام کوشش کرده که با ما تماس بگیرد، یا با ما دیدار کند، ولى به او این اجازه را نداده بودند و طبعاً دیگر نمى‌دانم در دیدار با عبدالناصر چه سخنانى بین آنها رد و بدل شده است و آیا اصولا دیدارى داشته‌اند یا نه؟!

پس از این دیدار، سران اخوان المسلمین از زندان آزاد می شوند و حکم انحلال این جمعیت نیز ملغی می شود .نواب در مصر به دیدار رهبران اخوان المسلمین می رود و دیدگاه های خود را برای نزدیکی و وحدت مذاهب اسلامی بیان می کند و این ماجرا سرآغاز پیوند این دو جمعیت می شود البته رابطه فداییان اسلام واخوان المسلمین به همین دیدارها ختم نمی شود و شهید نواب پس از بازگشت ازمصر، مقاله ای ازحسن البنا (موسس جمعیت اخوان المسلمین) را در روزنامه های ایران منتشر می کند و با این کار، ارادت خود را به این جنبش و تلاشش برای وحدت بین جریان های اسلامی را نشان می دهد. «محمدعلى ضناوى» از «برنارد لویس» نقل مى‌کند: «با وجود اینکه فدائیان اسلام پیرو مذهب تشیع اند، ولى اندیشه‌اى که درباره وحدت اسلامى دارند، تا حدود زیادى با اندیشه اخوان مصر همانندى دارد و میان آنها تماس‌هایى برقرار بوده است».

ضناوى وقتى بخشى از اصول برنامه فدائیان اسلام را بررسى مى‌نماید، در آنها وحدت مى‌یابد. «اولا: اسلام یک نظام فراگیر براى زندگى است. ثانیاً: فرقه‌گرایى میان مسلمانان، یعنى میان سنى و شیعه مردود است». سپس از قول نواب صفوى نقل مى‌کند: «بیایید با اتحاد، براى اسلام تلاش کنیم و هر آنچه را جز جهادمان در راه عزت اسلام است، به فراموشى بسپاریم. آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان حقایق را درک کنند و اختلاف میان شیعه و سنى را رها سازند؟»


استاد فتحى یکن ماجراى دیدار نواب صفوى از قاهره و شور و شوق اخوان‌المسلمین، هنگام استقبال از وى را بیان مى‌کند. سپس راجع به صدور حکم اعدام وى از سوى شاه، چنین سخن مى‌گوید: «این حکم ظالمانه، بازتاب شدیدى در کشورهاى اسلامى داشت. توده‌هاى مسلمان که به دلاوریها و مجاهدت‌هاى نواب صفوى ارج مى‌گذارند از این حکم تکان خورده و به آن شوریدند و با مخابره هزاران تلگرام از سراسر جهان اسلام، حکم صادر شده بر ضد آن مجاهد مؤمن و قهرمان را محکوم نمودند. اعدام وى در دوران معاصر، خسارت بزرگى به شمار مى‌آید.»
به نقل از نواب صفوى چنین آمده است: «ما اطمینان داریم عاقبت کشته خواهیم شد، و این، اگر امروز نباشد فردا خواهد بود، ولى خون‌ها و فداکارى‌هاى ما اسلام را زنده خواهد کرد و آن را به خیزش واخواهد داشت. اسلام امروز به این خون‌ها و فداکارى‌ها نیاز دارد و بدون آن، هرگز به پا نخواهد خاست.»

· ادامه تحرکات ناصر

اماناصر نیز به تحرکات خود ادامه میدهد و در مقابل جنبش اسلامی ،افکار عمومی را به سوی شعارهای ناسیونالیستی از جمله پان عربیسم سوق میدهد تا با بزرگ کردن قومیت و ملیت عربی در مقابل شعار امت واحده اسلامی ،عربیت ونه اسلامیت را ملاک برتری قراردهد .او قصد داشت خود را رهبر کشورهای عربی کرده و نام جعلی الخلیج العربی را نیز او بر روی خلیج فارس میگذارد .اما ناصر که با ملی کردن کانال سوئز و لشگر کشی صهیونیست ها و اشغال صحرای سینا وپیاده شدن نیروهای انگلیس و فرانسه در بندر شمالی مصر به نام پورت سعید و.....شکست میخورد،سرخورده و مایوس مسئولیت شکست را میپذیردو در مقابل صفحه تلویزیون گریه میکندو پس از آن است که نرمش او به سوی امریکا به جای شوروی سابق آغاز میشود.

· انور سادات، عروسکی در دستان امریکا و صهیونیستها

پس از مرگ ناصر در سال 1970بر اثر سکته قلبی ،انور سادات یکی دیگر از افسران کودتا گر قدرت را بدست میگیرد .وی در موضع گیری و سخنرانی های خود تاکید میکند که هر گونه دخالت دین در سیاست و یا سیاست در دین مردود بوده و بر موضع ضد اخوانی ناصر صحه میگذارد .مصر در دوران سادات کاملا در دستان آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گرفته و سادات به بازی کردن نقش مرد صلح و آرامش میپردازد . اوضاع اسف بار ملت مصر و گرفتاریهای روز افزون آنها در فقر و فلاکت و حکومت نظامی و پلیسی شدت می یابد. مصر با اسرائیل قرار داد صلح کمپ دیوید را امضا میکند که به موجب آن به عنوان اولین کشور اسلامی، موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد؛ و مدتی بعد نیز سادات برای ایراد سخنرانی در کنیست صهیونیستها به بیت المقدس میرود.

پس از این اقدامات و موج جدید بیداری اسلامی که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران میان مبارزان و فعالین سیاسی در کشورهای منطقه به وجود آمده بود و بیم از تکرار این بیداری و نهضت عظیم بر مبنای الگوی حکومت اسلامی ، به نگرانی امریکا و صهیونیستها دامن میزند و انتقادات فراوانی از سوی مبارزان در کشورهای عربی و مخالفین سیاسی سادات در داخل و خارج مصر به دلایل مختلف خصوصا امضای قرارداد صلح با اسرائیل موسوم به "کمپ دیوید"شکل میگیرد و به ایجاد جو سیاسی _امنیتی خشن و برخوردهایی میان گروه‌های مختلف مصری و دولت وقت منجر میشود.لذا در سپتامبر سال ۱۹۸۱ میلادی، سادات اقدام به سرکوب گروه‌های مختلف سیاسی در جهت آرام کردن و کنترل کامل اوضاع مصر نموده و دستور دستگیری گروه‌های همچون اخوانی ها که بیشترین احساس خطر از جانب آنها بود و پیشینه نزدیکی فکری و عملی با ایران داشتند،کمونیستها، ناصریستها (ملی گراهای عرب)، فمینیستها ، اسلام‌گراها و همچنین گروه‌هایی از دانشجویان فعال سیاسی را صادر میکند.

در سالروز رژه پیروزی ۶ اکتبر ۱۹۸۱در قاهره، یعنی کمتر از یک ماه از آغاز دستگیری مخالفان، انور سادات در جایگاه ویژه به دست تنی چند از سربازان ارتش مصر که وابسته به گروه جهاد اسلامی مصر بودند ترور میشود. این گروه معترض به صلح میان مصر و اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن رژیم اشغالی توسط مصر بود. فتوای قتل انور سادات را عمر عبدالرحمان که یک روحانی بلندپایه مصری بود صادر کرد.وی هم اکنون در زندانهای امریکا بسر میبرد.

مدت زمان سوءقصد به انور سادات جمعاً ۲ دقیقه به طول انجامید. در روز رژه، انور سادات توسط محافظان حفاظت می‌شد. درست در زمانی که هواپیماهای میراژ از بالای میدان رژه با ارتفاعی پائین و به طور هماهنگ پرواز می‌کردند و تا حدی باعث پرت شدن حواس محافظان می‌شدند، جیپ نظامی ای در روبروی جایگاه مخصوص که انور سادات در مقابل آن سان نظامی میدید ،در حال عبور بود که ناگهان افراد مستقر در داخل جیپ با پرتاب نارنجک و شلیک مسلسل اقدام به حمله به سوی جایگاه و به سوی شخص انور سادات کردند. انور سادات که در آن لحظه ایستاده بود مستقیماً و از ناحیه سر مورد هدف تیر مسلسل قرار گرفت و درجا به قتل رسید. سادات پس از اصابت تیر مسلسل به سرش، به داخل جایگاه سقوط کرد. اما مهاجمان اقدام به جلو آمدن تا مقابل جایگاه ویژه کردند. زیرا گمان می‌کردند وی خود را به داخل زمین جایگاه انداخته ‌است تا مانع از قرار گرفتن در معرض تیر شود. یکی از مهاجمان به نام خالد اسلامبولی موفق به قرارگرفتن در مقابل جایگاه ویژه شد و با فریاد "مرگ بر فرعون مصر " اقدام به بستن رگبار به سوی جسد انور سادات نمود. نهایتاً وی و یکی از همدستانش به نام عبدالحمید عبدالسلام و عطا طایل مضروب و دستگیر و دو نفر دیگر از افراد مستقر در جیپ نظامی توسط محافظین انور سادات کشته شدند .خالد اسلامبولی و یارانش بعدا در دادگاه به اعدام محکوم شده و به شهادت رسیدند.

· حسنی مبارک ،تثبیت کننده سیاست عداوت با اندیشه حکومت اسلامی

حسنی مبارک معاون رئیس جمهور وقت مصر که در روز حادثه ترور در جایگاه قرار داشت و از ناحیه دست مورد اصابت تیر قرار گرفته بود، بر طبق قانون زمام امور را به دست گرفت تا سریال به قدرت رسیدن نظامیان و ارتشیان در مصر و حفاظت از عدم شکل گیری اندیشه حکومت اسلامی همچنان به قوت خود باقی بماند.وی که وارث ژنرالهای پیش از خود بود در ادامه همان سیاست ها ،عداوت با اخوانی ها که راه حل همه مشکلات را در رجوع به احکام اسلام و حکومت دینی میدانستند ،با اهتمام و خشونت بیشتری در پیش گرفت.

حسنی مبارک از تاریخ ۱۴ اکتبر ۱۹۸۱ که به مقام ریاست‌جمهوری مصر رسید، چندین بار در انتخابات ریاست‌جمهوری، بدون این که رقیبی در برابرش باشد به 7%شرکت کننده همواره به پیروزی میرسید.وی در طول سی سال ریاست جمهوری خود، «حالت فوق‌العاده» که از زمان جنگ شش روزه میان اعراب و اسرائیل برقرار شده‌ بود را حفظ کرد و سیاست خارجی انور سادات در رابطه با «صلح با اسرائیل» را ادامه داد.مبارزان مسلمان در زمان او در بدترین شرایط به سر میبردند . او با کمک گرفتن از سیستم امنیتی صهیونیستها بزرگترین زندانها و شرایط مخوف اطلاعاتی و امنیتی را بر کشورش حاکم کرد تا به امریکا و اسرائیل این اطمینان را بدهد که اجازه نخواهد داد هیچ تحرک اسلامی در مصر اتفاق بیفتد او در مهمترین گام خود از هرگونه برقراری ارتباط با ایران که بیم سابقه دوستی بین مبارزان اسلام گرای اخوانی با روحانیت شیعه و سیاست های جمهوری اسلامی میرفت ممانعت به عمل آورد.اخوانی ها و اسلامگراهایی همچون جماعت اسلامی در دوران مبارک یا اکثرادر زندان بوده و یا در تبعید و در خارج از کشور به سر میبردند. اما یکی از خباثت آمیزترین اقدامات مبارک باز کردن راه برای آل سعود در مصر بود .آل سعود که پس از افول ستاره عظمت مصر در معادلات منطقه ای از طرف قدرتهای خارجی و ضعف اقتصادی و آزادی های علمی و تحقیقاتی در الأزهر و دیگر مراکز علمی و دانشگاهی ،به دنبال به دست آوردن جایگاه رهبری کشورهای عربی _اسلامی در منطقه بود و مناره اسلام را از الأزهر به سوی خودکه عنوان خادمین حرمین شریفین را یدک میکشید متمایل کرده و خود را پدر خوانده اعراب میدانست ، با سرعت هر چه تمامتر کوشید تا افکار مسموم و و جعلی وهابیت را در مصر با توجه به موقعیت حساسش گسترش داده و زمینه انحرافات در گروهای اسلامی را با توجه به تبلیغات شدید و صرف اموال فراوان و با کمک گرفتن از ابزار جدید ارتباطی و جدایی بین مسلمانان و شیعه و سنی کردن گرایشهای اسلامی فراهم آورد .وهابیت اسلام افراط گرایانه سنی سلفی و تکفیری را در مصر سازماندهی کردو با تبلیغ اینکه خطر شیعیان و ایرانیان بیشتر از امریکا و صهیونیستهاست کوشید تا احساسات اسلام خواهانه مصریان را از تعادل و وحدت با شیعیان دور کرده و به سوی حرکت های تند طائفه ای و فرقه ای متمایل کند.اگر چه در این دوران و با پراکنده شدن بزرگان اخوان در دیگر کشورها و یا در زندان و حصر بودن آنها ضربات مهمی به این تشکل وارد آمد و افکار و عقاید و قرائت های مختلفی در میان آنها رواج داده شد اما بخش مرکزی اخوان که در مصر فعال بود به ایده های البنا پایبند مانده و با ایران احساس قرابت داشتند و برخلاف تبلیغات تکفیری ها به ایران به چشم کشوری متحد و همسو مینگریستند.کشمکش های سیاسی در مصر بین اخوانی ها و نظام مبارک که پیر و فرتوت شده بود و رسوایی مبارک و درباریانش در حیف و میل و غارت اموال ملت و سرسپردگی اونزد امریکایی ها و اسرائیلی ها و نارضایتی قاطبه ملت از زندانهای مخوف و سیستم افسار گسیخته امنیتی آن به حدی رسیده بود که به گفته ناظران بیرونی مصر به مثابه زندان بزرگی بود که همه ملت مصر ساکنان آن بودند و خفقان سیاسی و تلاش حکومت برای عقب نگهداشتن ملتی که خود را از منظر فرهنگ و دانش و پیشرفت "ام الدنیا"یعنی مادر همه کشورها میدانستند، به شدت احساس حقارت و فقر و افول دوران اقتدار را به ارمغان آورده بود.

· بازگشت اخوان به عرصه سیاسی با انتخابات مجلس

اگرچه مبارک گسترش فقر و بیسوادی و قلع و قمع را عامل استحکام خود میدانست و هرگونه قیام بر علیه خود را غیر ممکن میدید اما نگرانی همپیمانان خارجی مبارک از زمانی جدی تر شد که به اخوان که فشار زیادی برای تحرکات سیاسی به حکومت می آورد اجازه داده شد تا در انتخابات مجلس مصر در سال 2000و 2005شرکت کند.اخوانی ها که پس از سالها فرصت تاریخی برای حرکتی سیاسی پیدا کرده بودند با شعر"الإسلام هو الحل " با توجه به پایگاه و بدنه اجتماعی قوی ای که داشتند، تعداد زیادی از نمایندگان خود را به مجلس فرستادند.این جمعیت که 17 نماینده را در سال 2000روانه مجلس کرده بود موفق شد با افزایش چشم‌گیر تعداد کاندیداهای منسوب به جنبش اخوان‌المسلمین 20% آرا یعنی 88 کرسی پارلمان را در سال 2005 به دست آورند. افزایش تعداد نمایندگان جنبش اخوان‌المسلمین پس از دهه‌ها ممنوعیت و غیرقانونی اعلام شدن، برای حزب حاکم، احزاب مخالف و تحلیل‌گران مسائل مصر تعجب برانگیر بود. این تعداد همراه با کاندیداهای همسو با آنان افزایش یافته و با مجموع 144 کاندیدای منسوب به اخوان، 61% از آنها موفق به تصاحب کرسی‌های پارلمان گردیدند.این پیروزی سیاسی برای اخوان وبدست آوردن جایگاه قانونی برای فعالیت های سیاسی زمینه رشد و تحرک بیشتر آنها را به دنبال داشت که باعث نگرانی قدرتهایی بود که در دهه های متوالی "اخوان هراسی" را با تمام قوا تبلیغ میکردند.

· پیروزی امواج جدید بیداری اسلامی در مصر

این پیروزی ها زمینه فشار بیشتر بر اخوان را فراهم آورد اما حکومت مبارک سست تر از آن بود که بتواند بر امواج عظیم نارضایتی توده های مردم و رغبت شدید برای تغییر حکومت پوسیده مبارک فائق آید اما نکته تاریخی در این میان عقب ماندن قدرتهای اداره کننده سیاست در مصر از سلف خود است و اینبار بیداری اسلامی که در زمان تغییر حکومت سلطنتی ملک فاروق توانسته بود بر اسلام گراها دست برتری داشته باشد از عرصه کمی عقب ماند . مبارک و هم حزبی های او در اشتباهی تاکتیکی عنوان کردند که در انتخابات آتی ریاست جمهوری جمال مبارک فرزند حسنی را کاندید خواهند کرد.این مسئله موروثی کردن نظام به اصطلاح جمهوری بود که غالب ملت آن را به شدت رد کردند.اما حکومت به سوی عملی کردن این طرح پیش میرفت که جرقه بیداری اسلامی در تونس اراده قوی ملت مصر و اسلام گراها را فعال ساخت و به یکباره همه را غافلگیر کرد.آتش خشم ملت مصر اینبار چنان شعله کشید که از دست مثلث شوم ،امریکا و اسرائیل و عربستان که اداره کننده حکومت مصر بودند کاری بر نیامد و مبارک طی ضربه های سهمگین ملت در عقب نشینی گام به گام و در طی 18روز سرنگون شد، اما این همه ماجرا نبود.قدرتهای غافلگیر شده که نگران تعبیر کابوس شان مبنی بر پیوند اخوان و اسلامگراها با ایران و اتحاد مسلمین و به قول یکی از مقامات اسرائیلی رسیدن امام خمینی به پشت مرزهای رژیم اشغالگر قدس بودند تمام تلاش خود را به کار بردند تا از فرو ریختن همه پایه های قدرت خود در مصر جلوگیری کنند .در مدیریت این بحران اگرچه مبارک مجبور به استعفا شد اما همدستانش در سیاستی مزورانه اجازه نداند تا زمام امور از دست ارتش خارج شود و ژنرال طنطاوی که وزیر دفاع بود را به عنوان فرمانده بزرگترین و قدرتمند وثروتمند ترین نیرو در مصر ،جانشین وی کردند تا حکومت یک و نیم ساله طنطاوی و دست به دست شدن دولتهای موقت و انتقالی فرصت مناسب را برای برنامه ریزی در زمینه کنترل این بحران برای همان رؤس فتنه در مصر فراهم آورد.در این فرصت پیش آمده صهیونیستها با نفوذ خود کوشیدند تا از این فرصت حداکثر استفاده را کرده و با دستور آنان ارتش طی عملیات های وسیعی اقدام به قطع شریانهای حیاتی مردم غزه از طریق تخریب تونل های موجود میان مصر وغزه کرد و مرز رفح را برای مدت های مدیدی بست تا فشار بر فلسطینی ها افزایش یابد.

همزمان با این تحولات در مصر بیداری اسلامی در لیبی و یمن نیز به پیروزی رسید و دیکتاتورهای دست نشانده یکی پس از دیگری سقوط کردند.در این بحبوحه حوادث که نیاز به رهبری برای خط دهی به این امواج خروشان وجود داشت، مقام عظمای ولایت وارد عرصه شدند .ایشان که از ابتدا این تغییرات خجسته را رصد میکردند و حتی در دوران مقاومت 18روزه در میدان تحریر قاهره پیام استقامت و مژده پیروزی به ملت مصر داده بودند،با راه اندازی مجمع جهانی بیداری اسلامی که همه کشورهای انقلاب کرده را به یکدیگر متصل کرده و حلقه وصل و اتحاد بین آنان باشد را راه اندازی کردند که با دعوت از همه کشورهای اسلامی همایش های بزرگی را با حضور خود معظم له برگزار کردند تا زمینه ساز موفقیت های بیشتر و گامهای بلند تری برای پیروزی باشد و توطئه های دشمنان را برای آنان تشریح نماید.با ورود و هدایت رهبری به جریان بیداری اسلامی مستکبران به شدت به وحشت افتادند .آنان که از قدرت نفوذ و ویژگی های منحصر به فرد و جایگاه ایشان و تیز بینی و دشمن شناسی و سجایای اخلاقی علمی و سیاسی و مذهبی شان مطلع بودند بشدت احساس خطر کردند و برای حل آن بهتر دیدند تا قلب تپنده حوادث یعنی مصر را مورد هجوم و دگردیسی قرار دهند تا بیداری اسلامی در دیگر کشورها نیز ناخودآگاه دچار آشفتگی و هرج و مرج و انحراف شود.

· پیروزی اخوان در انتخابات ریاست جمهوری مصر و خروج قدرت از دست ارتش

سر انجام با فشارهای مردمی بر نظامیان که اصرار بر برگزاری انتخاباتهای واقعی با حضور حقیقی مردم در پای صندوق های رای داشتند و بر خاتمه 60 سال حکومت نظامیان اصرار داشتند،برای اولین بار در مصر انتخابات ریاست جمهوری آزاد با شرکت کاندیداهای مختلف از گروههای سیاسی متنوع در کشور برگزار شد و کاندید اخوان "محمد مرسی" با کسب 52%رأی مردم در مقابل ژنرال شفیق به حکومت رسید.پس از به قدرت رسیدن اخوانی ها زنگ های خطر برای آمریکایی ها واسرائیلی ها و عربستانی ها که در طول یکسال و نیم پس از سقوط مبارک تا پیروزی اخوان تلاش کرده بودند تا إیده اسلام سیاسی به قدرت نرسد و نگران پیوند اخوان با ایران و اتحاد دو کشور بودند به صدا در آمد.آنان پس از پیروزی مرسی چندین استراتژی را دنبال کردند:

1_زیر سئوال بردن مشروعیت رای مرسی

2_مامور کردن عربستان و برخی کشورهای عربی مزدور برای فشارهای سیاسی _اقتصادی بر مرسی با استفاده از آشفته بازار سیاسی و وضعیت اسفبار اقتصادی مصر و وابستگی کامل اقتصاد این کشور به واردات و ورشکستگی تولید کنندگان داخلی و نیاز شدید مصر به پول.

3_ بسیج سیاهی لشگر وهابی و سلفی ، تکفیری مطیع آل سعود و متصل کردن آنها به بدنه اجتماعی اخوان برای وارد عمل کردن شان در جهت سیاست های عربستان سر بزنگاه.

4_کشاندن وسرگرم کردن مرسی و دولت وی به درگیری های منطقه ای خصوصا فتنه سوریه با دمیدن در روح عظمت جویی و بازگشت مصر به جایگاه خود در بین اعراب و با بهانه ضدیت اخوان سوریه با بشار اسد و مایل کردن مرسی برای کمک به سقوط دولت بشار و بازی خوردن مرسی در این قضیه که زمینه غافل شدن دولت وی را از تحرکات دشمنان در داخل و سستی در حل مشکلات داخلی کشور به همراه داشت.

5_تلاش برای دور کردن مرسی از ایران خصوصا در سفر او به تهران برای تحویل ریاست جنبش عدم تعهد که عربستان در ابتدا تمام تلاش خود را برای انصراف مرسی به کار برد و حتی کار به تهدید رسید و پیشنهاد شد که او بیماری یا اشکال فنی در هواپیما را بهانه نرسیدن به اجلاس قرار دهد اما هنگامی که مرسی از پذیرش این پیشنهادها سر باز زد مجبور شد تا اولا در ابتدای سخنرانی خود مسئله ای اختلاف برانگیز بین شیعه و سنی را مطرح کرده و سپس بلافاصله بدون هرگونه ملاقات با مقام های ایرانی خصوصا مقام معظم رهبری ایران را ترک کند.نکته ای که میتوانست احساسات ایران را جریحه دار کرده و مرسی را از ایران دورکند و اختلافات مذهبی بین دوکشور را دامن بزند.عربستانی ها نگران بودند که مرسی در ملاقات رو در رو با رهبری مجذوب شخصیت و آراء ایشان که با مشی حکومت اسلامی آنان بر نظریه حسن البنا در تضاد نبود شده و مشترکات دو طرف زمینه را برای ارتباط بیشتر فراهم آورد.

6_بسیج سکولارها و لیبرالها و ناصری ها و بخشی از مسیحیان مصر و طرفداران نظام مبارک و کلیه وابستگان به نظام های گذشته مصر.

7_ساماندهی سیستم تبلیغاتی و رادیو و تلویزیونی و رسانه ها وخبرگزاریهای دولتی و خصوصی مصر هنرمندان و خوانندگان ،اساتید دانشگاهها و نخبگان وابسته و...بر علیه مرسی و اقدامات وی و سیاه نمایی از اوضاع داخلی و دمیدن بر مشکلات و مطالبات انباشته شده ملت.

8_تحرکات سیستم امنیتی مصر که همان جریان زمان مبارک و عمر سلیمان بر آن حاکم بوده و با ایجاد خرابکاریهای امنیتی و انتساب آن به اخوانی ها زمینه نارضایتی های مردمی را فراهم می آوردند.

9_ارتباط دائمی و پشت پرده امریکائیان و اسرائیلی ها با ارتش که شاید بتوان مهمترین بخش این توطئه نامید برای زمینه سازی کودتای ارتش و بازگرداندن دوباره قدرت به دست نظامیان وابسته.

10_خرابکاری عناصر نظام سابق که عمدتا بر سر پست های قبلی خود بوده و عدم پاکسازی آنان که این افراد را در پروژه ناراضی تراشی و اخلال در سیستم حکومت جدید از امکانات خود نهایت بهره برداری را میکردند.

11_ارتباط برقرار کردن امریکایی ها با حکومت مرسی و سرگرم کردن آنها به وعده های پوچ حمایت از حکومت وی که تا روزهای آخر حکومت اخوان با اعتماد به سخنان آنان به نوعی تخدیر دچار شده و گمان دور زدنشان از سوی امریکائیها و سازماندهی کودتا از سوی آنان را غیر ممکن میدانستند.

12_گسیل نیروهای تروریستی و سلاح به داخل مصر با توجه به نا امنی های موجود در لیبی و از طریق مرز لیبی و همچنین دریای سرخ و صحرای سینا برای بهم ریختن اوضاع امنیتی مصر و استفاده از نیروهای القاعده و مهمات آنان بر علیه حکومت جدید.

13_سازماندهی شبکه های غیر دولتی و ایجاد انبوهی از احزاب خلق الساعه .

14_متشکل کردن احزاب قدیمی و رقیب همچون حزب الوفد بر علیه اخوان .

15_......

· ایران هراسی زمینه ساز کودتا علی مرسی

مجموعه این اقدامات هماهنگ دشمنان اخوان زمانی شدت یافت که اخوانی ها کم کم با ورود به بحث های منطقه ای و بررسی تحولات بر این نکته واقف شدند که برخلاف مانورهای عربستان که خود را به عنوان نیروی برتر و قدرت اول منطقه معرفی میکند ، این ایران است که بر اساس همه فاکتورها دست برتر در منطقه بوده و همه قدرتهای خارج و داخل منطقه از این کشور حساب میبرند و هر کشوری که متحد ایران باشد همچون سوریه حتی در مقابل بسیج همه قدرتهای جهانی و تروریستی شکست ناپذیر خواهد شد . پس از این بود که مرسی با گذشت چند ماه از ریاست جمهوری خود حرکت نرم و چرخش خود را به سوی ایران آغاز کرد. این چرخش که از دید مثلث سه گانه امریکا اسرائیل و عربستان دور نمانده بود ، به تحرکات و فشارهای آنان بر علیه مرسی شدت بخشید.مرسی در اولین گام خود برای حل بحران سوریه پیشنهاد تشکیل کمیته ای با حضور ایران را داد و اذعان کرد مذاکرات صلح در سوریه بدون وجود ایران ارزشی نخواهد داشت .این موضع مصر که محل اتحادیه عرب و مکان فعالیت أخضر ابراهیمی به عنوان نماینده سازمان ملل برای حل و فصل بحران سوریه و همچنین محل فعالیت سوری های ضد بشار بود نشان از نگاه حقیقی مرسی برای حل مشکل سوریه داشت ،اما این چرخش مثبت از سوی دولت جدید مصر بر عربستان بسیار گران آمد و نماینده عربستان این نشست را تحریم کرد. در گامهای بعدی زمینه اعزام گروهها و اقشار مختلف ملت مصر که بعد از پیروزی بیداری اسلامی در این کشور دسته دسته از سوی نمایندگی ایران در قاهره برای آشنایی بیشتر مصریان با ماهیت واقعی حکومت اسلامی ورای تبلیغات سوء ومسموم از ایران بازدید و با مقامات بلند پایه همچون رئیس جمهور ،رئیس مجلس و یا وزیر خارجه و...و پیشرفت های اقتصادی و سیاسی اجتماعی آشنا میشدند شدتی دو چندان یافت.گروهایی اعم از :علماء و روحانیون الإزهر ،اساتید دانشگاهها،اصحاب رسانه ها ،هنرمندان و سینماگران،دانشجویان و جوانان،اطباء،نخبگان علمی، زنان،نویسندگان و متفکرین و....فوج فوج میهمان ایران میشدند تا نگاهی عمیق و دقیق ورای دیوارهای بتنی زمان حکومت نظامیان به ایران انداخته و با واقعت ایران و نظام اسلامی از درون آشنا شوند. این سفرها و مراودات از سوی همان مخالفان قدیمی هرگونه ارتباط بین دو ملت بسیار گران می آمد اما اوج این خشم و عصبانیت زمانی بود که از رئیس جمهور ایران رسما برای سفر به مصر دعوت به عمل آمد.این دعوت در کنار ماهیت ضد استکباری و ضد صهیونیستی رئیس جمهور ایران و محبوبیت شدید وی در نزد مصریان به ناگاه بمب های تهاجم و توهین را بر علیه مرسی منفجر کرد و به جرأت میتوان گفت این سفر که همان مثلث شوم را به وحشت انداخته بود برای سرنگونی هر چه سریعتر مرسی قبل از آنکه شرایط کاملا به نفع ایران تغییر پیدا کند وارد فاز عملیاتی کرد.

حضور محمود احمدی نژاد در مصر و استقبال پرشور وگرم و صمیمی مردم از وی و بازتابهای وسیع این سفر که اشتیاق ملت مصر برای برقراری روابط دیپلماتیک و سیاسی و اقتصادی با ایران را شعله ور کرده بود بر همه تبلیغات سوء و مسموم دستگاههای تبلیغاتی وسیاسی غلبه کرد و در همین راستا توافق های مطلوب بین مقامات و وزراء ایرانی همراه رئیس جمهور ایران و مقامات دولت مصر آرامش را از امریکائیان صهیونیستها و عربهای وابسته خصوصا عربستان سعودی ربود. آنان از سوی دیگر نیز نگران بودندکه با مالکیت ایران بر تنگه هرمز و مالکیت مصر بر کانال سوئز و در صورت اتحاد دو کشور زمینه هماهنگی مشترکی به وجود بیاید که طرفین در مواقع لزوم بتوانند با هماهنگی با یکدیگر و با بستن این دو منطقه استراتژیک خطر بزرگی را برای منافع همان رؤس فتنه ایجاد نماید و از این قدرت عظیم خود در جهت منافع امت اسلامی بهره ببرند. دیدار رئیس جمهور ایران از مصر که در اواخر بهمن 91انجام شد زمینه ارسال گردشگران ایرانی به مصر را فراهم آورد.مصریان از این توافقنامه که به سیستم گردشگری مصر که یکی از منابع اصلی درآمد مصریان بود و در طی دوران انقلاب به رکود کشیده بود جان دوباره ای میبخشید و نوید رونق اقتصادی را به ملت مصر میداد استقبال کردند، اما از آنجا که زمینه ورود وآشنایی و نزدیکی دو ملت را فراهم می آورد دوباره قلبهای دشمنان نزدیکی دو ملت را به لرزه در آورد.در این مقطع عربستان برای دفع و چاره جویی این امر ماموریت یافت تا از همان بدنه اجیر شده خود یعنی وهابیون و سلفی های و تکفیری های مصر کمک گیرد .به یک باره تمامی منبر ها و مساجد سلفی ها و سیستم رسانه ای آنها به ورود جهانگردان ایرانی تاختندو شیعه هراسی و ایران هراسی به ابزاری برای تحرک پیاده نظام تابع وهابیون مورد استفاده قرار گرفت.بنر های بزرگ تبلیغاتی دروغ ها و تهمت های وهابیون درباره شیعیان را در خیابانها به رخ میکشید وبروشورها وماشینهایی که با نصب بلند گو خطر ورود شیعیان را تبلیغ میکرد خصوصا در مناطق گردشگری ، مصریان را از هرگونه مراوده وگفتگو با ایرانیان برحذر میداشتند و شیعیان را بدتر و خطرناکتر از یهودیان و صهیونیستها معرفی میکردند.اگرچه قاطبه ملت با افکار و عقاید افراطی این جماعت مخالف بودند اما پول و امکانات آل سعود و ریشه دوانی و سازماندهی آنان در طول دوران مبارک و پنهان شدنشان در پشت شعارهای دینی دفاع از ارزشهای اسلامی واصحاب رسول الله و امهات مومنین و شعارهای عوام فریبانه ای از این قبیل به وسیله ای برای توجیه اقدامات منافی اسلام آنها در آمد و تبلیغات مسموم شان به جایی رسید که تحرکات وقت و بی وقت آنها که پس از سرنگونی مبارک و سفر مصریان به ایران آنها را از شدت خشم وادار میکرد تا تجمعات و حملاتی را در مقابل دفتر نمایندگی ایران در قاهره داشته باشند به تهدیدات مستقیم علیه نماینده ایران در مصر و تبلیغات تلویزیونی و رسانه ای برای حمله و به آتش کشیدن اقامتگاه وخانواده نماینده ایران و دیپلماتهای ایرانی در قاهره رساند تا با این فشارها مانع از رسیدن به قول آنان " مد شیعی" به مصر شوند.این گروه هنگامی که با بی توجهی ایران و ورود اولین فوج گردشگران ایرانی مواجه شد تهدید خود را عملی کرده ودر فروردین 92 با تبلیغات قبلی عده ای از آنان را به مقابل اقامتگاه نماینده ایران در مصر کشاندند تا با حمله به این مکان رعب و وحشت ایجاد کرده و روابط دو کشور و روند اتصال دو ملت را متوقف سازند.آنان در واقع در صدد بودند تا دولت مصر را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و مقامات مصری را وادار به عقب نشینی کنند اما هنگامی که این توطئه ها نیز به هدف مطلوب نرسید و توطئه حمله و نابود کردن اقامتگاه نماینده ایران و دیپلماتهای ایرانی با دلاوری و جانفشانی ایرانیان موجود در آن و به معجزه الهی شکست خورد و فوج دوم گردشگران وارد مصر شدند،نوک پیکان حمله مجدد به سوی مرسی بازگشت .البته این گروه برای بدنام کردن مرسی و تخریب چهره او در نزد شیعیان جهان و دامن زدن به تنفر از وی در میان علماء شیعه توطئه به شهادت رساندن شیخ شحاته که عالمی شیعی و مبلغی برجسته در مصر بود و ارتباطات خوبی با شیعیان در ایران و عراق و یمن داشت و در منبرهای پرشورش وهابیون و سلفی های تند رو را با زبانی بلیغ و علمی به چالش میکشید،کلید زدند تا خشم شیعیان در داخل و خارج از مصر را بر علیه حکومت مرسی بسیج کنند.آنان در روز نیمه شعبان که شیخ به همراه عده ای از یارانش در حومه قاهره جشن نیمه شعبان برگزار کرده بودند به آنان حمله کردند.سلفی ها با محاصره روستا برای جلوگیری از دخالت پلیس و با تبلیغات دروغین و بسیج اهل سنت روستا به این بهانه که این گروه برای توهین به عائشه و بزرگان اهل سنت و ارتکاب اعمال خلاف شرع دور هم جمع شده اند اهالی را بر علیه شیخ شوراندند و به همراه گروه بزرگی از سلفی هایی که از خارج از روستا آمده بودند به خانه ای که جشن میلاد حضرت حجت در آن برپا بود و عده ای از زنان و کودکان نیز در آن بودند حمله کردند و بابیرون کشیدن مردانی که خود را سپر دفاع از زنان کرده بودند خصوصا شیخ شحاته و برادرش آنان را به طرز فجیعی به شهادت رساندند .با شهادت شیخ انگشت اتهام به سوی دولت مرسی گرفته شد و احساسات جریحه دار شده جهان اسلام بر علیه او به جنبش در آمد وسلفی ها را به هدف خود برای فروریختن بیشتر جایگاه مرسی رساند.آنان از یک سو زبان گویای شیعیان در مصر را کوتاه کرده و انتقام خود را از شیخ گرفتند و از سوی دیگر انتقام خود از مرسی برای نزدیک شدن او به ایران و شیعیان را با این جنایت به هدف اجابت رساندند. سلفی ها که زمانی خود را حامی حکومت اسلامگراها نشان میدادند خود به عناصری برای سرنگونی مرسی و حاکمیت اسلامگراها در آمدند.

· صدای پای کودتای امریکایی ارتش

تابستان 92در حالی از راه رسید که اتحاد سلفی ها ،لیبرالها،مسیحیان،ریاست شیخ الأزهر،طاغوتیان و بازماندگان حکومت های پیشین،رسانه ها و دستگاههای تبلیغاتی ،هنرمندان و برخی از جوانان انقلابی بی تجربه ،عوامل سرویس های جاسوسی داخلی وبین المللی در مصر و....خود را برای کودتایی بر علیه مرسی به رهبری ارتش و به شکل دقیق تر با چهره ای همچون عبدالفتاح السیسی که مقام وزارت دفاع در دولت مرسی را داشت و با همراهی وزیر کشور که نیروی پلیس را در اختیار داشت آماده کردند تا برای اولین سالگرد انتخاب مرسی به ریاست جمهوری ، سرنگونی حکومت اخوانی ها را کلید بزنند.آنان که فضا را با تبلیغات و فشارهای اقتصادی و سیاسی به شدت ملتهب کرده و با کارشکنی مایحتاج مردم را از دسترس خارج میکردند و گرانی و کمبود مایحتاج روزمره مردم و قطع برق و نبود بنزین و .....همه را کلافه کرده بود همه انگشت های اتهام را به سوی مرسی و حکومت نشانه گرفتند تا ملت آنان را مسبب همه نابسامانی ها که بسیاری از آنها از ورای مرزها مدیریت میشد بدانند.

همه گروههای مخالف مرسی با تحرکات میدانی شدید و در صفحات اجتماعی بدون کنترل در اینترنت احساسات ملت را برای شرکت در تظاهراتی بزرگ در اولین سالروز پیروزی اخوان در مصر در 30 ژوئن(9تیرماه 1392)بسیج کردند و عنوان میکردند که اخوان و دولت مرسی را سرنگون خواهند کرد.این تحرکات که در پشت پرده آن همان مثلث زر و زور و تزویر (عربستان و امریکا و اسرائیل )بودند،با تمامی امکانات میکوشیدند تا این تظاهرات را به عنوان پله ای برای به شکست کشاندن بیداری اسلامی در منطقه قرار دهند.از سوی دیگر این کشورها خصوصا امریکا و عربستان در دیدارهای خود با مرسی و حکومت آن همه جور وعده کمک و همراهی میدادند تا نگرانی ها و اقدامات دولت را در این مقطع سرنوشت ساز کنترل کرده و شکست بیداری اسلامی را تضمین کنند.امریکائیان تا آخرین روز های حکومت مرسی وعده میدادند که با مرسی و حکومت وی خواهند بود و از او حمایت خواهند کرد و مرسی نیز دلخوش به قول امریکائیها و بیخبر از توطئه های نیروهای امنیتی و نظامیان بر علیه حکومتش از شکست مخالفان مطمئن بوده و اقدامات جدی ای را بر خلاف هشدارهای متناوب دوستانش از جمله ایران به کار نگرفت.

· سقوط مرسی در اولین سال حکومت اخوان

تظاهرات وعده داده شده در 9تیر ماه بر علیه مرسی انجام گرفت .این تظاهرات که بنا بر فیلم های موجود و محاسبه مسیر های انجام گرفته آن بسیار کمتر از اعداد ادعایی مخالفان بود ،از سوی آنان رقم عجیب تظاهرات 33 میلیون نفری اعلام شد.در حالی که حتی به دو ملیون نفر هم نمیرسید اما همین تعداد نیز که بوق های تبلیغاتی با دمیدن در ارقام شرکت کنندگان ، آن را انتفاضه مردم بر علیه حکومت اخوانی تبلیغ میکردند دست مایه انجام کودتا گردید.

پس از این راهپیمایی عبدالفتاح سیسی در رسانه ها ظاهر شد تا فاز دوم کودتا را کلید بزند.وی به دولت 48ساعت فرصت داد به درگیریهای خیابانی که از مدتها قبل از سوی مخالفان و موافقان حکومت قانونی مصر در میدان التحریر در جریان بود و از سوی همان دستهای خارجی هدایت میشد پایان دهد و الا برای کنترل اوضاع و برای پیگیری مطالبات مردمی که سقوط دولت است جامه عمل خواهد پوشاند.این حرکت سیسی حکومت را غافلگیر کرد.مرسی طی سخنانی در این 48 ساعت مدام به جایگاه قانونی خود و غیر قانونی بودن حرکت ارتش و مخالفان اذعان میکرد اما صدای طبل های تبلیغاتی چنان گوش ها را پر کرده بود که کسی به سخنان خشمگینانه او توجهی نمیکرد .از سوی دیگر همپیمانان او در کشورهای عربی نیز به امر اربابان خود پشت او را خالی کردندو امریکائیان که توانسته بودند شکار خود را تا آخرین لحظه سرگرم کرده و با قول های مساعد او را به بازی بگیرند مزورانه به صحنه های پیروزی خود لبخند میزدند و بر جسد نیمه جان حکومت اخوانی ها میتاختند.

مهلت 48 ساعته ارتش به پایان رسید در حالی که طرفداران حکومت قانونی و مخالفان آن در خیابانهای قاهره به شدت با یکدیگر درگیر بودند.در پایان مهلت ارتش در روز 11تیرماه 92ساعت 7 عصر ،عبد الفتاح السیسی به دیدن مرسی در کاخ ریاست جمهوری رفت و به علت هماهنگی پلیس با ارتش و نیروهای امنیتی، گارد ریاست جمهوری و یا محافظان وی هیچ ممانعتی به عمل نیاوردند.او در ملاقات خود با مرسی اعلام کرد که به نام ملت و بنا برخواسته آنان وی را دستگیر میکند .واکنش های مرسی و اعتراض او هیچ فایده ای نداشت و مرسی از سوی همان نیروهای موجود دستگیر شد و به مکان نامعلومی منتقل گردید. همزمان ارتش به معدود شبکه های تلویزیونی موافق مرسی حمله کرده و به دستگیری کارکنان و تعطیلی آنها پرداخت .ارتش با محاصره ساختمان رادیو و تلویزیون ملی مصر نیروهای خود را در راهروهای آن مستقر کرد و پخش کلیه برنامه ها وبخش های خبری را تحت کنترل گرفت.شبکه های تلویزیونی هماهنگ شده با کودتا نیز ذوق زده اخبار این کودتا را لحظه به لحظه به نفع کودتا گران مخابره میکردند.در همین حین تلویزیون مصر اعلام کرد که تا ساعاتی دیگر وزیر دفاع عبدالفتاح سیسی در کنفرانسی مطبوعاتی به تشریح اوضاع و نقشه راه خواهد پرداخت. مردم در سراسر مصر که از این اقدام ارتش شوکه شده بودند و حتی بسیاری از منتقدان مرسی و تظاهرات کنندگان نیز انتظار و انگیزه سرنگونی دولت را نداشتند، منتظر ماندند تا ببینند سیسی چه خواهد گفت. سیسی در حالی پس از ساعت ها انتظار مردم در آخرین ساعت های شب در کنفرانسی شرکت کرد که مجموعه ای از چهره های شاخص سیاسی و مذهبی را بر روی جایگاهی نشانده بود تا به کودتای خود لباس مشروعیت بپوشاند. افراد شاخص در این میان اعم بودند از شیخ طیب ریاست الأزهر به عنوان بالاترین مرجع مذهبی رسمی مسلمانان،پاپ تواضروس رهبر مسیحیان مصر همچنین چهره های لیبرالی همچون البرادعی و نماینده جریان سلفی و تکفیری هاو...که پس از سخنرانی السیسی و اعلام سرنگونی دولت قانونی مرسی و تشریح نقشه راه و اعلام اینکه ارتش خود زمام امور را بدست گرفته و به تعیین رئیس جمهور موقت خواهدپرداخت هرکدام از شخصیت های موجود در این نمایشنامه نیز این توطئه را تایید کرده و چند کلمه ای مبنی بر موافقت خود برای سرنگونی دولت صحبت کردند.شخص ملک عبدالله رسما اولین شخصی بود که پیروزی کودتا را تبریک گفت.اما امریکائیان و اروپایی ها که هنوز از پیروزی کامل کودتاگران مطمئن نبودند جانب احتیاط را رعایت کرده و مواضع دو پهلو گرفتند که مایه رنجش و تعجب کودتاگران را نیز بدنبال داشت.

· سقوط مصر در آتش کودتا

پس از این کودتا بود که مصر دیگر روی آرامش به خود ندید . کودتاگران که تصور میکردند با حمله ای گاز انبری حکومت اخوانی ها را سرنگون کرده و همه راهها را به روی آنها بسته اند ناگهان با خشم پیش بینی نشده ای از سوی ملت که به یکباره پرده جادوی کودتا گران از چهره واقعی آنان برافتاده بود مواجه شدند.ارتش در برنامه ریزی خود تحلیل کرده بود که با وجود نزدیکی ماه مبارک رمضان میتوانند با حمله ای برق آسا حکومت را سرنگون کرده و چون ملت روزه دار در گرمای هوای شرجی مصر تحمل ماندن در خیابانها را ندارند قاعدتا فرصت یک ماهه این ماه روزه داری زمان کافی را به آنان برای خالی کردن خیابانها از مخالفان و استحکام پایه های کودتا خواهد بخشید. تصوری که عکس آن به اثبات رسید.خیابانهای قاهره در آن روزها محل جولان تانک ها و نفربرهای ارتشی و نیروهای ارتش و پلیس بود.مردم دسته دسته در تظاهرات های مخالف کودتا شرکت میکردند و پلیس و ارتش در کشتن و قلع و قمع مخالفان کودتا که همگی لزوما اخوانی نبوده بلکه اقشار مختلف با گرایشهای گوناگون را در بر میگرفت هیچ کوتاهی نمیکردند و نیروهای سیستم امنیتی نیز به شکار معترضان در حاشیه تظاهراتها پرداخته و در خیابانهای اطراف هر تجمعی افراد فعال در سازماندهی و هدایت راهپیمایی را به قتل میرساندندو سپس انگشت اتهام را به سوی اخوانی ها میگرفتند. یکی از این قتل عامها در مقابل گارد ریاست جمهوری مصر اتفاق افتاد.معترضانی که در اعتصابی آرام در مقابل مرکز گارد ریاست جمهوری تحصن کرده بودند در اعتراض به این که چرا گارد که وظیفه حفاظت از رئیس جمهور را دارد اجازه دستگیری رئیس جمهور را داده است در صبحی تاریک و زمانی که متحصنان مشغول خواندن نماز صبح بودند ارتش با قطع چراغهای خیابان آنان را بیرحمانه به گلوله بست تا نشان دهد تحمل هیچ صدای مخالفی را ندارد.در این قتل عام بیش از 50نفر اعم از زن ومرد و کودک کشته شدند و صدها نفر نیز زخمی گردیدند.پس از این فاجعه قتل عام دیگری در خیابان نصر قاهره در مقابل قبر و جایگاه ترور سادات رخ داد که در طی آن نیز دها نفر کشته شدند.این جنایت ها چشم های بسیاری را بر ماهیت این کودتا که عوامل آن نام قیام مردمی بر آن میگذاشتند باز کرد.در حالی که ارتش با افتخار از کشتن مردم با عنوان مبارزه با تروریسم یاد میکرد همزمان به قلع و قمع شدید مطبوعات ومنابر مساجد و حتی گفتگوهای عادی مردم در ادارات و اماکن عمومی می پرداخت.در یک کلام میتوان گفت حکومتی پلیسی تر وخفقان شدید تری از زمان مبارک بر ملت تحمیل میشد و ملت که در زمان مرسی طعم آزادی کامل در بیان نظرات و نقد و گفتگو را داشتند دوباره در چنگال سیستم امنیتی و مخوف مصر گرفتار آمدند.با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان که در میان مصریان از حال و هوای خاصی برخوردار است اما بر خلاف تصور ارتش این مخالفت ها جلوه ویژه ای یافت و مقاومت اسلامی ملت با جلوه های مذهبی تلفیق زیبایی به وجود آورد. ملت میدان رابعه العدویه و میدان النهضه که نزدیک به دانشگاه قاهره است را به عنوان مراکز تجمعات اعتراضی خود انتخاب کردند.آنان با برپایی خیمه هایی در حاشیه های میدان سرپناهی برای خود از آفتاب داغ و روزهای شرجی قاهره در تابستان و در حال روزه داری بر پا کردند و مسجد رابعه را به مرکز طبی برای کمک های اولیه به مردم قرار دادند.آنان درطول یک ماه روزه داری برنامه های معنوی و زیبایی برگزار میکردند و با صمیمیت افطار و سحر های ساده ای را دور هم داشتند برپایی نماز جماعت و مراسم دعا و تضرع به خداوند برای نجات و رهایی آنان از فتنه پیش آمده تاثیرات بسیاری بر افکار عمومی داشت .برنامه های سخنرانی برای تشریح اهداف کودتا و رسوا کردن چهره امریکایی ارتش و تشیع جنازه شهدایی که روزانه توسط ارتش و یا نیروهای امنیتی به شهادت میرسیدند با حضور خانواده شهدا وسخنرانی های پرشور آنان و پخش سرودهای انقلابی، کودتا گران را بسیار نگران و عصبانی کرده بود.خشمی که زمینه ساز یکی از جنایات بزرگ در تاریخ را به وجود آورد تا کودتای امریکایی مصر را کاملا به جهانیان و ملت های آزاده معرفی کرده واز سوی دیگر انقلابیون و طرفداران بیداری اسلامی در تمامی کشورها را از مقاومت بر علیه فتنه ها مایوس کنند.

· قتل عام ملت توسط ارتش

صبح روز 5مرداد ماه 1392 در حالی آغاز شد که یکی از قتل عام های هولناک در تاریخ بشریت در مقابل دوربین ها و چشم میلیونها نفر اتفاق افتاد.پس از اذان صبح تانکهای ارتش به محاصره میدان رابعه و النهضه پرداختندو همه خیابانهای اطراف را اشغال کردند.آنان به هیچ کس اجازه ورود و خروج ندادند و با طلوع آفتاب فرمان قتل عام صادر شد.چندین هزار نفر که در میان تانکها و هلی کوپترها و گلوله ها محاصره شده بودند درو میشدند و دوربین خبرنگاران و شبکه های مستقر در میدان که هر روزه برنامه های تبلیغی آنان را پوشش میداد این جنایت را به صورت زنده برای میلیونها نفر در جهان پخش میکردند.جهانیان و ملت مصر یکپارچه فریاد شده بودند که قتل عام را متوقف کنید اما صدای شلیک گلوله ها گوش شنوایی برای ارتش وپلیس مصر باقی نگذاشته بود و آنان مطیع فرمان اربابان خود به خاموش کردن هر صدای مخالفی با شدت هرچه تمامتر میکوشیدند.ظرف چند ساعت و تقریبا تا ساعت 11 صبح این جنایت ادامه یافت و ارتش با اشغال میدان به قلب مقاومت در مسجد رابعه که محل جمع آوری مجروحان و شهدا بود رسید و با ورود به مسجد همه پزشکان و مجروحان را به رگبار بسته و مسجد را با شهدا و مجروحان و قرآنهای داخل آن به آتش کشید.سپس ارتش به پاکسازی خیمه ها پرداخته و هر کسی را که باقی مانده بود را یا دستگیر کرده و یا به قتل رساند بسیاری از خبرنگاران موجود در میدان نیز به شهادت رسیدندو سپس خیمه ها را نیز آتش زد.با آتش گرفتن خیمه ها کپسول های خوراک پزی که در خیمه ها وسیله آماده کردن افطار و سحر و غذای متحصنان بود یکی پس از دیگری منفجر میشد و صحنه های رعب انگیزی از آتش دود و جنازه های آتش گرفته را به نمایش میگذاشت.مسجد و میدانی که تا شب قبل محل راز و نیاز و شور و شعور بود غریبانه با شهدای به خون تپیده در آن در شعله های فتنه دیکتاتورهای منطقه ای و مصری میسوخت و چکمه های خونین ارتشیان ناجوانمردانه بر روی جنازه های شهدا رژه پیروزی میرفت .تا ظهر روز 5 مرداد قریب به 4 هزار نفر شهید و 10هزار نفر مجروح گزارش شدند در حالی که بیمارستانها نیز از پذیرش مجروحانی که با تیر مستقیم زخمی شده و در شرایط بسیار وخیمی به سر میبردند منع شده بودند . آماری دقیقی از دستگیر شده ها نیز نبود. ملت مصر بهت زده به این جنایت مینگریستند و شوک ناشی از این جنایت انشقاق و هیاهوی عجیبی به راه انداخت.مردمی که فرزندان و بستگانشان در میان این معترضان بودند حیران به دنبال عزیزان خود میگشتند و مصر در داغ بزرگی که در تاریخ آن سابقه نداشت فرو رفته بود. وزیر کشور مصر بعد از ظهر آن روز در کنفرانسی مطبوعاتی با افتخار اعلام کرد که ما فتنه عظیمی را سرکوب کردیم و افرادی که کشته شدند همه از تروریستهای خطرناکی بودند که وجودشان برای امنیت مصر خطر بزرگی محسوب میشد.اما ارتش بعد از این جنایت هرگز روی خوش ندید. شعله های آتش میدان و مسجد رابعه به سراسر مصر رسید و همه وجدانهای بیدار در جهان را تکان داد.پس از این جنایت همه شهرهای مصر محل اعتراضات گسترده ملت شده بود .اسکندریه و سوئز که کانال سوئز از آن میگذرد و از شمال تا جنوب مصر حتی روستاها نیز در این التهاب و داغ و غم میسوخت.

از آن تاریخ به بعد که هنوز یکسال نشده است ، این ملت هرگز روی آرامش را ندیدند حتی کودتا گران نیز که همه ابزار زور و قدرت و تبلیغات را در دست داشتند نیز نتوانستند بر خلاف تصورشان به اهداف خود برسند. آنان که با انحلال مجلس و تغییر قانون اساسی و غیر قانونی اعلام کردن فعالیت های اخوان المسلمین و تروریست خواندن آنها و احزاب همسو با آنان و دستگیری گسترده همه فعالان سیاسی مخالف کودتا و از جمله اخوانی ها و رهبر آن و ضبط اموالشان میکوشیدند تا اوضاع را به نفع خود سامان دهند حتی در میان طرفداران خود نیز چهره مثبت و موفقی را نشان نداده اند. ارتش که زندانیان پس از کودتا را بنا بر گزارش های منابع حقوق بشری به رقم 44هزار نفر در سراسر مصر رسانده بود سعی میکرد تا با رعب و وحشت مخالفانش را در تحت بدترین شکنجه ها و شرایط قرار دهد تا آنها مقاومت و تاکیدشان را بر غیر قانونی بودن اقدامات ارتش انکار کنند.اگرچه گفته میشود این رقم هم اکنون به 21هزار نفر زندانی رسیده است اما هنوز هم مفقودان بسیاری پس از کودتا هستند که معلوم نیست به چه سرنوشتی دچار شده اند.

· انتخابات ریاست جمهوری پس از کودتا

پس از شکست ظاهری بیداری اسلامی در مصر این شتاب مقدس پاکسازی منطقه از دیکتاتورهای فرسوده و حکومت های پدرسالار و موروثی در شکل مرئی آن متوقف شد و کشورهایی همچون عربستان و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس نفس راحتی کشیدند و عربستان با وارد کردن نیرو به بحرین سعی کرد اجازه ندهد تا این بیداری اسلامی از شمال افریقا گام به کشورهای خلیج فارس بگذارد.در گام بعدی عربستان و امریکا و اسرائیل با امکانات خود سیسی را متقاعد کردند تا با برگزاری انتخابات هرچه زودتر مشروعیت و مقبولیت نداشته اش را به نحوی رنگ و لعاب قانونی بدهد. و مقرر شد انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه گذشته برگزار شود.در این انتخابات همچون زمان مبارک فقط 2کاندید توانستند شرکت کنند عبدالفتاح السیسی و حمدین صباحی.حمدین از ناصری ها و از مخالفان تاریخی اخوانی ها و از جمله شرکت کنندگان در تظاهرات به نفع کودتا بود اما به مرور کمی ژست منتقدحکومت نظامیان به خود گرفت. وی دارای چهره ای ملی و با گرایشهای سوسیالیستی و غیر ارتشی بود و در مقابل سیسی که تمامی امکانات دولتی و ارتشی و رسانه ای را داشت هیچ شانسی برای پیروزی نداشت اما تلاش میکرد تا خود را در فضای جدید سیاسی مصرفعال و مطرح نشان دهد.

انتخابات بر طبق روال گذشته در طی دو روز برگزار شد اما برخلاف انتظار سیسی و همپیمانان داخلی و خارجی اش اقبال کم مردم و تحریم گسترده توده ناراضی مردم از حکومت نظامیان و اخوانی ها و بسیاری از دانشجویانی که هر روزه طعم تلخ هجوم پلیس و درگیری و قتل و زندانی شدن هم کلاسی هایشان را چشیده بودند نتوانست بیش از 10 الی 12 درصد را به پای صندوق های رای بیاورد.در پایان روز دوم رای گیری ارتشیان وحشت زده دست به کار جدیدی زدند و انتخابات را برای اولین بار به روز سوم کشاندند.حمدین صباحی و طرفدارانش به قضیه اعتراض کردند اما چون ارتش نیاز به زمان داشت تا قبل از بسته شدن صندوقها کاری برای افزایش آمار و جلوگیری از یک افتضاح بزرگ سیاسی را سازماندهی کند،در روز سوم و در حالی که تقریبا هیچ مراجعه کننده چشمگیری در پای صندوقها حاضر نشده بودند به یک باره آمار شرکت کنندگان را از 11 درصد به 47 درصد رساندو با افتخار سیسی را پیروز این تقلب بزرگ قلمداد کرد.آماری که همه ملت که شعبه های خالی را دیده بودند به آن پوزخند زدند و حمدین صباحی نیز اعلام کرد این آمار توهین به شعور ملت است.اما به هر حال کسی جرات اعتراض جدی به این انتخابات که ملت نام نمایش خیمه شب بازی بر آن گذاشته بودند را نداشت.البته ناکامی سیسی به همین حضور کم رنگ ملت محدود نشد و او که مراسم تحلیف پر طمطراقی برای خود تدارک دیده بود و از بسیاری از سران کشورها دعوت کرده بود با عدم استقبال سران کشورها شوکه شد و نتوانست نه در میان ملت خود و نه در میان سایر ملل جایگاه مورد نظرش را به دست آورد.

· احکام اعدام اخوانی ها

دادگاههای مصر که میراث دار عهد سیاه مبارک هستند پس از پیروزی سیسی به فعالیت خود شدت بخشیدند.آنان که تا قبل از این هم احکام اعدام دسته جمعی مانند حکم اعدام برای بیش از 500 اخوانی را صادر کرده بودند پس از پیروزی سیسی به سراغ اعضاء مرکزی اخوان همچون مرشد این جماعت به نام محمد بدیع و یا کادر مرکزی آن همچون صفوت حجازی و بلتاجی و خیرت شاطر و..رفتند .افرادی که فرزندان بسیاری از آنها در میدان رابعه و یا جنایات متعدد پس از آن به شهادت رسیده بودند و این دادگاهها حکم اعدام این افراد را برای تایید به مفتی مصر دادند تا یک بار دیگر در کشاکش میان اسلام سیاسی و ارتشیان همان سناریوی قدیمی اعدام سران اخوان و دستگیری و زندانی کردن الباقی دوباره نوشته شود....سناریویی که با تغییرات وسیعی که پیش آمده اینبار قطعا بسیار متفاوت تر از قبل خواهد بود.

· خاموشی بیداری اسلامی فرضیه یا واقعیت؟

با شکست ظاهری آزادی خواهی و بیداری اسلامی در مصر و بازگشت این ملت به شرایطی بسیار اسف بارتر از دوران مبارک و در پی آن توطئه های وسیع در لیبی و یمن و تونس وهمچنین گسیل تروریستهای مزدور مثلث شوم به سوریه و لبنان و اخیرا عراق برای به نابودی کشاندن خط مقاومت و همپیمانان حکومت سیاسی اسلام به رهبری ایران به نظر میرسد بارقه امیدی که بر دل مظلومان و محرومان منطقه برای آزادی و رهایی از یوغ مستکبران تابیده بود به سوی خاموشی میرود اما در واقع میتوان گفت این فرضیه خامی است که هرگز تحقق نخواهد یافت. در واقع میتوان گفت که بیداری اسلامی مولود مبارکی است که متولد شده و هرگز به دوران جنینی خود باز نخواهد گشت. این مژده ای است که مقام معظم رهبری نیز بر آن تکیه کرده اند و با توجه به نقطه مرکزی این توطئه ها در مصر که شرح کامل آن در قبل آمد این فتنه ها حتی در این کشور نیز نتوانسته است به قوام و استحکام لازم دست یابد و حکومت سیسی بر پایه های بسیار لرزان و سستی تکیه کرده که هر لحظه امکان ریزش آن متصور است.ملت مصر امروز خشمگین و ناراضی به وقایع یک سال گذشته خود مینگرد و شرایط امروز را بسیار وخیم تر از زمان مرسی میداند با گذشت اندک زمانی ناتوانی سیسی در اداره امور و شرایط بشدت پلیسی و امنیتی مصر و زخم های داغ دیدگان و زندانیان و دانشجویان معترض و تمامی گروههایی که طعم آزادی واقعی در دوران مرسی را چشیده بودند سر باز خواهد کرد و از چنین حکومتی تمکین نخواهند کرد و عصیان مدنی اشکال گسترده تری می یابد.قطعا بیداری اسلامی از همان نقطه ای که سرکوب شد دوباره شعله خواهد کشید.

· رهنمودهای مقام معظم رهبری به مصریان

مقام معظم رهبری در ابتدای این بیداری و طی رهنمود هایی کراراً تاکتیک ها و نقاط ضعف و قوت این انقلابها و همچنین راهکارهای لازم برای فائق آمدن بر مشکلات و دشمنان را بیان فرمودند و بنا بر شرایط پیش آمده و توطئه های رنگارنگ و بنا به موقعیت های خاص هشدارهای لازم را به انقلابیون پیروز میدادند که اگر از سوی آنها به طور کامل مورد توجه قرار میگرفت شاید هم اکنون سرنوشت بهتری داشته و آسیب های شدیدی را که متحمل شدند را به گونه ای دیگر مدیریت کرده و تهدیدها را به فرصت تبدیل میکردند ایشان در اولین سخنان خود بعد ار پیروزی بیداری اسلامی در مصر فرمودند :سابقه‌ی جهاد و روشنفکری و تربیت شخصیتهای بزرگ مجاهد و متفکر در مصر این توقع را در دل ما برمی‌انگیخت. اما از مصر صدای واضحی شنیده نمی‌شد. من در دل خطاب به ملت مصر این شعر ابوفراس را زمزمه میکردم " اَراکَ عَصِیَّ‌ الدَّمعِ شیُمتُک الصبر ـ اَما لِلهوی نهیٌ علیک و لا امرٌ ...؟وقتی ملت مصر را در میدان تحریر و میادین دیگر شهرهای مصر دیدم‌ پاسخ خود را شنیدم. ملت مصر با همان زبان دل به من میگفت "بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعهٌ ولکنَّ مِثلی لایُذاعُ لهُ سِرٌّ ..این سرّ مقدس یعنی انگیزه و عزم قیام به تدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظه‌ی مناسب تاریخی عریان در صحنه‌ئی پرشکوه به میدان آمد.

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در بهمن‌ماه 1390 در خطبه‌های نماز جمعه خطاب به گروه‌های سیاسی مصری فرمودند: برادران و خواهرانم! مراقب این امانت بزرگ باشید. غرور و نیز ساده‌انگارى، 2 آفت بزرگ پس از نخستین پیروزى‌هایند. شما مسؤول‌ترین افراد در عرصه‌ نظام‌سازى، حفظ دستاوردهاى مردم و حل مشکلات جنبش هستید. قدرت‌هاى ضربه خورده‌ جهان و منطقه، بى‌شک در افکار شیطانى بسر می‌برند؛ از فکر حذف و انتقام، تا طرح فریب دادن و متزلزل کردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود کردن انقلاب‌ها و پدید آوردن اوضاع- و العیاذ باللّه- بدتر از گذشته مى‌اندیشند. تصمیمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاریخى خواهد یافت و این دوره، «شب قدر» تاریخ کشورهاى شماست.

ایشان در ادامه خطاب به گروه‌های مصری فرمودند: به آمریکا و ناتو اعتماد نکنید. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمى‌اندیشند. همچنین از آنان نترسید. آنان پوشالى‌اند و به‌سرعت ضعیف‌تر نیز شده‌اند. حاکمیت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان امید نبندید و از آنان حساب نبرید. تنها به خداى متعال اعتماد کنید و فقط مردم خود را باور کنید. آنان در عراق شکست خوردند و با دست‌هاى خالى خارج شدند؛ در افغانستان چیزى به دست نیاورده‌اند؛ در لبنان از حزب‌اللّه، و در غزه از حماس شکست خوردند و اینک در مصر و تونس به دست مردم، به پایین کشیده شده‌اند. هیچ چیز طبق برنامه‌ آنان پیش نرفته است، بت غرب نیز چون بت کمونیزم شکست و ترس ملت‌ها ریخت. مراقب آینده باشید که شما را نترسانند.

رهبر معظم انقلاب در ادامه تصریح کردند: مراقب بازى‌هاى آنها باشید. همچنین وارد بازى دلارهاى نفتى وابستگان و متحدان غرب در میان اعراب نشوید که در آینده از این بازى‌ها سالم بیرون نخواهید آمد. اسرائیل رفتنى است، نباید بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضت‌هاى کنونى، تن دادن به بقای رژیم صهیونیستى است و ادامه‌ مذاکرات سازش و تسلیم که رژیم‌هاى ساقط شده آن را پایه‌گذارى کرده‌اند.

مقام معظم رهبری تاکید کردند: کار اصلى شما این خواهد بود که چگونه یک تاریخ عقب‌ماندگى و استبداد و بى‌دینى و فقر و وابستگى حاکم بر کشورهایتان را در کوتاه‌ترین زمان‌ها ان‌شاءاللّه جبران کنید و چگونه با رویکرد اسلامى و به شیوه‌اى مردم‌سالارانه و رعایت عقلانیت و علم، جامعه‌سازى کنید و تهدیدهاى داخلى و خارجى را یک به یک از سر بگذرانید؛ چگونه «آزادى و حقوق اجتماعی» منهاى «لیبرالیزم»، و «برابرى» منهاى «مارکسیزم»، و «نظم» منهاى «فاشیزم غرب» را نهادینه کنید؛ چگونه تقید خویش به شریعت مترقى اسلام را حفظ کنید، بى‌آنکه گرفتار جمود و تحجر شوید؛ چگونه مستقل شوید، بى‌آنکه منزوى شوید؛ چگونه پیشرفت کنید، بى‌آنکه وابسته شوید؛ چگونه مدیریت علمى کنید، بى‌آنکه سکولاریزه و محافظه‌کار شوید.مواردی که سران سابق مصر به آن بی‌توجه بودند و دقیقا از همین ناحیه ضربه خوردند. تعریف‌ها باید بازخوانى و اصلاح شوند. 2 الگوى «اسلام تکفیرى» و «اسلام لائیک» از سوى غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوى «اسلام اصولگراى معتدل و عقلانى» در میان انقلاب‌هاى منطقه تقویت نشود. کلمات را دوباره و به‌دقت تعریف کنید.

مقام معظم رهبری تصریح کردند: به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى که رژیم صهیونیستى را تحمل می‌کند، ولى با مذاهب اسلامى دیگر بیرحمانه مواجه می‌شود، دست آشتى به سوى آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبیله‌اى و مذهبى دامن می‌زند و اشداء با مومنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکایى و انگلیسى بدبین باشید که شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى می‌کشانند. در دهه‌هاى گذشته، هم نخبگان و هم حاکمان، به وابستگى بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریکا یا شوروى افتخار می‌کردند و از سمبل‌هاى اسلامى می‌گریختند؛ و امروز همه چیز برعکس شده است.

در آخرین اظهارات ایشان پس از پس از سقوط بیداری اسلامی در مصر ایشان میفرمایند:

بیداری اسلامی پدیده بسیار مهمی است که با آنتی تزهای استکباری از بین نمی رود،این حوادث نشان می دهد که عمق بیداری اسلامی در این کشورها وجود دارد اما به علت اینکه مسائل خوب مدیریت نشد و ناشیگری کردند امروز اوضاع کشور بزرگ مصر، بسیار دردناک شده است.
معظم له در مرقد مطهر حضرت امام نیز در خرداد ماه 93 فرمودند:

جبهه استکبار در خطایی راهبردی تصور می کند بیداری اسلامی را ریشه کن کرده اما درک و فهمی که منجر به بروز بیداری اسلامی شد، از بین رفتنی نیست و این پدیده، دیر یا زود گسترش خواهد یافت.

بنا بر فرموده مقام عظمای ولایت این شور و انقلاب خاموش شدنی نیست و ممکن است در مقطعی کمی درخشش آن افول کند اما وعده برحق پیروزی مظلومان و مستضعفان بر مستکبران قطعی و عملی خواهد بود.انشاءالله

https://shoma-weekly.ir/MicDFm