سیاسی

دولت با قاتلان فرهنگی برخورد کند

من از اظهارات آقای روحانی تعجب کردم و همان موقع از سوی حزب موتلفه اعتراض رسمی کردیم و گفتیم که آقای روحانی شما شهید آوینی را با فلان هنرمند فاسد هالیودی در یک سطح قرار می دهید؟

چندی پیش دبیرکل حزب موتلفه اسلامی بازدیدی از موسسه مطبوعاتی ایران داشت و در حاشیه آن گفتگویی انجام گرفته بود که به تازگی توسط روزنامه ایران منتشر شد. متن کامل این گفتگو فراروی شما است


انتخابات 24 خرداد به پیروزی گفتمان اعتدال منجر شد. ارزیابی شما از وضعیت کشور بعد از طرح و پیروزی گفتمان اعتدال چیست؟ به نظر شما دولتی که با شعار تدبیر، امید و اعتدال قدرت اجرایی را در دست گرفت تا چه اندازه در عملی کردن وعده هایش موفق بود؟
با توجه به این که استقرار دولت یازدهم از مردادماه سال گذشته صورت گرفت و تنها 11 ماه از عمر کاری دولت گذشته، نمی شود در ارزیابی تعجیل کرد. به اعتقاد بنده بهتر است چند ماه دیگر از عمر کاری دولت بگذرد تا بتوان بطور دقیق اظهار نظر کرد.
آقای روحانی کارش را در ایام انتخابات با شعار اعتدال شروع کرد. به نظر بنده اعتقاد به اعتدال، خمیره ای است که در شخصیت آقای روحانی وجود دارد. با توجه به شناخت و سابقه ای که از آقای روحانی دارم، معتقدم ایشان شخصاً مایل است کارها را بر اساس اعتدال انجام دهد. در دولت ایشان، هم مواردی وجود دارد که در آن اعتدال رعایت شده اما مواردی هم هست که برمبنای مشی اعتدال نبوده است.
یکی از مواردی که در آنها رعایت اعتدال نشد، برخی انتصابات در دولت است. قبلاً وعده داده شده بود که در ترکیب مدیران دولت، از معتدلان دو جناح استفاده می شود. البته این که بگوییم از اصولگرایان اصلاً استفاده نشده، حرف درست و منصفانه ای نیست اما به اعتقاد بنده در مجموع کفه انتصابات به نفع اصلاح طلبان بخصوص حزب کارگزاران سنگینی می کند. در مواردی هم از مرتبطین فتنه 88 استفاده شده.
در عرصه سیاست خارجی، دولت روحانی در راستای حفظ اعتدال و تنش زدایی اقدامات خوبی انجام داده است. منتها ما معتقدیم که طرف مقابل اصلی ما یعنی امریکا و برخی کشورهای اروپایی، اصلاً قابل اعتماد نیستند. از رفتار تیم دیپلماسی ما در اوایل مذاکرات هسته ای، بوی اعتماد نسبی به طرف های غربی مذاکره استشمام می شد ولی به نظر من در آخرین دور از مذاکرات که قابل تقدیر هم بود خوشبینی نسبی سابق به واقع بینی تبدیل شد. به اعتقاد بنده ما باید در رابطه با امریکا و اروپا بنا را بر بی اعتمادی بگذاریم. چرا که اگر امریکایی ها در 35 سال گذشته کاری علیه کشورمان انجام ندادند به خاطر این نبود که نمی خواستند، بلکه به این دلیل بود که نمی توانستند. اگر همین الان امریکا به نتیجه برسد که با یک حمله سراسری توان نابود کردن جمهوری اسلامی را دارد، ذره ای در اقدام به حمله نظامی تردیدی به خود راه نمی دهد.
در عرصه اقتصاد، دولت مصمم به اجرای سیاست های ابلاغ شده از سوی رهبری در اقتصاد مقاومتی است. اما این اعتقاد نباید به چند بخشنامه و همایش محدود شود. دولت باید تحقق سیاست های اقتصاد مقاومتی را به کسانی واگذار کند که به این سیاست ها اعتقاد راسخ دارند. شعار مردمی کردن اقتصاد از اول انقلاب مطرح بوده؛ بنابراین کمبود شعار نداریم، کمبود عمل داریم. مردم ما خود را شریک اقتصادی دولت نمی دانند. در امور سیاسی، وضعیت متفاوت است. مردم، خود را شریک سیاسی نظام می دانند و بنا بر این مانند شریک رفتار کرده و هر جا حضورشان ضرورت پیدا کند، ورود کرده و خطرات حضورشان را پذیرفته اند. حضور مردمی در هشت سال دفاع مقدس گواه درستی بر این نظر است. اما در اقتصاد این گونه نیست. دولت ها تا به حال کاری نکرده اند که مردم در اقتصاد، خود را شریک بدانند لذا خود را کارمند اقتصادی دولت می دانند. به همین دلیل تا زمانی که مردم را در عمل شریک اقتصاد نکرده ایم نباید از آن ها انتظار شریک بودن داشته باشیم. دولت فعلی در این راستا البته اقداماتی انجام داده و باید فرصت بدهیم تا به شعار های اقتصادی اش عمل کند.
در ارزیابی عملکرد دولت در امور فرهنگی عمده انتقادات به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معطوف می شود. در حالی که نمی توان کارهای فرهنگی را صرفاً به عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محدود کرد. اگرچه این عملکرد بسیار مهم است. برخی مواقع مواضعی از سوی رئیس جمهوری مطرح شده که به ارزش ها در عرصه فرهنگ توجه شده اما در برخی موارد هم جملاتی به کار بردند که به اعتقاد من نیازمند اصلاح است.
برای مثال آقای روحانی در مقطعی تقسیم بندی هنر و هنرمند را به ارزشی و غیر ارزشی بی معنا خواندند. من از اظهارات آقای روحانی تعجب کردم و همان موقع از سوی حزب موتلفه اعتراض رسمی کردیم و گفتیم که آقای روحانی شما شهید آوینی را با فلان هنرمند فاسد هالیوودی در یک سطح قرار می دهید؟ آیا نباید بین این ها دیواری قرار بدهیم؟ یا اخیراً جشنواره ای به نام «شعر فجر» برگزار کرده اند که اشعار خوانده شده ظلم به فجر بود. نمی گویم موضعگیری دولت در همه موارد در امور فرهنگی از این قماش بوده اما باید توجه داشت که اگر دولت در امور فرهنگی 10 موضعگیری صحیح داشته باشد حتی یک مورد ضد ارزشی هم قابل توجیه نیست که البته در حال حاضر این نسبت نیز برقرار نیست و وضع گیری های ضدارزشی افزایش پیدا کرده است.
بهتر است آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سهمی هم برای ارشاد طرف دولت قائل باشند و توجه کنند که حتی دولت های بی دین و حتی ضد ادیان آسمانی راجع به محصولات ماهواره ای و پخش برخی از این محصولات کنترل خبری دارند.
اظهارات رئیس جمهوری در یکی، دو ماه اخیر -که می توان آن را به نوعی ترسیم مانیفست فرهنگی دولت اعتدال دانست- با انتقاد برخی افراد روبه رو شد. کما این که شما هم نقدهایی را وارد می دانید. اما سوی دیگر ماجرا، صحبت از برنامه ها و وعده هایی است که دکتر روحانی به خاطر همان ها از مردم رای گرفت. در واقع مردم به آزادی های اجتماعی و گشایش فضای فرهنگی رای دادند. آیا این انتظار بحقی از سوی مردم نیست که رئیس جمهوری به وعده هایی که داده، عمل کند؟
این که در امور فرهنگی فضای بازی داشته باشیم که افکار مختلف در آن مطرح شود، بسیار خوب است. بنده با تضارب آرا موافق و معتقدم نظام جمهوری اسلامی به خاطر برخورداری از بنیه ایدئولوژیک قوی از تضارب آرا ضرر نخواهد کرد. اما آقای روحانی در ایام تبلیغات نگفتند تقسیم بندی هنر و هنرمند به ارزشی و غیر ارزشی بی معناست؛ بعد از انتخاب شدن این جمله را گفتند. من معتقدم در عین حال که به گسترش فضای فرهنگی و فکری موظف هستیم در هر صورت خط قرمزهایی هست که باید رعایت شود.

برخی افراد در بحث آزادی فکری و فرهنگی می گویند نباید هیچ کنترل و مراقبتی وجود داشته باشد. نادرستی این حرف روشن تر از آفتاب است. ما برای این که مثلاً چه نوع غذا و خوراکی تحویل جامعه بدهیم، دستگاه های قضایی و بهداشتی راجع به مضر نبودن و غیربهداشتی نبودن تاسیس کرده ایم. آن وقت چطور در بحث های ایدئولوژیک به اندازه ای که برای نان و آب مردم وقت صرف می کنیم، دقت نکنیم؟
در زمان آقای خاتمی حرفی مطرح شد که دشمن را به مخالف، مخالف را به بی تفاوت و بی تفاوت را به طرفدار انقلاب تبدیل کنیم. اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، شعار خوبی است اما حتی یک مورد که این تبدیل صورت گرفته باشد ارائه ندادند. بنده معتقدم در آن دوران تجری کسانی که بنایشان بر ضدیت با انقلاب بود افزایش پیدا کرد یا مباحثی که امروز درباره حجاب مطرح است. باید توجه داشت موضوع حجاب، یک حکم اسلامی است و مربوط به حکومت ویژه یا شخص ویژه هم نیست. این حرف قرآن است که حجاب زنان و مردان باید رعایت شود. یک عده از افراد غیرمقید احساس کردند در دولت آقای روحانی نسبت به رعایت حجاب اقدامی نخواهد شد و همین باعث شد برخی افراد بدحجاب تظاهر به بی حجابی کنند. الان عده بدحجاب ها بیشتر است یا در دوره قبل؟
اصلاً معتقد نیستم شخص آقای روحانی- که در کسوت روحانی هم هست و خانواده ایشان حجاب را به معنای اصلی رعایت می کند- بخواهند به بدحجابی و بی حجابی دامن بزنند ولی در هر صورت این اتفاق افتاده است.

فکر نمی کنید که در مسائل دینی و فرهنگی، بهتر است خود مردم را محور تصمیمات قرار دهیم؟
در مسائل حکومتی شماری تصورشان بر این است که مردم هر وقت خودشان خواستند ارزش ها را رعایت کنند. اگر این نظر درست است پس مجازات اسلامی، تعزیرات، دادگستری و قوانین اسلامی بی مصرف تلقی می شوند.
ما راجع به موضوعات اجتماعی مانند راهنمایی و رانندگی، این همه قانون، مقررات و مامور داریم؛ سختگیری می کنیم و نمی گوییم مردم خودشان تشخیص بدهند که چه وقت از چراغ قرمز عبور کنند. این سختگیری در کشورهایی که به آزادی شهرت پیدا کردند بیشتر و برخوردشان با متخلفان رانندگی به مراتب شدید تر از ما است.
بنابراین، این که حکومت هیچ کاری به کار مردم نداشته باشد و همه را به کار فرهنگی حواله بدهد درست نیست. برای مثال پدری که یک عقیده دینی دارد مایل است فرزندانش نیز همین عقیده را داشته و بدان عمل کنند. پدری تصور می کند با ضرب و شتم کار تربیتی را انجام دهد. معلوم است که چقدر غلط است. پدر و مادری هم طوری مدبرانه برخورد می کنند که وقتی فرزند آن ها به حد انتخاب رسید، همانی را انتخاب کند که پدر و مادر انتخاب کردند که این بهترین راه است. قبول دارم با ضرب و شتم انجام پذیر نیست اما آیا مجازیم به عنوان پدر و مادر بگوییم خدا به بچه عقل داده پس هر کاری دلش بخواهد انجام دهد و ان شاءالله خودش روزی متوجه خواهد شد. مگر می شود وقتی زمینه های انحراف در اخلاق و آداب وجود دارد، این همه هجوم وجود دارد، ما جوان را بی پناه بگذاریم؟ لازمه حمایت کردن از جوانان، برخورد با گرگ هایی است که به دنبال فاسد کردن نسل جوان هستند. ما نباید با این ها برخورد کنیم؟

برخی از دولتمردان فرهنگی فعلی فضا را پر از گل و بلبل می بینند که احتیاج به عوض کردن عینک دارد.
وقتی بحث حکومت می شود باید همه امور تربیتی نسل را مرتبط با هم پیش ببریم. این که یک عده بگویند شلاق بزنید و یک عده بگویند کاری به کارشان نداشته باشید خودشان اصلاح می شوند، فرض بسیار غلطی است. ما در موضوعات فرهنگی ملزم به داشتن طرح جامع هستیم؛ ولو موضوع کوچک باشد. در این طرح جامع هم آزادی وجود دارد، هم کنترل و ارشاد. وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات می گفت چه لزومی دارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشته باشیم و پیشنهادشان این بود به جای آن وزارت فرهنگ داشته باشیم. واقعاً دولت هیچ وظیفه ای در ارشاد ندارد؟ تبدیل آزادی فکری به بی بند و باری فرهنگی خطری است که ما را تهدید می کند.
به عنوان مثال دولت برای اجرای طرح مصوب قانونی حجاب و عفاف که حدود 10 سال پیش تصویب شده و در دولت قبلی همت چندانی برای اجرای آن معمول نشد را با تدبیر اجرا کند تا خودش و مردم نتیجه مثبت آن را با چشم خود ببینند.

جنابعالی به عنوان منتقد برخی سیاست های فرهنگی دولت جدید،در مواردی موافق و مدافع برخی از روش های دولت گذشته بودید. سوالی که در فحوای اظهارات رئیس جمهوری درباره ماهواره ها و شبکه های اجتماعی و امثالهم مطرح می شود این است که کارآمدی شیوه های برخورد قبلی در چه حد بود؟ این که مبارزه در بالکن ها و پشت بام ها با ماهواره فایده نداشت یا این که فیلترینگ نتوانست مانع پیوستن مردم به شبکه های اجتماعی شود کارآمدی این شیوه ها را بطور جدی زیر سوال می برد بویژه آن که به محض کمتر شدن فشار ها اوضاع بلافاصله به وضعیت قبل بر می گردد. پاسخ شما به این سوال رئیس جمهوری چیست؟
نکته اول این است که کدام یک از علمای اسلام و دلسوزان فرهنگی گفته است تنها راه فرستادن مردم به بهشت، شلاق است؟ رئیس جمهوری کلمات قشنگی به کار بردند اما نگفتند چه کسانی می خواهند مردم را با زور و شلاق به بهشت ببرند.
در ثانی سوال ما از آقای رئیس جمهوری این است که اگر گرگ های فرهنگی با تمام قوا به میدان آمدند و برای بهشت رفتن مردم مانع تراشیدند و حتی مردم را به لطایف الحیل به جهنم هدایت کردند، دولت راجع به این گرگ های فرهنگی هیچ مسئولیتی ندارد؟

گاهی فضا گل و بلبل است؛ دشمن نداریم؛ تهاجم فرهنگی نداریم؛ ما هستیم و مردم، آن موقع فضا فرق می کند. اما آیا ما از اول انقلاب شبیخون فرهنگی و قتل عام فرهنگی نداشته ایم؟ لازم نیست برای برخورد با قاتلانی که عامه مردم را در بعد فرهنگی به قتل می رسانند، برنامه داشته باشیم؟
در زیارت حضرت رضا (ع) و برخی معصومان می خوانیم که خداوند لعنت کند کسانی که آنها را با دستشان و زبانشان به قتل می رسانند. این دعای معصوم است. پس ما قاتلان عقیدتی و فرهنگی هم داریم که کارشان را با زبان و قلم انجام می دهند.
دولت میدانی را فرض کرده که قاتل فرهنگی نداریم.

سوال من بی جواب ماند روش های گذشته چقدر کارآمد بود؟
اگر می خواهیم تصمیمی کارآمد باشد باید به ابعاد مختلف آن توجه کرد. برای نمونه ما مصوبه ای به نام طرح حجاب و عفاف داریم که اوایل دوره آقای احمدی نژاد در شورای انقلاب فرهنگی تصویب شد. دولت وقت آن را به وزارت ارشاد ارجاع کرد و کار چندانی انجام نشد. بعد به وزارت کشور ارجاع شد که باز هم کاری انجام نشد.
در این طرح 305 فعل درباره حجاب و عفاف پیش بینی شده؛ 26 دستگاه مامور شدند این 305 فعل را اجرا کنند. سهم نیروی انتظامی در این طرح بسیار کوچک بود. سهم 95 درصدی برای دستگاه هایی بود که نه قوه قهریه بودند و نه سلاح به دست داشتند.
اگر در این طرح تنها به جنبه انتظامی نگاه کنیم قطعاً شکست خورده است چون این طرح به صورت جامع اجرا نشد پیشرفتی هم در وضعیت حجاب و عفاف اتفاق نیفتاد.
من معتقدم اگر در مسائل اجتماعی با طرحی جامع وارد حل موضوع نشویم و از یک یا چند بعد طرح غافل شویم، قطعاً شکست می خورد.
من هم قبول دارم به کارگیری ضرب و زور به تنهایی حلال مشکلات اجتماعی نیست اما این که کنترل، مراقبت و اعمال قاطع مقررات انتظامی را کنار گذاشته و همه را به کار فرهنگی حواله دهیم، نابسامانی و بهم ریختگی فرهنگی پیش می آید.

با توجه به شکست کاندیداهای اصولگرا در انتخابات سال گذشته آیا این جریان سیاسی در آرایش درونی خود تغییری به وجود آورده یا خواهد آورد؟
بنده وضعیت مجموعه اصولگرایان را با سابق خیلی متفاوت نمی بینم. در مورد جریان اصلاح طلب هم همین اعتقاد را دارم. نوع ارتباط و انسجام جریان های اصلاح طلب و اصولگرا در دوره های مختلف متفاوت بود.
هنگام انتخابات شورای دوم شهر تهران، در مجلس و دولت غلبه با جریان اصلاح طلبی بود. اما بعد بین اصلاح طلبان تفرق ایجاد شد و با دست کم گرفتن جریان اصولگرایی، محاسبه نادرستی کردند. به علت نادرستی محاسبه، با شورای شهری مواجه شدیم که یکدست از اصولگرایان بود. در مجلس چهارم هم چنین اتفاقی افتاد. اصلاح طلبان هم در دولت و هم مجلس سوم غلبه کامل داشتند اما در انتخابات مجلس چهارم رقبای اصلاح طلبان نادیده گرفته شدند و نتیجه این شد که در شهر تهران حتی رئیس مجلس سوم هم رای نیاورد. این اتفاق در دوره های مختلف تکرار شد اما اصل جریان اصلاح طلبی و اصولگرایی سر جای خود هستند. بنا بر این من احساس نمی کنم در آرایش سیاسی کشور اتفاق مهمی افتاده باشد. البته طیفی به اسم جریان اعتدال با آقای روحانی کار می کنند که به اعتقاد من هنوز به عنوان یک حزب یا جریان سیاسی تلقی نمی شود. معتقد نیستم برای انتخابات سال 94 مجلس، یک آرایش کاملاً متفاوت با گذشته خواهیم داشت.

تحرکات طیف تندروی اصولگرایان در مجلس علیه دولت باعث شده برخی به بحث هایی چون مخالفت گفتمان اصولگرایی با اعتدال دامن بزنند. به نظر شما اعتدال به عنوان گفتمان حاکم بر اندیشه های دکتر روحانی چه نسبتی با اصولگرایی دارد؟
اعتدال به معنای واقعی کلمه هیچ تضاد و تعارضی با اصولگرایی ندارد. بنابراین ایجاد تقابل بین شعار اعتدال و اصولگرایی را کاری غیر اصولی می دانم.
از آنجایی که تفسیرهای مختلفی از اعتدال، اصلاح طلبی و اصولگرایی وجود دارد ناچار از تلاش برای تعریف اعتدال، اصولگرایی و اصلاح طلبی هستیم. در تعریف ما اصولگرایان کسانی هستند که اسلام، نظام اسلامی، موضوع ولایت فقیه و خط امام خمینی(ره) را قبول دارند. البته به اعتقاد بنده علاوه بر موضوع ولایت فقیه، باید اعتقاد به فصل الخطاب بودن ولی فقیه هم اضافه شود. این که در عمل چقدر به فصل الخطاب بودن ولی فقیه پایبند هستیم، با اصولگرایی ارتباط مستقیمی دارد. قبول دارم این مشخصات برای اصولگرایی کلی است و ما برای تعریف دقیق باید به جزئیات نیز بپردازیم.
با این تعریف حتی کسانی که عضو رسمی و تشکیلاتی جریان اصولگرایی نیستند و چه بسا به لحاظ حزبی در طیف رقیب ما قرار دارند اگر پایبند به این 4 اصل باشند، اصولگرا دانسته می شوند. اما جریان اصلاح طلبی همین تعریف کلی را هم انجام نداده است. اعتدالیون هم هنوز هیچ تعریفی ارائه نکردند. اگر تعریفی دقیق از اعتدال ارائه نشود، یک لغت چند پهلو می شود و تشخیص این که چه کسی اعتدال گراست و چه کسی نیست مشکل می شود.

مدتی پیش آقای جواد لاریجانی موضوع مدرن کردن اصولگرایی را مطرح کردند. با توضیحات جنابعالی این سوال پیش می آید که اصولگرایی نیاز به تعریف دارد یا بازتعریف؟
خود ایشان باید توضیح دهند که منظورشان از اصولگرایی مدرن چیست. آن وقت می توان قضاوت کرد. وقتی مبانی ریشه دینی دارد نمی توان دنبال تغییر در اصول بود اما اگر یک جریان سیاسی ریشه کاملاً دینی داشته باشد و برای تعریف اصولی هم ارائه کند، دیگر هیچ وقت بی نیاز از تغییر در روش ها نیست. ما تغییر دائم در روش ها را برای هر جریان سیاسی نیاز دائمی تلقی می کنیم.
ما موضوع مهم « پایبندی به ولایت فقیه» را جزء اصول حساب می کنیم اما چگونگی تعمیق و گسترش این باور به روش های گوناگون صورت می گیرد. هر جریان سیاسی که خود را از تغییر در روش ها بی نیاز بداند دچار تحجر، درجا زدن و سقوط خواهد شد.

بعد از روی کار آمدن دولت آقای روحانی طیفی از اصولگرایان موسوم به «تندرو» که خود را زبان قاطع و صریح این جریان می دانند تحرکاتی علیه دولت سامان دادند یکی از پایگاه های این افراد مجلس است. اگر چه برخی معتقدند که این طیف قلیل و انگشت شمارند اما در مواردی در مجلس توانستند رای اکثریت اصولگرایان را هم با خود داشته باشند. رای کاندیدای جبهه پایداری در مجلس برای عضویت در هیات رئیسه یا همراه کردن دیگر اصولگرایان برای دادن کارت زرد به وزرا این شبهه را مطرح می کند که آیا اصولگرایان انتقاد های خود را پشت جبهه پایداری مخفی کرده و در یک ائتلاف نانوشته، آنان را در مسیرشان همراهی می کنند یا این که سکوت عقلاو بزرگان جریان اصولگرایی دربرابر تندروهای این جریان، نشانه نارضایتی و تایید نشدن است؟
در این که در جریان اصولگرایی و اصلاح طلبی سلیقه ها متفاوت است، تردیدی نیست. به هیچ وجه منکر این نیستم که برخی افراد در هر دو جریان تندروی دارند، اما این حرف را که هر کس انتقادی ولو بسیار جدی و منطقی نسبت به دولت و قوه قضائیه داشته باشد تندرو تلقی کنیم، قبول ندارم.
تقسیم کردن اصولگرایان به تندرو و کندرو در اصول و مبانی را قبول ندارم اما در روش ها تفاوت وجود دارد.
معیار تندروی و کندروی میزان ارتباطی است که یک فرد یا یک جریان با ولی فقیه دارد؛ یعنی کسانی که جلوتر از ولی فقیه- ولو با انگیزه دلسوزی برای انقلاب- حرکت کنند چه اصلاح طلب و چه اصولگرا تندرو تلقی می شوند.
کسانی که با فاصله زیادی از رهبری حرکت کرده یا در حرکت پشت سر رهبری اجتهاد به خرج می دهند، کندرو هستند. جریان معتدل اصولگرایی کسانی هستند که پشت سر مقام معظم رهبری حرکت می کنند؛ نه جلو تر و نه خیلی عقب تر. ما اینها را اصولگرای واقعی می دانیم.
کسی که به رهبری اعتقاد دارد باید معیار، سرعت و چگونگی حرکتش را با ولی فقیه وقت تنظیم کند. برای مثال حدود یک سال و چند ماه پیش شماری در قم، در خلال سخنرانی رئیس مجلس رفتارهای نامعقول و غیراصولی از خود نشان دادند؛ ادعای اصولگرایی هم داشتند. اگر کسی در مبانی اصولگرایی صادق باشد و در عین حال رفتارهایی را انجام بدهد، من او را یک اصولگرای تمام عیار نمی دانم، ولو این که به جریان اصولگرایی منتسب باشد و معتقدم تلقی وی از اصولگرایی
نادرست است.
بعداً هم متوجه شدیم مقام معظم رهبری با تذکرات گوناگون اظهار کردند که آن حرکت نادرست است. یا اقدامی که آقای احمدی نژاد راجع به موضوعی خاص در مجلس علیه رئیس مجلس انجام داد، عکس العمل صریح رهبری را به دنبال داشت.
در جریان اصلاح طلبی هم هر کس کوچکترین تمایلی به فتنه 88 یا سران فتنه داشته باشد اگر هم در ادعای اصلاح طلبی صادق باشد قطعاً در جرگه تندروها است. براندازان در فتنه 88 غالباً داعیه اصلاح طلبی داشتند.
البته وقتی در یک خانواده، زیر یک سقف و تحت تربیت یک پدر و مادر چند فرزند رشد می کنند نمی توان انتظار داشت همه آنها در همه زمینه ها مثل هم فکر کنند. در همین خانه می توان راجع به مسائل مختلف صحبت کرد و ناظر تفاوت ها و سلیقه ها بود.

تندروی ها امروز به نام اصولگرایی انجام می شوند و طبیعتاً به پای این جریان نوشته می شود. سوال این است که بزرگان اصولگرا برای مهار تندروهای این جریان فکری کرده اند؟
کسانی که در دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا مشی تندروی اتخاذ کردند، تا به حال به تذکرات معتدلین وقعی نگذاشته و نمی گذارند. برخی تندروها از نردبان اصلاح طلبی بالارفتند تا به مقاصد خودشان برسند. جریان انحرافی هم شعار های اصولگرایی می داد و می خواست از نردبان اصولگرایی استفاده کند.
هر دو جریان باید مراقب این نوع حرکات باشند، چراکه تندروی اصولگرا بندرت به جریان معتدل اصولگرا بر می گردد و در اصلاح طلبی هم همینطور است.
توقع من از همه اصلاح طلبان بعد از سال 88 این بود که مرزشان را با جریان فتنه مشخص کنند. شماری فتنه را در محافل خصوصی شان محکوم می کردند، اما حاضر نبودند بطور علنی محکوم کنند. در جریان اصولگرایی هم همین طور. اصولگرایانی که در مقابل انحراف سکوت کردند شبیه اصلاح طلبانی هستند که مقابل فتنه سکوت کردند.

موتلفه در مورد جبهه پایداری که الان به عنوان تندروهای جریان اصولگرا مطرح است چه موضعی دارد؟
معتقدم تا زمانی که یک تخلف آشکار از کسانی که به تندروی مشهور شدند در مقابل امر و نهی رهبری پیش نیامده ما حق نداریم با تعاریفی که خودمان از تندروی داریم آن ها را محکوم کنیم. تا زمانی که این اتفاق نیفتاده می توان با نشست و برخاست و گفت وگو سلیقه ها را به هم نزدیک کرد. البته دوستان ما در جبهه پایداری اگر مراقب تندروی ها نباشند دچار ضرر خواهند شد.

اظهارات اخیر سردار فیروزآبادی هم بر این اساس بود؟
من حرف آقای فیروزآبادی را کاملاً قبول دارم. در رابطه با دولت های وقت 4 نوع رابطه متصور است؛ یک عده دولت را بی چون و چرا در کارهای درست و نادرست تایید می کنند. عده ای دولت وقت را بی چون و چرا رد می کنند. افرادی هم هستند که شهروند معمولی هستند و کاری به کار کشور و دولت ندارند. اما گروه چهارمی هستند که بنایشان بر پشتیبانی اصولی از دولت وقت جمهوری اسلامی است. تعریف من از پشتیبانی اصولی این است که واقعاً مایل به موفقیت دولت در عمل و حرف باشیم اما با وجود نیت پشتیبانی اصولی و آرزومندی موفقیت دولت اگر نقطه ضعفی دیدیم این نقطه ضعف را بدون تخریب و تخطئه دولت با زبان و قلمی دلسوزانه مطرح کنیم. دسته چهارم را ولو انتقاد مکرر داشته باشند، توطئه گر نمی دانم. به عنوان دبیرکل حزب موتلفه می گویم که ما در گروه چهارم هستیم. بنای ما در موتلفه پشتیبانی اصولی و کمک به دولت در حل مشکلات مردم است و با همه کسانی است که چوب لای چرخ دولت می گذارند، مخالفیم. نه مداح بی چون و چرای دولت هستیم، نه خود را مخالف و مقابل دولت احساس می کنیم.
زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد در تقابل تمام عیار با هم بودند شماری از اعضای موتلفه انتظار داشتند حزب به صورت تمام عیار از یکی از طرفین دفاع کنند. ما توضیح دادیم که در طرفداری و دشمنی بی چون و چرای هیچ کدام از طرفین وارد نمی شویم.
وقتی آقای هاشمی در ملاقاتی که با هم داشتیم گفتند: «من سر سه موضوع با هیچ کس معامله نمی کنم؛ اول نظام اسلامی، دوم ولایت فقیه و سوم آیت الله خامنه ای»، ما از این حرف نه تنها خوشحال شدیم بلکه مروج و مبلغ این نگاه هم شدیم. اما همین آقای هاشمی در نماز جمعه تیر 88 خطبه ای خواندند که بوی حمایت از یک جریان از آن استشمام می شد. ما همان موقع علیه خطبه آقای هاشمی موضع تندی ا تخاذ کردیم.
یا مثلاً در مورد آقای احمد نژاد، نفس سفرهای استانی ایشان و دولت شان در دور اول و دوم را کار خوبی می دانستیم اما وقتی که آقای احمدی نژاد از جریان انحراف حمایت کرد، آن را محکوم کردیم. به عبارتی دیگر ما نه زیر بلیت بی چون چرای هاشمی هستیم نه زیر بلیت بی چون و چرای احمدی نژاد. ما از یک جا تبعیت می کنیم و آن هم مقام معظم رهبری است. این که دو نفر انتظار داشته باشند که اگر دعوایشان شد ما به عنوان حزب موتلفه طرفدار یکی از آنها باشیم، خواست خودخواهانه ای است. این یک مطالبه عوامانه است و نباید بگذاریم فرهنگ این رابطه ها عمق پیدا کند.

https://shoma-weekly.ir/r9z9zw