حضرت امام(ره) حکومت اسلامی را با اراده مردم تشکیل داد و دیدگاه ولایت فقیه را مطرح نمود. لطفا بفرمایید دیدگاه فقهای شیعه در مورد اصل ولایت فقیه چگونه است؟
در میان فقهای شیعه خلافی را در اصل ولایت فقیه نمیتوان پیدا کرد و هیچ کس منکر این ولایت نیست، منتها اثبات آن دو راه دارد:
گاهی «تنصیبی» است به این معنا که پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهمالسلام) به اذن الهی فقیهی را در زمان غیبت به عنوان ولی مسلمین نصب کردهاند؛ همچنان که در امامت قائل به تنصیب هستیم، با این تفاوت که تنصیب در امامت به اسم و در اینجا به صورت وصف میباشد. این راه را حضرت امام و قبل از ایشان مرحوم نراقی و برخی دیگر انتخاب کرده و در طول تاریخ ولیّ فقیه را ولیّ منصوب اسلامی دانستهاند.
راه دیگر «احتسابی» است به این معنا که اسلام احکامی دارد که کار فرد نیست و به تعبیر ما فاعلش معین نشده است (لم یسمّ فاعله)، مانند اجرای حدود و حل مسائل اختلاف مسلمین در حقوق.
فقها در این موارد مکرر میفرمایند: «ضربه الحاکم»، «قتله الحاکم» و این احکام قابل تغییر نیست، چون تعطیلی اینها موجب تعطیلی و انهدام نظام است. حال چنانچه کسی این احکام را به ـ هرچند به صورت فیالجمله ـ رسمی بداند قطعاً برای اجرای آنها هم فکری کرده است. وقتی ما این را از طریق ضرب و تقسیم حساب کنیم میبینیم قدر متیقنِ کسی که میتواند این کار را انجام بدهد کسی است که باید آشنا به اسلام، کارشناس و عادل باشد و بتواند این احکام را از مصادر به صورت دقیق استخراج کند و این امر توسط فقیه جامع شرایط انجام میشود (از طریق احتساب و حسبه).
البته تفاوت بین دیدگاه تنصیبی و احتسابی این است که:
دیدگاه تنصیبی ادلّه لفظیه دارد و ممکن است اطلاقش بعضی از موارد را شامل شود، ولی دلیل دیدگاه احتسابی لبّی است و مسلّماً در دلیل لبّی به قدر متیقّن اکتفا میشود.
نظریه دیگری که در کتاب «معالم الحکومه الاسلامیه» نیز متذکر شدهایم این است که: حکومت اسلامی حکومتی «مکتبی-مردمی» است، چون اگر امضا و پذیرش مردم نباشد هیچ تزی هرچند که نسخهاش حق هم باشد پیش نمیرود. لذا گرایش و رأی مردم یکی از دو رکن اساسی حکومت را تشکیل میدهد ولی نمیتواند اصالت داشته باشد، چون حکومت تنها جنبه اجرایی نیست تا بگوییم رأی دادیم کافی است، عمده رکن دوم آن است که مکتب است؛ یعنی باید مکتبی (مطابق اصول و قوانین اسلام) باشد.
کسی که تشخیص میدهد مطابق قوانین اسلام است او همان فقیه جامع شرایط است که باید این حکومت را امضا کند، اگر امضا نکند و مکتبی بودنش ثابت نباشد تنها نیمی از این حکومت درست شده است ولی آن نیمۀ دیگر در جای خودش نیست.
ما در این کتاب دوازده روایت آوردهایم که هر چند رأی مردم از نظر اجرایی و از نظر تحقق در خارج ارزشمند است و شاید هم بیشتر این باشد، ولی اگر رأی مردم مکتبی نباشد با دیگر نظامهای الحادی فرق نمیکند.
به رسمیت شناختن ولایت فقیه در حکومت، از این نظر است که آن را مکتبی کند و کسی میتواند مکتبی بودن آن را بشناسد که فقیه جامع شرایط باشد (تفصیل این مطلب را در آن کتاب نوشته ایم).
حضرتعالی جزء خبرگان قانون اساسی هم بوده اید و در همان زمان با تألیف آثاری، تحلیل خودتان را از حکومت اسلامی ارائه فرموده اید. حال از آنجا که یکی از شیوههای تفسیر قوانین، در نظر گرفتن منویات قانونگذار است اگر ممکن است شرحی از آن مجلس خبرگان و زمینههایی که بوده و دیدگاه خبرگان آنزمان در رابطه با اصل ولایت فقیه و مواد قانونی آن بیان کنید.
بحثهایی از قبیل اینکه آیا این اختیارات به صورت مثال ذکر شده یا تحدید اختیارات است در جامعه مطرح شده که از مباحث آن زمان نشئت میگیرد. در آن خبرگان زبدههای روحانیت و حوزه جمع شده بودند که هیچ مجلسی بهتر از آن در آن زمان امکان نداشت. در آن مجلس حداقل سی مجتهد مسلّم وجود داشت که یکی از آنها مرحوم مرتضی حائری(ره) بود. در عینحال شخصیتهایی غیر روحانی نیز شرکت داشتند که از افکار آن روز متأثر بودند؛ مقدار زیادی مارکسیستها و خلقیها حکومت میکردند و تصور میکردند هرچه بتوانند قدرت مالی را از مردم کم کنند و به جاهای دیگر بپردازند، قانون محکمتر و استوارتر است.
لذا بعضی از چیزها را در انحصار دولت قرار دادند که بنده آن روز موافق نبودم، زیرا در انحصار دولت قرار دادن، بستن دست مردم است. یکی همان تجارت و بازرگانی خارجی است که آنرا به گونۀ دیگری تفسیر کردند ولی در عمل به گونهای شد که دولت تاجر و وارد کننده و صادر کننده باشد و مردم بیکار بشوند؛ همان مشکلی که برای سوسیالیستهای شوروی پیش آمد.
در آن زمان جوّ خاصی از نظام شاهنشاهی به نظام اسلامی آمده بود، افکار مقداری ناپخته و تجربهها هم کم بود، لذا گاهی انحصارهایی برای دولت قائل شدند که صحیح نبود و هرچند ما موافق نبودیم ولی اکثریت رأی آورد.
اما اختیاراتی که آنجا ذکر شده از باب مثال است، مجلس که نمیتواند ولایت ولی فقیه را تحدید کند.
مجلس آن روز کاشف قوانین بود نه جاعل قوانین. ما که نمیتوانیم خلاف اطلاقات و یا ضیق جعل قانون کنیم. لذا مادۀ دوم و سوم قانون اساسی میگوید: هر اصلی از اصول قانون اساسی با اطلاقات یا تقیید کتاب و سنت مخالف باشد، آن حاکم بر قانون اساسی است و اینها از باب مثال است.
برخی از این افرادِ تازه به دوران رسیده میگویند: مرحوم طالقانی عبای خودش را روی زمین پهن کرده بود و به این مجلس و کرسیها و صندلیها اعتراض داشت. این دروغ است، مرحوم طالقانی روی صندلی نشسته بود، مجلس که تمام شد گفت: خسته شدیم کمی روی زمین بنشینم حرف بزنیم. روی زمین که تمیز هم بود نشست، صحبت میکرد و عکسی هم گرفتهاند. اینها به دروغ میگویند چون اعتراض داشت روی زمین نشست.
به نظر حضرتعالی بقای انقلاب اسلامی مرهون چه اموری است؟
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «قَالُوا أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَی رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»(۱)
آیه مبارکه مضمونی دارد که تا حدی با شرائط انقلاب ما همراه است. بنی اسرائیل به حضرت موسی(ع) عرض کردند که ما قبل از آمدن تو (قبل از تولد) و پس از آمدن تو مورد ایذاء و اذیت فراعنه قرار گرفتیم. حضرت موسی(ع) در پاسخ چنین فرمود: «خداوند منان دشمن شما را نابود میکند و شما را جایگزین آنان قرار میسازد. (اما کار در اینجا پایان نمیپذیرد بلکه) مینگرد چگونه این نعمت و موهبت را پاس میدارید.»
در بهمن ماه ۱۳۵۷ خداوند منان نظام فاسد را از بین برد و تمام مراکز را در اختیار جامعه دینی نهاد. اما این کار مقدمه مطلب دیگری بود و آن اینکه در آینده چگونه از این نعمت الهی بهره میگیرند و حق نعمت را ادا مینمایند.
البته در این چهل سال و اندی جامعه دینی آنچه توان داشت در طبق اخلاص نهاد و تقدیم انقلاب نمود. شهداء، جانبازان و کلیه خدمتگزاران در نظام این نعمت را پاس داشتند اما باید به یک مطلب توجه نمود و آنکه هر پدیده دو علت لازم دارد: علت محدثه و علت مبقیه؛ علتی که انقلاب را پدید آورد و در ۱۲ بهمن به ثمر رسید و علتی که این انقلاب در آینده به پا میدارد.
انقلاب ما نیز مشمول همین قانون کلی است. بنابراین برای بقای انقلاب نیازمند علّتی است که برخی را متذکر میشوم.
از آنجا که انقلاب ما انقلاب اسلامی و آسمانی است پیوسته باید برای حفظ ایمان و عقاید مردم در تلاش باشیم تا صدمه به زیر بنای انقلاب وارد نشود. اساس این مطلب بر دوش دو گروه است:
الف. گروه روحانیت و حوزههای علمیه که پیوسته هوشیارانه مراقب افکار وارداتی باشند که در هر زمان به صورتهای مختلف حتی گاهی به لباس اسلامی وارد جامعه میشوند. بنابراین باید اتاق خاصّی بر این مطلب در نظر گرفته شود که پیوسته افکار خارج را رصد کند و پس از تحلیل به پاسخ آنها بپردازد و اخیراً در فضای مجازی نقدی بر قرآن منتشر شد که خوشبختانه در حوزه علمیه دو پاسخ با آن گفته شده است.
ب. گروه دوم مسئولان است که فاصله را با مردم کم کنند و پیوسته کوشش کنند در ادارهها و نهادها رضایت مردم را جلب کنند. برای به دست آوردن میزان رضایت کافی است به دیوان عدالت اداری مراجعه شود تا تعداد شکایات و دعاوی از ادارات و نهادها به دست آید. البته هر شکایتی و ادعایی پا بر جا نیست اما روی هم رفته حقایقی در این شکایات هست.
ارتباط حضرتعالی با رهبر معظم انقلاب و همچنین ارتباط ایشان به صورت متقابل با شما، ارتباط بسیار خوب و صمیمی است. با توجه به این سابقه آشنایی طولانی، شخصیت حضرت آیتالله خامنهای را در علم و عمل و رهبری جامعه چگونه یافته اید؟
رهبر معظم انقلاب، فردی شایسته و واقعاً دلسوز است؛ هم اسلام را فهمیده است، هم نظام را فهمیده است و هم میداند که چگونه این نظام را حفظ کند و چگونه با دیگران رفتار کند و بالاخره یک فرد جامع و به اصطلاح جامع الفضائل است و امیدوارم خداوند منان ایشان را حفظ کند.