گفتگوی ویژه

حوزه در اعطای مدرک سختگیرتر از دانشگاه است

در سال‌های 61، 62 تا سال 70 احساس می‌کردیم که در حوزه ما گرایش به دانشگاه هست. در پی علم بودن فی نفسه ارزش است و نباید نهی کنیم و بگوییم فقط علوم حوزوی. جوانی مستعد است و می‌تواند هم علوم حوزوی را بخواند و هم علوم دانشگاهی را، لکن معتقدم اگر قرار است طلبه‌ای در دانشگاه نقش‌آفرین باشد، نباید تأثیرپذیر باشد، بلکه باید تأثیرگذار باشد.
محمد مهدی اسلامی_ مدتی قبل بود که فرصتی حاصل شد تا با  آیت الله سید احمد خاتمی امام جمعۀ موقت تهران و عضو جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم ، در دفتر مجلس خبرگان رهبری مصاحبه ای تفصیلی داشته باشم. بخشی از این مصاحبه مربوط به زندگی نامه این استاد حوزه و نیز مباحثی پیرامون روند تحصیلات حوزوی، شیوه رتبه بندی در حوزه و ... بود که انتشار این بخش از مصاحبه به زمان آغاز سال تحصیلی موکول شد.


ابتدا علاقمند‌یم که با خود حضرت‌عالی آشنا شویم، در صورت امکان شرح حال مختصری از خودتان بیان بفرمایید که در کجا به دنیا آمدید؟ چه وقت وارد حوزه شدید؟ اساتید شما چه کسانی بودند؟ آنچه  را که صلاح می‌دانید بفرمایید.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. «آن ذره که در حساب ناید ماییم». ارزشی نمی‌بینم که از زندگی‌نامه خودم بگویم، اما چون امر می‌فرمایید چشم! من سیداحمد خاتمی هستم، اسم پدرم سیدمهدی است. متولد 18 اردیبهشت سال 1339 هستم. در 11 سالگی طلبه شدم و در حوزه علمیه سمنان به نام حوزه علمیه صادقیه، در فاصله سال‌های 51 تا 53 تحصیل ‌کردم. در سال 54 به قم هجرت کردم و برخی از درس‌هایی را که در حوزه خوانده بودم، در آنجا پیگیری کردم، مخصوصا با مرحوم مدرس افغانی در ادبیات استاد بکمالی بود و عمرش را صرف ادبیات کرده بود. معروف بود که 60 دوره جامع‌المقدمات تدریس کرده است. از بس روی متون ادبی کار کرده بود، گوئیا اینها را حفظ بود.   
لمعتین را نزد جناب آقای فاضل هرندی خواندم که لمعه را فهمیده بود و منظم و شسته رُفته هم درس می‌گفت. مکاسب را پیش مرحوم آقای ستوده و بخش‌هایی از آن را از آیت‌الله خزعلی و برخی از بزرگان دیگر آموختم. بخشی از بحث کفایه را پیش آسیدعلی آقای محقق داماد و بخشی را پیش آقای دوزدوزانی خواندم. منظومه و شرح تجرید را از آقای انصاری شیرازی استفاده کردم، اشارات را پیش آقای حسن‌زاده آملی و بخش‌هائی اسفار را پیش آقای جوادی‌آملی خواندم. همه این بزرگوارانی را که نام می‌برم  آیت‌الله هستند که در مصاحبه برای پرهیز از تطویل کلام، بدون القاب از آنان یاد می‌‌کنم.
در درس خارج فقه و اصول یک دوره خارج اصول را نزد مرحوم آقای تبریزی فرا گرفتم که 8 سال طول کشید و به موازات آن در درس فقهی هم که ایشان می‌گفت، شرکت داشتم. جلد اول خارج کفایه را در محضر آقای فاضل‌لنکرانی گذراندم و به‌طور متناوب، یک سال و دو سال از محضر آقایان آمیرزا هاشم آملی، وحید خراسانی، شبیری‌زنجانی و منتظری استفاده کردم.
درس آقای منتظری را از سال 58 تا 68 رفتم و در سال 67 و قبل از آنکه بفهمم ایشان مبغوض امام است و عزل خواهد شد، دیگر درس ایشان نرفتم. برای من امام، مهم بوده، هست و خواهد بود. عظمت امام برای ما، عظمت وصف‌ناپذیری است. از سال 58 تا 67 آنچه را که لازم بود، از ایشان بیاموزیم، آموختیم. وانگهی برای من همواره مواضع مهم بوده است. اگر با رفتنم به درسی، کسی تقویت می‌شد و می‌دیدم که صراطش، صراط انقلاب نیست، شبهه می‌کردم.
وقتی به قم رفتم، در درس نهج‌البلاغه آقای نوری و درس عقاید شب‌های پنجشنبه آقای مکارم شرکت می‌کردم. اول انقلاب، با آشنایی با آقای فاکر، با جریان‌های التقاطی به‌خصوص در داخل زندان آشنا شدم، چون آقای فاکر 4 سال در زندان بود و  منافقین را خیلی خوب می‌شناخت  لذا می‌توانم با کمال افتخار بگویم که به یاری خداوند، بنده حتی یک روز هم به تقویت جریان‌های التقاطی نپرداختم، چون از آغاز با چهره آنها آشنا شدم. با آقای قرائتی در تهیه برنامه‌های تلویزیونی‌شان محشور بودیم که برای من یک کارگاه آموزشی ساده‌گویی و انصافاً مفید بود.
از سال 1364 تدریس عمومی حوزوی را شروع کردم و چهار دوره معالم، شش دوره اصول فقه، سه دوره شرح لمعه، دو دوره رسائل، دو دوره مکاسب و پنج دوره کفایه گفتم. از حدود سال 1375 هم خارج فقه و اصول را شروع کردم. در آن برهه از برخی از اساتیدم سئوال کردم که آیا شما مرا در شأن تدریس خارج می‌دانید یا نه؟ لطف کردند و گفتند: می‌توانی بگویی. حتی کتاب‌ هم برای تدریس معرفی کردند. از آن سال تا کنون هم خارج فقه تدریس می‌کنم و مباحث قصاص و حج را تدریس کرده‌ام و در حال اضر هم مشغول تدریس مبحث صلوه هستم. الان دوره سوم اصول است و هر دوره‌ای هم حدوداً 8 سال طول کشیده است.
در کنار تحصیل و تدریس، کتاب‌هایی هم نوشته‌ام. اولین کتاب بنده «شایعه از نظر قرآن و حدیث» است که در بحبوحه شایعه‌افکنی بنی‌صدر نوشته شد. یادم می‌آید امام در سخنرانی‌شان فرمودند: «حتی نیش هم به بنی‌صدر نزنید». در آن مقطعی که امام هیئتی را تعیین فرموده بودند که مانع از انتقادات آشکار شوند، لذا بنده در همین جزوه کوچک هم سعی کردم اگر نیشی هست، لامتثال امر امام برداشته شود. اصل این کتاب دستمایۀ برنامه جناب آقای قرائتی در تلویزیون بود.
کتاب دوم «ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام» است. قصه این کتاب هم شنیدنی است. بنده ابتدا در نشریه «پیام انقلاب» سلسله مقالاتی در باب جنگ از نظر قرآن و احادیث می‌نوشتم که دقیقاً در دوره جنگ، یعنی سال 60، 61 و 62 در هر شماره چاپ می‌شد. بعد نگارش این مقالات ادامه پیدا کرد و عزیزان سپاه، آنها را به صورت کتاب در آوردند و در 30 هزار تیراژ پخش کردند. پس از چاپ مشاهده کردم که این کتاب غلط چاپی بسیار زیاد دارد و مترصد بودم که کتاب را ویرایش و تجدید چاپ کنم.
دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه، انتشارات امیرکبیر زنگ زد که می‌خواهیم این کتاب را چاپ کنیم، گفتم پس من باید تجدیدنظر کنم. در گرمای آن‌چنانی تابستان، دو ماه روز و شب نداشتم و در شبانه‌روز نهایتاً 5 ساعت استراحت می‌کردم و دائماً می‌نوشتم تا کتاب به صورت «ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام» در آمد. کتاب بسیار شسته رُفته‌ای شد و شنیدم در بعضی از پادگان‌ها هم تدریس می‌شد.
جالب است بدانید قرار بود این کتاب در هفته دفاع مقدس سال 67 چاپ شود. امام قطعنامه را پذیرفت و این کتاب از اولویت خارج شد، به آن نشان که 5 سال با پیگیری‌های شدید طول کشید تا این کتاب چاپ شد. بنده تا دو چاپ آن را دیده‌ام. اینکه چاپ‌های دیگر هم داشته یا نه؟ نمی‌دانم. این کتاب نزدیک به 300 صفحه است.
کتاب سوم «سیمای نفاق در قرآن» است که مجموعه دروسی است که در طول یک ماه در جمع فرماندهان سپاه تدریس کردم. بعد هم در درس تفسیر، به آیه «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً» که رسیدیم، باز یک دوره دیگر بحث منافقین را گفتم. این کتاب را انتشارات شفق چاپ کرد. اخیراً هم چاپ دوم آن در آمده است. اگر کسی بخواهد در بحث نفاق تحقیق کند، به نظر می‌رسد که این کتاب را حتماً باید ببیند. بنده در این کتاب سعی کردم از سبک و قلم شهید مطهری پیروی کنم. قلم شهید مطهری به‌گونه‌ای است که در هر سطر آن می‌شود مطلبی را پیدا کرد. بعضی قلم‌ها هست که انسان یک کتابش را می‌خواند و می‌بیند ده سطر هم نمی‌شود مطلب نوشت، اما بعضی قلم‌ها مثل قلم شهید مطهری، قلمی است که کلمه‌‌ کلمه‌اش با حساب است. نمی‌گویم مثل ایشان نوشته‌ام، ابداً، ولی الگوی من در نوشتن، ایشان بوده‌اند.
کتاب‌‌های بعدی بنده «رسالت خواص» و «عبرت‌های عاشورا»ست که طرح بحث از مقام معظم رهبری بود و بنده به خیال خودم اینها را شرح داده‌ام. این کتاب‌ها بیش از ده چاپ خورده و به برکت سیدالشهدا(ع) هر عاشورا یک بار این کتاب چاپ می‌شوند.
«مدیریت از نگاه قرآن و حدیث» است که این هم حاصل بحث‌هایی است که در جمع فرماندهان سپاه مطرح کردیم. قبل از بحث، خودم می‌نوشتم و همان نوشته‌های بنده، به صورت «مدیریت از نگاه قرآن و حدیث» در آمد که «انتشارات اسلامی جامعه مدرسین» چاپ کرده است.
«در سایه‌سار حکمت علوی» است که مجموعه مقالاتی است که در باره مولاعلی(ع) نوشته‌ام و انتشارات بنیاد نهج‌البلاغه آن را چاپ کرده است.
کتاب بعدی کتابی است با عنوان «امر به معروف و نهی از منکر» که در دو جلد کوچک توسط بسیج چاپ شده است.
«اخلاق و بینش سیاسی» و چاپ بسیج است. مجموعه مباحثی است در باب اخلاق سیاسی که یک بار چاپ شده است.
کتاب دیگری که در بیش از 100 هزار تیراژ منتشر شده، کتابی است تحت عنوان «آسیب‌شناسی مجالس دینی» که سخنرانی بنده در مجلس خبرگان است و بسیار مورد استفاده واقع شد. این کتاب را «انتشارات مهر» چاپ کرده است. چاپی که من دیدم، چاپ هشتم بود. این کتاب مقید به قرارداد نیست و هر انتشاراتی که می‌خواهد، می‌تواند آن را چاپ کند.
مقالات بسیار زیادی در نشریات، ماهنامه‌ها و روزنامه‌ها نوشته‌ام که سه کتاب از این مقاله‌ها زیر چاپ هستند. یکی کتابی است به نام «سیری در سیره امامان شیعه(ع)» که حدود 300 صفحه است و همین روزها منتشر می‌شود. کتاب دیگر در «آستان امامان(ع)» و شرح زیارت جامعه کبیره است. بحمدالله این کتاب ویراستاری شده که قرار است در دو جلد و مجموعاً 900 صفحه منتشر شود. اینها مجموعه مقالاتی هستند که در نشریه «پاسدار اسلام» نوشته‌ام.
150 برنامه تحت عنوان «سیره نبوی» در رادیو معارف پخش شد که حدس می‌زنم دو جلد خواهد شد. ما در «سیره نبوی» دنبال این بحث بودیم که سیره خانوادگی پیامبر(ص) چه بوده است؟ مرحوم شهید مطهری کتاب بسیار کوتاه و مختصری به نام «سیره نبوی» داشت و بنده از همین کتاب الهام گرفتم. البته من قبلاً حدود 20 سال، پنجشنبه‌ها در قم «سیره نبوی» تدریس می‌کردم و بعد هم «سیره معصومین»، یعنی از سال 65 تا کنون، پنجشنبه‌ها به تدریس این دروس اشتغال داشته‌ام: «سیره نبوی»، «سیره ائمه»، بعد وارد تدریس «شرح زیارت جامعه کبیره» شدم و سپس اصول کافی و نهج‌البلاغه را تدریس کردم. از سال 1367 هم تدریس تفسیر قرآن را شروع کردم و امسال بیست و چهارمین سال است و نزدیک به 2500 درس تفسیر گفته‌ایم. جمعی متشکل از ده تن از طلاب و افاضل این تفاسیر را دستمایه قرار داده‌اند و دارند روی آن کار می‌کنند تا ان‌شاءالله در چندین جلد منتشر شود.
این تدریس تفسیر ما داستان عجیبی هم دارد. آقای قرائتی آمد قم و می‌خواست نظیر نهضت سواد‌آموزی، نهضت قرآن‌آموزی و نهضت تفسیر راه بیندازد. آمد سراغ مراجع عظام تقلید و گفت: «شما شروع کنید، ولو هفته‌ای یک بار تا این کار بگیرد». ایشان هرچه تلاش کرد، نتوانست این موج را به وجود بیاورد. سراغ ما آمد و گفت: «تو شروع کن». گفتم: «درس تفسیر، درس عظیمی است و در حوزه ما آیت‌الله جوادی‌آملی درس تفسیر می‌گوید. ایشان هم تفسیر بگوید و من هم تفسیر بگویم. احساس می‌کنم شأن قرآن بالاتر از این است». ایشان به همین سبکی که همه می‌شناسند، شوخی کرد و گفت: «نکند طبل مرجعیت می‌زنی؟» گفتم: «والله! باور کن که این حرف‌ها نیست، بلکه شأن تفسیر بالاست».
ایشان رفت و پیش آیت‌الله جوادی‌آملی از ما گله کرد. در تابستان سال 67 در دانشگاه رضوی به زیارت آیت‌الله جوادی‌آملی رفتیم و ایشان فرمودند: «تفسیر را شروع کن». گفتم: «خودم را در مقابل قرآن کوچک می‌بینم و شأن تفسیر، شأن بالایی است». فرمودند: «همه جور فقه در حوزه هست، بگذارید همه جور تفسیر هم باشد». خلاصه امر ایشان و استخاره سبب شد که ما یک درسمان را واگذار کردیم به برادر عزیز به دیار خدا رفته‌مان، حجت‌الاسلام والمسلمین آقای آسیدحسین سعیدی...
فرزند شهید سعیدی...
بله، ایشان درس ما را قبول کرد و ما مصمم شدیم تفسیر بگوییم. شب اولی که خودم را برای تفسیر آماده کردم، در عالم رؤیا دیدم که اویس قرنی دارد 50 تا قرآن برای بنده می‌آورد. تعجب کردم و گفتم: «مرا یک قرآن بس است. 50 تا قرآن چرا؟» فردا آمدم درس بدهم، دیدم 50 تا طلبه در درس شرکت کرده‌اند! تفسیر را صبح‌ها ساعت 7 می‌گفتم. کم‌کم دیدم زمستان که می‌شود دوستان به زحمت می‌افتند، چون آفتاب ساعت 7 و 20 دقیقه طلوع می‌کرد و لذا جلسه را به شب‌ها موکول کردیم و الان بیست و چهارمین سال است که شب‌های تعطیل تفسیر می‌گوییم و الان سوره توبه آیه 74 و 75 هستیم.
به ترتیب از آغاز قرآن...
بله، البته جزء آخر قرآن را هم گفته‌ایم، یعنی در واقع 11 جزء قرآن را گفته‌ایم. ده جزء از اول به ترتیب تا سوره توبه و یک جزء سوره‌های کوچک آخر قرآن است.
درس شرح نهج‌البلاغه هم همین ‌طور. اول موضوعی می‌گفتیم، مثلاً ناکثین، قاسطین و مارقین در نهج‌البلاغه، اما بیش از دو سال است که به صورت ترتیبی شروع کردیم و الان خطبه 64 و 65 هستیم.
این در عرصه معارف جنبی. کتاب‌هایی هم به عربی نوشته‌ام که همه درس‌های بنده است ، از جمله حج، قصاص و صلوه. اصول را هم گفته‌ام و نوشته‌اند، یعنی در واقع املا کرده‌ام.
در کنار اینها کارهای تبلیغی‌ام را داشته‌ام. یادم رفت بگویم که یک دوره هم در شبکه قرآن و معارف «سیره علوی» گفتم که شامل 225 برنامه است و حدود 4 جلد کتاب می‌شود که دارم تحویل می‌دهم که از نوارها پیاده کنند تا به صورت کتاب منتشر شود. همه آنها را شبکه قرآن و معارف پخش کرد. قرار است از فردا «سیره فاطمی» را شروع کنم. در رادیو معارف آنچه که تحت عنوان «سیره نبوی»، «سیره علوی» و «سیره فاطمی» گفتم، به صورت سی.دی منتشر شده است. «سیره حسنی» را هم در رادیو معارف گفته‌ام. «سیره حسینی» را هم الان به برنامه صد و سی‌ام رسیده‌ام. احتمالاً 20 برنامه دیگر هم خواهد بود تا «سیره حسینی» هم به پایان برسد.
در عرصه تبلیغ هم تقریباً می‌توانم بگویم به همه استان‌های کشور و بحمدالله اکثر شهرها رفته‌ام. مجموعه نوارهای ما در مهدیه تهران و در هیئت رزمندگان هست و بهترین نوارهای ما همگی قابل پیاده شدن هستند. جلسات سخنرانی در حضور مقام معظم رهبری هم در ابعاد مختلف داشتم که مجموعاً شاید به 50، 60 تا برسد.

ایام عزاداری؟
بله، در ماه رمضان هم بوده که 10 تا برنامه است. گاه می‌شد که در محرم دو جلسه داشتم. الان حدود 20 سال است. حساب کنید 20 تا فاطمیه، 20 تا محرم و ماه رمضان که ده جلسه بوده. من حدس می‌زنم اگر مجموعه نوارهایی که از ما در ارگان‌های مختلف، سپاه، جهاد و بعضی از دانشگاه‌ها هست، گردآوری شوند، مجموعه آثار مفیدی باشند. همواره سعی کردم اشتغالم اشتغال فرهنگی باشد. از اول انقلاب پست‌های اجرایی فراوانی به بنده پیشنهاد شد. خدا را شاکرم که نسبتاً ذوقم را شناختم که من فرهنگی هستم و اصلاً حوصله‌ام از کار اجرایی سر می‌رود. البته اگر در عرصه اجرایی تکلیف شود، آن‌چنان که تا کنون در مواردی شده، کوتاه نیامده‌ام و خذها بالقوه  عمل کرده‌ام، اما ذوقم کار اجرائی نیست. بنده الان نماینده هیئت رئیسه خبرگان هستم، اما تمام صفای زندگیم تدریسی است که در قم دارم.

ظاهراً جنابعالی نقدی بر نحوه رتبه‌بندی در حوزه دارید؟
بحمدالله الان دیگر این نقد وجود ندارد، چون اصلاح شده. در سال‌های 61، 62 تا سال 70 احساس می‌کردیم که در حوزه ما گرایش به دانشگاه هست. در پی علم بودن فی نفسه ارزش است و نباید نهی کنیم و بگوییم فقط علوم حوزوی. جوانی مستعد است و می‌تواند هم علوم حوزوی را بخواند و هم علوم دانشگاهی را، لکن معتقدم اگر قرار است طلبه‌ای در دانشگاه نقش‌آفرین باشد، نباید تأثیرپذیر باشد، بلکه باید تأثیرگذار باشد. شهید مفتح دکتر شد، اما دکتر مفتح از دانشگاه تأثیر نگرفت، بر دانشگاه تأثیر گذاشت. شهید مطهری به دانشگاه رفت، منتهی تأثیر گذاشت. شهید باهنر و شهید بهشتی در عرصه آموزش و پرورش، حتی آموزش و پرورش طاغوت وارد شدند و علی‌التحقیق تأثیر گذاشتند. کتاب‌های دینی که شهید بهشتی و شهید باهنر نوشتند، در دادن تفکر انقلابی به دانش‌آموزان تأثیرگذار بود، بنابراین بنده با ورود عزیزان طلبه به دانشگاه با این خصوصیت، مخالف نبوده‌ام و نیستم، اما معمولاً طلبه پایه 6 ما ـ‌ ماه 11 پایه داریم‌ ـ به دانشگاه می‌رفت. حوزه فکر کرد جاذبه آنجا چیست که طلبه به دانشگاه می‌رود؟ عنوان لیسانس، فوق‌لیسانس، دکترا؟ و بحمدالله نشست و بررسی کرد که علومی که ما می‌خوانیم کم نیستند. چرا ما خودمان لیسانس و فوق‌لیسانس و دکترا ندهیم؟ ‌قبل از آنکه بنده عضو شورای‌عالی بشوم، بحمدالله شورای مدیریت حوزه  رسماً اعلام کرد طلبه‌ای که سطح را تمام می‌کند، لیسانس است، نه معادل. یعنی چه؟ یعنی کفایه را که تمام کرد، می‌تواند در امتحان فوق‌لیسانس شرکت کند. بعد می‌رسیم به سطح 3، رساله و پایان‌نامه می‌نویسد در فقه، اصول، تفسیر، فلسفه و حکمت. پایان‌نامه‌نویسی هم که در دانشگاه مشخص است که استاد راهنما و استاد مشاور می‌خواهد و در نهایت هم داوری می‌شود. وقتی اگر طلبه‌ای در سطح 3 موفق شد، ما او را فوق‌لیسانس می‌دانیم. وزارت علوم و آموزش‌عالی و شورای انقلاب فرهنگی هم او را فوق‌لیسانس می‌داند، نه معادل.
بعد از فوق‌لیسانس، سطح 4 را داریم که همان دکتراست و نه معادل دکترا. در سطح 4، ما از پژوهشگرمان می‌خواهیم تحقیق کند و نظر بدهد و نقد کند. بنده در سطح 3 و 4 استاد راهنما و مشاور و داور هستم.
نقدی که بنده داشتم این بود که علوم خودمان را کم نبینیم. الان هم می‌گویم که عنوان حجت‌الاسلام والمسلمین از دکتر چه کم دارد؟ اینها اصطلاحاتی هستند که همه‌شان در جای خودشان محترمند. من معتقدم حتی طلبه‌ای که دکترا هم گرفته، اگر بنا بر بالیدن هست، باید به حوزوی بودنش ببالد. نقد من این است. حوزه را کم نگیریم، علوم حوزوی را کم نگیریم، اما هیچ نقدی بر تحصیل علوم دانشگاهی ندارم، البته با قیدی که گفتم، یعنی قید تأثیرگذاری. اگر طلبه‌ای به دانشگاه برود و تاثیر بگذراد، این یکی از گام‌های ارزشمند وحدت حوزه و دانشگاه است.
یکی از نقدهایی که در داخل حوزه مطرح است، این است که دروسی که ما می‌خوانیم بیش از دروسی است که در دانشگاه‌ها می‌خوانند و معادل دوره دکتر تلقی شده و یا دروس خارج هم خیلی قابل ارزیابی نیستند و مثلاً کسی هست که 24 سال است که دارد درس خارج کار می‌کند و این با مدارک دانشگاهی قابل ارزیابی نیست. نقدشان این است که چرا خود حوزه عناوین حوزوی برای  سطوح مختلف ندارد. مثلاً می‌گویند در قدیم مثلاً می‌گفتند میرزای شیرازی یا آخوند خراسانی یا ملای... یا ثقه‌الاسلام. می‌پرسند چرا این دسته‌بندی ساماندهی نمی‌شود که مثلاً بدانیم به چه کسی باید بگوییم حجت‌الاسلام، به چه کسی باید بگوییم آیت‌الله که ارزش علمی و تحقیقی آن شاید از دکترا هم بالاتر باشد.

اینکه می‌فرمایید دروس لیسانس ما بیش از اندازه‌ای است که در دانشگاه می‌خوانند و لیسانس می‌گیرند، درست است. یعنی یک دیپلم می‌آید و طلبه می‌شود. این طلبه‌ اگر به دانشگاه می‌رفت، چند سال بعد لیسانس می‌گرفت؟
معمولاً 4 سال.
4 یا 5 سال، اما این طلبه باید 11 سال درس بخواند تا لیسانس بگیرد. قس علی ذلک فوق‌لیسانس و دکترایی که می‌دهیم. معنای آن چیست؟ معنای آن این است که لیسانس‌های ما فلّه‌ای نیست. بنده به عنوان استاد راهنما، مشاور و داور این سخن را می‌گویم. آقایی 50 جلد کتاب نوشته بود. با توجه به این نکته، وقتی ایشان از من خواست استاد راهنمایش باشم، قبول کردم. بعد مطلب او را مطالعه کردم، دیدم در سطح 3 نیست. در جلسه داوری، معمولاً نقد را داور مطرح می‌کند و استاد راهنما در حقیقت کمک‌کار دانش‌پژوه است. من در جلسه داوری گفتم در اینجا برعکس است. من به عنوان استاد راهنما به کتاب‌هایی که ایشان نوشته، اعتماد کردم، ولی این رساله در حد سطح 3 نیست. از دوستان ما هم بود. گفتم اینجا جای احساسات و عاطفه نیست. 50 یا 100 سال آینده، تاریخ حوزه را بخواهند بنویسند، بخشی از تاریخ حوزه را همین پایان‌نامه‌ها رقم می‌زند. ما باید آبروی حوزه را در نظر بگیریم و در مقایسه با دانشگاه نباید رساله فوق‌لیسانس ما از آنها کمتر باشد. من معتقدم این عیب حوزه ما نیست که تحصیل در آن طول می‌کشد، بلکه حسن آن است. گرچه در بازنگری سطح 1، 2 و 3 در شورای‌عالی، طرح‌های همسانی هست که وضع مناسبی پیدا کند، ولی اگر ما تحصیل بیشتری داریم، نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه این است که وقتی به فلان دانشمندمان می‌گوییم دکتر، فلّه‌ای و بی‌حساب و کتاب نیست و بیشتر از آقای دکتر در دیگر رشته‌ها درس خوانده است.
و اما عناوین: طلبه وقتی شروع می‌کند می‌شود عمده ‌الطلاب، مدتی بعد مروج‌الاحکام، مدتی بعد ثقه‌الاسلام، مدتی بعد ثقه‌الاسلام والمسلمین، مدتی بعد حجت‌الاسلام، مدتی بعد حجت‌الاسلام والمسلمین، مدتی بعد آیت‌الله و در نهایت هم آیت‌الله‌العظمی که صاحب رساله باشد و واقعاً در حد مرجعیت باشد.

فقط در فقه؟
بله، در حد مرجعیت باشد، حوزه‌ها او را به این سمت بشناسند و او هم رساله را کار کرده باشد، نه اینکه رونویسی کرده باشد. آقایی پس از ارتحال امام، به‌سرعت رساله‌اش را منتشر کرد. همه تعجب کردند که چطوری؟ گاهی یک مسئله 6 ماه وقت می‌برد. بعد معلوم شد این آقا حتی فرصت نکرده رساله امام را مطالعه کند. همان رساله را فتوکپی گرفته و منتشر کرده! نشانه‌اش هم این است که در آنجا آمده آن‌چنان که در تحریرالوسیله گفته‌ایم... او حتی این را هم حذف نکرده! پس کسی که به سطح مرجعیت برسد، آیت‌الله‌العظمی است. اینها همه میزان خودش را دارد. آیت‌الله به کسی گفته می‌شود که در حد تدریس خارج باشد، نه‌تنها تدریس خارج، گاهی به سن هم لحاظ می‌شود.
پس کسی که تدریس خارج ندارد یا در حد تدریس خارج هم نیست، آیت‌الله نیست. حجت‌الاسلام والمسلمین هم همین‌ طور. اینها سامان دارد. امام در این القاب بسیار دقیق بود. مقام معظم رهبری در القاب بسیار دقیق هستند، اما  اینکه ساماندهی و بخشنامه شده، به‌گونه‌ای که همه نهادهای رسمی بشناسند، این طور نیست. این حرف درستی است که باید یک چهارچوب مشخص شود. در این آشفته‌ بازار هم بعضی‌ها سوءاستفاده می‌کنند. آقایی از دنیا رفته و در زمان حیاتش ما به او حجت‌الاسلام هم نمی‌گفتیم، حالا بچه‌هایش برمی‌دارند و اعلامیه فوت می‌زنند و می‌نویسند ارتحال جانگداز آیت‌الله‌العظمی! این را نمی‌شود کاری کرد. علیهذا در حوزه عنوان خاص وجود دارند. در حوزه نمی‌گوییم لیسانس، می‌گوییم پایه 11. نمی‌گوییم فوق‌لیسانس می‌گوییم سطح 3. نمی‌گوییم دکترا، می‌گوییم سطح 4، پس ما برای خودمان عناوین خاص خودمان را داریم.

گاهی می‌‌بینیم شبکه 1 به کسی می‌گوید حجت‌الاسلام، شبکه 2 حجت‌الاسلام والمسلمین و شبکه 3 آیت‌الله. این را من‌باب مثال عرض کردم. پس به گفته شما این تشتت ناشی از عدم صدور بخشنامه است.

بله، متأسفانه این عناوین استاندارد نشده‌اند. البته چون استاندارد نشده، توجیهی برای این نیست که هر کسی هرچه خواست بگوید. حتماً در صدا و سیما این دقت را دارند، منتهی بعضی از موارد از دست در می‌رود.

https://shoma-weekly.ir/27Mfsz