سیاسی

جوانان را مهربانانه آموزش می داد

آشنایی ما با شهید از ابتدای نهضت که همکار و همسایه بودیم آغاز شد. در کوچه غریبان منزل امانیها بود. هر روز سلام و علیکی داشتم. ایشان فرد فرهنگی، آموزشی بود که البته ما با هم همکاری در این زمینه نداشتیم. البته من جداگانه کارهای فرهنگی و آموزش عربی.
آشنایی شما با شهید امانی چگونه آغاز شد؟
آشنایی ما با شهید از ابتدای نهضت که همکار و همسایه بودیم آغاز شد. در کوچه غریبان منزل امانیها بود. هر روز سلام و علیکی داشتم. ایشان فرد فرهنگی، آموزشی بود که البته ما با هم همکاری در این زمینه نداشتیم. البته من جداگانه کارهای فرهنگی و آموزش عربی.
بعضی شبها می‌دیدم در گوشه شبستان دو رکعت نماز می‌خواندند و چند دقیقه مکث می‌کرد و من فکر می‌کردم در حال و هوای خودش است اما ایشان در کار ما دقت می‌کردند.

یکشب آمد پیش ما و گفتند پیشنهاد دارند و گفتم بفرمایید. گفتند برای کار شما اینجا امنیت ندارد. و اینجا همیشه چراغش روشن است و نمی‌شود به خانم هم اعتماد کرد، شما برو و مساجدی که چراغش خاموش است و خیلی معروف نیست، من گفتم سراغ ندارم، گفتند مسجدی در سرای آهنگران است. آنجا مدتها بسته بود و کثیف و پر از گرد و خاک، کلیدراگرفتم و آنجا را بازکردیم و تمیز.

فعالیتهای شما در آن مسجد به چه صورت بود؟
کلاسها را راه انداختیم و اعلامیه و نوار هم تکثیرمی‌کرد. ایشان هم آن نزدیکی در مسجد شیخ علی بود و گاهی به ما سر می‌زد و کمک می‌کرد تا زمان دستگیری ایشان. آنقدر ایشان تودار بود. مثل شهید مطهری (4) فکر نمی‌کردیم آنقدر در مسایل نهضت پیش رفته و وارد مسائل سیاسی و مبارزه شده باشند. از طرفی کسانی بودند که سروصدا داشتند اما خیلی کار نمی‌کردند. رئیس شهربانی گفته بود تو با این قیافه اگر در جیبت اسلحه بود و ده مرتبه از جلوی کلانتری رد می‌شدی کسی بهت شک نمی‌کرد.

بعد از دستگیری ایشان چه حادثه ای را به خاطر دارید؟
بعد دستگیری ایشان ما هم از آن مسجد فرار کردیم اولین مسجد در بازار آهنگرها دست چپ و آن موقع اسمی نداشت، در بازار آهنگرها دست چپ سه مسجد هست تا انتها. بعد مأمورین ریخته بودند در مسجد و بازرسی کرده بودند که ببینند اسلحه یا چیزی آنجا هست یا نه؟ حتی درب کمدهای بسته را هم شکسته بودند.

ارتباط آن بزرگوار با جوانان چگونه بود؟
ایشان روی نوجوانها خیلی ماهرانه کار می‌کرد، مهربانانه رفتار می‌کرد، اینها را اردو می‌برد و شب نمی‌خوابید در اردو و مراقب و مواظب بچه‌ها بود. شاگردان جوانی داشت که به آنها حدیث و عربی یاد می‌داد. هر کس بنا به استعدادش اگر صوت خوب داشت می‌فرستاد مداحی، اگر فن بیان خوب داشت می‌فرستاد سخنرانی.

در مورد همرزمان ایشان چه خاطراتی دارید؟
شهید بخارایی 18 ساله از شاگردان ایشان بود که شجاعانه در دادگاه گفته بود من از خدا می‌خواستم شهادت نصیب من کند و قبل شهادت وصیتنامه و اهدافش را در نواری ضبط می‌کند.
و یا شهیداندرزگو که با مهارت عجیبی فعال بود و پانزده سال ساواک به دنبالش بود و زمانی که بعضی‌ها می‌رفتند خارج ایشان در صحنه بود و نمی‌توانستند دستگیرش کنند به نجف، عراق، سوریه وافغانستان می‌رفت و با اسم‌های مختلف فعالیت می‌کرد، شاگرد شهید امانی بود، ایشان هم همسایه ما بود و آنقدر تودار بودکه من نمی‌دانستم عضو این گروه استد، مغازه ایشان کنار مغازه من بود.

در مورد دیگر شاگردان ایشان چطور؟
یکی از آنها آقای جواهریان، محمدکاظم نیک نام که گوینده زبردستی هست و در داخل و خارج سخنرانی می‌کند... از شاگردان شهید امانی هستند، آقای جواهریان دیگر شاگردان راهم می‌شناسد.

بارزترین ویژگی شهید امانی را چه می دانید؟
بعضی از مؤمنین مردانی هستندکه به آنچه وعده دادند بین خودشان و خدا صادق ایستادند.
بعضی‌ها در راه متزلزل می‌شوند، سقوط می‌کنند. شهید امانی از کسانی بود که صادقانه سرقول خودایستادند. دوستان ما و آقای عسگراولادی نقل می‌کنند که شب وداع آنها که می‌خواستند شهید بشوند این زندانی‌ها را دلداری می‌دادند، می‌گفتند اینها خیال کردند سخت‌ترین را برای ما تعیین کردند و راحت‌ترین را برای شما در حالی که بر عکس کار شما سخت‌تر است که باید بمانید مبارزه کنید و ما کار ساده‌تری داریم که به دیدار خدا می‌رویم.

در مورد شهادت ایشان و رفتارهای رژیم طاغوت چه خاطره ای دارید؟
دو سه سال پیش کشف شد که یک پادگان نزدیک چهار راه قصر هست محل تیرباران الان محل شهادت ایشان بدون اینکه کسی بداند مسجد شده است. جنازه‌ها را هم تحویل ندادند و خودشان دفن کردند در قبرستان متروکه در پایین مسگرآباد در یک محل سنگلاخ. اجازه مراسم و هفت... ندادند. شب هفت ما رفتیم سمت قبرها که مأموران شهربانی راه را بستند و برگرداندند. اجازه نصب سنگر قبر را هم نمی‌دادند و همین طور به شکل تپه خاک و چند تا سنگ بود ما به زیارت مزار ایشان می‌رفتیم.

https://shoma-weekly.ir/zLFox3