سیاسی

تیزهوشی لاجوردی مؤتلفه را نجات داد

قائم‌مقام شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی به ابعاد مختلف شخصیت شهید لاجوردی پرداخت.
سید اسدالله لاجوردی یکی از استوارترین مبارزان انقلاب اسلامی چه قبل و چه بعد از پیروی انقلاب اسلامی بود که با توجه به تجارب مختلف وی در آشنایی با تفکرات گروهک‌های معاند و ضدانقلاب و همچنین بینش کامل و وسیع عقیدتی وی، پس از انقلاب به عنوان دادستان عمومی و انقلاب تهران منصوب شد.

اما اقدامات قاطع وی در برخورد با معاندان به‌ویژه‌ اعضای منافقین و همچنین برخی فشارها از سوی مسئولان وقت، منجر به کوچ لاجوردی از دادستان انقلاب شد. شهادت لاجوردی در اولین روز شهریور 77 باعث شد لاجوردی حقایق ناگفته فراوانی را تا ابد در سینه خود نگه دارد و از سوی دیگر، بی‌آنکه پاسخی بدهد به آنان‌که در سال‌های متمادی هم‌صدا با منافقین و بیگانگان او را مورد هجوم قرار دهد، رخت سرخ شهادت را پوشید تا شاید هم‌قطارانش مظلومیت او را بازگو کنند که انصافاً تاکنون لاجوردی را آن‌گونه که باید و شاید مردم نشناخته‌اند.

در آستانه سالروز شهادت این شهید والامقام، با هم‌نام و یکی از یاران دیرین سیداسدالله لاجوردی، اسدالله بادامچیان که اکنون قائم‌مقامی شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی را به‌عهده دارد گفت‌وگویی کردیم که مشروح آن را در ذیل می‌خوانید.

**تسنیم: آقای دکتر، در ابتدای گفت‌وگو بفرمایید آشنایی شما با شهید لاجوردی به چه‌زمانی برمی‌گردد؟

**بادامچیان: شهید لاجوردی حدوداً در سن 10 سالگی با گروه شیعیان آشنا شد؛ وی در ضلع جنوبی پارک شهر، سه‌راهی نظامی دو اتاق داشت که در آنجا ما با شهید امانی، شهید اسلامی، شهید لاجوردی و شهید رجایی با کار تشکیلات آشنا شدیم. این آشنایی به یک همدرسی تبدیل شد. ما با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعلی شاه‌چراغی که اولین امام جماعت مسجد حسینیه ارشاد بود درس می‌خواندیم و همدرس بودیم. بعد هم در جریانات فعالیت‌های فرهنگی با مرحوم شهید حاج صادق رحمانی همکاری می‌کردیم که این امر موجب قوم و خویش شدن گشت، به این معنا که شهید حاج صادق رحمانی که دایی بنده است با خواهر شهید لاجوردی ازدواج کردند و بعد از آن نسبت فامیلی هم با یکدیگر پیدا کردیم.

در نهضت امام خمینی(ره) از سال 41 با هم همراه شدیم و در زندان‌ها و مبارزات گوناگون با ایشان همکاری داشتیم. در سال 54 تا 56 در جریان انحراف منافقین در زندان‌های رژیم ستم‌شاهی با ایشان و دوستان دیگر مسئله نقل فتوا را که یک حرکت سیاسی خالص کننده انقلاب بود شکل دادیم. نیمه دوم سال 56 با هم از زندان رژیم شاه به‌خاطر تغییر سیاست آمریکا (در زمان جیمی کارتر) آزاد شدیم و در سال‌ 56 و 57 در جلسه شورای مرکزی همکار بودیم و بعد از پیروزی انقلاب در حزب جمهوری اسلامی همکاری کرده در حزب مؤتلفه نیز از سال 41 فعالیت داشتیم تا لحظه شهادت ایشان.

شهید لاجوردی یک اسوه چندبعدی بود

**تسنیم: در خصوص مبارزات و مجاهدت‌های شهید لاجوردی پیش از انقلاب توضیح دهید، به‌خصوص اینکه مقام معظم رهبری فرموده بودند بسیاری از مردم اطلاع زیادی از مبارزات و مجاهدت‌های وی ندارند.

**بادامچیان: شهید لاجوردی یک اسوه است. انسان‌ها به چند گروه تقسیم می‌شوند، برخی انسان‌های عادی مثل آدم‌هایی که در جامعه هستند و زندگی عادی می‌کنند و از دنیا می‌روند و برخی انسان‌های برجسته یا انسان‌های فراتر از زمانشان و گسترده‌تر برای حال و آینده هستند که در حد اعلی قرار دارند و در آن سطح بالا است که می‌شود برای توده‌های مردم اسوه شد. حال برخی در یک موضوع اسوه می‌شوند مثلاً فرض بفرمایید یک نفر در شعر یا نقاشی اسوه می‌شود؛ به‌طور مثال اگر از کسی پرسیده شود در نقاشی از چه‌کسی سرمشق می‌گیری، می‌گوید از کمال الملک.

برخی انسان‌ها چندبعدی هستند و در چند مورد اسوه می‌شوند مانند امام خمینی(ره)، شهید بهشتی، شهید رجایی یا حتی غیر شهید مثل مرحوم حاج سعید امانی که در بازار ایران یک تاجر بود ولی در تدینش و تقوایش اسوه بود و بعد از پیروزی انقلاب هم همه کارها را کنار گذاشت و در خدمت مردم بود یا مرحوم آقای عسگر اولادی در دوران اخیر. شهید لاجوردی یک اسوه چندبعدی است. او در مبارزه یک انسان جدی، سختکوش، مجاهد و صادق بود، چه قبل از آنکه نهضت امام(ره) شروع شود چه بعد از آن.

قبل از نهضت امام(ره) در گروه شیعیان و در مسجد شیخ علی یک نمونه برجسته از کسی بود که از نظر اخلاق، رفتار، درس‌آموزی، منِش و کسب و پول حلال نمونه بود. ایشان بین دوستان هم نمونه بود. قاطعیت و صلابت به‌همراه تواضع و اخلاق او، لاجوردی را یک نمونه برجسته در جمع دوستان کرده بود. هنگامی که نهضت امام خمینی(ره) شروع شد او در مبارزه نهضت و انقلاب اسلامی هم یک اسوه بود. تلاش و مقاومت او در جریان مؤتلفه اسلامی و هیئت‌های 10 نفری امام خمینی(ره) و بعد در جریان مبارزه پانزده خرداد و پس از آن در سازماندهی تشکیلات مؤتلفه و در جهاد مسلحانه و سیاسی مؤتلفه و بُعد مقاومت او در زندان‌های مخوف ساواک و شاه با توجه به شکنجه‌های مهیبی که به او دادند، نشان یک اسوه مقاوم است. ما، در زندان‌های طاغوت سه نفر انسان بسیار برجسته داریم؛ شهید رجایی، شهید لاجوردی،‌ شهید عزت‌الله شاهی یا مطهری که خاطراتش چاپ شده است.

هیچ شکنجه و شکنجه‌گری نتوانست لاجوردی را از اندیشه‌هایش دور کند

به آقای لاجوردی مرد پولادین گفته می‌شد چون هیچ شکنجه‌گری و هیچ شکنجه‌ای نمی‌توانست او را از ارزش‌هایش دور کند و او خود ارزش‌آفرین بود؛ من خود به یاد دارم در زندان مشترک ضدخرابکاری که حالا موزه عبرت شده است او را شکنجه شدیدی کرده بودند؛ به‌طوری که نخاعش آسیب دیده بود و گاهی توی صندلی می‌گرفت و به‌اصطلاح بدنش سفت می‌شد، یا به گوش و چشمش آسیب زده بودند و فشارهای گوناگونی بر وی وارد می‌کردند به‌طوری که قسمت‌های زیادی از بدنش مشکل پیدا کرده بود. با تمام این شکنجه‌های شدید و مهیب روی صندلی دسته‌دار آن طرف من نشسته بود و به او می‌گفتند: بنویس من یک فرد مسلمان هستم و به اسلام معتقدم و با این حکومت مخالفم و می‌خواهم حکومت اسلامی برقرار شود. در واقع این نوعی اعتراف‌گیری از زندانیان بود که برای مبارزان کمونیست نیز می‌نوشتند: من یک کمونیست هستم و می‌خواهم در ایران نظام کمونیستی روی کار بیاید و برای مسلمانان می‌گفتند مسلمان هستم و می‌خواهم نظام اسلامی را برقرار کنم.

بازجوها در شکنجه کردن لاجوردی سنگ‌تمام گذاشتند

ولی شهید لاجوردی می‌گفت: من نمی‌نویسم. می‌گفتند: چرا؟ و وی می‌گفت: این دروغ است، من کی برای شما اعتراف کردم که بنویسم می‌خواهم حکومت اسلامی راه بیندازم. لاجوردی ممانعت کرد و آنها شروع به شکنجه دادن کردند؛ سر و صورت لاجوردی و کاغذ بازجویی خونین شد و بعد دیسکش گرفت و روی صندلی ماند و دیگر نمی‌شد بلندش کرد و بازجو هر کار کرد، دید نمی‌تواند پس شکنجه‌گرها را صدا زد و آن‌ها با زور او را کشیدند و از روی صندلی بلند کردند و چون نمی‌توانست راه برود او را در یک پتو گذاشتند و به زندان انفرادی بردند. بعد ازظهر که می‌خواستند او را بیاورند با همان پتو آوردنش و بازجو دیده بود امکان هیچ نوع شکنجه‌ای نیست و دیگر کاری نکرد. اکنون نیز آن کاغذ خون‌آلود در پرونده‌اش موجود است.

شهید لاجوردی می‌خواست یادگار شکنجه‌گری رژیم ستم‌شاهی که مورد حمایت بیگانگان که عنوان حقوق بشر روی خودشان گذاشته‌اند، بماند، درواقع این ثمر اقدام شهید لاجوردی با خون پاکش زیر شکنجه شاه است. حال ببینید او چه انسان ویژه‌ای است یا در مسئله «ال‌عال»، جریان فوتبال ایران و اسرائیل که او در یک گروه مبارز همراه با آقای عزت‌شاهی و با هیئت‌های مؤتلفه برنامه‌ها را اداره می‌کرد.

تحمل شکنجه برای لو نرفتن شهید مطهری/ تیزهوشی لاجوردی اجازه نداد پای مؤتلفه به ماجرای «ال‌عال» باز شود

هنگامی که ایشان دستگیر شد از او ماشین پلی‌کپی گرفتند و چون انفجار هم جلو «ال‌عال» اتفاق افتاده بود شکنجه شدیدی به ایشان دادند. او اعتراف نکرد چون در این جریان شهید آیت‌الله مطهری هم بودند و ممکن بود ایشان هم گیر بیفتند و این هم نشانی از اسوه بودن در مقابل بازجویی دشمنان خدا و رژیم طاغوت است. شهید به‌گونه‌ای با آن‌ها رفتار کرد که آنها شهید مطهری را خواستند و با او روبه‌رو کردند.

آقای مطهری گفتند: ساواک من را خواسته و فکر می‌کنم سر جریان «ال‌عال» من گیر کنم و لذا شما مراقب باشید. وقتی آقای مطهری را بردند شهید لاجوردی به ایشان گفت: آقای مطهری، یادتان هست یک شیخ قدبلندی کنار حسینیه ارشاد به من معرفی کردید و گفتید آدم خوبی است. آقای مطهری گفتند: نه، او کیست؟ لاجوردی گفت: چرا شما یادتان نمی‌آید؟ قد بلند داشت، عینکی بود، و صورتش استخوانی و شروع کرد به این بحثها که این روحانی اعلامیه به من می‌دادند و من اسم و مشخصات او را نمی‌دانم و گفتم آقای مطهری او را معرفی کرده، به همین علت شما او را معرفی کنید تا من به این‌ها (عوامل ساواک) بگویم که من دروغ نمی‌گویم. آقای مطهری هم در جواب گفتند: تعداد روحانی‌ها زیاد است و من به‌چهره می‌شناسم و اسمشان را نمی‌دانم. حالا این فرد اصلاً در واقعیت وجود نداشت و ساختگی بود و آقای لاجوردی برای اینکه به شهید مطهری بگوید ما شما را لو ندادیم و ما بفهمیم که در قضیه «ال‌عال» پای مؤتلفه و دوستان ما باز نشده است؛ در سایه مقاومت و تدبیر شهید لاجوردی در بازجویی‌ها و در برابر طاغوت انصافاً اسوه بود.

شناخت افکار التقاطی منافقین در زندان قزل‌حصار

تسنیم: حضور مشترک شهید لاجوردی با منافقان و مارکسیست‌ها در زندان چه تأثیری در شناساندن ماهیت این گروهک‌ها به مردم داشت؟

بادامچیان: یک بخش دیگر که لاجوردی خیلی اسوه است، مسئله شناخت اعتقاد و انحراف و نفاق است یعنی اولین کسی که نفاق را در سازمان منافقین شناخت شهید لاجوردی است؛ آن موقع شهید در زندان قزل‌حصار بوده است و وقتی اولین گروه سازمان منافقین وارد زندان می‌شوند ایشان در آنجا متوجه می‌شوند که افکار آن‌ها التقاطی و انحرافی است ولی با تدبیر عمل می‌کنند، با آنها صحبت می‌کنند و می‌بینند صحبت با آنها فایده‌ای ندارد و آن‌ها افراد متعصب و گمراه هستند و عامداً در این تفکر باقی مانده‌اند.

بعد از آن شهید را به زندان مشهد تبعید می‌کنند، که در آنجا وی مسائل را برای آقای عسگراولادی و حاج‌حیدری مطرح می‌کند و آنجا جزوات اینها را به دست می‌آورند و متوجه می‌شوند که این‌ها منحرف هستند و بعد راجع به اینکه فضای مبارزه در اختیار سازمان منافین بود و رژیم هم اگر با آن‌ها برخورد می‌کرد و از این مبارزه سوءاستفاده می‌کردند لذا با آن‌ها روبه‌رو نشدند و صبر کردند تا سال 55 در زندان اوین در خدمت مراجع مهم جامعه مثل مرحوم آیت‌الله طالقانی، آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم آقای انواری مسئله نقل فتوا را مطرح کردند.

افکار و ابتکارات شهید لاجوردی و شهید عراقی و شهید کچویی و مرحوم آقای عسگر اولادی یکی بود که ما هم در خدمتشان بودیم و توانستیم مبارزه را خالص‌سازی کنیم؛ در حقیقت کسانی که متعهد به قوانین شرعی و اسلام ناب هستند، از کسانی که به‌فریب، خودشان را مجاهدان فی سبیل الله جای زدند و اسلام آمریکایی داشتند، جدا شد و از آنجا به بعد با وجود سقوط سازمان مجاهدین در مبارزه یک راه جدید باز شد که در 56 و 57 به پیروزی رسید.

حالا جلوه دیگر اسوه بودن لاجوردی در تدبیر و سیاست‌گذاری در رابطه با چگونگی برخورد با نفاق و التقاط و کفر است. در درون زندان ایشان دستپاچه نمی‌شد و با جمع دوستان مؤتلفه با تدبیر عمل می‌کردند و به همین علت برخورد ما موجب نشد که رژیم شاه بتواند سوءاستفاده کند بلکه در حقیقت رژیم شاه مشکلاتش بیشتر و مبارزه قوی‌تر شد. آقای لاجوردی سهم بسیار خوبی در این تدبیر مقاومت در زندان داشتند.

چرا لاجوردی به‌جای وزارت بازرگانی شهید رجایی، سر از دادستانی تهران درآورد

تسنیم:چرا همزمان با فشار منافقین و ضدانقلاب عده‌ای در داخل کشور به شهید لاجوردی حمله می‌کردند و تهمت می‌زدند؟

بادامچیان: بعد از پیروزی انقلاب شهید لاجوردی اسوه‌ای برای مدیریت جهادی و عزم و اراده قاطع اسلامی شد و او قرار بود وزیر بازرگانی برای شهید رجایی شود اما وقتی شهید بهشتی فرمودند که زندان در نظام جمهوری اسلامی نیاز به شخصیتی دارد که دارای دانش حوزوی و اسلامی باشد و با علوم جدید هم آشنا باشد و چون ایشان سابقه مبارزه طولانی دارد و زندان را خوب می‌شناسد و نوع رفتار صحیح را با ضدانقلاب، گروهک‌ها و تروریست‌ها به‌خوبی می‌داند و از نظر بحث و گفت‌وگو فرد آشنا و آگاهی است و از نظر آشنایی عمیق با خطوط انحرافی کمونیستی و نافقین کاملاً آدم مسلطی است و از نظر اخلاق و تواضع و قاطعیت و کارآمد بودن فرد ممتازی است، به همین علت از ایشان خواستند دادستانی انقلاب اسلامی مرکز را به‌همراه امور اداره زندانیان به‌عهده گیرد.

بنابراین وقتی این مسئولیت‌ها را به‌عهده گرفت نقش لاجوردی در مسئله از بین بردن نفاق و گروهک‌ها و تروریست‌ها و جداسازی این‌ها از سازمان‌شان نقش بی‌بدیلی است. نقشی که برای تمام کسانی که می‌خواهند قبل هر انقلابی با ضدانقلاب‌ها در این بیداری اسلامی روبه‌رو شوند، می‌تواند یک اسوه و الگو باشد و به همین علت وقتی که او قوی عمل می‌کرد؛ معلوم است که استکبار جهانی و دشمنان اسلام و انقلاب و دشمنان مردم ما، از او کینه داشتند.

ساده‌زیستی لاجوردی پس از شهادتش برای همه عیان شد

وی یک ریال هم از نظام جمهوری اسلامی پول نگرفت، از مدیریت زندان گرفته تا دادستان. تا هنگام شهادتش در طبقه چهارم یک ساختمان که قبل از انقلاب با چهار برادرش ساختند در جنوب شهر تهران کوچه شهید قادری زندگی کرد با اینکه بهانه ضریب امنیت بالای لاجوردی این موقعیت را به او می‌داد که در هر کجا که بخواهد از مناطق حفاظت شده خوش آب و هوا زندگی کند اما او در همین خانه تا آخرین روز زندگی‌اش ماند. وقتی بعد از شهادتش خبرنگارها و صدا و سیما به آنجا آمدند واقعاً تعجب کرده بودند که چطور آدمی در سطح لاجوردی معاون قوه قضاییه استان، رییس زندان‌ها، دادستان انقلاب و عضو شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی می‌تواند در اینجا زندگی به این سادگی داشته باشد.

این نقطه مهمی بود و از طرفی دیگر او در زندان با زندانی‌ها می‌جوشید، بحث و صحبت می‌کرد؛ غذای خودش و همکارانش با غذای زندانی‌ها یکسان بود. اینکه در اتاق خودش جدا بنشیند و غذای مفصل بخورد، نبود. شب‌ها ساعت‌ها در انفرادی می‌نشست و با افراد صحبت می‌کرد؛ یکی از کسانی که توانست احسان طبری را برگرداند، لاجوردی بود. با توجه به اینکه احسان طبری یکی از هفت نظریه‌پرداز و تئوریسین کمونیست بود و چهره جهانی مارکسیسم است طی بحث‌هایی با شهید لاجوردی، کاملاً متنبه شد و برگشت و کژراهه را نوشت.

همچنین یک خانم خبرنگار انگلیسی از طبری پرسید: چطور از این مسیر برگشتی؟ و طبری گفت: من رسیدم به اینجا که راه قبلی‌ام غلط بوده است و شجاعت این را داشتم که از این راه برگردم؛ خبرنگار گفت: آدمی مثل شما با این‌همه سوابق چطور برگشته، فکر نمی‌‌کنید شما را شست‌وشوی مغزی دادند؟ طبری گفت: اگر این‌طور باشد آدمی مثل من در سنی است که اگر شکنجه شود می‌میرد پس شکنجه‌ام نداده‌اند، در ثانی اگر کسی توانسته من را شست‌وشوی مغزی بدهد با توجه به وجود این‌همه دانشمندانی که اندیشه‌شان را برای نظام کمونیستی گذاشته‌اند پس حتماً نظام قوی و والایی است.

این بحثها را آقای لاجوردی با احسان طبری کرد و در او اثر گذاشت؛ با کیانوری چه‌کسی بحث کرد. نظام جمهوری اسلامی کیانوری را اعدام نکرد، آن کسانی که می‌گویند چرا نظام با میرحسین موسوی برخورد نمی‌کند و محاکمه‌اش نمی‌کند، باید بگویم آن‌موقع هم با کیانوری این‌گونه رفتار کردند و او را در خانه نگه داشتند تا مرد. بنی‌صدر را هم باید می‌گرفتند و اعدام می‌کردند ولی این کار را نکردند چون مبنای نظام جمهوری اسلامی بر آدم‌کشی نیست، مبنای آن این است که تا جایی که می‌تواند مدارا کند و آقای لاجوردی کسی بود که قاطعیت همراه با مدارا و سیاست صحیح اسلامی را اجرا می‌کرد و ساده‌اندیش هم نبود و تحت تأثیر جوهای روشنفکر هم نبود.

لاجوردی چگونه غرور و نفس خود را کنترل می‌کرد

شهید لاجوردی در راه خدا استوار و محکم بود و مرد واقعاً آهنین بود و در عین تمام این موقعیت‌ها یک انسانی بود که فقط برای خدا کار می‌کرد. در یک مصاحبه مطبوعاتی داخلی و خارجی که همه جمع شده بودند و تقریباً خیلی باعظمت برگزار شد و ایشان چند ساعت توانست به تمام سؤالات خبرنگاران داخلی و خارجی پاسخ دهد بعد از مصاحبه دیدیم ایشان که خسته بودند و بدنشان هم مشکلات جسمی ناشی از شکنجه‌های شاه را داشت و رفتند؛ دوستان دنبال ایشان گشتند و خیال کردند رفته‌اند تا استراحت کنند که یکی از افراد دادستانی گفتند: آقای لاجوردی در طبقه بالا زمین را تِی می‌کشند و تمیز می‌کنند. وقتی معاون اجرایی ایشان رفتند، دیدند درست است، به ایشان گفتیم: مگر شما خسته نبودید؟ گفتند: چرا، گفتیم: مصاحبه چطور بود؟ گفتند: عالی بود. و من بعد از آن احساس کردم باید بیایم و یک خودسازی داشته باشم، من اینجا زمین را تِی نمی‌کشم آن غرور و منیت نفسانی‌ام را تِی می‌کشم.

لاجوردی در تبعیت از ولایت هم اسوه بود/ صانعی با دیدگاه چپی و جناحی لاجوردی را کنار گذاشت

ایشان انسان متواضعی بود و لذا می‌بینید که خاطراتش را هم منتشر نکرد و تا آخر عمرش خاطراتش را تعریف نکرد. چون در خاطره، آدم باید واقعیت‌ها را بگوید اگر خود لاجوردی بخواهد این حرفها را بزند باید از خودش تعریف کند اما او اهل تعریف از خود نبود.همچنین او در ولایت‌پذیری از امام(ه) و مقام معظم رهبری اسوه بود. همه می‌دانستند که لاجوردی هرچه امام(ره) بخواهد اجرا می‌کند و هرچه امام(ره) نخواهد اجرا نمی‌کند؛ این مسئله که از نظام هیچ‌چیز برای خودش نمی‌خواهد در واقع طلبکار نظام نیست، بلکه خود را بدهکار نظام می‌دانست؛ بدهکار نظام یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی آقای صانعی به‌خاطر دیدگاه‌های چپی و جناحی او را کنار گذاشت، آقای رازینی آمد پیش من (که آن‌موقع مجلس بودم) و گفت آقای صانعی می‌خواهد آقای لاجوردی را که دادستان شده بود، کنار بگذارد و می‌گوید باید یک پست به او بدهیم تا شأنش حفظ شود؛ لذا چند پست به ایشان پیشنهاد کردند و شهید هیچ‌کدام را نپذیرفت.

گفتم: این پست‌ها تشریفاتی است که او نمی‌پذیرد، او اهل کار و جهاد فی سبیل الله است، کار جهادی به او بدهید، اگر وظیفه‌اش باشد قطعاً می‌پذیرد و عمل می‌کند؛ گفت: در هر حال دیدیم هیچ‌کس مثل شما در لاجوردی تأثیر ندارد و لذا از شما می‌خواهیم با او صحبت کنید تا قبول کند که یک عنوان به او بدهیم. وقتی لاجوردی را دیدم به او گفتم: آقای رازینی آمده بود و چنین بحث‌هایی می‌کرد. خندید و گفت: بزرگ‌ترین عنوان پست بعد از انقلاب را به من پیشنهاد داده‌اند، قبول نکردم، من به آنها گفتم که دنبال این حرفها نمی‌گردم و با رژیم شاه جنگیدم برای این ژنرال و آجودان‌هایی که کارشان تشریفاتی بود و پول زیاد می‌گیرند؛ در حالی که مسئولیتی ندارند حال خودم این کار را نمی‌کنم. گفتم: آن پست چه بود؟ شهید گفت: آن پست معاون دادستان کل انقلاب جمهوری اسلامی ایران در امر نظارت بر حسن اجرای احکام صادره از دادگاه‌های انقلاب جمهوری اسلامی است. این بلندترین عنوان است و من نپذیرفتم. خندیدم و گفتم: بله، این خیلی عنوان بلندی است، اما وقتی شما من را در دادستانی انقلاب قبول ندارید حالا من را می‌گذارید بر نظارت بر حسن اجرای احکام صادره، این روشن است که بر حسب تشریفات این پست را پیشنهاد می‌دهید.

برای انجام وظیفه آبدارچی هم می‌شوم

بعد لاجوردی گفت: به آنها گفته‌ام اگر وظیفه من باشد که آبدارخانه دادستانی را اداره کنم صبح بدون توقع می‌روم و چای می‌ریزم .بعد ایشان چند چرخ خیاطی گرفت و در زیرزمین خانه‌اش با همان حال لباس‌های گوناگون می‌دوخت و با پولی که از این راه می‌گرفت هزینه زندگی را که از برادرش حاج مرتضی لاجوردی در طول دوران خدمتش قرض گرفته بود پرداخت می‌کرد. این‌گونه مسئول را کجای دنیا می‌توان پیدا کرد؟ اینها نکته ویژه است، برای همین می‌گویم که اسوه است، هیچ‌وقت هم نیامد مصاحبه کند و تبلیغات کند، حالا ببینید یک وزیر را می‌خواهند استیضاح کنند چه خبر است. همه بحث می‌کنند؛ حق نمایندگان مجلس است، خوب یا بد یا رأی می آورد یا نمی‌آورد، این که مشکلی ندارد ولی ببینید چه هیاهویی است، بعد از آن آیت‌الله یزدی در ریاست قوه قضاییه به ایشان مسئولیت معاونت سازمان‌های زندان‌ها را دادند و ایشان هم انجام وظیفه کردند.

چرا درباره امثال لاجوردی هیچ فیلمی ساخته نمی‌شود؟

بعد هم دوچرخه سوار می‌شدند تا همه بدانند که یک مسئول نظام در سطح ضریب امنیتی لاجوردی و مسئولیت او نباید بعد از اینکه از پستش برکنار شد دوباره با تشریفات راه برود، این اسوه و الگودهی بود که من مدنظر دارم. ابعاد گوناگون شخصیتی آقای لاجوردی بالاست، شما محاسبه کنید و ببینید چطور می‌شود از لاجوردی‌ها هیچ نوع برنامه یا فیلمی ساخته نمی‌شود. این که از ابعاد زندگی‌اش می‌توان ده‌ها کتاب داستانی برای بچه‌ها و جوان‌ها و زنها و مردها نوشت. اینکه می‌شود یک کتاب خاطرات بسیار بلند باشد و از ابعاد زندگی‌اش فیلم بسازند تا دنیا بفهمد که زندانبانی در نظام جمهوری اسلامی گرفتار زندان کردن و محدود کردن نیست بلکه در حقیقت زندانبانی یعنی آوردن فرد در اینجا و ساختن وی.

مدیریت لاجوردی در زندان را بادی به رخ جهانیان کشید

تسنیم: درباره فعالیت و مدیریت شهید لاجوردی در زندان و نحوه برخورد وی با زندانیان توضیح دهید.

بادامچیان: کاری که شهید لاجوردی در زندان کرد چندین مورد عظیم بود، یکی این مسئله آموزش کار به زندانی بود. در آنجا به زندانی آموزش می‌داد، به او هنر یاد می‌داد و بعد به کارگاه‌ها می‌برد تا در آنجا کار کنند و حقوق‌شان سه قسم می‌شد؛ یک قسم را به خانواده‌اش می‌دادند تا به‌اصطلاح لنگ نمانند، یک‌سوم را به خودش می‌دادند تا در زندان خرج کند و یک‌سوم را برایش ذخیره می‌کردند و آن روز که از زندان خارج می‌شد ذخیره کار خودش را داشته باشد. اگر هم می‌خواست دنبال کار برود یک هنر و کار را یاد گرفته بود.

طرح دیگر لاجوردی مسئله ارتباط خانوادگی بود، اتاق‌های ویژه‌ای ساخته بود که هر زندانی می‌رفت و با خانواده‌اش خلوت می‌کرد؛ یک شبانه‌روز با هم زندگی می‌کردند، این‌گونه هم از لحاظ مسائل خانوادگی، خانواده را حفظ می‌کرد و هم اینکه این روح زندانی داخل زندان و نیازهای جنسی او را از طریق مشروع اقناع می‌کرد و بچه‌های آنها را بچه یک زندانی بار نمی‌آورد، بچه‌ای که می‌فهمید پدرش کار خلافی کرده اما محبت پدری و مادر همچنان باید باشد. این یک درس عظیمی است که می‌شود از آن فیلم ساخت و برای دنیا و این سازمان‌های حقوق بشری که می‌آیند نشان داد و گفت: شما زندان‌های‌تان این‌گونه نیست.

از طرفی تبیین فرهنگ زندانی و شخصیت بخشیدن به زندانی وجود داشت، اگر زندانی قرآن را حفظ می‌کرد به‌ازای هر حزب قرآن به او مرخصی می‌داد، خیلی‌ها هم تمام قرآن را می‌خواندند و حفظ می‌کردند و قرآن از یک آدم مجرم که احساس گناه می‌کرد، یک انسانی که با خدا همراه می‌شد، می‌ساخت.

راه‌اندازی ستاد دیه از کارهای لاجوردی و مؤتلفه است. آنجا بحث شد و افرادی را که بر اثر تصادف یا درگیری مجرم شدند دیه‌شان پرداخت شده و آزاد شده‌اند، مطرح کرد و این نکته مهمی است؛ وقتی یک زندانی آزاد می‌شود در روح همسر، فرزند و خانواده‌اش چقدر اثر می‌گذارد.

در هر حال لاجوردی یک انسان ویژه است و امیدواریم که ما بتوانیم از اسوه‌هایی که در دوران ما هستند استفاده کنیم و از آن در همه نوع هنر به‌گونه‌ای در بیاوریم که نسل جوان ما که سبک زندگی اسلامی را می‌خواهد ببیند که اسوه‌های یک انقلاب اسلامی به‌رهبری امام و اصل ولایت فقیه چگونه است.

تفکرات لاجوردی با تفکرات موسوی‌اردبیلی متفاوت بود/ لاجوردی مورد حمایت دقیق امام بود

تسنیم: دلایل و انگیزه‌های اختلاف شورای عالی قضایی با شهید لاجوردی چه بود؟ چرا برای برکناری وی تلاش می‌کردند؟

بادامچیان: تفکر آیت‌الله موسوی اردبیلی با آقای لاجوردی متفاوت بود. با حفظ احترام آیت‌الله موسوی اردبیلی دو نوع تفکر بود، دو نوع سلیقه بود، به همین علت با هم اختلاف نظر داشتند منتها شهید لاجوردی مورد حمایت دقیق سیداحمدآقا و امام(ره) بود و امام فرمودند کسی که بیش از همه از لاجوردی حمایت می‌کرد آقا سید احمد بودند و در واقع خدمتی که آقای لاجوردی کرد بی‌نظیر بود.

مسئله دوم شیوه کار لاجوردی در زندان‌داری بود که با افکار غرب‌زده‌ها و لیبرال‌ها نمی‌خواند؛ سوم اینکه برخی از اینها افکار متمایل به این گروهک‌ها داشتند و از اینکه آقای لاجوردی یک عنصر قوی و مسلط بود خوششان نمی‌آمد؛ معلوم است که وقتی آقای امیر انتظام دستگیر می‌شود باید علیه لاجوردی حرف بزند.اما هیچ‌کدامشان نیستند که بگویند خدای ناکرده لاجوردی اهل خلاف مالی یا اخلاقی بود. از طرف دیگر سازمان منافقین و ضدانقلاب دروغ‌سازی علیه ایشان کردند زیرا آنها یک سازمان دروغگو هستند.

یک روز آقای بهشتی به زندان رفته بودند و یک زن منافق جلوی ایشان آمد و شروع کرد به: در زندان من را مورد تجاوز قرار دادند و بارها لاجوردی به من تعدی کرده است، در این حین آقای لاجوردی پشت سر آقای بهشتی بود. آقای بهشتی پرسید: شخص لاجوردی بود؟ گفت: بله. پرسید: با صورت باز بود؟ گفت: بله با صورت باز بود. گفتند: شما آقای لاجوردی را ببینی می‌شناسی؟ گفت: بله، می‌شناسم، پس گفت: ببین در این جمع لاجوردی هست یا نه. زن گفت: نه، در این جمع نیست. آقای لاجوردی جلو آمد و گفت: خانم، من لاجوردی هستم، چطور این حرفها را می‌زنی؟! و کمی با او صحبت کرد، آقای بهشتی هم گفت: چرا حرفهای دروغ را می‌زنی؟ این خانم خجالت کشید و گریه کرد و گفت: سازمان به من گفته شما که به زندان می‌آیی این حرفها را بزنم.

قبول نداشتن مدیریت لاجوردی توسط امام خمینی فقط یک ادعاست

تسنیم: برخی مدعی بودند شخص امام خمینی(ره) مدیریت لاجوردی را قبول نداشتند، آیا این حرف درست است؟

بادامچیان: این حرف یک ادعاست، امام(ره) به‌قدری به آقای لاجوردی علاقمند بود که بارها آقا سید احمد در جمع دوستان ما مطرح کردند که یکی از افرادی که امام(ره) صمیمانه به او علاقه داشت، آقای لاجوردی بود.

تسنیم: با توجه به اینکه می‌گویید اکنون ابعاد زندگی لاجوردی آن‌طور که باید و شاید به مردم نشان داده نشده و تبیین نشده است، چه اقداماتی را باید انجام داد؟

**بادامچیان: هرکس که در خودش نسبت به انقلاب و فرهنگ این مملکت احساس تعهد می‌کند وظیفه‌اش است که اقدامی انجام دهد. ابعاد مختلف زندگی شهید لاجوردی را باز کنند و بگذارند مردم با این شهید بیشتر آشنا شوند، کاری که شما در حال انجام آن هستید.

https://shoma-weekly.ir/jLmPwV