بین الملل

تراژدی این روزهای لیبی

سه سال قبل که مردم قیام کردند، تحلیلم این بود که حداقل ده سال طول می‌کشد اوضاع لیبی سر و سامان بگیرد، ولی الان معتقدم کشور لیبی بعد از 20 سال هم روی سعادت به خود نخواهد دید.
حسین همدانی- این روزها سومین سالروز مرگ عبرت انگیز معمر القذافی، رهبر سابق لیبی است که در 27/7/90 به دست انقلابیون در شهر سِرت در زیر یک پل محاصره و همان جا در سن 69 سالگی کشته شد. او در سال 1348ش. در 27 سالگی در شرایطی که افسر ارتش لیبی بود با یک کودتا پادشاه وقت آقای ملک ادریس سنوسی را سرنگون کرد و خاندان و خودش را به قتل رساند و بعد هم به حکومت لیبی رسید.

قذافی در شروع حکومتش یک چهره انقلابی، پرتحرک، تندرو، مدافع آزادیخواهان، سازش‌ناپذیر، ضد امپریالیسم، ضد غرب و متمایل به چپ و طرفدار شوروی سابق بود. در هر جای دنیا مبارزی به سلاح و پول نیاز داشت تا علیه حکومت وقت کشورش بجنگد، قذافی در صف اول حمایت مالی، معنوی، سلاح و امکانات قرار داشت. او یک دنیا شعارهای حماسی و دهان پرکن بود، آن هم شعارهایی که بسیاری از آنها غیرقابل اجرا بودند، ولی به عنوان فردی که اهل مبارزه بود، از جنبش‌های فلسطینی و جنبش‌های علیه شاه حمایت می‌کرد. از مبارزان ایرلندی تا مبارزان افریقایی کسانی که علیه استعمار و استثمار می‌جنگیدند، قذافی در صف مقدم حمایت از آنها بود و آنها را با تأمین سلاح، امکانات، تجهیزات، جا، مکان، پول و... شارژ می‌کرد.

ولی متأسفانه قذافی بعد از 42 سال خودش درست در نقطه مقابل آن شعارها و آرمان‌ها قرار گرفت و به یک دیکتاتور تبدیل شد. نمی‌دانم این خصلت‌ها از ابتدا در معمر قذافی بود یا پس از آن‌که به قدرت رسید به سراغش آمد. جاه‌طلبی در حد بسیار بالا، غرور، خودبزرگ‌بینی، سرکشی، لجاجت، خشونت، خودشیفتگی، خیال‌پردازی، توهم، تناقض و غیرمنطق بودن که برای اداره حکومت دائماً متوسل به دروغ می‌شد. می‌توانم روی تک‌تک نکاتی که عرض کردم، توضیحاتی بدهم، چون در طول هشت نه سال سفرهای متعددی به لیبی کردم و هم با بدنه مردم و هم کسانی که در کشور لیبی مسئولیت داشتند، صحبت می‌کردم و از نزدیک آنها را درک کرده بودم. قذافی با آن حالت غرور و جاه‌طلبی خود را رهبر جهان عرب، در عین حال رهبر جهان اسلام و رهبر افریقا می‌دانست و در ذهن مردم جا انداخته بود که تمدن بشری از لیبی شروع شده است. در طرابلس با آقایی بحث مفصلی می‌کردم و می‌گفت تمدن بشری اساساً از لیبی سرچشمه گرفته است! کتابی به نام «کتاب سبز» داشت. چند بار کتاب سبز را که به فارسی هم ترجمه شده بود مطالعه کردم. مجموعه‌ای متناقض، شعاری و بی‌محتوا که اکثر مطالب آن غیرمنطقی و غیرواقعی است و این کتاب به کتاب اول مردم لیبی تبدیل شده بود.

قذافی نام لیبی را به خاطر جاه‌طلبی و خودبزرگ‌بینی‌اش تغییر داد و در مراودات نام کشورش را «الجماهیریه العربیه اللیبیه الشعبیه الإشتراکیه العظمى» نامید. یک کامیون و یک هواپیمای 747 هم نمی‌توانست این نام را بکشد. نامی دهان پرکن و بی‌محتوا. لیبی قانون اساسی و مجلس نمایندگان نداشت. هیچ‌گونه حزبی اعم از موافق و مخالف در آن وجود نداشت. کل فروش نفت در اختیار خود قذافی بود و او بود که تعیین می‌کرد این پول را چگونه و برای چه کسانی هزینه کند. هیچ‌گونه ذی‌حسابی وجود نداشت. تمام مخالفان را با کوچک‌ترین مخالفت یا به زندان می‌انداخت و یا به قتل می‌رساند. به دیگر افراد هم دست‌اندازی می‌کرد و امام موسی صدر را به همین طریق به شهادت رساند. در عزل و نصب وزرا و زیردست‌ها هیچ حد یقف و ترمزی وجود نداشت، شاید از نظر عزل و نصب کورددار عالم بود. در عین حال کارهای عجیب و غریبی هم می‌کرد. مثلاً یکی از کارهای عجیب و غریبش چادرنشینی او بود. موقعی که می‌خواست به سازمان ملل یا یک کشور اروپایی برود، یک چادر بزرگ با خودش می‌برد که بگوید من زندگی قبیله‌ای دارم و از قبایل هستم. در همین کارهای دهان پرکن و غیرمنطقی می‌خواست به قول خودش روش انقلابی هم داشته باشد. مثلاً منشور سازمان ملل را گرفت و جلوی افراد پاره کرد و به صورت رئیس جلسه کوبید و همه دوربین‌های دنیا هم ثبت و ضبط کردند و او این را نشانه‌ای از یک حرکت انقلابی تلقی کرد.

وقتی امریکا به لیبی حمله کرد و بمباران هوایی انجام داد، قذافی گفت انتقام می‌گیریم و دستور داد در هواپیمای پان‌امریکن بمب‌گذاری کنند و این هواپیما در فرودگاه لاکربی ایرلند سرنگون شد و کل مسافران و همین‌طور عده‌ای روی زمین کشته شدند. یک بار هم در یک هواپیمای امریکایی یا غربی در کشور نیجریه بمب‌گذاری کردند و در آنجا سرنگون شد. پس از حادثه لاکربی تحریم‌ها شروع و به‌تدریج حلقه آن تنگ و تنگ‌تر شد. قذافی به دلیل گردنکشی عجیبی که داشت زیر بار نرفت و فشار عجیبی به مردم آمد و کل لیبی نزدیک به یک دهه به مرحله نابودی رسید و تحریم‌ها به‌قدری زیاد شدند که حتی خطوط هوایی لیبی را هم قطع کردند و هیچ پروازی از داخل به خارج انجام نمی‌شد.

قذافی هم شعار می‌داد ما چنین و چنان می‌کنیم، می‌گیریم، می‌بندیم و اگر هواپیما نباشد، پیاده و با اسب و شتر راه می‌رویم. بعد دید فایده ندارد و همه چیزش منهدم شده است، در نتیجه به سازش افتاد. در پشت پرده سازش می‌کرد و روی صحنه می‌خواست شعارهایش را حفظ کند. خسارت را قبول کرد و به سازمان ملل رفت و سازمان ملل و دادگاه مشخص کرد گمانم 50 میلیارد دلار به بازماندگان آن بمب‌گذاری‌ها خسارت بدهد و در کارنامه‌اش ثبت کردند. بعد تحریم‌ها را برداشتند و ایشان فقط به بقای خود می‌اندیشید. بعد از آن در مورد مسائل هسته‌ای چون تجربه تلخی از تحریم‌های گذشته داشت، به‌محض این‌که دید این تحریم‌ها دارد در قضایای هسته‌ای هم شروع می‌شود، کل وسایل و تجهیزات را بار کشتی کرد و به امریکا فرستاد و گفت ما اصلاً از اول نبودیم و کلاً صورت مسئله را پاک کرد.

او هر مخالفی را سرکوب و با به زندان انداختن، زور، فشار و تهدید ساکت می‌کرد. حتی به هم‌رزم خودش، سرهنگ جلّود که با کمک او کودتا کرده و به پیروزی رسیده بود، رحم نکرد. جلّود انتقاداتی داشت و قذافی دو راه پیش پایش گذاشت. یکی این‌که کناره‌گیری و سکوت کند تا در امان باشد یا در صورت انتقاد باید آماده مرگ و اعدام باشد که البته آقای جلّود راه اول را پذیرفت و سکوت کرد. او در طرابلس زندگی می‌کرد و قبل از این‌که این اتفاقات بیفتد ساکن یکی از کشورهای اروپایی شد.

اکثر مردم لیبی حقوق بگیر دولت بودند. قذافی تضاد بین مردم را تشدید و همه را خراب می‌کرد و داخل و خارج هیچ کسی را برای خودش نگه نداشته بود. فقط آقای چاوز که پس از مرگ قذافی سه روز عزای عمومی اعلام کرد، چون خودش هم مثل آقای قذافی بود.

لیبی یک کشور قبیله‌ای است و قذافی سعی می‌کرد با ایجاد تضاد در میان مردم حکومت کند. تضاد بین مردم طرابلس و بن‌غازی در شرق و غرب لیبی به‌قدری زیاد بود که مردم این دو شهر به خون هم تشنه بودند و قذافی از این وضعیت استفاده می‌کرد و دیدیم جرقه انقلاب هم از بن‌غازی زده شد.

مردم قذافی را قبول نداشتند، ولی او باور نداشت و فکر می‌کرد محبوب‌ترین شخص در بین مردم است. وقتی هم که انقلاب لیبی شروع شد، مردم را سگ، خوک و کفتار نامید.

لیبی با جمعیتی در حدود تنها پنج شش میلیون نفر وسعت بسیار زیادی دارد و کشور ثروتمندی بود و این ثروت در اختیار شخص قذافی بود. البته کارهایی هم انجام داده بود. ساختمان‌سازی‌ها، انتقال آب هزار کیلومتر از بن‌غازی به طرابلس و جاهای دیگر و... ، اما شرایط مردم خوب نبود.

یکی از کارهای متضاد وی این بود که در طی هشت سال دفاع مقدس به ما سلاح و تجهیزات می‌داد که با آنها صدام را می‌کوبیدیم، ولی وقتی صدام اعدام شد، قذافی اسمش را شهید گذاشت و سه روز در لیبی عزای عمومی اعلام کرد!

به همه سران دنیا توهین می‌کرد و همه را خائن می‌دانست. در بعضی از اجلاس‌های سران عرب و افریقا همه را وادار به کرنش و آنها را تحقیر می‌کرد. برلوسکونی را با پول خرید و گفت جلوی همه دوربین‌ها دست او را ببوسد و برلوسکونی به خاطر پول این کار را انجام داد.

زندگی بسیار اشرافی داشت. در سراسر لیبی هفت هشت کاخ داشت. پسرش تیم فوتبال می‌خرید. دخترش زندگی شاهانه‌ای داشت و بعد می‌گفت من دارم در چادر زندگی می‌کنم. وقتی شرایط بحرانی شد، یک عده چاپلوس و بله‌قربان‌گو در اطرافش بودند. رشوه و ارتشا در حکومت بیداد می‌کرد و همه کارها از طریق رشوه حل می‌شود. از مشکلات مردم بی‌خبر بود و فشار بیش از حدی به مردم می‌آورد. او در شهر سِرت ـ که آنجا را کعبه آمال و آرزوها و مدینه فاضله خود می‌دانست ـ کشته شد و در صحرایی که می‌گفت مرکز تمدن دنیاست به صورت ناشناس دفن شد.

پس از قذافی مردم چون به دموکراسی عادت نداشتند و به دیکتاتوری عادت کرده بودند، در وضع بسیار بدی به سر می‌برند. قذافی به مدت نیم قرن مردم را به این شکل اداره کرد. سرانجام مردم خواستند وضع خود را عوض کنند.

سه سال قبل که مردم قیام کردند، تحلیلم این بود که حداقل ده سال طول می‌کشد اوضاع لیبی سر و سامان بگیرد، ولی الان معتقدم کشور لیبی بعد از 20 سال هم روی سعادت به خود نخواهد دید. همه چیز غارت شده است. پل‌ها ویران شده، پالایشگاه‌ها، هتل‌ها، جاده‌ها و زیرساخت‌ها همه از بین رفته‌اند. هر گروهی از نفت لیبی غنیمتی برای خود می‌برد. هر محله‌ای به دست یک گروه مسلح است. بالاترین مرکز تهیه سلاح برای گروه‌های تکفیری لیبی است. فرودگاه طرابلس که یک فرودگاه بین‌المللی بود نابود و برج مراقبت ویران شد. اینها برای سرنگونی حکومت 40 هزار کشته و 80 هزار زخمی دادند، اما در طی این سه سال همین تعداد از همدیگر کشته‌اند! آب، برق و تلفن نابود شده است و هزاران لیبیایی الان جزو گروه داعش هستند. جنگ قدرت بین جناح‌ها برقرار است وضع الان تاریک‌تر از دوران قذافی است و شرایط به‌گونه‌ای است که مردم از بد به بدتر رسیده‌اند.

می‌شود گفت لیبی یک کشور سوخته است. هزاران میلیارد دلار باید خرج شود تا لیبی بار دیگر بازسازی بشود. شاید الان دل مردم برای همان قذافی دیکتاتور تنگ شده باشد و حاصل ناتوانی در به سرانجام رساندن انقلاب و تفرق مردم این است که لیبی بازار خوبی برای غرب به بهانه بازسازی است.

https://shoma-weekly.ir/TRKDG9