موضعگیری آقای عسگر اولادی در این رابطه یک موضعگیری فراحزبی است و ارتباطی به حزب مؤتلفه ندارد.

پس از اینکه حزب مؤتلفه در دور اول و دوم انتخابات مجلس نهم با وجود تبلیغات فراوان حتی موفق نشد دبیرکل و قائممقام حزب خود را به مجلس بفرستد، بسیاری عمر سیاسی این حزب را رو به پایان دانستند. درآن میان صحبتهای بسیاری مبنی بر تغییر دبیرکل و اعضای حزب به گوش رسید؛ ولی هیچکدام از آنها به وقوع نپیوست و درحد حرف باقی ماند. امروز درآستانه انتخابات۹۲ بار دیگر انتقادات از حزب مؤتلفه شدت گرفته آن هم به واسطه مواضع چالشبرانگیز آقای عسگر اولادی. مواضعی که موجی از ناراحتی و گلایه را از سوی چهرههای مختلف اصولگرایی به دنبال داشت و در سمت مقابل باعث شور و شعف جریان دوم خرداد شد. دوم خردادیها که ماههاست پروژههایی نظیر مظلومنمایی، برگشتن به عرصه حاکمیت و رفع حصرخانگی سران فتنهگر خود را دنبال میکنند سخنان بحثبرانگیز چهره مطرح حزب مؤتلفه را موهبتی بیبدلیل میدانند و درصدد هستند تا از آن استفاده درخور تقدیر داشته باشند. حبیبالله عسگر اولادی عضو ارشد حزب مؤتلفه پنجشنبه گذشته در مراسم دهه آخر صفر در محل مدرسه شهدای مؤتلفه، در جمع خبرنگاران در پاسخ به این پرسش که چرا در اظهارنظر قبلی خود، موسوی و کروبی را فتنهگر ندانستهاید، اظهار کرد: موسوی و کروبی فتنهگر نیستند بلکه فتنهگر اصلی امریکا، انگلیس و استکبار است. وی افزود: فتنهگران در وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸، اطراف موسوی و کروبی را گرفتند و این دو باید از این فتنهگران اعلام برائت کنند.
جعفر شجونی هم به این شکل به این اظهارات واکنش نشان داده: اگر اظهارات اخیر عسگر اولادی درباره موسوی و کروبی درست باشد، پس صدام هم در حمله به ایران تقصیری نداشته و مقصر اصلی امریکا بوده است. آنچه در این میان بیش از هرموضوع دیگری به چشم میخورد تشدید شکاف بین اعضای حزب مؤتلفه و نزدیکی این تشکل سیاسی به جریان دوم خرداد و شخص هاشمی رفسنجانی است؛ موضوعی که در سالهای اخیر به شکلهای مختلفی نظیر دیدار اعضای حزب با آقای هاشمی و سر باز زدن عدهای از شخصیتهای مطرح این جریان از این دیدار بود. حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی دراین باره با «جوان» به گفتوگو پرداخته است.
یکی از احزاب فعال اصولگرایی در آستانه هر انتخاباتی، حزب مؤتلفه بوده؛ این در حالی است که برخی اعتقاد دارند در آستانه انتخابات سال ۹۲، این حزب از محبوبیت و مقبولیت سالهای ابتدایی انقلاب برخوردار نیست. از مواضع خاص برخی از چهرههای مطرح این گروه به عنوان یکی از علل اصلی آن یاد میکنند، نظر شما در این باره چیست؟
آنچه واقعیت سیاسی کشور است این است که مسائلی که در انتخابات سال گذشته رخ داد و عملکردی که هم نامزدهای جبهه متحد اصولگرایی در مجلس داشتند و هم در دولت شاهد آن هستیم، قدری ذهن اصولگرایان را به خودش مشغول کرده است و موجب شده که در راه رسیدن به نامزدهای اصلح و دقتهایی که باید در این رابطه اعمال بکنند، قدری مشکل پیدا کرده است و این ضرورت را به وجود آورده که جریان اصولگرایی دقت و مداقه بیشتری را به خرج دهد. به همین خاطر طبیعتاً ممکن است اختلاف نظر و اختلاف سلایقی بین اصولگرایان بروز بکند که ناشی از همان جوانبنگری و آسیبشناسی است که در انتخابات گذشته به آن دچار شدیم که باید مورد دقت بیشتری قرار بگیرد تا قدری بیشتر بتوانیم نامزدهای مورد حمایت خود را تضمین کنیم. لذا این اظهارنظرهایی که مطرح و تصور میشود گروهی موقعیتش تضعیف شده یا موقعیتش تقویت شده، بیشتر ناشی از این مسئله است. در شرایط فعلی تقریباً همه عناصر و گروههایی که با محوریت در حلقه فعالیت اصولگرایان هستند دچار چنین چالش و شائبهای هستند، باید با درایت از این چالش عبور بکنند و با کمک روحانیت به یک وحدت نظر و یک انسجام مناسب برای انتخابات برسند.
پس شما به عدم محبوبیت و مقبولیت حزب مؤتلفه صحه میگذارید؟
عدم محبوبیت یا عدم مقبولیت را باید براساس یک ملاک و معیارهای مشخص عنوان و آن را ارزیابی کنیم.
یکی از معیارهای تشخیص عدم محبوبیت و مقبولیت مؤتلفه رأی نیاوردن دبیر کل و قائم مقام این حزب در انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی عنوان میشود؟
ممکن است برخی از اقدامات و رفتارهای سیاسی موجب افت محبوبیت شود و بعضی از علائم مثل رأی نیاوردن دبیر کل حزب یا قائممقام آن در انتخابات مجلس دلیل بر این مسئله عنوان بشود، ولی به نظر نمیرسد که اینها شاخصهای کاملی برای ارزیابی محبوبیت یا عدم محبوبیت باشد. اصل مهم در کشور ما این است که اولاً تحزب در کشور ما جایگاه روشن و شفافی ندارد و گرایش به تحزب اصولاً بسیار ضعیف و کمرنگ است، حالا چه حزب مؤتلفه باشد و چه دیگر تشکلهای دیگر. اوضاع دیگر احزاب هم در کشور بهتر از حزب مؤتلفه نیست. الان ما از وضعیت هیچ کدام از تشکلهای سیاسی و احزاب کشور راضی نیستیم، چه گروههای اصولگرا و چه اصلاحطلب. همه گروهها دچار چنین چالشی هستند و بیشتر روی اندیشه غالب یا گفتمان مطرح باید بحث بشود چرا که این تعیین کننده است. ما در انتخابات گذشته به جای گرایش به افراد باید گرایش به برنامه و برنامه محوری میداشتیم. خوشبختانه تمایل به برنامه محوری و تیم محوری الان به عنوان یک نیاز و حتی گفتمان در آمده و این نشاندهنده گرایش مردم به گفتمان است.
یکی از موضوعاتی که در روزهای اخیر محور چالشها و اظهارات متفاوتی شد، مواضع آقای عسگر اولادی مبنی بر فتنهگر نبودن موسوی و کروبی بود. به عنوان یکی از اعضای حزب مؤتلفه مواضع یکی از چهرههای مطرح حزب متبوعتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
اولاً موضعگیری آقای عسگر اولادی در این رابطه یک موضعگیری فراحزبی است و ارتباطی به حزب مؤتلفه ندارد. ایشان به عنوان یک شخصیت سابقهدار در انقلاب که با همه این افراد دورانی را سپری کردهاند و این افراد را کاملاً میشناسند، مواضع اینچنینی را اعلام کردهاند. ایشان یک تحلیل جدیدی از مسئله سران فتنه و فتنهگران ارائه دادهاند. اما همانطور که همه ما اطلاع داریم فتنه هنوز تمام نشده، علتش هم این است که اگر فتنه منحصر بود در سران در حبس، خب طبیعتاً با حصر خانگی آنها فتنه تمام میشد و نظر آقای عسگر اولادی این است که چون فتنه سرانش امریکا، انگلیس و اسرائیل است بنابراین این افراد نمیتوانند سران اصلی فتنه به حساب بیایند. وی معتقد است اینها ابزار جهان استکبار هستند و خود فتنهگر نیستند و امریکا و متحدانش با توطئههای مختلف و امکانات وسیع و گسترده اینها را به بازی گرفتهاند و از آنها استفاده لازم را علیه انقلاب و نظام کردهاند. همچنین آقای عسگر اولادی معتقد است اینها چون بازی خورده هستند میتوانند با اعلام برائت از سران فتنه اصلی یعنی امریکا و متحدانش باز هم به دامن ملت بازگردند. ولی مفهوم این موضوع این نیست که با برگشتن این افراد باز به اینها مسئولیت داده شود یا اجازه بدهیم که در رقابتهای انتخاباتی شرکت بکنند یا پستهای حساس به اینها داده شود. بلکه به عنوان یک شهروند مثل بقیه میتوانند در جامعه زندگی بکنند به این شرط که از سران اصلی فتنه یعنی غربیها تبری بجویند.
خب شما به عنوان یکی از اعضای برجسته حزب مؤتلفه مواضع آقای عسگر اولادی را قبول دارید؟
ما بحثهای مختلفی با ایشان داشتهایم ولی هنوز به برداشتهای ایشان نرسیدهایم و میشود به سادگی این تحلیل را در جامعه تبیین کرد و مردم این تحلیل را بپذیرند، بلکه اعتقادمان براین بوده چون این افراد بنا بر نظر مقام معظم رهبری در حوادث فتنه شریک و سهیم بودهاند و تبری نجستهاند از فتنهگران اصلی و در کشته شدن و شهادتها و خسارتهای به وجود آمده نقش اساسی بر عهده داشتهاند و نمیشود به سادگی از اینها گذشت چرا که در تمام این اتفاقات آنها مقصر بودهاند. به هر حال ممکن است سران اصلی فتنه را امریکا و متحدانش بدانیم اما این افراد را هم سران داخلی فتنه میدانیم.
پس شما نظر آقای عسگر اولادی را قبول ندارید؟
بله. نظر من با نظر ایشان متفاوت است.
حجتالاسلام شجونی هم در مصاحبهای به سخنان آقای عسگر اولادی واکنش تندی نشان دادند، این اظهارات متفاوت در نزد اعضای مختلف حزب نشان از عدم همگونی و یکسانی افراد در مباحث مهم سیاسی کشور به حساب نمیآید؟
چون این مسئله به هیچ وجه در مرکز سیاسی حزب و شورای مرکزی حزب به عنوان یک موضع حزبی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است، این باعث عدم اطلاع اعضا درمورد این موضوع شده است. بنابراین طبیعی است که اختلاف نظر بین اعضای حزب با این دیدگاه وجود داشته باشد اما شخصیت جناب آقای عسگر اولادی به عنوان یک شخصیت فراحزبی که در دوران قبل و بعد از انقلاب در عرصههای مختلف حضور داشته است، ایجاب کرده که برای حفظ آرامش سیاسی ماهها قبل از انتخابات۹۲ اینچنین تحلیلی را ایشان ارائه بدهند تا بلکه فضای سیاسی کشور تلطیف بشود. ایشان در پی آن است که فضای دوقطبی گذشته بین اصولگرایان و اصلاحطلبان بروز پیدا نکند، این هدف ایشان بوده است. آقای عسگر اولادی تصمیم داشته از تنشهایی که امروز در جامعه در حال بروز و ظهور است جلوگیری کند. عدهای میخواهند بحث انتخابات آزاد را پیش بکشند یا سعی در تطهیر فتنهگران دارند و برای ایجاد فضایی آرام در جامعه دست به اتخاذ مواضع اینچنینی زدهاند تا بلکه رقابت به منازعه تبدیل نشود.
خب بسیاری از نخبگان سیاسی اعتقاد دارند مواضع ایشان زمینهسازی مظلومنمایی جریان فتنه و اصلاحطلبان و شرکت آنها در عرصه انتخابات ۹۲ است، به گونهای که رسانهها و شخصیتهای مختلف جریان دومخرداد استقبال ویژهای را از مواضع آقای عسگر اولادی انجام دادهاند؟
این نکته نکته درستی است. ما هم اتفاقاً در دیدگاههایی که خدمت آقای عسگر اولادی مطرح کردیم همین موضوع را متذکر شدیم که سیاست شما در این مرحله از اوضاع سیاسی کشور چون مصادف شده است با پروژه تطهیر فتنهگران و همچنین پروژه برگردانندگان آنها به عرصه سیاسی یا خارج کردن سران فتنه از حصر خانگی در ۲۵ بهمن، به نظر میرسد که این مواضع به اینها در پیشبرد اهداف و پروژههایشان کمک میکند. این موضوع آنها را به اهدافشان نزدیکتر میکند و مؤیدی برای پروژه آنها به حساب میآید، لذا از نظر ما هم مواضعایشان میتواند کمک کننده باشد ولی توضیحاتی که ایشان در چند مصاحبه مطرح کردند هم باید مورد توجه قرار بگیرد؛ یکی اینکه گفتهاند هیچگاه در حوزه قضا وارد نمیشوم و هر حکمی که دستگاه قضایی در مورد آنها صادر کند طبیعتاً به قوت خودش باقی است و ما وارد این بحث نخواهیم شد و باید این افراد دوران محکومیت خود را سپری کنند. خوشبختانه ایشان این موضوع را صراحتاً اعلام کردند که هیچ تغییری در وضعیت این افراد صورت نمیگیرد. از طرف دیگر در توضیحاتشان گفتند که منظور من این نیست که اینها به رقابتهای سیاسی برگردند یا مؤیدی نیست برای حرف آقای موسویخوئینیها مبنی بر انتخابات آزاد یعنی اینکه آقای موسوی بتواند دوباره نامزد شود. اینها را ایشان کاملاً رد کردند و به نظر میرسد با این اصلاحاتی که انجام دادند میشود کاملاً استنباط کرد که بنای ایشان این نیست که در راستای پروژه بازگرداندن اصلاح طلبان قدم بردارد. این را هم باید در نظر گرفت که مواضع ایشان باعث خوشحالی رسانهها و شخصیتهای اصلاح طلبان شد.
شما اشاره داشتید که آقای عسگراولادی اصلاحاتی را در رابطه با مواضعشان انجام دادهاند، این در حالی است که نفس اعلام چنین موضوعی از سوی ایشان اولاً نادیده گرفتن حقوق مردمی است که در ۹ دی ۸۸ این افراد را سران فتنه نامیدند و خواهان برخورد قضایی با آنها شدند و ثانیاٌ کمک به بازسازی جریان فتنه و یک اشتباه سیاسی قلمداد میشود؟
خب از نظر ما جریان فتنه یک جریان فراموش شده است که نظام و مردم از آن عبور کردهاند ولی به نظر میرسد ما باید بین فتنهگران و جریان اصلاحات تفاوت قائل باشیم و نظر آقای عسگراولادی هم این است که بین فتنهگران و اصلاحات یک تفاوتی قائل بشویم. اصلاح طلبانی که در چهارچوب قانون بخواهند فعالیت بکنند و امروز چوب فتنهگران را میخورند نباید طرد شوند و میدان سیاسی از آنها گرفته شود بلکه بتوانند در چهارچوب قانون حضورخودشان را با همان دیدگاههای خودشان در انتخابات رقم بزنند تا دشمنان نظام تصور نکنند که نظام به دنبال تک صدایی است. قضیه فتنه کاملاً وضعیتاش روشن است و آنها حضور قبلی را دیگر نمیتوانند تجربه کنند ولی باید یک تفاوتی بین فتنهگران و اصلاح طلبان قائل شد.
به نظر میرسد اختلاف نظر رأس با بدنه حزب مؤتلفه در مورد موضوعات مختلف بسیار زیاد است به گونهای که در سال گذشته دیدگاههای کاملاً متناقضی در مورد دیدار اعضای حزب مؤتلفه با آقای هاشمی وجود داشت یا اخیراً در مورد فتنهگر نامیدن سران فتنه هم همین رویه تکرار شده است، به نظر شما علت اصلی این موضوع چیست و آیا ادامه این روند پیامدهای نامطلوبی را برای حزب به همراه دارد؟
خب طبیعی است این مسئله و چالشهای آن در درون حزب کاملاً محسوس است و کاملاً مورد دقت هم قرار گرفته است و در کنگره اخیر حزب هم اعضا به این نکات اشاره داشتهاند.
ولی سران حزب به علت همان سابقه خود که قبل از انقلاب با آقای هاشمی داشتهاند اینگونه احساس میکنند که نباید اجازه دهند آقای هاشمی از خیمه انقلاب بیرون بروند و میخواهند تلاش کنند که ایشان را در زیر خیمه انقلاب همچنان حفظ کنند. البته باید به تخلفات و جرائم فرزندان ایشان مثل بقیه افراد و طبق قانون رسیدگی شود و هر حکمی که دستگاه قضایی در مورد آنها صادر میکند باید اجرا گردد و قابل احترام شمرده شود. البته اختلاف نظرهای ایشان با مقام معظم رهبری و دولت باید به شکلی انجام شود که جلوی ضررها و تبعات منفی آن در جامعه گرفته شود. به همان میزان که رهبری ایشان را قبول دارند به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت و محل مشورت رهبری در تصمیمات کلان، در همان حد هم باید به ایشان احترام گذاشت و ایشان را حفظ کرد. ممکن است در همین راستا گاهی دیدارهایی هم صورت بگیرد و ممکن است تلقی بر این شود که بیش از رهبری به حضور ایشان قائل هستیم.
نشریه آسمان در روزهای گذشته براساس آنچه آقای عسگر اولادی گفته این تحلیل را ارائه داده بود که طیف سنتی اصولگرایان در حال نزدیک شدن به اصلاحطلبان و فاصله گرفتن از گروههای دیگر اصولگرا در انتخابات پیشرو است، ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
به هیچ وجه چنین چیزی در ذهن و مخیله اصولگرایان وجود ندارد. ممکن است برای اصلاحطلبان رسیدن به هدف، وسیله را توجیه کند ولی منشور اصولگرایی اصولاً اجازه اینکه ما برای رسیدن به هدفمان وسیله را توجیه کنیم، نمیدهد. لذا قطعاً هیچ ائتلافی و هیچ همگرایی با اصلاحطلبان در دستور کار نیست و با فتنهگران هم چنین تفاهمی وجود نخواهد داشت چون مبانی فکری ما با آنها کاملاً متفاوت است و زیربناهای فکری و سیاسی ما با آنها کاملاً متفاوت و متغیر و البته بسیار چشمگیر است و لذا این تحلیل اصلاً قابل قبول نیست.
به نظر میرسد این اختلافنظرها در درون اعضای حزب مؤتلفه بسیار اساسیتر از این است و شامل موارد مهم و زیربنایی در حوزه سیاسی جامعه هم میشود. این مسئله به تصمیمات کلان حزب در موضوعات مهمی مثل انتخابات سال ۹۲ و انتخاب نامزد اصلح ضربه نمیزند؟
قطعاً همینطور است، اگر دستیابی به قدرت جزء اهداف استراتژیک حزب به حساب میآمد تمام این موارد را شامل میشد و این آسیبها هم برآن وارد بود.
ولی در اهداف حزب یکی از نکاتی که مورد توجه قرار گرفته است، این است که به هیچ وجه حزب دنبال کسب قدرت نیست و سعیاش بر این است که در جهت ایجاد جامعه نمونه اسلامی تلاش بکند و در مسیر هموار کردن راه برای اعمال عمل حکومت اسلامی و ولایت تلاش بکند. لذا همانطور که اشاره کردید هزینه سنگینی را باید حزب در این رابطه به لحاظ سیاسی بپردازد. نگرانیهایی در اعضای آن ظهور میکند که باعث آشفتگی هم میشود ولی حزب برای خودش یک اهداف کلانی را ترسیم کرده است که در درجه اول هموار کردن راه برای حرکت ولی فقیه و همچنین حفظ وحدت بین نیروها و جلوگیری از افراط و تفریط در موضعگیریهای سیاسی و در مجموع کمک به روی کار آمدن عناصر صالح و سالم است.
حزب مؤتلفه در جلسات خود وارد مصادیق انتخاباتی هم شده است و شکاف موجود بین اعضا در این موضوع هم نمود داشته است؟
ما در این مرحله بنای خود را بر این گذاشتیم که تا وقتی اتحاد و وحدت لازم بین اصولگرایان پیدا نشده است نسبت به گفتمانسازی در جامعه و همچنین تدوین برنامه برای ریاست جمهوری آینده و شناسایی تیمی که مورد نیاز کشور است، قدم برداریم و چنانچه وحدت و انسجام سامان گرفت و شکل یافت بعد دیدگاههای خودمان را به جمع ارائه دهیم و در پی آن تابع نظر جمع باشیم. بر همین اساس تا الان حزب در رابطه با گفتمان کار جامعی صورت داده و هم شرایط موجود را به خوبی تحلیل کردیم و آنها را به جبهه پیروان خط امام و رهبری ارائه دادیم. ما پیگیر این هم بودهایم که این گفتمان کار شده را از طریق ارتباط با روحانیت مبارز و جامعه مدرسین فراگیر و نهادینه کنیم. این سعی هم شده است که ما مثل گذشته در جمع به نتیجه نرسیم بلکه برای جمع نقطهنظرات و دیدگاههای مصوب قبلی داشته باشیم که در جمع مطرح کنیم و هر کدام از نظرات که رأی آورد و تصویب شد، مورد رسیدگی و موردنظر قرار بگیرد بنابراین حزب در این مسیر در حال حرکت است.
نظرتان در مورد تلاش اصولگرایان برای ائتلاف و رسیدن به کاندیدای واحد چیست؟ فکر میکنید با توجه به تعدد کاندیداها چنین ائتلافی شکل خواهد گرفت؟
اگر اتفاق خاصی رخ ندهد، امکان وحدت و معرفی یک کاندیدا از سوی جریان اصولگرا دور از ذهن نخواهد بود و در این مسیر میتوان از ائتلاف ۱+۲ استفاده کرد. از نظر آرایش سیاسی جریانها در دو ماه اخیر تغییر محسوسی بهوجود نیامده است، همچنان شاهد آن هستیم که جبهه متحد اصولگرایان، جبهه پایداری، اصلاحطلبان و جریان حامی دولت، قطبهای اصلی رقابت در انتخابات آینده هستند. به طور طبیعی ائتلاف ۱+۲ اصولگرایان را چند گام در رسیدن به انسجام جلو برده و با توجه به جلسات و بحثهای مختلفی که در آینده خواهند داشت، میتوانند موجب نزدیکتر شدن مجموعه اصولگرایان به وحدت در عرصه رقابتهای انتخاباتی شوند. به نظر میرسد جلسات و مذاکرات اصولگرایان و روحانیت اعم از جامعتین و آیتالله مصباح یزدی بیش از پیش این مجموعه را به سمت هماهنگی سوق دهد؛ائتلاف ۱+۲ به وحدت اصولگرایان یا سرعت بخشیدن به روند رسیدن به وحدت کمک میکند و نباید آن را تخطئه کرد بلکه باید آن را کامل و مورد قبول همه طیفهای اصولگرا کرد تا بتواند وحدت را عملیاتی کند.
ارزیابی شما از طرح دولت وحدت ملی که ماههاست افرادی به دنبال تحقق آن هستند چیست؟ دراین میان بعضیها احتمال ائتلاف برخی از اصولگرایان سنتی را روی حجتالاسلام روحانی دور ازذهن نمیدانند؟
در درجه اول باید عرض کنم، تا کنون در هیچ یک از جمعهای اصولگرایان بحث کاندیداتوری دکتر حسن روحانی مطرح نشده است. حسن روحانی در هیچ یک از طیفهای اصولگرا حضور نداشته است و در حال حاضر نیز در جامعه روحانیت مبارز حضور ندارد بنابراین طبیعی است از سوی تشکلهای موجود در اصولگرایان نامزدی ایشان به عنوان پیشنهاد مطرح نشود. کاندیداتوری حسن روحانی از سوی دولت وحدت ملی نیز بعید است؛ بنده معتقدم خود اصل طرح وحدت ملی در کشور به جایی نخواهد رسید از اینرو نمیتوان گزینهای را برای این طرح پیشبینی کرد.
طرح دولت وحدت ملی بیسرانجام است و زمینهای برای اجرای این طرح در کشور وجود ندارد مگر آنکه خود آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات پیش رو کاندیدا شود. در واقع آقای هاشمی میتواند تنها گزینه دولت وحدت ملی باشد تا اهداف مورد نظر را دنبال کند.
عدهای هم معتقد به اجماع نظر اصولگرایان در مورد کاندیداتوری آقای ولایتی هستند. آیا چنین موضوعی صحت دارد؟
درباره حمایت اصولگرایان از کاندیداتوری علی اکبر ولایتی باید عرض کنم، در اینکه زمینه توافق یا اقبال اصولگرایان نسبت به آقای ولایتی بیش از دیگران است تردیدی وجود ندارد اما هنوز هیچ بحث جدیای در این خصوص انجام نشده از این رو نمیتوان این موضوع را قطعی تلقی کرد. آقای ولایتی نسبت به دیگر گزینهها اقبال بیشتری دارد. حتی در نظر سنجیهایی که صورت گرفته است ولایتی از بین دیگر چهرههای اصولگرایی که مردم میشناختند کاملاً موقعیت برتری داشته است.
از آنجایی که این سه نفر بیش از دیگر افراد با مردم و افکار عمومی در ارتباط هستند و علاوه بر سمت و مسئولیتی که دارند در رسانههای مختلف هم برنامههای بیشتری داشته لذا به واسطه شناختی که مردم از آنها دارند در نظرسنجیها موقعیت بالاتری دارند.
آیا ممکن است ولایتی گزینه نهایی جبهه پیروان خط امام و رهبری باشد؟
امکان رسیدن جبهه پیروان به کاندیداتوری این سه گزینه یعنی حداد عادل، قالیباف و ولایتی وجود دارد. به هر حال باید پس از بحث و بررسی به جمعبندی نهایی برسند. باید در مورد آقای لاریجانی هم عرض کنم تاکنون هیچ علامتی ناشی از اینکه آقای لاریجانی بخواهد وارد عرصه رقابتی شود مشاهده نکردهایم لذا بنده نشنیدهام در محافل اصولگرایی راجع به کاندیداتوری ایشان بحثی صورت گرفته باشد.
جعفر شجونی هم به این شکل به این اظهارات واکنش نشان داده: اگر اظهارات اخیر عسگر اولادی درباره موسوی و کروبی درست باشد، پس صدام هم در حمله به ایران تقصیری نداشته و مقصر اصلی امریکا بوده است. آنچه در این میان بیش از هرموضوع دیگری به چشم میخورد تشدید شکاف بین اعضای حزب مؤتلفه و نزدیکی این تشکل سیاسی به جریان دوم خرداد و شخص هاشمی رفسنجانی است؛ موضوعی که در سالهای اخیر به شکلهای مختلفی نظیر دیدار اعضای حزب با آقای هاشمی و سر باز زدن عدهای از شخصیتهای مطرح این جریان از این دیدار بود. حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی دراین باره با «جوان» به گفتوگو پرداخته است.
یکی از احزاب فعال اصولگرایی در آستانه هر انتخاباتی، حزب مؤتلفه بوده؛ این در حالی است که برخی اعتقاد دارند در آستانه انتخابات سال ۹۲، این حزب از محبوبیت و مقبولیت سالهای ابتدایی انقلاب برخوردار نیست. از مواضع خاص برخی از چهرههای مطرح این گروه به عنوان یکی از علل اصلی آن یاد میکنند، نظر شما در این باره چیست؟
آنچه واقعیت سیاسی کشور است این است که مسائلی که در انتخابات سال گذشته رخ داد و عملکردی که هم نامزدهای جبهه متحد اصولگرایی در مجلس داشتند و هم در دولت شاهد آن هستیم، قدری ذهن اصولگرایان را به خودش مشغول کرده است و موجب شده که در راه رسیدن به نامزدهای اصلح و دقتهایی که باید در این رابطه اعمال بکنند، قدری مشکل پیدا کرده است و این ضرورت را به وجود آورده که جریان اصولگرایی دقت و مداقه بیشتری را به خرج دهد. به همین خاطر طبیعتاً ممکن است اختلاف نظر و اختلاف سلایقی بین اصولگرایان بروز بکند که ناشی از همان جوانبنگری و آسیبشناسی است که در انتخابات گذشته به آن دچار شدیم که باید مورد دقت بیشتری قرار بگیرد تا قدری بیشتر بتوانیم نامزدهای مورد حمایت خود را تضمین کنیم. لذا این اظهارنظرهایی که مطرح و تصور میشود گروهی موقعیتش تضعیف شده یا موقعیتش تقویت شده، بیشتر ناشی از این مسئله است. در شرایط فعلی تقریباً همه عناصر و گروههایی که با محوریت در حلقه فعالیت اصولگرایان هستند دچار چنین چالش و شائبهای هستند، باید با درایت از این چالش عبور بکنند و با کمک روحانیت به یک وحدت نظر و یک انسجام مناسب برای انتخابات برسند.
پس شما به عدم محبوبیت و مقبولیت حزب مؤتلفه صحه میگذارید؟
عدم محبوبیت یا عدم مقبولیت را باید براساس یک ملاک و معیارهای مشخص عنوان و آن را ارزیابی کنیم.
یکی از معیارهای تشخیص عدم محبوبیت و مقبولیت مؤتلفه رأی نیاوردن دبیر کل و قائم مقام این حزب در انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی عنوان میشود؟
ممکن است برخی از اقدامات و رفتارهای سیاسی موجب افت محبوبیت شود و بعضی از علائم مثل رأی نیاوردن دبیر کل حزب یا قائممقام آن در انتخابات مجلس دلیل بر این مسئله عنوان بشود، ولی به نظر نمیرسد که اینها شاخصهای کاملی برای ارزیابی محبوبیت یا عدم محبوبیت باشد. اصل مهم در کشور ما این است که اولاً تحزب در کشور ما جایگاه روشن و شفافی ندارد و گرایش به تحزب اصولاً بسیار ضعیف و کمرنگ است، حالا چه حزب مؤتلفه باشد و چه دیگر تشکلهای دیگر. اوضاع دیگر احزاب هم در کشور بهتر از حزب مؤتلفه نیست. الان ما از وضعیت هیچ کدام از تشکلهای سیاسی و احزاب کشور راضی نیستیم، چه گروههای اصولگرا و چه اصلاحطلب. همه گروهها دچار چنین چالشی هستند و بیشتر روی اندیشه غالب یا گفتمان مطرح باید بحث بشود چرا که این تعیین کننده است. ما در انتخابات گذشته به جای گرایش به افراد باید گرایش به برنامه و برنامه محوری میداشتیم. خوشبختانه تمایل به برنامه محوری و تیم محوری الان به عنوان یک نیاز و حتی گفتمان در آمده و این نشاندهنده گرایش مردم به گفتمان است.
یکی از موضوعاتی که در روزهای اخیر محور چالشها و اظهارات متفاوتی شد، مواضع آقای عسگر اولادی مبنی بر فتنهگر نبودن موسوی و کروبی بود. به عنوان یکی از اعضای حزب مؤتلفه مواضع یکی از چهرههای مطرح حزب متبوعتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
اولاً موضعگیری آقای عسگر اولادی در این رابطه یک موضعگیری فراحزبی است و ارتباطی به حزب مؤتلفه ندارد. ایشان به عنوان یک شخصیت سابقهدار در انقلاب که با همه این افراد دورانی را سپری کردهاند و این افراد را کاملاً میشناسند، مواضع اینچنینی را اعلام کردهاند. ایشان یک تحلیل جدیدی از مسئله سران فتنه و فتنهگران ارائه دادهاند. اما همانطور که همه ما اطلاع داریم فتنه هنوز تمام نشده، علتش هم این است که اگر فتنه منحصر بود در سران در حبس، خب طبیعتاً با حصر خانگی آنها فتنه تمام میشد و نظر آقای عسگر اولادی این است که چون فتنه سرانش امریکا، انگلیس و اسرائیل است بنابراین این افراد نمیتوانند سران اصلی فتنه به حساب بیایند. وی معتقد است اینها ابزار جهان استکبار هستند و خود فتنهگر نیستند و امریکا و متحدانش با توطئههای مختلف و امکانات وسیع و گسترده اینها را به بازی گرفتهاند و از آنها استفاده لازم را علیه انقلاب و نظام کردهاند. همچنین آقای عسگر اولادی معتقد است اینها چون بازی خورده هستند میتوانند با اعلام برائت از سران فتنه اصلی یعنی امریکا و متحدانش باز هم به دامن ملت بازگردند. ولی مفهوم این موضوع این نیست که با برگشتن این افراد باز به اینها مسئولیت داده شود یا اجازه بدهیم که در رقابتهای انتخاباتی شرکت بکنند یا پستهای حساس به اینها داده شود. بلکه به عنوان یک شهروند مثل بقیه میتوانند در جامعه زندگی بکنند به این شرط که از سران اصلی فتنه یعنی غربیها تبری بجویند.
خب شما به عنوان یکی از اعضای برجسته حزب مؤتلفه مواضع آقای عسگر اولادی را قبول دارید؟
ما بحثهای مختلفی با ایشان داشتهایم ولی هنوز به برداشتهای ایشان نرسیدهایم و میشود به سادگی این تحلیل را در جامعه تبیین کرد و مردم این تحلیل را بپذیرند، بلکه اعتقادمان براین بوده چون این افراد بنا بر نظر مقام معظم رهبری در حوادث فتنه شریک و سهیم بودهاند و تبری نجستهاند از فتنهگران اصلی و در کشته شدن و شهادتها و خسارتهای به وجود آمده نقش اساسی بر عهده داشتهاند و نمیشود به سادگی از اینها گذشت چرا که در تمام این اتفاقات آنها مقصر بودهاند. به هر حال ممکن است سران اصلی فتنه را امریکا و متحدانش بدانیم اما این افراد را هم سران داخلی فتنه میدانیم.
پس شما نظر آقای عسگر اولادی را قبول ندارید؟
بله. نظر من با نظر ایشان متفاوت است.
حجتالاسلام شجونی هم در مصاحبهای به سخنان آقای عسگر اولادی واکنش تندی نشان دادند، این اظهارات متفاوت در نزد اعضای مختلف حزب نشان از عدم همگونی و یکسانی افراد در مباحث مهم سیاسی کشور به حساب نمیآید؟
چون این مسئله به هیچ وجه در مرکز سیاسی حزب و شورای مرکزی حزب به عنوان یک موضع حزبی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است، این باعث عدم اطلاع اعضا درمورد این موضوع شده است. بنابراین طبیعی است که اختلاف نظر بین اعضای حزب با این دیدگاه وجود داشته باشد اما شخصیت جناب آقای عسگر اولادی به عنوان یک شخصیت فراحزبی که در دوران قبل و بعد از انقلاب در عرصههای مختلف حضور داشته است، ایجاب کرده که برای حفظ آرامش سیاسی ماهها قبل از انتخابات۹۲ اینچنین تحلیلی را ایشان ارائه بدهند تا بلکه فضای سیاسی کشور تلطیف بشود. ایشان در پی آن است که فضای دوقطبی گذشته بین اصولگرایان و اصلاحطلبان بروز پیدا نکند، این هدف ایشان بوده است. آقای عسگر اولادی تصمیم داشته از تنشهایی که امروز در جامعه در حال بروز و ظهور است جلوگیری کند. عدهای میخواهند بحث انتخابات آزاد را پیش بکشند یا سعی در تطهیر فتنهگران دارند و برای ایجاد فضایی آرام در جامعه دست به اتخاذ مواضع اینچنینی زدهاند تا بلکه رقابت به منازعه تبدیل نشود.
خب بسیاری از نخبگان سیاسی اعتقاد دارند مواضع ایشان زمینهسازی مظلومنمایی جریان فتنه و اصلاحطلبان و شرکت آنها در عرصه انتخابات ۹۲ است، به گونهای که رسانهها و شخصیتهای مختلف جریان دومخرداد استقبال ویژهای را از مواضع آقای عسگر اولادی انجام دادهاند؟
این نکته نکته درستی است. ما هم اتفاقاً در دیدگاههایی که خدمت آقای عسگر اولادی مطرح کردیم همین موضوع را متذکر شدیم که سیاست شما در این مرحله از اوضاع سیاسی کشور چون مصادف شده است با پروژه تطهیر فتنهگران و همچنین پروژه برگردانندگان آنها به عرصه سیاسی یا خارج کردن سران فتنه از حصر خانگی در ۲۵ بهمن، به نظر میرسد که این مواضع به اینها در پیشبرد اهداف و پروژههایشان کمک میکند. این موضوع آنها را به اهدافشان نزدیکتر میکند و مؤیدی برای پروژه آنها به حساب میآید، لذا از نظر ما هم مواضعایشان میتواند کمک کننده باشد ولی توضیحاتی که ایشان در چند مصاحبه مطرح کردند هم باید مورد توجه قرار بگیرد؛ یکی اینکه گفتهاند هیچگاه در حوزه قضا وارد نمیشوم و هر حکمی که دستگاه قضایی در مورد آنها صادر کند طبیعتاً به قوت خودش باقی است و ما وارد این بحث نخواهیم شد و باید این افراد دوران محکومیت خود را سپری کنند. خوشبختانه ایشان این موضوع را صراحتاً اعلام کردند که هیچ تغییری در وضعیت این افراد صورت نمیگیرد. از طرف دیگر در توضیحاتشان گفتند که منظور من این نیست که اینها به رقابتهای سیاسی برگردند یا مؤیدی نیست برای حرف آقای موسویخوئینیها مبنی بر انتخابات آزاد یعنی اینکه آقای موسوی بتواند دوباره نامزد شود. اینها را ایشان کاملاً رد کردند و به نظر میرسد با این اصلاحاتی که انجام دادند میشود کاملاً استنباط کرد که بنای ایشان این نیست که در راستای پروژه بازگرداندن اصلاح طلبان قدم بردارد. این را هم باید در نظر گرفت که مواضع ایشان باعث خوشحالی رسانهها و شخصیتهای اصلاح طلبان شد.
شما اشاره داشتید که آقای عسگراولادی اصلاحاتی را در رابطه با مواضعشان انجام دادهاند، این در حالی است که نفس اعلام چنین موضوعی از سوی ایشان اولاً نادیده گرفتن حقوق مردمی است که در ۹ دی ۸۸ این افراد را سران فتنه نامیدند و خواهان برخورد قضایی با آنها شدند و ثانیاٌ کمک به بازسازی جریان فتنه و یک اشتباه سیاسی قلمداد میشود؟
خب از نظر ما جریان فتنه یک جریان فراموش شده است که نظام و مردم از آن عبور کردهاند ولی به نظر میرسد ما باید بین فتنهگران و جریان اصلاحات تفاوت قائل باشیم و نظر آقای عسگراولادی هم این است که بین فتنهگران و اصلاحات یک تفاوتی قائل بشویم. اصلاح طلبانی که در چهارچوب قانون بخواهند فعالیت بکنند و امروز چوب فتنهگران را میخورند نباید طرد شوند و میدان سیاسی از آنها گرفته شود بلکه بتوانند در چهارچوب قانون حضورخودشان را با همان دیدگاههای خودشان در انتخابات رقم بزنند تا دشمنان نظام تصور نکنند که نظام به دنبال تک صدایی است. قضیه فتنه کاملاً وضعیتاش روشن است و آنها حضور قبلی را دیگر نمیتوانند تجربه کنند ولی باید یک تفاوتی بین فتنهگران و اصلاح طلبان قائل شد.
به نظر میرسد اختلاف نظر رأس با بدنه حزب مؤتلفه در مورد موضوعات مختلف بسیار زیاد است به گونهای که در سال گذشته دیدگاههای کاملاً متناقضی در مورد دیدار اعضای حزب مؤتلفه با آقای هاشمی وجود داشت یا اخیراً در مورد فتنهگر نامیدن سران فتنه هم همین رویه تکرار شده است، به نظر شما علت اصلی این موضوع چیست و آیا ادامه این روند پیامدهای نامطلوبی را برای حزب به همراه دارد؟
خب طبیعی است این مسئله و چالشهای آن در درون حزب کاملاً محسوس است و کاملاً مورد دقت هم قرار گرفته است و در کنگره اخیر حزب هم اعضا به این نکات اشاره داشتهاند.
ولی سران حزب به علت همان سابقه خود که قبل از انقلاب با آقای هاشمی داشتهاند اینگونه احساس میکنند که نباید اجازه دهند آقای هاشمی از خیمه انقلاب بیرون بروند و میخواهند تلاش کنند که ایشان را در زیر خیمه انقلاب همچنان حفظ کنند. البته باید به تخلفات و جرائم فرزندان ایشان مثل بقیه افراد و طبق قانون رسیدگی شود و هر حکمی که دستگاه قضایی در مورد آنها صادر میکند باید اجرا گردد و قابل احترام شمرده شود. البته اختلاف نظرهای ایشان با مقام معظم رهبری و دولت باید به شکلی انجام شود که جلوی ضررها و تبعات منفی آن در جامعه گرفته شود. به همان میزان که رهبری ایشان را قبول دارند به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت و محل مشورت رهبری در تصمیمات کلان، در همان حد هم باید به ایشان احترام گذاشت و ایشان را حفظ کرد. ممکن است در همین راستا گاهی دیدارهایی هم صورت بگیرد و ممکن است تلقی بر این شود که بیش از رهبری به حضور ایشان قائل هستیم.
نشریه آسمان در روزهای گذشته براساس آنچه آقای عسگر اولادی گفته این تحلیل را ارائه داده بود که طیف سنتی اصولگرایان در حال نزدیک شدن به اصلاحطلبان و فاصله گرفتن از گروههای دیگر اصولگرا در انتخابات پیشرو است، ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
به هیچ وجه چنین چیزی در ذهن و مخیله اصولگرایان وجود ندارد. ممکن است برای اصلاحطلبان رسیدن به هدف، وسیله را توجیه کند ولی منشور اصولگرایی اصولاً اجازه اینکه ما برای رسیدن به هدفمان وسیله را توجیه کنیم، نمیدهد. لذا قطعاً هیچ ائتلافی و هیچ همگرایی با اصلاحطلبان در دستور کار نیست و با فتنهگران هم چنین تفاهمی وجود نخواهد داشت چون مبانی فکری ما با آنها کاملاً متفاوت است و زیربناهای فکری و سیاسی ما با آنها کاملاً متفاوت و متغیر و البته بسیار چشمگیر است و لذا این تحلیل اصلاً قابل قبول نیست.
به نظر میرسد این اختلافنظرها در درون اعضای حزب مؤتلفه بسیار اساسیتر از این است و شامل موارد مهم و زیربنایی در حوزه سیاسی جامعه هم میشود. این مسئله به تصمیمات کلان حزب در موضوعات مهمی مثل انتخابات سال ۹۲ و انتخاب نامزد اصلح ضربه نمیزند؟
قطعاً همینطور است، اگر دستیابی به قدرت جزء اهداف استراتژیک حزب به حساب میآمد تمام این موارد را شامل میشد و این آسیبها هم برآن وارد بود.
ولی در اهداف حزب یکی از نکاتی که مورد توجه قرار گرفته است، این است که به هیچ وجه حزب دنبال کسب قدرت نیست و سعیاش بر این است که در جهت ایجاد جامعه نمونه اسلامی تلاش بکند و در مسیر هموار کردن راه برای اعمال عمل حکومت اسلامی و ولایت تلاش بکند. لذا همانطور که اشاره کردید هزینه سنگینی را باید حزب در این رابطه به لحاظ سیاسی بپردازد. نگرانیهایی در اعضای آن ظهور میکند که باعث آشفتگی هم میشود ولی حزب برای خودش یک اهداف کلانی را ترسیم کرده است که در درجه اول هموار کردن راه برای حرکت ولی فقیه و همچنین حفظ وحدت بین نیروها و جلوگیری از افراط و تفریط در موضعگیریهای سیاسی و در مجموع کمک به روی کار آمدن عناصر صالح و سالم است.
حزب مؤتلفه در جلسات خود وارد مصادیق انتخاباتی هم شده است و شکاف موجود بین اعضا در این موضوع هم نمود داشته است؟
ما در این مرحله بنای خود را بر این گذاشتیم که تا وقتی اتحاد و وحدت لازم بین اصولگرایان پیدا نشده است نسبت به گفتمانسازی در جامعه و همچنین تدوین برنامه برای ریاست جمهوری آینده و شناسایی تیمی که مورد نیاز کشور است، قدم برداریم و چنانچه وحدت و انسجام سامان گرفت و شکل یافت بعد دیدگاههای خودمان را به جمع ارائه دهیم و در پی آن تابع نظر جمع باشیم. بر همین اساس تا الان حزب در رابطه با گفتمان کار جامعی صورت داده و هم شرایط موجود را به خوبی تحلیل کردیم و آنها را به جبهه پیروان خط امام و رهبری ارائه دادیم. ما پیگیر این هم بودهایم که این گفتمان کار شده را از طریق ارتباط با روحانیت مبارز و جامعه مدرسین فراگیر و نهادینه کنیم. این سعی هم شده است که ما مثل گذشته در جمع به نتیجه نرسیم بلکه برای جمع نقطهنظرات و دیدگاههای مصوب قبلی داشته باشیم که در جمع مطرح کنیم و هر کدام از نظرات که رأی آورد و تصویب شد، مورد رسیدگی و موردنظر قرار بگیرد بنابراین حزب در این مسیر در حال حرکت است.
نظرتان در مورد تلاش اصولگرایان برای ائتلاف و رسیدن به کاندیدای واحد چیست؟ فکر میکنید با توجه به تعدد کاندیداها چنین ائتلافی شکل خواهد گرفت؟
اگر اتفاق خاصی رخ ندهد، امکان وحدت و معرفی یک کاندیدا از سوی جریان اصولگرا دور از ذهن نخواهد بود و در این مسیر میتوان از ائتلاف ۱+۲ استفاده کرد. از نظر آرایش سیاسی جریانها در دو ماه اخیر تغییر محسوسی بهوجود نیامده است، همچنان شاهد آن هستیم که جبهه متحد اصولگرایان، جبهه پایداری، اصلاحطلبان و جریان حامی دولت، قطبهای اصلی رقابت در انتخابات آینده هستند. به طور طبیعی ائتلاف ۱+۲ اصولگرایان را چند گام در رسیدن به انسجام جلو برده و با توجه به جلسات و بحثهای مختلفی که در آینده خواهند داشت، میتوانند موجب نزدیکتر شدن مجموعه اصولگرایان به وحدت در عرصه رقابتهای انتخاباتی شوند. به نظر میرسد جلسات و مذاکرات اصولگرایان و روحانیت اعم از جامعتین و آیتالله مصباح یزدی بیش از پیش این مجموعه را به سمت هماهنگی سوق دهد؛ائتلاف ۱+۲ به وحدت اصولگرایان یا سرعت بخشیدن به روند رسیدن به وحدت کمک میکند و نباید آن را تخطئه کرد بلکه باید آن را کامل و مورد قبول همه طیفهای اصولگرا کرد تا بتواند وحدت را عملیاتی کند.
ارزیابی شما از طرح دولت وحدت ملی که ماههاست افرادی به دنبال تحقق آن هستند چیست؟ دراین میان بعضیها احتمال ائتلاف برخی از اصولگرایان سنتی را روی حجتالاسلام روحانی دور ازذهن نمیدانند؟
در درجه اول باید عرض کنم، تا کنون در هیچ یک از جمعهای اصولگرایان بحث کاندیداتوری دکتر حسن روحانی مطرح نشده است. حسن روحانی در هیچ یک از طیفهای اصولگرا حضور نداشته است و در حال حاضر نیز در جامعه روحانیت مبارز حضور ندارد بنابراین طبیعی است از سوی تشکلهای موجود در اصولگرایان نامزدی ایشان به عنوان پیشنهاد مطرح نشود. کاندیداتوری حسن روحانی از سوی دولت وحدت ملی نیز بعید است؛ بنده معتقدم خود اصل طرح وحدت ملی در کشور به جایی نخواهد رسید از اینرو نمیتوان گزینهای را برای این طرح پیشبینی کرد.
طرح دولت وحدت ملی بیسرانجام است و زمینهای برای اجرای این طرح در کشور وجود ندارد مگر آنکه خود آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات پیش رو کاندیدا شود. در واقع آقای هاشمی میتواند تنها گزینه دولت وحدت ملی باشد تا اهداف مورد نظر را دنبال کند.
عدهای هم معتقد به اجماع نظر اصولگرایان در مورد کاندیداتوری آقای ولایتی هستند. آیا چنین موضوعی صحت دارد؟
درباره حمایت اصولگرایان از کاندیداتوری علی اکبر ولایتی باید عرض کنم، در اینکه زمینه توافق یا اقبال اصولگرایان نسبت به آقای ولایتی بیش از دیگران است تردیدی وجود ندارد اما هنوز هیچ بحث جدیای در این خصوص انجام نشده از این رو نمیتوان این موضوع را قطعی تلقی کرد. آقای ولایتی نسبت به دیگر گزینهها اقبال بیشتری دارد. حتی در نظر سنجیهایی که صورت گرفته است ولایتی از بین دیگر چهرههای اصولگرایی که مردم میشناختند کاملاً موقعیت برتری داشته است.
از آنجایی که این سه نفر بیش از دیگر افراد با مردم و افکار عمومی در ارتباط هستند و علاوه بر سمت و مسئولیتی که دارند در رسانههای مختلف هم برنامههای بیشتری داشته لذا به واسطه شناختی که مردم از آنها دارند در نظرسنجیها موقعیت بالاتری دارند.
آیا ممکن است ولایتی گزینه نهایی جبهه پیروان خط امام و رهبری باشد؟
امکان رسیدن جبهه پیروان به کاندیداتوری این سه گزینه یعنی حداد عادل، قالیباف و ولایتی وجود دارد. به هر حال باید پس از بحث و بررسی به جمعبندی نهایی برسند. باید در مورد آقای لاریجانی هم عرض کنم تاکنون هیچ علامتی ناشی از اینکه آقای لاریجانی بخواهد وارد عرصه رقابتی شود مشاهده نکردهایم لذا بنده نشنیدهام در محافل اصولگرایی راجع به کاندیداتوری ایشان بحثی صورت گرفته باشد.