بین الملل

بی اعتمادی استراتژیک در روابط چین و آمریکا

ساخت و نهادینه کردن اعتماد استراتژیک بین کشورها یک فرایند بیسیار پیچیده، زمان بر و محصول تلفیق فرایندهای اجتماعی یو روانشناسی است. از زمانی که حزب کمونیست چین در واقع توانست تا قدرت سیاسی خود را در جامعه چین نهادینه و تقویت نماید همواره این مسیر بی اعتمادی و نوسان در روابط دو جانبه همواره وجود داشته است. یکی از مسائلی که به عنوان مثال همواره باعث جلوگیری از پیشرفت مسیرهای اعتماد سازی متقابل می شود در واقع تلاش آمریکا برای استفاده از ابزارهای دیپلماسی عمومی به منظور تغییر رژیم چین و یا اصلاح سیستم اجتماعی و اقتصادی این کشور با استفاده از NGO های مختلف است.

محمد زارع کارشناس مسائل چین- اگرچه می توان گفت که نظام روابط بازیگران سیاست بین الملل همواره بر اساس عنصر بی اعتمادی و تلاش برای به حداکثر رساندن منافع ملی هر کشور سامان دهی شده است لیکن وجود بسترهای اعتماد ساز به نوبه خود می تواند شیب تند حرکت بازیگران به خصوص قدرت های بزرگ به سمت منازعه و ستیز را که برای رسیدن به هژمونی تلاش می کنند را کاهش داده و امکان همگرایی نسبت به منافع سیستم را که در حفظ نظم خلاصه می شود را افزایش دهد. روابط چین و آمریکا به عنوان دو قدرت بزرگ همواره با نوسانات و پستی و بلندی هایی همراه بود ه است که از تعمیق اعتماد متقابل و ارتقای آن به سطوح استراتژیک جلوگیری کرده است.به همین منظور نیز دنگ شیائوپنگ در دهه 1980 بیان داشت که روابط چین و آمریکا می بایست با بر اعتماد استراتژیک بنا شود تا بتواند به جلو حرکت نماید. به بیان دیگر از نظر دنگ شیائونگ ماهیت روابط چین و آمریکا به عنوان دو قدرت بزرگ به گونه ای است که شاخص اعتماد و چگونگی کاهش یا افزایش آن می تواند تعیین کننده آینده روابط دو کشور نیز باشد. البته باید این مطلب را بیان کرد که بخشی اعظمی از این بی اعتمادی در نتیجه گسترش فضای تئوریکی است که توسط اندیشمندان حوزه روابط بین الملل به خصوص جریانات نئورئالیست مانند جان جی میرشایمر و همکارانش در رابطه با نیات آینده چین و تلاش این کشور برای رسیدن به جایگاه هژمونی ایجاد شده است و مقامات اجرایی و سیاسی آمریکا به خصوص نو محافظه کاران آمریکایی نیز آن را دنبال می نمایند و به چین به عنوان یک تهدید استراتژیک قریب الوقوع می نگرند و در نهایت هم بخششی از این بی اعتمادی دو جانبه نیز از رفتارهای مبهم دو کشور نشات گرفته است. به هر حال آنچه را که امروزه می توان به عنوان یکی از مهم ترین شاخص ها در روابط دو جانبه آمریکا و چین به آن اشاره کرد همین وجود « کسری اعتماد » در روابط دو جانبه است که از عمق یابی روابط دوجانبه و همنوایی رفتاری نسبت به معادلات بین المللی جلوگیری می نماید. و دقیقا به همین دلیل است که دو کشور به خصوص نیاز دارند تا در زمینه های اقتصادی، محیطی، امنیت و دیگر چالش های مشترک موجود گام های اعتماد سازی را بردارند. به طور کلی می توان گفت که سطوح اعتماد متقابل استراتژیک چین و آمریکا را می توان به چگونگی سطح و تعیین دامنه سه شاخص ذیل مربوط دانست:

· تاریخ روابط متقابل بین دو کشور

· میزان پذیرش و احترام متقابل به سیستم های سیاسی، فرهنگ و رفتارهای بین المللی دو کشور

· میزان اعتماد و یا بی اعتمادی نسبت به نیات آینده

لذا می توان گفت که سطوح اعتماد بین دو کشور می تواند تعیین کننده نگرش ها، تصمیمات سیاسی و الگوهای رفتارری آنان در چگونگی پیشبرد روابط دوجانبه و همچنین روابط در عرصه های منطقه ای و بین اللملی باشد. از طرف دیگر باید دانست که ساخت و نهادینه کردن اعتماد استراتژیک بین کشورها یک فرایند بیسیار پیچیده، زمان بر و محصول تلفیق فرایندهای اجتماعی یو روانشناسی است. از زمانی که حزب کمونیست چین در واقع توانست تا قدرت سیاسی خود را در جامعه چین نهادینه و تقویت نماید همواره این مسیر بی اعتمادی و نوسان در روابط دو جانبه همواره وجود داشته است. یکی از مسائلی که به عنوان مثال همواره باعث جلوگیری از پیشرفت مسیرهای اعتماد سازی متقابل می شود در واقع تلاش آمریکا برای استفاده از ابزارهای دیپلماسی عمومی به منظور تغییر رژیم چین و یا اصلاح سیستم اجتماعی و اقتصادی این کشور با استفاده از NGO های مختلف است. علاوه بر این همواره و در محافل آکادمیک دو کشور چین و آمریکا نیز همواره این بی اعتمادی نسبت به نیات استراتژیک آینده دود کشور وجود دارد که آین امر به نوبه خود می تواند بر گسترش جو بی اعتمادی در دو کشور تاثیر داشته باشد لذا در این زمینه می توان گفت که ساخت اعتماد استراتژیک متقابل در اینده نزدیک طبیعتا بسیار دشوار می باشد اما تداوم مسیرهای اعتماد سازی و همکاری گرایانه می تواند از تعمیق بیشتر این بی اعتمادی در اینده جلوگیری نماید.

https://shoma-weekly.ir/xpkFwT