این اشاره کافی بود تا به سراغ بایگانی تاریخ شفاهی مصاحبههای اول انقلاب رفته، به دنبال کشف نکات بیشتری در خصوص مبارزات اندرزگو باشیم.
شهید محمد صادق اسلامی در مصاحبهای که پیرامون مبارزات خود داشته؛ درباره چگونگی آغاز ارتباط با شهید اندرزگو میگوید: «در یک جلسهای در منزل میرمحمدصادقی ، یکی از اعضای هیئت 12 نفری جلسه ای داشتیم، نطفه سازمان به اصطلاح اعدام منصور در آنجا بسته شد . یعنی تصمیم به اینکه یک شاخه ای باید برود دنبال این مأموریت ، گرفته شد و شروع شد که البته من گفتم به عنوان یک فرد در اینجا کار می کردم ولی نه در هسته ی تصمیم گیری، بعضی دیگر از اعضای ما هم مثل همین سید علی اندرزگو عضو حوزه ی خود من بود که با اینها کار می کرد . بعد این آقایون مطالعاتی انجام دادند 3 ماه ، قرار شد که سید علی اندرزگو مأمور شود که شناسایی کند. البته خوب کارگر نجار بود این سید علی، کرواتی می زد و به اصطلاح شکل و قیافه ی تر و تمیزی برای خودش درست می کند و امانی می رود برایش یک دست کت شلوار خیلی شیک می خرد و این می شود یک آقای ژیگولی که مرتب اینور ، آن ور می زند که من با آقای منصور کار دارم و بالاخره کشف می کند که حسنعلی منصور فلان ساعت می آید مجلس شورا»
او در فراز دیگری از مصاحبه درباره فعالیتهای پس از آزادی از زندان اول، به فعال شدن مجدد مؤتلفه در سال 49 اشاره کرده و میگوید: «من و لاجوردی بقیه ی رفقا جلسه ای گرفتیم و تصمیم گرفتیم که موتلفه را مجددا احیا کنیم، یک دو،سه ماهی هم رویش کار کردیم ، جلساتی هم تشکیل دادیم حوزه هایی را راه انداختیم ، بعد سروصدای مجاهدین بلند شد و دیدیم که آنها فعالیتی دارند می کنند، گفتیم که خوب در یک کشور اسلامی دو تا حزب اسلامی که خوب معنی ندارد ، صحیح نیست که ما بخواهیم رقابت کنیم ، ما خدماتمان را در اختیار آنها گذاشتیم [...] هر چه داشتم مضایقه نداشتم بعد که متوجه شدیم همین احمد احمد کتاب تغییر مواضع ایدئولوژیک را آورد داد به من ، همان جا به او گفتم که این رویه غلط است دیگر هم ارتباطم را قطع کردم، بعدها آمد و گفت که آقا من هم از اینها برگشتم ، دومرتبه با هم ارتباط برقرار کردیم و الا من مدتی با این قطع ارتباط کردم به دلیل آن نشر تغییر مواضع ایدئولوژیکش [...] بعد که سید علی اندرزگو آمد و اینها فعالیت ما بیشتراین بود که بیشتر به اینها مدد مالی برسانیم، کمک های مالی از طریق سید علی اندرزگو و اینها برای اینها زیاد میفرستادیم، البته نه برای شاخه ی مجاهدین ، برای شاخه هایی که احیا کنیم گروه های مذهبیشان را چون آن موقعی که اینها تغییر مواضع ایدئولوژیک را پیشنهاد دادند تقریبا تمام شاخه های مذهبی را از بین برده بودند. ما تلاشمان این بود که شاخه های مذهبی اینها احیا شود ، این بود که از طریق سید علی اندرزگو و این آقای [مرحوم سید علیاکبر] ابوترابی و اینها مقدار زیادی را ما تلاش کردیم از نظر کمک های مالی به اینها کمک رساندیم. [...] سید علی اندرزگو در ارتباط بود با بعضی از افراد آنها و می خواست اینها را به هم مربوط کند و یک سازمان جدیدی بوجود آورد از گروه های مذهبی مجاهدین [...] من میدادم به سید علی اندرزگو که برساند بهشان، البته یکی از پیشنهادهای سید علی اندرزگو این بود که اگر بتوانید یک مقدار پول زیادی تهیه کنید ما می توانیم موشک های هدایت شونده بیاوریم از خارج و با این موشک های هدایت شونده قصر شاه را هدف قرار دهیم ، روی این حساب هم ما داشتیم کار می کردیم که اکبر استاد ومن و چند تای دیگر اینور، آنور می زدیم که پول بزرگی را برای این تهیه کنیم. حتی یک ماشینی هم از قرار ساخته بود که جاسازی شده بود که بفرستد خارج که بارش اسلحه بود و اینها که بعد کشته شد و ما را دستگیر کردند. که البته من منکر ارتباط با سید علی شدم گفتم نه سید علی اصلا خانه ی ما نیامده و آنها هم نتوانستند ردپایی ازش گیر بیاورند که خانه ی ما آمده باشد و با من کار کرده باشد.»
یکی از اولین افرادی که پس از شهادت اندرزگو دستگیر میشود، شهید صادق اسلامی است. غروب خونین دوم شهریورماه 1357، اسلامی میزبان افطار برخی از اقوام بوده است. او به همراه فرزندان و مهمانانی که در خانه شان حضور داشتند، به اتهام ارتباط با شهید اندرزگو دستگیر شد و تا 15 آبان ماه بازداشت بود که با اوج گیری مبارزات و فردای سقوط دولت شریف امامی از زندان آزاد گردید.
متن بازجویی شهید اسلامی در 4 شهریور در 1357خصوص این پرونده که در صفحه 426 کتاب شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک آمده، خواندنی است. بازجویی در شرایطی است که صادق اسلامی متوجه لو رفتن بسیاری از اطلاعات روابط میان او و اندرزگو شده و بدون آنکه بداند تلفنش قبلا لو رفته و مدتی شنود شده، گمان میکرده است تلفن منزل او از جیب اندرزگو به دست ساواک افتاده است:
س ـ آیا شما شخصی بنام سید علی اندرزگو (نام مستعار جوادی) را می شناسید در صورت مثبت نحوه و چگونگی آشنائی خودتان را با وی از بدو شروع توضیح دهید.
ج ـ در سالهای 42 تا 43 که در مؤتلفه فعالیت میکردیم جوانی را در مسجد لر زاده دیده بودم که بهمن اظهار محبت میکرد ولی من اسم او را بلد نبودم بعد از آنکه از زندان آزاد شدم شنیدم که یکی از همکاران صادق امانی متواری است ولی نمیدانستم در کجا است و چه کسی میباشد و بعدها نام او را در بازار شنیدم که سید علی اندرزگو است. مدتها گذشت تا آنکه در سال قبل در خیابان شخصی آمد در مقابل من و سلام و علیک کرد. قیافه همان جوان مسجد لر زاده بود و خودش گفت که من سید علی اندرزگو هستم. چون من خیلی کار داشتم ضمنا تمایلی هم نداشتم که بیشتر با او باشم، خداحافظی کردم که سفته دارم باید زود برسم بپردازم. با اصرار شماره تلفن بنده را گرفت که بعدا تماس بگیرد و گفت با نام جوادی تلفن می کنم. ولی دیگر من حاضر به پذیرفتن او نشدم.
س ـ آیا اندرزگوی متواری تلفنی با شما تماس گرفت یا خیر؟ و چه مطالبی مطرح شد. و اصولاً به چه علّت تمایل داشت با شما ارتباط برقرار نماید؟
یکی دو بار تلفنی تقاضای ملاقات کرد ولی نگفت چه کار دارد؛ من چون با کارهای خرابکاری موافق نبودم و احتمال میدادم این شخص بخواهد من را باین راهها بکشاند حاضر به ملاقات با او نشدم.
س ـ سر کار که می دانستید علی اندرزگو از اعضاء یک گروه خرابکار متواریست و در قتل حسنعلی منصور نخست وزیر سابق شرکت داشته و از همان تاریخ ضمن شروع فعالیتهای خرابکارانه و تروریستی زندگی مخفی را آغاز نموده بهچه علّت وی را به دستگاههای انتظامی کشور معرفی نکردید توضیح دهید.
ج ـ اینکه نوشتم احتمالاً کارهای خرابکاری دارد، برای اینست که من از جریانات کارهای او جز به جز خبر نداشتهام و علت متواری بودن هم بهعلت سابقه همکاری با صادق امانی بوده که آنهم جزئیاتش برای من معلوم نبود تا اقدام به معرفی او نمایم و تازه اگر میخواستم معرفی کنم شخص پشت تلفن را چگونه معرفی کنم.
س ـ بهطوریکه از نوشته های سرکار و اعترافاتتان معلوم است شما کاملاً اطلاع داشته اید که اندرزگو بهعلت همکاری با امانی معدوم و شرکت در ترور حسنعلی منصور متواریست. در اینمورد چه توضیحی دارید؟
ج ـ چنانچه قبلاً توضیح دادم بعد از آزادی از زندان شنیدم یکی از همکاران امانی بنام سید علی اندرزگو متواری است اما اینکه همکاری او در چه موردی بوده نمیدانستم.
س ـ آیا شما میدانستید که امانی بعلت شرکت در ترور منصور دستگیر و پس معدوم گردید؟
ج ـ بله میدانم.
س ـ پس کسیکه با امانی همکاری داشته و متواری شده نیز بعلت شرکت در ترور منصور متواری شده است بچه علّت سرکار میگوئید علّت متواری شدن ویرا نمیدانستم؟
ج ـ خود ما هم با امانی کار میکردیم و ما راهم بههمان دلیل دستگیر کردند. بعد معلوم شد که همکاری ما فقط در سطح اعلامیه و کارهای ساده بوده است، چنانچه یکی دیگر از افراد بنام آقای بهادران سالها متواری بود بعد که دستگیر شد.
یکسال زندان کشید و آزاد شد و معلوم شد همکاری او هم ربطی به ترور نداشته است. ما هم فرض کردیم که شاید اندرزگو هم مانند بهادران است.
س ـ سر کار بههر صورت میدانستید و اطلاع داشتید که اندرزگو متواریست، پس بهچه علت با وی ارتباط بر قرار کردید؟
ج ـ توضیح دادم که بنده با ایشان ارتباط بر قرار نکردم و او با اصرار شماره تلفن از من گرفت و من هم برای اینکه از دستش خلاص شوم شماره تلفن را دادم و رفتم و بعد هم حاضر نشدم با او ارتباط بر قرار کنم.
س ـ شما می توانستید اگر واقعا میخواستید از دست وی خلاص شوید شماره تلفن اشتباهی بهوی میدادید.
ج ـ بله صحیح است اما عجلهای که داشتم باعث شد که این فکر به مغزم نیاید خودم هم بعدا فکر کردم که بهتر بود شماره را نمیدادم اما دیگر کار گذشته بود.
س ـ در بازرسی از منزل سر کار تعداد بسیار زیادی اعلامیه مضره به امضاء شخصی بنام خمینی که همگی خلاف مصالح ملی و مملکتی و توهین آمیز نسبت به مقامات ملی و مملکتی و مقام شامخ سلطنت می باشد کشف شده در اینمورد چه توضیحی دارید؟
ج ـ قبلاً توضیح دادم که من از آیت الله خمینی تقلید میکنم و ایشان مرجع تقلیدیست که اکثریت علما ایشان را قبول دارند و اینکه چرا ایشان اینگونه اعلامیه میدهد خودشان باید جواب دهند کار از دست بنده ساخته نیست.
س ـ سرکار بچه علّت اعلامیه های اهانت آمیز ایشان را در مساجد و اماکن عمومی توزیع مینمودید.
ج ـ اینکه بدیهی است یک فرد مذهی تابع مراجع تقلید است و در فوق متذکر شدم عوام نمیتوانند با مراجع بحث کنند.