زین العابدین امیری - 14 آذر سالروز فوت نلسون ماندلا است. نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجسته مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. او به خاطر دخالت در فعالیتهای مقاومت مسلحانه مخفی محاکمه و 27 سال زندانی شد. آنچه باعث شده به این موضوع توجه کنیم، ماندلاسازی در ایران است. اتفاقی که در زمان اصلاحات آغاز شد و می خواست از رهبر اصلاحات چهره ای ماندلا مانند بسازد، اما نشد که نشد! حالا ما بر این اساس پای صحبت ها دکتر صالح اسکندری نشسته ایم. گفتگوی «شما» را با این عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه بخوانید.
***
14 آذر سالگرد فوت ماندلاست. زمان اصلاحات تلاش می کردند رهبر اصلاحات را تبدیل به ماندلای ایران کنند. می خواستند او را به این وسیله در دنیا مطرح کنند. ماندلا چه ویژگی هایی داشت که قرار بود چهره او در ایران باز سازی شود؟
به نظر من مهمترین ویژگی آقای نلسون ماندلا استقلالخواهی و استعمارستیزی ایشان است. نباید فراموش کنیم پیوند مستقیمی بین استبداد و استعمار در اغلب جوامع وجود داشته است و دارد. یک بار مقام معظم رهبری راجع به کشور خودمان همین نکته را در ماجرای تحصن مجلس ششم فرمودند که برخی جریانات دنبال این بودند که در حوادث مجلس ششم کشور را مجدداً به فضای استبداد برگردانند تا مسیر استعمار، بیگانه و خارجی را در این کشور باز کنند. بین نلسون ماندلایی که به دنبال استقلال کشورش بود و افرادی که به دنبال این بودند که استقلال مملکتشان را به باد بدهند، نمیشود هیچ تناسبی را برقرار کرد و هیچگونه مشابهسازی و معاصرسازی را انجام داد. در ادامه همین تناقضات این دوستان را با چالش جدی مواجه میسازد.
این تلاش این روز ها به شکل دیگرش در حال پیگیری است. به نظر شما اصلاح طلبان چه لزومی به احیای چنین شخصی دارند؟
اساساً واقعیت این است که نمیدانم کافور تازگی زدن به میت برخی چهرههای سیاسی چه تأثیر و پیامدی در جامعه میتواند داشته باشد. به هر حال دوران حیات بعضی از چهرههای سیاسی از جمله جناب آقای خاتمی پایان یافته و پویشهای نوگرایانهای در جریان اصلاحطلب به وجود آمده است، از جمله جریان ندا و سایر جریانات تجدیدنظرطلب در داخل اصلاحطلبی.
سؤالی که پیش می آید این است آیا می توان جنازه اصلاحات را احیا کرد؟
واقعاً این موضوع نشان میدهد اینها چیزی برای ارائه و جایگاهی در افکار عمومی ندارند.
چه دلایلی برای این حرف دارید؟
دوره حیات برخی از این چهرهها یا پایان یافته و یا رو به پایان است و نمیشود سرمایهگذاری بلند مدتی روی این افراد کرد، بهخصوص پویشهای نوگرایانهای در انواع جریانهای سیاسی کشور خاصه در جریان اصلاحطلب به وجود آمده است. گروه ندا و سایر گروههای سیاسی تجدیدنظرطلب و نوطلب میخواهند از فضای گذشته عبور کنند. اساساً شاهد نوعی تجدیدنظرطلبی در اصلاحطلبی هستیم. به عینه دارم این مورد را میبینم که عدهای دارند در موضوع اصلاحطلبی تجدیدنظر میکنند و مفهوم و گفتمان جریان اصلاحات به هیچوجه قابل مقایسه با دوره اصلاحات نیست. نیروهای جوان اجتماعی و سیاسی که امروز در کشور فعال و متصل به گرایشهای سیاسی مختلف هستند از پدرخواندهها عبور کردهاند و نمیخواهند ماجرای پدرخواندهها تکرار شود. به نظر من افرادی مثل جناب آقای خاتمی هم به این موضوع واقفند که کسانی که امروز به این فضاها و شایعات دامن میزنند، خیرخواه ایشان نیستند و به دنبال این هستند که عملاً با پیروزی و یا شکست ایشان در انتخابات بازی برد ـ بردی برای خودشان ایجاد کنند و واقعیتش هم همین است و ایشان در موضعی نیست که بخواهد مجدداً به فضای سیاسی کشور برگردد. بهعلاوه اینکه حافظه افکار عمومی در قبال حوادث فتنه 88 را نمیشود پاک کرد. ایشان در مقطع سال 88 متأسفانه عملکرد و کارنامه روشنی از خودشان بهجا نگذاشتند و در مواضع و مقاطعی که میتوانستند به عنوان فردی که در دورهای هشت سال رئیسجمهور این مملکت بوده است و به عبور از شرایط خاصی که در سال 88 پیش آمده بود، کمک و وضعیت کشور را برای سران فتنه ـ آقایان موسوی و کروبی ـ بازگو کنند، عملاً خودشان به فتنه دامن میزدند و اشتباهاتشان از دو نفری که اسم بردم و جزو سران فتنه هستند، بیشتر نبوده است مطمئناً کمتر هم نیست و میبایست در این زمینه به افکار عمومی کشور پاسخگو باشند.
پس با این احوال چگونه است که اصلاح طلبان به فکر احیای مجدد خود و رییس دولت اصلاحات افتاده اند؟
به نظر من موضوع زنده کردن مجدد نوستالژی آقای خاتمی یک فرار به جلو توسط جریان اصلاحات برای عبور از پاسخگویی در قبال حوادث 88 است. مطمئناً این موضوع محقق نمیشود و مردمی که در دهه چهارم و پنجم انقلاب دارند حیات سیاسی و اجتماعی را تجربه میکنند، وارد یک سیر قهقرایی و بازگشت به عقب نمیشوند، یعنی نمیشود قطار را به عقب برگرداند. مگر اینکه این آقایان اصرار داشته باشند لوکوموتیو را به پشت قطار ببندند که ملت ما این را نمیپذیرد. آنچه که امروز از جریان موسوم به اصلاحطلب انتظار میرود این است که پالایشی را درون خودشان انجام بدهند و متناسب با اقتضائات جمعیتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور گفتمان جدیدی را از طریق نیروهای جوانتر و نسل سوم و چهارم انقلاب در قالب چهارچوبهای پذیرفته شده در نظام مطرح کنند، اما اینکه اصرار داشته باشند خودشان را پایبند مکتب خاتمیسم بدانند ـ که آقای محمد قوچانی در یکی از مقالاتش نوشته بود ـ منجر به نوعی دگماتیسم و تصلب فکری میشود. اصرار روی چهرهها و اشخاصی که تاریخ حیات سیاسیشان گذشته اشتباه بزرگ راهبردی است و اساساً مقایسه این افراد با فردی مثل نلسون ماندلا که دوران مدیدی را مبارزه کرد و برای ملتش استقلال را به ارمغان آورد و به نتیجه رساند، صحیح نیست و اصلاً قابل مقایسه نیستند. در دوره هشت ساله آقای خاتمی چقدر مؤلفهها و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی ایران، یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی تقویت شدند؟ در مورد هر سه مؤلفه اگر یک برآیند منطقی در آن دوره بگیریم متوجه میشویم متأسفانه روند رو به زوالی را طی کردهایم. این کارنامه بعداً هم تداوم داشت، یعنی جریان حوادث بعدی و بیشتر اتفاقات تلخ و ناخوشایندی که در دوره هشت ساله اصلاحات رخ داد، تحت عنوان قتلهای زنجیرهای و مقوله ناامن جلوه دادن ناموس امنیت کشور ـ که وزارت اطلاعات بود ـ را پیگیری کردند. بعد هم قضیه روزنامهها و مطبوعات زنجیرهای به وجود آمد که آنها عملاً به پایگاهی برای دشمن تبدیل شده بودند و مقدسات و ارزشهای پذیرفته شده این ملت و انقلاب اسلامی و ولایت فقیه را زیر سئوال میبردند. هیچکس اینها و حوادث سال 1378 و دانشگاه و ماجرای کوی دانشگاه را فراموش نمیکند. همینطور ماجرای تحصن مجلس ششم که از دوستان، همراهان و اقوام آقای خاتمی بودند فراموش نخواهد شد. اگر یک نفر در کارنامه کاریاش یکی از این اتفاقات و التهابات را داشته و در هر کشور دیگری که باشد، الان یا تبعید شده بود یا مجازاتهای سنگینی را برایش در نظر میگرفتند، اما اینکه در مملکت ما بخواهند عدهای را با آقای ماندلا یا آقای گورباچف و سایرین مقایسه کنند و قصد داشته باشند اهداف و اغراض سیاسی خودشان را پی بگیرند پسندیده و مورد تأیید ملت نیست.
فکر می کنید جریان سیاسی حاکم بر دولت از این واقعیت ها آگاه است یا ممکن است بازیچه دست اصلاح طلبان شود؟
احساس میکنم گفتمانی که امروز بر کشور حاکم است و حتی دولت جدید هم این مسئله را درک کرده است و دارد از آن فاصله میگیرد. دولت آقای روحانی هم فاصله خودش را با آقای خاتمی به خاطر تبعات منفی که آقای خاتمی و نزدیکی ایشان به دولت میتواند در افکار عمومی داشته باشد، حفظ میکند، اما این را که چرا عدهای هنوز اصرار دارند، ناشی از عقلانیت سیاسی نمیدانم. به نظر من این ناشی از نوعی احساسگرایی و عواطفی است که در بین عدهای از اطرافیان آقای خاتمی وجود دارد و در همین حد است و بیش از این نبوده است و نیست.
جامعهشناسان سیاسی تعبیری دارند و میگویند اقدامات سیاسی معمولاً در سه رویکرد عقلانی، غیر عقلانی و ضد عقلانی قابل بررسی است. وقتی یک فعل سیاسی عقلانی است، یعنی برداشت درستی از واقعیتهای اجتماعی دارید و آنها را از عینک دقیق و مناسبی نگاه میکنید. یک وقت هم برداشتتان غیر عقلانی است و واقعیتهای جامعه و فضای سیاسی را میبینید و میخواهید تصمیم بگیرید، ولی عواطف و احساسات بر شما غلبه مییابد و لذا تصمیمی برخلاف عقلانیت میگیرید. یک وقت هم اقداماتتان ضد عقلانی است و اصلاً برداشتتان از واقعیتهای اجتماعی درست نیست و وارونه میبینید و بر همین اساس هم در این فضا اقدام به تصمیمگیری میکنید.
به نظر من کافور تازگی زدن به میت برخی چهرههای سیاسی از دو حال خارج نیست؛ یا آقایان فضای سیاسی و اجتماعی کشور را غیر عقلانی تحلیل میکنند، یعنی احساسی میبینند و بر اساس عواطف تفسیر میکنند یا ضد عقلانی میبینند و دارند وارونه به واقعیتهای اجتماعی و سیاسی مینگرند و تصور میکنند امروز آقای خاتمی پایگاه یا محبوبیتی در جامعه دارد و میتوانند روی ایشان مانور بدهند و از طریق ایشان مجدداً فضای سیاسی کشور را برگردانند، در صورتی که متأسفانه ایشان نه در عرصه سرمایههای ساختاری پل و راهی را برای بازگشت گذاشته است و نه در زمینه سرمایههای انسانی کسی پذیرای ایشان است. حتی وقتی در فضای فکری که وارد میشویم میبینیم خاطراتی که از ایشان هست نهتنها یک نوستالژی مثبت نیست، بلکه خاطرات تلخ و تکاندهندهای است.
لذا فکر میکنم اگر ایشان در سالهای پایانی حیات سیاسیاش اقدام به جمعآوری خاطرات، یادداشتها و نوشتههایشان کنند و در اتاق فکرهای موجود حضور یابند، میتوانند برای جریان اصلاحطلبی مؤثرتر باشند.