کربلا اینجاست

می گفت: « بچه ها من کربلا را می بینم ... آقا اباعبدالله را می بینم ...» از حرف هایش بهت‌زده بودیم. جملاتش را که ادا کرد، تیری آمد و درست نشست...

قطعه ای از بهشت

آخرین تله

میدان جنگ مرد می‌خواست و او دلاورمرد این میدان بود.

قطعه ایی از بهشت

عاشورای کربلای 5

یک گلوله تانک در نزدیکی اش به زمین خورد. ترکش گلوله سرش را جدا نمود. وقتی به خودم آمدم، سرش در مقابل پایم بود. ناخودآگاه سر بی تنش را بلند...